بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
درس هشتم فارسي نهمهمزیستی با مام میهن
بخش ۱
همزيستي : زندگي مسالمت آميز مامِ ميهن : اضافه ي تشبيهي مام : مادر
لحن : شيوه ي بيان، نحوه ي اداي كلمات و عبارات و متون و اشعار
لحن: میهنی/وطنی:این لحن را مي توان زیر مجموعه ای از لحن حماسی دانست. این لحن کوبنده است و در مواردی هم تحت تأثیر الحان دیگر قرار مي گيرد. خواننده بايد با شور و حرارت، غيرت ملي و حس همدلي را در شنونده بيدار سازد.
مادران، دل به مهر فرزندان، گرم و تپنده مي دارند و فرزندان، در پرتو گرم و گواراي مادر، جان مي گيرند و مي پرورند و مي بالند. اين دو را پيوندها و آوندهايي به سرچشمه هاي يكتايي مي رساند و خوشي و ناخوشي يكي را به ديگري پيوند مي زند.
تعداد جمله ها : ٦
مادران - فرزندان - پيوندها - آوندها - ديگري -تپنده - خوشي - ناخوشي - يكتايي : وندي
مادران : نهاددل : مفعولمهر : متممفرزندان : مضاف اليهگرم و تپنده : مسند( واو عطف )پرتو گرم : تركيب وصفي پرتو گوارا : تركيب وصفيپيوندها و آوندها : نهادسرچشمه ها : متممخوشي و ناخوشي : مفعولديگري : متممتپنده : صفت فاعلي مادران و فرزندان : مراعات نظيرگرم و تپنده - گرم و گوارا : مراعات نظير دل گرم داشتن به كسي يا چيزي : كنايه از اميد داشتن به آنجان گرفتن : كنايه از نيرو گرفتن - قوت گرفتن پيوند و آوند : ترادفخوشي و ناخوشي : تضادپرتو : نور، روشنيگوارا : زلالمي بالند : رشد مي كنند، بزرگ مي شوندآوند : رگ، لوله هايي كه آب و غذا را در گياهان مي رساننديكتايي : يگانگي
مادر، گرامي گوهري است كه در كارگاه آفرينش خداي مهربان، همتايي ندارد. از اين روست كه هر چيز گرانمايه را اگر بخواهند از راه همانندي، بزرگ بشمارند و عزيز بدارند، به مام يا مادر مانند مي كنند.
تعداد جمله ها : ٧
كارگاه - آفرينش - مهربان : وندي یا (مشتق) گرانمايه : مركب گرامي گوهر : تركيب وصفي مقلوب كارگاه آفرينش خداي مهربان : گروه متممي ( كارگاه : هستهآفرينش : وابسته پسين - مضاف اليهخدا : وابسته ي وابسته - مضاف اليهمهربان : وابسته ي وابسته : صفت )
مادر، گرامي گوهري است : تشبيه - مادر به گوهر تشبيه شده به لحاظ ارزشمندي كارگاه آفرينش : اضافه تشبيهي بزرگ شمردن و عزيز داشتن : كنايه از حرمت نهادن و احترام گذاشتنمام و مادر : ترادف
تركيب " مام ميهن " را شنيده ايد؛ از همان دست تركيب هاي زباني است كه ميهن را در پرورندگي و هم زيستي به مام يا مادر همانند و هم نشين كرده است. از اين ديد، ميهن، براي همه ي هم پيوندان و باشندگانش، مادرانه رفتار مي كند. در چشم ميهن، همه ي فرزندان اين آب و خاك كه زاد و بودشان و ريشه ي وجودشان در خاك اينجاست، يكسان اند و هيچ رنگ و نژاد و لهجه و گويش و زباني به ديده ي اين مادر، بر آن ديگري برتري ندارد.
زباني - پرورندگي - هم زيستي - هم نشين - هم پيوندان - باشندگان - مادرانه - رفتار - گويش - ديده - برتري : وندي
تركيب مام ميهن را شنيده ايد : نهاد جمله محذوفتركيب مام ميهن : مفعول ( تركيب : هسته / مام : وابسته پسين - مضاف اليه / ميهن : وابسته ي وابسته : مضاف اليه ) شنيده ايد : ماضي نقليهمان : صفت اشارهزباني : صفت نسبيميهن : مفعولمام يا مادر : متمممادرانه : صفت نسبيهمه : صفت مبهم در خاك اينجاست : خاك : متمماينجا است ( اينجا قرار دارد ) اينجا : قيديكسان اند : يكسان هستند : يكسان : مسندهيچ : صفت مبهم
مام میهن: اضافه تشبيهي، مادرانه رفتار مي كند : تشبيه دارد و رفتار كردن ميهن : تشخيصچشمِ ميهن : تركيب اضافي - استعاره مكنيه و تشخيصآب و خاك : مجازاً سرزمين
رنگ - نژاد - لهجه - گويش - زبان : مراعات نظير مادر : استعاره از ميهن پرورندگي : پرورش دادن همانند و هم نشين : تشبيه كردنديد : ديدگاه و نظرهم پيوند : خويشاوند، قوم و خويش
بخش ۱
همزيستي : زندگي مسالمت آميز مامِ ميهن : اضافه ي تشبيهي مام : مادر
لحن : شيوه ي بيان، نحوه ي اداي كلمات و عبارات و متون و اشعار
لحن: میهنی/وطنی:این لحن را مي توان زیر مجموعه ای از لحن حماسی دانست. این لحن کوبنده است و در مواردی هم تحت تأثیر الحان دیگر قرار مي گيرد. خواننده بايد با شور و حرارت، غيرت ملي و حس همدلي را در شنونده بيدار سازد.
