بله | کانال 🌱 نجم الدین آملی
عکس پروفایل 🌱 نجم الدین آملی

🌱 نجم الدین آملی

۱۲عضو
عکس پروفایل 🌱 نجم الدین آملی
۱۲ عضو

🌱 نجم الدین آملی

مجموعه خاطرات یکی از اساتید قرآنی، حاج مرتضی کاوه، از ارتباطات‌شان با مرحوم نجم الدین علامه حسن‌زاده آملیادمین @msalehi
صدای خنده آقاجان بلند شد. منو نگاه کردند و فرمودند: «در طول این سال‌ها پدر، مادر، خانواده خبر نداشتند؟ از بابا اجازه نمی‌گرفتی؟»همین‌طور که سرفکنده بودم عرض کردم: «چون مطمئن بودم که بابا از آمدنم به ایرا و محضر شما راضی هستند و مانع نمی‌شوند، لذا در این مورد چیزی نگفتم. آخه دوست نداشتم کسی مطلع باشد، برایم خوشایند نبود.»فرمودند: «خب حالا بلند شو میوه پیش بابا و فامیلت بگذار و برو اتاق مجاور برای ما چای بیاور.»
undefined چای پررنگ و پندهای حکیمانهمیوه گذاشتم، رفتم که چای بیاورم. آقاجان خیلی آرام صحبت‌هایی با بابام داشتند. می‌دانستم که در مورد من هست اما دوست نداشتم گوش بدهم که چه می‌فرمایند.چای آوردم. یکی از چهار استکان چای قدری پررنگ‌تر بود. برای آقای حاج باب‌الله منصوری گذاشتم. برای آقاجان و بابا و خودم هم گذاشتم. آقاجان به استکان‌های چای نگاه کردند و به حالت تبسم و شوخی فرمودند: «مگر آقای منصوری تریاکی هستند که برای ایشان چای پررنگ آوردی؟»حاج باب‌الله سریع گفت: «نه آقا جان، تریاک کجا بود؟ ولی عادت دارم چای را کمی پررنگ می‌خورم. چون آقا مرتضی این عادتم را می‌دانست، چای مرا قدری پررنگ کرد.»
در این هنگام آقاجان در مورد چند ماده غذایی نکاتی فرمودند؛ از جمله اینکه:«چای زیاد نخورید؛ روزی یکی دو تا، صبح و عصر. اما چایِ خوب مصرف کنید. در عوض عسل زیاد مصرف کنید، آن هم از نوع خوب و عالی آن. برنج زیاد مصرف نکنید، اما همین مقداری که استفاده می‌کنید از نوع عالی آن باشد. زعفران مرغوب هم در برنامه غذایی خودتان داشته باشید.»
undefined وجوهات و مزاح استادبعد از این صحبت‌های صمیمی و دوستانه و پندهای حکیمانه، آقای حاج باب‌الله پاکتی از جیب کتش درآورد و رفت نزدیک آقاجان تقدیم کرد.آقاجان با یک حالت بسیار شاداب و انبساط خاطری پاکت را گرفتند و به شوخی فرمودند: «ویزیت امروز ما خیلی بیشتر از این‌هاست آقای منصوری!»حاج باب‌الله عرض کرد: «البته آقا جان، شما امر بفرمایید.»آقاجان فرمودند: «خیر ببینید، خیر ببینید ان‌شاءالله! به حق پیغمبر و آل پیغمبر روزگار خوب و خوش در پیش داشته باشید. [چون] شما را دوست دارم، خواستم مزاحی کرده باشم.»از حاج باب‌الله مقدار مبلغ را پرسیدند، روی پاکت مبلغ را نوشتند، و متذکر شدند که سهمین هست.
undefined تحسینِ رازداری و هدیه‌ای دیگرچیزی به اذان ظهر نمانده بود. حاج باب‌الله از آقاجان پرسید که آیا نماز ظهر مسجد تشریف می‌آورند یا نه؟ آقاجان فرمودند که البته، نماز را به جماعت در مسجد خواهند خواند.حاج باب‌الله گفت: «ما رفع زحمت می‌کنیم، می‌رویم مسجد برای نماز آماده می‌شویم تا شما تشریف بیاورید.»آقاجان فرمودند: «خیلی خوب هست. شما تشریف ببرید. آقا مرتضی باشد استکان‌های چای و این پیش‌دستی‌ها رو جمع کند. ما با هم می‌آییم.»
استکان‌ها و پیش‌دستی‌های میوه را جمع کردم. آقاجان از بدرقه حاج باب‌الله و والد ماجدم برگشتند. آمدند کنار قفسه کتاب. چند کتاب روی هم به حالت افقی گوشه قفسه بود. یکی از آنها را برداشتند. رفتند سر جای خودشان نشستند. با خودنویسی که قبلاً برای ایشان خریده بودم، صفحه اول کتاب به خط خوش و نورانی چنین مرقوم فرمودند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. " القلبُ حرمُ اللهِ فلا تُسکِن فی حرمِ اللهِ غیرَ الله". الامام صادق آل محمد صلوات الله علیهم. تقدیم به جناب آقای مرتضی کاوه. أیـّده الله سبحانه و تعالی. ۱۶ / ۵ / ۷۵. حسن حسن‌زاده آملی.»
undefined تصویر این دست‌خط علامهundefinedدر هدیه‌شان بر ابتدای کتاب مآثر آثارundefined https://ble.ir/Najm_Amoli/617038336186153266/1764503319882
کتاب "مآثر و آثار" که از مجموعه تألیفات حضرتشان بود، تقدیم به حقیر کردند و فرمودند: «دوستی ما از گذشته محکم‌تر شد. می‌دانی چرا؟»عرض کردم: «شما بفرمایید.»
فرمودند: «از رازداری و کتمان آمدنت به ایرا و منزل ما خیلی خوشم آمد. این روحیه و رویه را حفظ کن! بعضی‌ها آمدنشان فقط برای تبلیغات هست. خلاصه هر کس در جایگاه خودش... کاش آن بندگان خدا مثل تو فکر می‌کردند و روحیه تو را داشتند که حتی نزدیک‌ترین افراد خانواده‌ات از این ارتباط و آمدنت در طول این چندین سال خبری نداشتند. آفرین پسر! خیر ببینی ان‌شاءالله.»
undefined «شد یقین بر من که عاشق‌پیشه‌ای»حرکت کردیم به سمت مسجد. یکی دو قدم عقب‌تر از آقاجان راه می‌رفتم. ایستادند تا به ایشان برسم. فرمودند: «عقبِ من نباش.»خودشان را به حقیر نزدیک‌تر کردند. زیر گوشم فرمودند:شُد یَقین بَر مَن کِه عاشِق‌پیشِه‌ایخود تو عَقل و دیدِه و اَندیشِه‌ای
بعد فرمودند: «آنچه کارساز هست، طهارت است. طهارت، آدمی را به اوج می‌رساند.»چند جمله دیگر نیز فرمودند که از بیانش معذورم، اجازه بفرمایید که بگذرم.
«فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ...».(طه، ۱۱۴)
سه‌شنبه ۱۶ / ۵ / ۱۳۷۵undefinedundefined کانال «نجم الدین آملی» undefined @Najm_Amoli

۵:۵۰