۳ شهریور
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﺪمت ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻡ ﺩﺭﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻭ! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ.
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﮕﻮ،
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ، ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!!!
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎبا ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺶ ﺷﺪﻩ! ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ، ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ!➣ツ@aabbccddeeffgga
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻭ! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ.
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﮕﻮ،
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ، ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!!!
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎبا ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺶ ﺷﺪﻩ! ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ، ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ!➣ツ@aabbccddeeffgga
۱۷:۵۰
تست پزشکی چشم از دکتر هاورد!اگر از بین این همه m توانستید n را تشخیص بدید چشمان شما انحراف ندارد در کمتر از یک دقیقه پیدا کنید
mmm m mmmmmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm mm mmmm m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm. m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmm mmmmmmmmmm mmm mmmmmmm----------mmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmm —---mm mmmmmmmmmm-mmmmmmmmmmmmmmmmmm---m--mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmm mmmmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm
ببخشید یادم رفت n بذارم شرمنده تو رو خدا ...تا اینجا هم تشریف آوردینتو شادیاتون جبران کنیم
➣ツ@aabbccddeeffgga
mmm m mmmmmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm mm mmmm m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm. m mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmm mmmmmmmmmm mmm mmmmmmm----------mmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmm —---mm mmmmmmmmmm-mmmmmmmmmmmmmmmmmm---m--mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm m mmmmmm mmmmmm mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm
ببخشید یادم رفت n بذارم شرمنده تو رو خدا ...تا اینجا هم تشریف آوردینتو شادیاتون جبران کنیم
➣ツ@aabbccddeeffgga
۱۷:۵۱
یارو رفته تو دریا فیلم گرفته از نهنگ، داره داد میزنه وای وای نهنگ، احمق نهنگ اونجا زندگی می کنه، چرا تعجب می کنی؟ اون تورو دیده باید داد بزنه وای وای انسان
➣ツ@aabbccddeeffgga
➣ツ@aabbccddeeffgga
۱۷:۵۲
سرهنگ : اسمت چیهسرباز : جاسمسرهنگ : این چیه دستتجاسم : تفنگسرهنگ : تفنگ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتتهخواهرته, مادرته, و ....
سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه
سرباز دوم : حیف نون
سرهنگ : این چیه دستت
حیف نون : این خاااار و مادر جاسم
➣ツ@aabbccddeeffgga
سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه
سرباز دوم : حیف نون
سرهنگ : این چیه دستت
حیف نون : این خاااار و مادر جاسم
➣ツ@aabbccddeeffgga
۱۷:۵۳
فوری
جوان ۱۸ ساله دارابی در اثر یک دعوای خانوادگی قربانی شد.
به گزارش ایسنا مسعود رضایی جوان ۱۸ ساله دارابی که قصد ازدواج داشت به دلیل سن پایین با مخالفت شدید خانواده روبرو شد و دعوای شدید بین آنها رخ داد که متاسفانه این حادثه به قربانی شدن مسعود انجامید
جهانگیر رضایی پدر مسعود بعد از اظهار تاسف دیر هنگام گفت:بعداز این که پسرم گفت قصد ازدواج دارد به دلیل سن کمش احساس کردم زود است که ازدواج کند و مخالفت کردم.و بعد از درگیری از خانه متواری شد و بعد از دو هفته شخصی ناشناس با ارسال یک تصویر از شناسنامه پسرم ، متوجه شدم که مسعود نام خانوادگی خود را به قربانی تغییر داده.
ازین به بعد "مسعود قربانی" صداش کنید. دیگه رضایی نیست
➣ツ@aabbccddeeffgga
جوان ۱۸ ساله دارابی در اثر یک دعوای خانوادگی قربانی شد.
به گزارش ایسنا مسعود رضایی جوان ۱۸ ساله دارابی که قصد ازدواج داشت به دلیل سن پایین با مخالفت شدید خانواده روبرو شد و دعوای شدید بین آنها رخ داد که متاسفانه این حادثه به قربانی شدن مسعود انجامید
جهانگیر رضایی پدر مسعود بعد از اظهار تاسف دیر هنگام گفت:بعداز این که پسرم گفت قصد ازدواج دارد به دلیل سن کمش احساس کردم زود است که ازدواج کند و مخالفت کردم.و بعد از درگیری از خانه متواری شد و بعد از دو هفته شخصی ناشناس با ارسال یک تصویر از شناسنامه پسرم ، متوجه شدم که مسعود نام خانوادگی خود را به قربانی تغییر داده.