مادران، دل به مهر فرزندان، گرم و تپنده مي دارند و فرزندان، در پرتو گرم و گواراي مادر، جان مي گيرند و مي پرورند و مي بالند. اين دو را پيوندها و آوندهايي به سرچشمه هاي يكتايي مي رساند و خوشي و ناخوشي يكي را به ديگري پيوند مي زند.
تعداد جمله ها : ٦
مادران - فرزندان - پيوندها - آوندها - ديگري -تپنده - خوشي - ناخوشي - يكتايي : وندي
مادران : نهاددل : مفعولمهر : متممفرزندان : مضاف اليهگرم و تپنده : مسند( واو عطف )پرتو گرم : تركيب وصفي پرتو گوارا : تركيب وصفيپيوندها و آوندها : نهادسرچشمه ها : متممخوشي و ناخوشي : مفعولديگري : متممتپنده : صفت فاعلي مادران و فرزندان : مراعات نظيرگرم و تپنده - گرم و گوارا : مراعات نظير دل گرم داشتن به كسي يا چيزي : كنايه از اميد داشتن به آنجان گرفتن : كنايه از نيرو گرفتن - قوت گرفتن پيوند و آوند : ترادفخوشي و ناخوشي : تضادپرتو : نور، روشنيگوارا : زلالمي بالند : رشد مي كنند، بزرگ مي شوندآوند : رگ، لوله هايي كه آب و غذا را در گياهان مي رساننديكتايي : يگانگي
مادر، گرامي گوهري است كه در كارگاه آفرينش خداي مهربان، همتايي ندارد. از اين روست كه هر چيز گرانمايه را اگر بخواهند از راه همانندي، بزرگ بشمارند و عزيز بدارند، به مام يا مادر مانند مي كنند.
تعداد جمله ها : ٧
كارگاه - آفرينش - مهربان : وندي یا (مشتق) گرانمايه : مركب گرامي گوهر : تركيب وصفي مقلوب كارگاه آفرينش خداي مهربان : گروه متممي ( كارگاه : هستهآفرينش : وابسته پسين - مضاف اليهخدا : وابسته ي وابسته - مضاف اليهمهربان : وابسته ي وابسته : صفت )
مادر، گرامي گوهري است : تشبيه - مادر به گوهر تشبيه شده به لحاظ ارزشمندي كارگاه آفرينش : اضافه تشبيهي بزرگ شمردن و عزيز داشتن : كنايه از حرمت نهادن و احترام گذاشتنمام و مادر : ترادف
تركيب " مام ميهن " را شنيده ايد؛ از همان دست تركيب هاي زباني است كه ميهن را در پرورندگي و هم زيستي به مام يا مادر همانند و هم نشين كرده است. از اين ديد، ميهن، براي همه ي هم پيوندان و باشندگانش، مادرانه رفتار مي كند. در چشم ميهن، همه ي فرزندان اين آب و خاك كه زاد و بودشان و ريشه ي وجودشان در خاك اينجاست، يكسان اند و هيچ رنگ و نژاد و لهجه و گويش و زباني به ديده ي اين مادر، بر آن ديگري برتري ندارد.
زباني - پرورندگي - هم زيستي - هم نشين - هم پيوندان - باشندگان - مادرانه - رفتار - گويش - ديده - برتري : وندي
تركيب مام ميهن را شنيده ايد : نهاد جمله محذوفتركيب مام ميهن : مفعول ( تركيب : هسته / مام : وابسته پسين - مضاف اليه / ميهن : وابسته ي وابسته : مضاف اليه ) شنيده ايد : ماضي نقليهمان : صفت اشارهزباني : صفت نسبيميهن : مفعولمام يا مادر : متمممادرانه : صفت نسبيهمه : صفت مبهم در خاك اينجاست : خاك : متمماينجا است ( اينجا قرار دارد ) اينجا : قيديكسان اند : يكسان هستند : يكسان : مسندهيچ : صفت مبهم
مام میهن: اضافه تشبيهي، مادرانه رفتار مي كند : تشبيه دارد و رفتار كردن ميهن : تشخيصچشمِ ميهن : تركيب اضافي - استعاره مكنيه و تشخيصآب و خاك : مجازاً سرزمين
رنگ - نژاد - لهجه - گويش - زبان : مراعات نظير مادر : استعاره از ميهن پرورندگي : پرورش دادن همانند و هم نشين : تشبيه كردنديد : ديدگاه و نظرهم پيوند : خويشاوند، قوم و خويش
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
بخش ۲:
باشندگان :ساكنين،شهروندانزاد و بود :هست و نيست، تمام سرمايهنژاد :اصل و نسبلهجه و گويش :زير مجموعه هاي زبانديده :چشم
اگر به گلستاني درآييد، نمونه ي اين گونه گوني و يگانگي را به چشم مي بينيد و به عقل درمي يابيد كه به قد و قامت و رنگ و رخسار، اگر چه بسياراند؛ اما رگ و ريشه ي همه در يك خاك نهاده شده است و از يك آبشخور، مايه ور و سيراب مي شوند. گلستان، مام ميهن و گاهواره ي گل هاي رنگين است و خارها و گل ها، فرزندان اين مادرند.
