بله | کانال 🌱 نجم الدین آملی
عکس پروفایل 🌱 نجم الدین آملی

🌱 نجم الدین آملی

۱۳عضو
عکس پروفایل 🌱 نجم الدین آملی
۱۳ عضو

🌱 نجم الدین آملی

مجموعه خاطرات یکی از اساتید قرآنی، حاج مرتضی کاوه، از ارتباطات‌شان با مرحوم نجم الدین علامه حسن‌زاده آملیادمین @msalehi
بسم الله#ذکر_صالحین#خاطرات_سلوکیundefinedخاطره چهارم: معلم دلسوز (تابستان ۱۳۷۲)(از مجموعه خاطرات یکی از اساتید قرآنی، حاج مرتضی کاوه، از ارتباطات‌شان با مرحوم نجم الدین #علامه_حسن_زاده آملی) undefined صوت خاطره:undefined https://ble.ir/Najm_Amoli/1974260834431373822/1764003279246 undefinedundefined روز معلم و خاطره‌ای از علامه طباطبایی (ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
undefined بی‌تابی دل و انتظار برای یک بهانهبا اینکه دلم بی‌تاب و حالم خراب و طاقتم طاق شده بود، اما به خود اجازه نمی‌دادم که برای آقاجان زنگ بزنم؛ چون مدت زیادی نگذشته بود که تماس گرفته بودم. یکی دو روز بعد، سالگرد شهادت استاد مطهری (رحمة الله علیه) بود. به خودم گفتم باید صبر کرد؛ تا دوازدهم اردیبهشت به مناسبت روز معلم تماس خواهم گرفت.
اگرچه مولایم (روحی فداه) معلم و استاد این کمترین نبودند، لکن در مقام معلم و استادی که بودند، وانگهی در طول چهار سال ارتباط با جنابشان خیلی چیزها از محضر مبارکشان آموخته بودم؛ چرا که تمام حالات، سکنات، فرمایشات و حتی سکوتشان برایم آموزنده و همچون کلاس درس بود.
undefined تماس تلفنی در روز معلمروز معلم فرا رسید. بعد از ظهر آن روز تماس گرفتم. طبق معمول، با یک بوق خوردنِ تلفن، گوشی را برداشتند. با آن صدای ملکوتی و آرام‌بخش فرمودند: «بله آقاجان بفرمایید.»سلام عرض کردم. بعد از مختصر احوال‌پرسی، شهادت استاد مطهری را تسلیت و روز استاد و معلم را به محضرشان تبریک عرض کردم.
undefined دلتنگی، بهترین بهانهفرمودند: «ممنونم از ابراز محبت شما، ممنونم. الهی که عاقبت به‌خیر بوده باشید. خوب می‌دانم که دنبال بهانه می‌گردی تا تماس بگیری؛ هر بار هم بهانه خوبی برایت ردیف می‌شود. ولی پسرم، لازم نیست که حتماً به مناسبتی و یا یک امر ضروری بخواهی تماس بگیری؛ امرِ موجه، دلتنگی‌ات می‌باشد. هرگاه احساس کردی که دلتنگم شدی، در آن ساعاتی که قرار گذاشتیم تماس بگیر. اصلاً نگران چیزی نباش.»
از شنیدن این جملات محبت‌آمیزشان خیلی خیلی خوشحال شدم. خدای من، چقدر احساس آرامش کردم! انگار آقاجان اون دو سه روزی که بر من گذشته بود را متوجه شده بودند که به چه حالی گذشت و چگونه بر من گذشت.البته شرمنده محبت و لطف و عنایتشان بودم که برای تماس گرفتنم محدودیتی قائل نشده بودند. با این حال، تمام سعی و تلاشم را می‌کردم تا جایی که امکان دارد سبب مزاحمت نبوده باشم و وقت شریفشان را نگیرم.
undefined حساسیت بر وقت و نظم در امورلازم به توضیح است که آقاجان خیلی خیلی روی وقت حساس بودند. در طول شبانه‌روز برنامه‌ای منظم و منسجم داشتند؛ در امور خانوادگی و عبادی، و به‌ویژه در امور علمی. اگرچه فرموده بودند که تألیف جدید ندارند بلکه تألیفات گذشته را منظم و مرتب می‌نمایند جهت چاپ [و بعضی مواقع این عبارت که ضرب‌المثل هست را می‌فرمودند: «چند ساله که از کیسه می‌خوریم.»] همین امر نیز مستلزم برنامه‌ریزی دقیق و مدیریت وقت و زمان بود که آقاجان به نحو احسن و اتم در این مورد موفق بودند که سال‌ها از نزدیک شاهد این مهم بودم.
undefined دیدار حضوری و یادآوری یک تماستماس گرفتنم در این روز و یادآوری شهادت حضرت آیت‌الله استاد مطهری (رحمة الله علیه) سبب شد وقتی که مدرسه به پایان رسید و تعطیلات شروع شد و به حضور آقاجان مشرف شدم، همچون سنوات گذشته مقداری عسل نیز به همراه داشتم تا تقدیم کنم.فرمودند: «اگر پول عسل را می‌پذیری، عسل را قبول می‌کنم.» به ناچار پذیرفتم. خیلی تشکر نمودند و به ناگاه فرمودند: «یکی از روزهایی که تماس گرفته بودی روز معلم بود. خیلی ممنون، لطف کردی. به حق این روز، به "روز معلم" مزیّن شد.»
undefined احترام علامه طباطبایی (ره) به شاگردشان استاد شهید مطهری (ره) [آقاجان فرمودند:] «هرگز یادمان نمی‌رود که جلسه درسی هفتگی در منزل و محضر استاد، حضرت علامه طباطبایی(ره) [که جانم فدای ایشان باد] داشتیم. هفت هشت نفری بودیم. شهید بزرگوار، استاد مطهری نیز از تهران می‌آمدند. بعضی مواقع پیش می‌آمد که ایشان به دلیل طولانی بودن مسیر و مشکلاتی که بود، قدری با تأخیر حاضر می‌شدند.»
undefined بی‌قراری استاد در غیاب استاد مطهری«ما چند نفر در محضر حضرت علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) بودیم تا ایشان [منظور استاد مطهری] تشریف بیاورند. تا وقتی که استاد مطهری حاضر نمی‌شدند، حضرت علامه درس را شروع نمی‌کردند. هر از گاه که این تأخیر اتفاق می‌افتاد، حضرت علامه به حالت دوزانو که نشسته بودند، دو دست مبارکشان را روی زانوها می‌کشیدند و عقب جلو می‌نمودند و یک نگاهی به ماها که حاضر بودیم می‌کردند و می‌فرمودند: "تأخیر کرد..."»
«چند لحظه بعد باز همان حالت و همان عبارت "تأخیر کرد" را تکرار می‌نمودند تا استاد مطهری حاضر شوند. شاید تا استاد مطهری حاضر شوند، چندین بار حضرت علامه تشویش خاطرشان را با آن حرکات و گفتار نشان می‌دادند. معلوم بود که چقدر بی‌تاب و بی‌قرار هستند.»

۱۹:۳۲