ازین به بعد "مسعود قربانی" صداش کنید. دیگه رضایی نیست
➣ツ@aabbccddeeffgga
۱۷:۵۴
۸ شهریور
در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد خدا است
۲۱:۱۵
وسط یک شهر یه چاهی بوده، هی ملت میافتادن توش،زخم و زیلی میشدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار میکنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس میگذاریم بغل این چاه، هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا میکشن..آفرین! ایول! دمت گرم! یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید! آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال میکنن، کف میزنن سوت میکشن، که ایول بابا تو چه مخی داری! یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب میکنن،میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر میکنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه میزنیم!
➣ツ@aabbccddeeffgga
➣ツ@aabbccddeeffgga
۲۱:۱۵
۲۲ شهریور
بازارسال شده از •• خانوم معلم💥 ••
این مردها لایق احتراماند !!
مردهایی! که تو جاهای شلوغ دستشون رو به بدنشون میچسبونن تا به خانوما برخورد نکنن!!
اونایی که تو تاکسی جمعتر میشینن تا خانم کناری معذب نشه!!
اونایی که به جای زل زدن به اندام خانمها زمین رو نگاه میکنن!!
این مردها "حیا" دارند !!
#عفت_و_غیرت_باهم
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── داســتان کوتاه عـبرت
مردهایی! که تو جاهای شلوغ دستشون رو به بدنشون میچسبونن تا به خانوما برخورد نکنن!!
اونایی که تو تاکسی جمعتر میشینن تا خانم کناری معذب نشه!!
اونایی که به جای زل زدن به اندام خانمها زمین رو نگاه میکنن!!
این مردها "حیا" دارند !!
#عفت_و_غیرت_باهم
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── داســتان کوتاه عـبرت
۱۲:۴۵
بازارسال شده از •• خانوم معلم💥 ••
#داستان_آموزنده📚راز سیب نیم خورده ی اَپِل
سال ها پیش پسر بچه ی فقیری از جلوی یه مغازه ی میوه فروشی رد میشد که بطور اتفاقی چشمش به میوه های داخل مغازه افتاد، صاحب مغازه که پسرک را تو اون حال دید دلش سوخت و رفت یه سیب از روی میوه ها برداشت و داد به پسر بچه. پسربچه باولع زیاد سیب را به دهانش برد و خواست یه گاز محکم به سیب بزند که یه فکری به ذهنش خطور کرد، اون با خودش گفت بهتره این سیب را ببرم دم یه مغازه ی دیگه و با دوتا سیب کوچکتر عوض کنم و این کارا انجام داد و بعد یکی از سیبها را خورد و اون یکی را هم به یه نفر فروخت و با پولش دوباره دوتا سیب خرید و این کار را اینقدر انجام داد تا اینکه تونست یه مقدار پول جمع کنه و بعدش با این پول ها دیگه برای خرید سیب سراغ میوه فروش نمیرفت و مستقیمأ از جایی که میوه فروش میوه تهیه میکرد میوه میخرید. چند سال گذشت و حالا دیگه اون پسرک بزرگتر شده بود و با این کارش موفق شده بود مغازه ای دست وپا کنه و کم کم با این مغازه اوضاع مالیش خوب شده بود.اون جوان دیگه به این پول ها راضی نمیشد و سعی کرد برای خودش یه کار دیگه ای دست و پا کنه و با همین هدف یه شرکت کوچیک تولید قطعات الکترونیک دست و پا کرد و چند نفر را هم سرکار گذاشت چند سالی گذشت و اون شرکتش را گسترش داد و بجای چند نفر، چندین هزار نفر رو استخدام کرد و بجای تولید قطعات شروع به ساخت موبایل ولب تاب کرد و موفق به تولید بزرگترین و باکیفیت ترین موبایلهای دنیا شد،اون شخص کسی نبود بجز "استیوجابز" مالک معتبرترین برند موبایل و لب تاب دنیا "اپل"اون توی یه مصاحبه گفته علت اینکه شکل مارک جنسهای من عکسه سیبه، به این دلیله که یادم نره کی بودم و هرگاه خواستم مغرور بشم گذشته م رو بادیدن این سیب به یادبیارم