آبشخور :وندي-مركبگونه گونی :وندی مرکبسيراب :مركب
اگر : حرف شرطدرآييد : فعل پيشوندينمونه ي اين گونه گوني و يگانگي : گروه مفعوليچشم :متممعقل :متممبسيار :مسنددر يك خاك :متمم ( خاك : هسته /يك : وابسته پيشين - صفت شمارشی اصلي )از يك آبشخور :متمم مايه ور: مسندسيراب :معطوف به مسندگلستان : نهادگاهواره ي گل هاي رنگين : مسند (گاهواره : هسته /گل ها : وابسته ي پسين - مضاف اليه / رنگين : وابسته ي وابسته - صفت نسبي )
گلستان :میتواند با توجه به ادامه ي متن استعاره از وطن و سرزمين باشهدرآييد :وارد شويدگونه گوني و يگانگي : تنوع و در عين حال اتحاد و همبستگي قد و قامت : ترادفرنگ و رخسار : مراعات نظيررگ و ريشه :ترادف - كنايه از وجودخاك : مجاز از ميهن و سرزمين آبشخور : سرچشمهمايه ور : سرشارمايه ور و سيراب :ترادفگل هاي رنگين :استعاره از مردم يك سرزمينخار و گل : تضادخارها وگل ها : استعاره از مردم يك سرزمين
در قسمت " خارها و گل ها فرزندان اين مادرند "خارها و گل ها مانند فرزندان اين مادر ( ميهن ) هستند تشبيه داريم
ايران ما با همه ي فراخناي فرهنگي و گستردگي جغرافيايي و گوناگوني گويش ها و رنگارنگي لهجه ها، به گلستاني مي ماند كه در دل و دامان خود، عزيزكاني را بي توجه به رنگ و چهره، نوا و ناله مي پروراند و شيره ي جان خويش در كامشان مي دارد .
ناله : وندي گوناگوني - رنگارنگي : وندي مركب
ايران ما :تركيب اضافيفرهنگي : صفت نسبيگوناگوني گويش ها -رنگارنگي لهجه ها : تركيب اضافيدل و دامان خود : متمم ( دل متمم - دامان معطوف )خود : مضاف اليهعزيزكان : مفعولرنگ و چهره : متممنوا و ناله : معطوف به متممشيره ي جان خويش : مفعول - شيره ي جان : تركيب اضافي ( شيره : هسته - جان : وابسته پسين - مضاف اليه / خويش : وابسته - مضاف اليه ) كامشان : كام : متمم - شان : مضاف اليه
ايران ما به گلستاني مي ماند : آرايه ي تشبيهفراخنا - گستردگي : ترادفگويش و لهجه : مراعات نظيردل و دامان ايران : تشخيصعزيزكان : عزيز + ك تحبيب + ان جمعرنگ و چهره : مراعات نظيرنوا : دارايي، ثروت، مال، مقامناله : درد،ناراحتي،غمكام : دهان
اين ستد و داد مادر - فرزندي و جان فشاني يكي براي ديگري، دوسويه است. اگر فرزند را ناخوشي و گزندي روي نمايد، مادر بي خويش و ناخوش و ناآرام است و هرگاه مادر را اندوه و آسيبي فراگيرد، فرزندان نيز آرام و قرار ندارند و بي شكيب و به جان مي كوشند تا آرامستان خانه را به آرامش بازآورند و خفاش خويان را از مهر رخ مادر، دور بدارند .
ناخوشي - بي خويش - ناخوش - ناآرام - بي شكيب - آرامستان - آرامش : وندي
جان فشاني : وندي مركب
دوسويه : مسنداگر : حرف شرطفرزند : متممرا : حرف اضافه در معناي " به "بي خويش و ناخوش و ناآرام : مسند و معطوفمادر : مفعولاندوه و آسيب : نهادآرام و قرار : مفعولتا : حرف ربطآرامستان : مفعولخانه : مضاف اليهآرامش : متممخفاش خويان :مفعولمهر رخ مادر :متمم
باشندگان :ساكنين،شهروندانزاد و بود :هست و نيست، تمام سرمايهنژاد :اصل و نسبلهجه و گويش :زير مجموعه هاي زبانديده :چشم
اگر به گلستاني درآييد، نمونه ي اين گونه گوني و يگانگي را به چشم مي بينيد و به عقل درمي يابيد كه به قد و قامت و رنگ و رخسار، اگر چه بسياراند؛ اما رگ و ريشه ي همه در يك خاك نهاده شده است و از يك آبشخور، مايه ور و سيراب مي شوند. گلستان، مام ميهن و گاهواره ي گل هاي رنگين است و خارها و گل ها، فرزندان اين مادرند.
آبشخور :وندي-مركبگونه گونی :وندی مرکبسيراب :مركب
اگر : حرف شرطدرآييد : فعل پيشوندينمونه ي اين گونه گوني و يگانگي : گروه مفعوليچشم :متممعقل :متممبسيار :مسنددر يك خاك :متمم ( خاك : هسته /يك : وابسته پيشين - صفت شمارشی اصلي )از يك آبشخور :متمم مايه ور: مسندسيراب :معطوف به مسندگلستان : نهادگاهواره ي گل هاي رنگين : مسند (گاهواره : هسته /گل ها : وابسته ي پسين - مضاف اليه / رنگين : وابسته ي وابسته - صفت نسبي )
گلستان :میتواند با توجه به ادامه ي متن استعاره از وطن و سرزمين باشهدرآييد :وارد شويدگونه گوني و يگانگي : تنوع و در عين حال اتحاد و همبستگي قد و قامت : ترادفرنگ و رخسار : مراعات نظيررگ و ريشه :ترادف - كنايه از وجودخاك : مجاز از ميهن و سرزمين آبشخور : سرچشمهمايه ور : سرشارمايه ور و سيراب :ترادفگل هاي رنگين :استعاره از مردم يك سرزمينخار و گل : تضادخارها وگل ها : استعاره از مردم يك سرزمين
در قسمت " خارها و گل ها فرزندان اين مادرند "خارها و گل ها مانند فرزندان اين مادر ( ميهن ) هستند تشبيه داريم
ايران ما با همه ي فراخناي فرهنگي و گستردگي جغرافيايي و گوناگوني گويش ها و رنگارنگي لهجه ها، به گلستاني مي ماند كه در دل و دامان خود، عزيزكاني را بي توجه به رنگ و چهره، نوا و ناله مي پروراند و شيره ي جان خويش در كامشان مي دارد .
ناله : وندي گوناگوني - رنگارنگي : وندي مركب
ايران ما :تركيب اضافيفرهنگي : صفت نسبيگوناگوني گويش ها -رنگارنگي لهجه ها : تركيب اضافيدل و دامان خود : متمم ( دل متمم - دامان معطوف )خود : مضاف اليهعزيزكان : مفعولرنگ و چهره : متممنوا و ناله : معطوف به متممشيره ي جان خويش : مفعول - شيره ي جان : تركيب اضافي ( شيره : هسته - جان : وابسته پسين - مضاف اليه / خويش : وابسته - مضاف اليه ) كامشان : كام : متمم - شان : مضاف اليه
ايران ما به گلستاني مي ماند : آرايه ي تشبيهفراخنا - گستردگي : ترادفگويش و لهجه : مراعات نظيردل و دامان ايران : تشخيصعزيزكان : عزيز + ك تحبيب + ان جمعرنگ و چهره : مراعات نظيرنوا : دارايي، ثروت، مال، مقامناله : درد،ناراحتي،غمكام : دهان
اين ستد و داد مادر - فرزندي و جان فشاني يكي براي ديگري، دوسويه است. اگر فرزند را ناخوشي و گزندي روي نمايد، مادر بي خويش و ناخوش و ناآرام است و هرگاه مادر را اندوه و آسيبي فراگيرد، فرزندان نيز آرام و قرار ندارند و بي شكيب و به جان مي كوشند تا آرامستان خانه را به آرامش بازآورند و خفاش خويان را از مهر رخ مادر، دور بدارند .
ناخوشي - بي خويش - ناخوش - ناآرام - بي شكيب - آرامستان - آرامش : وندي
جان فشاني : وندي مركب
دوسويه : مسنداگر : حرف شرطفرزند : متممرا : حرف اضافه در معناي " به "بي خويش و ناخوش و ناآرام : مسند و معطوفمادر : مفعولاندوه و آسيب : نهادآرام و قرار : مفعولتا : حرف ربطآرامستان : مفعولخانه : مضاف اليهآرامش : متممخفاش خويان :مفعولمهر رخ مادر :متمم
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
بخش ۳:
️ستد : بن ماضيداد : بن ماضي ستد و داد : تضادمادر و فرزند : مراعات نظيرناخوشي و گزند : ترادفبي خويش و بي شكيب و ناآرام : ترادفآسيب و گزند : ترادفآرام و قرار : ترادفآرامستان خانه : استعاره از وطنخفاش : نماد جهل و تاريكي و نادانيخفاش خويان : استعاره از دشمنان و بد انديشانمهرِ رُخِ مادر : تشبيه : چهره ي مادر به خورشيد تشبيه شده
سستد و داد :معامله ، تجارتجان فشاني : فداكاري و ايثاردوسويه : دو طرفه ، متقابلگزند : صدمه و آسيببي خويش : بي قراربي شكيب : بي تاب و كم تحملبجان كوشيدن : كنايه از صميم قلب تلاش كردنآرامستان : محل آرامش و آسودنمهر : خورشيد
در طول تاریخ، بارها دیده ایم که هرگاه دشمنان و بدخواهان ،دست ستم به سوی این مهر آشیان وطن دراز کردهاند، همه ی فرزندان، از همه سوی ایران به هر رنگ و نشان ،هم صدا فریاد برآورده اند و مشت ها را گره کردهاند و پشت به پشت هم بر بيگانه تاخته اند ! در دوران هشت ساله ی دفاع مقدس، ايرانيان همه براي وطن، تن را سپر كرده اند .
مهرآشيان : مركب
طول : متممطول تاريخ : تركيب اضافيبارها : قيدديده ايم : ماضي نقليدست ستم : تركيب اضافي به سوي : حرف اضافه مركباين مهرآشيان وطن : متمم ( اين : صفت اشاره / مهرآشيان : هسته / وطن : وابسته پسين-مضاف اليه)
همه ي فرزندان : نهاد ( همه : صفت مبهم / فرزند : هسته ) به هر رنگ و نشان : متمم ( هر : صفت مبهم / رنگ : هسته / نشان : معطوف به هسته )هم صدا : قيدفرياد : مفعولبرآورده اند : فعل پيشوندیمشت ها : مفعولگره : مسندبيگانه : متممدوران هشت ساله ی دفاع مقدس : متمم ( دوران : هسته / هشت ساله : صفت - وابسته پسين / دفاع : وابسته پسين - مضاف اليه/ مقدس :وابسته ی وابسته - صفت) وطن :متممتن :مفعولسپر :مسند
دشمنان و بدخواهان : ترادفمهرآشيان وطن :اضافه ی تشبيهي - وطن به آشيانه ي مهر تشبيه شده
مهرآشيان :تركيب اضافی مقلوبرنگ و نشان : مراعات نظيرفرياد برآوردن كنايه از :اعتراض كردنمشت گره كردن كنايه از :اعتراض كردن به چيزيپشت به پشت هم بودن كنايه از : متحد و پشتيبان هم بودنتن سپر كردن :كنايه از حفاظت و پاسداري كردن
بدخواه :دشمنتاخته اند :حمله كرده اند ،يورش برده اندسپر : از ادوات جنگي ، وسيله ي دفاع در جنگ
مسلمان، مسيحی، زردشتی و ديگران از چهار سوی ايران چون آذری، بلوچ، ترك، عرب، فارس، كُرد، گيلك، لر، مازندرانی و ... ايستاده اند و فرياد برآورده اند.