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── داســتان کوتاه عـبرت
سال ها پیش پسر بچه ی فقیری از جلوی یه مغازه ی میوه فروشی رد میشد که بطور اتفاقی چشمش به میوه های داخل مغازه افتاد، صاحب مغازه که پسرک را تو اون حال دید دلش سوخت و رفت یه سیب از روی میوه ها برداشت و داد به پسر بچه. پسربچه باولع زیاد سیب را به دهانش برد و خواست یه گاز محکم به سیب بزند که یه فکری به ذهنش خطور کرد، اون با خودش گفت بهتره این سیب را ببرم دم یه مغازه ی دیگه و با دوتا سیب کوچکتر عوض کنم و این کارا انجام داد و بعد یکی از سیبها را خورد و اون یکی را هم به یه نفر فروخت و با پولش دوباره دوتا سیب خرید و این کار را اینقدر انجام داد تا اینکه تونست یه مقدار پول جمع کنه و بعدش با این پول ها دیگه برای خرید سیب سراغ میوه فروش نمیرفت و مستقیمأ از جایی که میوه فروش میوه تهیه میکرد میوه میخرید. چند سال گذشت و حالا دیگه اون پسرک بزرگتر شده بود و با این کارش موفق شده بود مغازه ای دست وپا کنه و کم کم با این مغازه اوضاع مالیش خوب شده بود.اون جوان دیگه به این پول ها راضی نمیشد و سعی کرد برای خودش یه کار دیگه ای دست و پا کنه و با همین هدف یه شرکت کوچیک تولید قطعات الکترونیک دست و پا کرد و چند نفر را هم سرکار گذاشت چند سالی گذشت و اون شرکتش را گسترش داد و بجای چند نفر، چندین هزار نفر رو استخدام کرد و بجای تولید قطعات شروع به ساخت موبایل ولب تاب کرد و موفق به تولید بزرگترین و باکیفیت ترین موبایلهای دنیا شد،اون شخص کسی نبود بجز "استیوجابز" مالک معتبرترین برند موبایل و لب تاب دنیا "اپل"اون توی یه مصاحبه گفته علت اینکه شکل مارک جنسهای من عکسه سیبه، به این دلیله که یادم نره کی بودم و هرگاه خواستم مغرور بشم گذشته م رو بادیدن این سیب به یادبیارم
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ──── داســتان کوتاه عـبرت
۱۲:۴۸
۲۸ شهریور
بازارسال شده از 🔹𝙏𝙬𝙞𝙩𝙩𝙚_𝙇𝙖𝙣𝙙🔹
۲۰:۳۱
بازارسال شده از 🔹𝙏𝙬𝙞𝙩𝙩𝙚_𝙇𝙖𝙣𝙙🔹
۲۰:۳۲
بازارسال شده از 🔹𝙏𝙬𝙞𝙩𝙩𝙚_𝙇𝙖𝙣𝙙🔹
۲۰:۳۷
بازارسال شده از 🔹𝙏𝙬𝙞𝙩𝙩𝙚_𝙇𝙖𝙣𝙙🔹
۲۰:۴۰
بازارسال شده از 🔹𝙏𝙬𝙞𝙩𝙩𝙚_𝙇𝙖𝙣𝙙🔹
۲۰:۴۱
بازارسال شده از ヅ🍒جوکدونی🍒ヅ کلیپ خنده عاشقانه اینستا اهنگ دانستنی پروفایل
۲۱:۳۰
۲۹ شهریور
بازارسال شده از ヅ🍒جوکدونی🍒ヅ کلیپ خنده عاشقانه اینستا اهنگ دانستنی پروفایل
۹:۱۱
۱ مهر
بازارسال شده از ヅ🍒جوکدونی🍒ヅ کلیپ خنده عاشقانه اینستا اهنگ دانستنی پروفایل
۲۰:۲۹
۷ مهر
۱۴:۵۱
۲۰:۵۹
۱۳ مهر
بازارسال شده از 🍉 جوکیسم 🍉
اگر آدمها بهت توجه نکردن، خیلی ناراحتنباش...
تو این دوره زمونه احمقها در کانون توجه قرار میگیرن...
باورت نمیشه؟ به اینستا یه سر بزن
@jokism
تو این دوره زمونه احمقها در کانون توجه قرار میگیرن...
باورت نمیشه؟ به اینستا یه سر بزن
@jokism
۱۹:۰۹