همي خواهم از كردگار جهانشناسنده ی آشكار و نهانكه باشد ز هر بد، نگهدارتانهمه نيك نامی بود يارتان ( فردوسی )
مسيحی - زردشتی - شناسنده-مازندرانی-کردگار-دیگران : وندی
نيك نامی : وندی مركب (مشتق مرکب)
مسيحی - زردشتی : صفت نسبیچون : حرف اضافهايستاده اند : ماضي نقليبرآورده اند : فعل پيشونديهمي : شكل قديمي " مي "كردگار : متممجهان : مضاف اليهشناسنده : صفت فاعليآشكار - نهان : صفت هستندنگهدار : مسندتان : مضاف اليهاز هر بد : ( هر : صفت مبهمبد : هسته ) چهار سوی ایران:سو هستهچهار صفت شمارشیایران مضاف الیه
مسلمان -مسيحی -زردشتی : مراعات نظيرچهار سوی ايران :كل كشور ايران ( شمال-جنوب-شرق-غرب)ايران و آذری و بلوچ و ... :مراعات نظيرايستاده اند كنايه از :مقاومت كردنآشكار و نهان :تضادبد و نيك :تضادجهان - نهان :قافيهنگهدار - يار :قافيهجهان - نهان :جناس ناقص اختلافي
از خداوند جهان كه داننده ي آشكار و نهان است مي خواهم كه از هر بدی نگهدارتان باشد و هميشه نام نيك يار و ياورتان باشد .
دو بيت موقوف المعانی هستند
يكی از جلوه های مهربانی و همدلی را در رفتار شوق انگيز حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر نظام اسلامی، با خانواده ی شهدای اقليت های مذهبی مي بينيم؛ ايشان در ديدار با وابستگان شهدای مسيحی می فرمايند: " ما در ايران، عرب ايرانی داريم، ترك ايرانی داريم، فارس ايرانی داريم، كُرد ايرانی داريم، آشوری ايرانی داريم، ارمنی ايرانی داريم و... همه ايرانی هستيم.... ايرانی بودن، اصل است. جمهوری اسلامی، مال همه است... يعنی شهروندان، آن كسانی كه در زير پرچم جمهوری اسلامی هستند، اينها با هم فرقی نمی كنند... "
مهربانی -همدلی -رفتار - ديدار -وابستگان : وندی
شوق انگيز : مركب
️ستد : بن ماضيداد : بن ماضي ستد و داد : تضادمادر و فرزند : مراعات نظيرناخوشي و گزند : ترادفبي خويش و بي شكيب و ناآرام : ترادفآسيب و گزند : ترادفآرام و قرار : ترادفآرامستان خانه : استعاره از وطنخفاش : نماد جهل و تاريكي و نادانيخفاش خويان : استعاره از دشمنان و بد انديشانمهرِ رُخِ مادر : تشبيه : چهره ي مادر به خورشيد تشبيه شده
سستد و داد :معامله ، تجارتجان فشاني : فداكاري و ايثاردوسويه : دو طرفه ، متقابلگزند : صدمه و آسيببي خويش : بي قراربي شكيب : بي تاب و كم تحملبجان كوشيدن : كنايه از صميم قلب تلاش كردنآرامستان : محل آرامش و آسودنمهر : خورشيد
در طول تاریخ، بارها دیده ایم که هرگاه دشمنان و بدخواهان ،دست ستم به سوی این مهر آشیان وطن دراز کردهاند، همه ی فرزندان، از همه سوی ایران به هر رنگ و نشان ،هم صدا فریاد برآورده اند و مشت ها را گره کردهاند و پشت به پشت هم بر بيگانه تاخته اند ! در دوران هشت ساله ی دفاع مقدس، ايرانيان همه براي وطن، تن را سپر كرده اند .
مهرآشيان : مركب
طول : متممطول تاريخ : تركيب اضافيبارها : قيدديده ايم : ماضي نقليدست ستم : تركيب اضافي به سوي : حرف اضافه مركباين مهرآشيان وطن : متمم ( اين : صفت اشاره / مهرآشيان : هسته / وطن : وابسته پسين-مضاف اليه)
همه ي فرزندان : نهاد ( همه : صفت مبهم / فرزند : هسته ) به هر رنگ و نشان : متمم ( هر : صفت مبهم / رنگ : هسته / نشان : معطوف به هسته )هم صدا : قيدفرياد : مفعولبرآورده اند : فعل پيشوندیمشت ها : مفعولگره : مسندبيگانه : متممدوران هشت ساله ی دفاع مقدس : متمم ( دوران : هسته / هشت ساله : صفت - وابسته پسين / دفاع : وابسته پسين - مضاف اليه/ مقدس :وابسته ی وابسته - صفت) وطن :متممتن :مفعولسپر :مسند
دشمنان و بدخواهان : ترادفمهرآشيان وطن :اضافه ی تشبيهي - وطن به آشيانه ي مهر تشبيه شده
مهرآشيان :تركيب اضافی مقلوبرنگ و نشان : مراعات نظيرفرياد برآوردن كنايه از :اعتراض كردنمشت گره كردن كنايه از :اعتراض كردن به چيزيپشت به پشت هم بودن كنايه از : متحد و پشتيبان هم بودنتن سپر كردن :كنايه از حفاظت و پاسداري كردن
بدخواه :دشمنتاخته اند :حمله كرده اند ،يورش برده اندسپر : از ادوات جنگي ، وسيله ي دفاع در جنگ
مسلمان، مسيحی، زردشتی و ديگران از چهار سوی ايران چون آذری، بلوچ، ترك، عرب، فارس، كُرد، گيلك، لر، مازندرانی و ... ايستاده اند و فرياد برآورده اند.
همي خواهم از كردگار جهانشناسنده ی آشكار و نهانكه باشد ز هر بد، نگهدارتانهمه نيك نامی بود يارتان ( فردوسی )
مسيحی - زردشتی - شناسنده-مازندرانی-کردگار-دیگران : وندی
نيك نامی : وندی مركب (مشتق مرکب)
مسيحی - زردشتی : صفت نسبیچون : حرف اضافهايستاده اند : ماضي نقليبرآورده اند : فعل پيشونديهمي : شكل قديمي " مي "كردگار : متممجهان : مضاف اليهشناسنده : صفت فاعليآشكار - نهان : صفت هستندنگهدار : مسندتان : مضاف اليهاز هر بد : ( هر : صفت مبهمبد : هسته ) چهار سوی ایران:سو هستهچهار صفت شمارشیایران مضاف الیه
مسلمان -مسيحی -زردشتی : مراعات نظيرچهار سوی ايران :كل كشور ايران ( شمال-جنوب-شرق-غرب)ايران و آذری و بلوچ و ... :مراعات نظيرايستاده اند كنايه از :مقاومت كردنآشكار و نهان :تضادبد و نيك :تضادجهان - نهان :قافيهنگهدار - يار :قافيهجهان - نهان :جناس ناقص اختلافي
از خداوند جهان كه داننده ي آشكار و نهان است مي خواهم كه از هر بدی نگهدارتان باشد و هميشه نام نيك يار و ياورتان باشد .
دو بيت موقوف المعانی هستند
يكی از جلوه های مهربانی و همدلی را در رفتار شوق انگيز حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر نظام اسلامی، با خانواده ی شهدای اقليت های مذهبی مي بينيم؛ ايشان در ديدار با وابستگان شهدای مسيحی می فرمايند: " ما در ايران، عرب ايرانی داريم، ترك ايرانی داريم، فارس ايرانی داريم، كُرد ايرانی داريم، آشوری ايرانی داريم، ارمنی ايرانی داريم و... همه ايرانی هستيم.... ايرانی بودن، اصل است. جمهوری اسلامی، مال همه است... يعنی شهروندان، آن كسانی كه در زير پرچم جمهوری اسلامی هستند، اينها با هم فرقی نمی كنند... "
مهربانی -همدلی -رفتار - ديدار -وابستگان : وندی
شوق انگيز : مركب
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
بخش ۴:
همه ایرانی هستیم:(جمله سه جزئي : نهاد + مسند + فعل اسنادي )
شهروندان :نهاد
عرب ایرانی ، فارس ایرانی : ترکیب وصفی
اين هم زيستي و همدلي اقوام ايراني، پشتوانه اي بسيار شكوهمند براي وطن است و سدی استوار به بلنداي اراده ی پولادين ايرانيان، پديد مي آورد و ميهن را در آوردگاه ها، از گزند دشمنان و اهرمن خويان مي رهاند .
دشمنان -ايرانی -ايرانيان -هم زيستی -همدلي -پشتوانه - شكوهمند - بلندا -پولادين -آوردگاه : وندي
اهرمن خويان :وندي مركب
اين هم زيستي و همدلي اقوام ايراني : گروه نهادي هم زيستي : هستههمدلي : معطوف به هستهاقوام : وابسته پسين - مضاف اليهايراني : وابسته پسين - صفت
پشتوانه اي بسيار شكوهمند : گروه مسندي سدي استوار : ( سد : مفعول و هسته / استوار : وابسته پسين - صفت )
به بلنداي اراده ي پولادين ايرانيان : ( بلندا : هسته / اراده : وابسته پسين - مضاف اليه / پولادين : وابسته ي وابسته - صفت / ايرانيان : وابسته ي وابسته - مضاف اليه )پديد مي آورد : فعل مركبميهن : مفعولآوردگاه ها : متمم
هم زيستي و همدلي : ترادفاقوام : جمع مكسر قومپشتوانه : حامي و پشتيبانسد استوار : تركيب وصفياراده ي پولادين : تركيب وصفيآوردگاه : ميدان جنگاهرمن خو : شيطان صفتمي رهاند : نجات مي دهد
به هر روي، ايران از آنِ همه ي ايرانيان است؛ همه ي اينان كه در خاكش بزرگ شده اند و از آبش نوشيده اند و در هوايش پرورده اند؛ با آرامش آن آرميده اند و در آشوبش بي قراري كرده اند. در صحنه هاي رزمش، دلاورانه، پيكار كرده اند و در جشن هايش، صف هاي ميليوني بسته اند و دشمنان را انگشت به دهان گذاشته اند .
آرامش - بي قراري - دلاورانه - صحنه ها - دشمنان : وندي
به هر روي : قيد
همه ي اينان : نهاد براي اين جمله و همه ي جمله هاي بعدي اين بندخاكش : خاك آن - منظور ايران - خاك : متمم - ش : مضاف اليهبزرگ : مسند
در صحنه هاي رزمش : ( صحنه : متمم و هسته / ها : وابسته پسين - نشانه ي جمع / رزم : وابسته پسين - مضاف اليه / ش : وابسته وابسته - مضاف اليه) پيكار كرده اند : فعل مركبصف هاي ميليوني : ( صف : مفعول و هسته / ها : وابسته و نشانه ي جمع / ميليوني : وابسته پسين - صفت نسبي )
خاك :مجازاً سرزمينخاك و آب و هوا :مراعات نظيرپرورده اند :پرورش يافته اندآرامش -آشوب :تضادآرميده اند -بي قراري كرده اند :تضادآرميده اند :به آرامش رسيده اند، آسوده اندرزم و پيكار و دلاورانه :مراعات نظيررزم و پيكار :ترادفجشن با رزم و پيكار : تضادانگشت به دهان كنايه از : شگفت زده و حيرت زده
امروز همين حس مشترك، هم جوشي و هم كوشي، هم زيستي ما را معنا مي بخشد . به همين سبب است كه ملت ايران، يك صدا چونان شير مي غرند و نداي واحدي برمي آورند كه :
نداني كه ايران، نشست من استجهان سر به سر، زيردستِ من است
همه يكدلانند يزدان شناسبه نيكي ندارند از بد، هراس
دريغ است ايران كه ويران شودكُنام پلنگان و شيران شود
چو ايران نباشد، تن من مباددر اين بوم و بر، زنده يك تن مباد
همه سر به سر، تن به كشتن دهيماز آن به كه كشور، به دشمن دهيم( شاهنامه فردوسي )
ف. الف. شِلدره
هم جوشي -هم كوشي -هم زيستي -نيكي -پلنگان -شيران : وندي
يك صدا -زيردست -يزدان شناس :مركب
سر به سر - بوم و بر :وندي مركب
امروز :قيدهمين حس مشترك :(همين : صفت اشاره
همه ایرانی هستیم:(جمله سه جزئي : نهاد + مسند + فعل اسنادي )
شهروندان :نهاد
عرب ایرانی ، فارس ایرانی : ترکیب وصفی
اين هم زيستي و همدلي اقوام ايراني، پشتوانه اي بسيار شكوهمند براي وطن است و سدی استوار به بلنداي اراده ی پولادين ايرانيان، پديد مي آورد و ميهن را در آوردگاه ها، از گزند دشمنان و اهرمن خويان مي رهاند .
دشمنان -ايرانی -ايرانيان -هم زيستی -همدلي -پشتوانه - شكوهمند - بلندا -پولادين -آوردگاه : وندي
اهرمن خويان :وندي مركب
اين هم زيستي و همدلي اقوام ايراني : گروه نهادي هم زيستي : هستههمدلي : معطوف به هستهاقوام : وابسته پسين - مضاف اليهايراني : وابسته پسين - صفت
پشتوانه اي بسيار شكوهمند : گروه مسندي سدي استوار : ( سد : مفعول و هسته / استوار : وابسته پسين - صفت )
به بلنداي اراده ي پولادين ايرانيان : ( بلندا : هسته / اراده : وابسته پسين - مضاف اليه / پولادين : وابسته ي وابسته - صفت / ايرانيان : وابسته ي وابسته - مضاف اليه )پديد مي آورد : فعل مركبميهن : مفعولآوردگاه ها : متمم
هم زيستي و همدلي : ترادفاقوام : جمع مكسر قومپشتوانه : حامي و پشتيبانسد استوار : تركيب وصفياراده ي پولادين : تركيب وصفيآوردگاه : ميدان جنگاهرمن خو : شيطان صفتمي رهاند : نجات مي دهد
به هر روي، ايران از آنِ همه ي ايرانيان است؛ همه ي اينان كه در خاكش بزرگ شده اند و از آبش نوشيده اند و در هوايش پرورده اند؛ با آرامش آن آرميده اند و در آشوبش بي قراري كرده اند. در صحنه هاي رزمش، دلاورانه، پيكار كرده اند و در جشن هايش، صف هاي ميليوني بسته اند و دشمنان را انگشت به دهان گذاشته اند .
آرامش - بي قراري - دلاورانه - صحنه ها - دشمنان : وندي
به هر روي : قيد
همه ي اينان : نهاد براي اين جمله و همه ي جمله هاي بعدي اين بندخاكش : خاك آن - منظور ايران - خاك : متمم - ش : مضاف اليهبزرگ : مسند
در صحنه هاي رزمش : ( صحنه : متمم و هسته / ها : وابسته پسين - نشانه ي جمع / رزم : وابسته پسين - مضاف اليه / ش : وابسته وابسته - مضاف اليه) پيكار كرده اند : فعل مركبصف هاي ميليوني : ( صف : مفعول و هسته / ها : وابسته و نشانه ي جمع / ميليوني : وابسته پسين - صفت نسبي )
خاك :مجازاً سرزمينخاك و آب و هوا :مراعات نظيرپرورده اند :پرورش يافته اندآرامش -آشوب :تضادآرميده اند -بي قراري كرده اند :تضادآرميده اند :به آرامش رسيده اند، آسوده اندرزم و پيكار و دلاورانه :مراعات نظيررزم و پيكار :ترادفجشن با رزم و پيكار : تضادانگشت به دهان كنايه از : شگفت زده و حيرت زده
امروز همين حس مشترك، هم جوشي و هم كوشي، هم زيستي ما را معنا مي بخشد . به همين سبب است كه ملت ايران، يك صدا چونان شير مي غرند و نداي واحدي برمي آورند كه :
نداني كه ايران، نشست من استجهان سر به سر، زيردستِ من است
همه يكدلانند يزدان شناسبه نيكي ندارند از بد، هراس
دريغ است ايران كه ويران شودكُنام پلنگان و شيران شود
چو ايران نباشد، تن من مباددر اين بوم و بر، زنده يك تن مباد
همه سر به سر، تن به كشتن دهيماز آن به كه كشور، به دشمن دهيم( شاهنامه فردوسي )
ف. الف. شِلدره
هم جوشي -هم كوشي -هم زيستي -نيكي -پلنگان -شيران : وندي
يك صدا -زيردست -يزدان شناس :مركب
سر به سر - بوم و بر :وندي مركب
امروز :قيدهمين حس مشترك :(همين : صفت اشاره
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
بخش ۵ :
حس : هسته / مشترك : وابسته پسين - صفت )هم زيستي ما را معنا مي بخشد : هم زيستي ما : مفعول
ملت ايران : نهاديك صدا : قيدشير : متممنداي واحد : مفعول
برمي آورند : فعل پيشوندينداني : مضارع اخباريايران : نهاد
نشست من : مسندجهان : نهادسر به سر : قيدزيردست من : مسندهمه : ضمير مبهم
ايران ويران شود : ايران : نهادويران : مسند
كُنام پلنگان و شيران شود ( [ ايران ] نهاد / كنام : مسند / پلنگان : مضاف اليه / شيران : معطوف به مضاف اليه )چو : در معني " اگر " حرف شرطايران : نهادنباشد : فعل غير اسنادي ( وجود نداشته باشد )تنِ من : ( تن : نهاد / من : مضاف اليه )
در اين بوم و بر، زنده يك تن مباد : در اين بوم و بر : متمم يك تن : نهاد - يك : وابستهتن : هستهزنده : مسندمباد : نباشد - فعل دعايي
همه : ضمير مبهم - نهادسر به سر : قيدتن : مفعولكشتن : متمم از آن به : از آن بهتر است از آن : متمم بهتر : مسند كه : حرف ربطكشور : مفعولدشمن : متمم
هم جوشي - هم كوشي : ترادفملت ايران به شير تشبيه شده يا شايد هم غرش ملت ايران به غرش شير تشبيه شدهوجه شبه : غرش و فرياد بلند و منسجمنداي واحد برآوردن : يكصدا فرياد زدننشست : جاي نشستن - مسكن و سرزمينزير دست كسي بودن : كنايه است از تحت امر و فرمانروايي بودنيزدان شناس : صفت فاعلي مركب مرخمنيك و بد : تضادكنام - پلنگ - شير : مراعات نظيرپلنگان و شيران : استعاره از دشمنان و بدخواهانتن : مجاز از وجودمن است : رديفنشست و دست : قافيه
شناس و هراس : قافيهشود : رديفويران و شيران : قافيهويران - شيران : جناس ناقص اختلافيمباد : رديفمن و تن : قافيه و جناس اختلافيدهيم : رديفكشتن و دشمن : قافيه
حس : هسته / مشترك : وابسته پسين - صفت )هم زيستي ما را معنا مي بخشد : هم زيستي ما : مفعول
ملت ايران : نهاديك صدا : قيدشير : متممنداي واحد : مفعول
برمي آورند : فعل پيشوندينداني : مضارع اخباريايران : نهاد
نشست من : مسندجهان : نهادسر به سر : قيدزيردست من : مسندهمه : ضمير مبهم
ايران ويران شود : ايران : نهادويران : مسند
كُنام پلنگان و شيران شود ( [ ايران ] نهاد / كنام : مسند / پلنگان : مضاف اليه / شيران : معطوف به مضاف اليه )چو : در معني " اگر " حرف شرطايران : نهادنباشد : فعل غير اسنادي ( وجود نداشته باشد )تنِ من : ( تن : نهاد / من : مضاف اليه )
در اين بوم و بر، زنده يك تن مباد : در اين بوم و بر : متمم يك تن : نهاد - يك : وابستهتن : هستهزنده : مسندمباد : نباشد - فعل دعايي
همه : ضمير مبهم - نهادسر به سر : قيدتن : مفعولكشتن : متمم از آن به : از آن بهتر است از آن : متمم بهتر : مسند كه : حرف ربطكشور : مفعولدشمن : متمم
هم جوشي - هم كوشي : ترادفملت ايران به شير تشبيه شده يا شايد هم غرش ملت ايران به غرش شير تشبيه شدهوجه شبه : غرش و فرياد بلند و منسجمنداي واحد برآوردن : يكصدا فرياد زدننشست : جاي نشستن - مسكن و سرزمينزير دست كسي بودن : كنايه است از تحت امر و فرمانروايي بودنيزدان شناس : صفت فاعلي مركب مرخمنيك و بد : تضادكنام - پلنگ - شير : مراعات نظيرپلنگان و شيران : استعاره از دشمنان و بدخواهانتن : مجاز از وجودمن است : رديفنشست و دست : قافيه
شناس و هراس : قافيهشود : رديفويران و شيران : قافيهويران - شيران : جناس ناقص اختلافيمباد : رديفمن و تن : قافيه و جناس اختلافيدهيم : رديفكشتن و دشمن : قافيه
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
شرح و بررسی نکات ادبی و دستوری شعر دوراندیشی
فارسی نهم
بخش ۱ :
کودکی از جمله آزادگانرفت برون با دو سه همزادگان
بیت در کل یک جمله هست .
برگردان بیت به نثر روان : کودکی از خانواده ی اصیل و نجیب با چند تن از همسالان خود به بیرون رفتند.
بررسی دستوری :کودکی :نهاداز : حرف اضافهجمله :متممآزادگان مضاف الیهرفت : فعلبرون : قیدبا: حرف اضافهدو سه : صفت مبهمهمزادگان : متمم
دانش های ادبی :واژگان (آزادگان و همزادگان)قافیه اند
پای چو در راه نهاد آن پسرپویه همی کرد و درآمد به سر
بیت فوق سه جمله هست/ پای چو در راه نهاد آن پسر/ پویه همی کرد / و درآمد به سر
برگردان بیت به نثر روان :وقتی آن پسر به راه افتاد ، دوید و با سر به زمین افتاد.
بررسی :پای در راه نهاد : کنایه از به راه افتادآن : صفت اشارهپسر : نهادپویه همی کرد : فعل به معنی دویدو : حرف ربط در آمدبه سر : کنایه از زمین خورد
دانش های ادبی : ( پسر و به سر ) این دو واژه قافیه محسوب می شوند
پایش از آن پویه در آمد ز دستمهر دل و مهره ی پشتش شکست
بیت دوجمله است. مصراع اول یک جمله و مصراع دوم یک جمله
برگردان بیت به نثر روان : پایش به خاطر دویدن از جا درآمد( از کنترل خارج شد ) و آن اشتیاق درونی از بین رفت و مهره های پشتش هم آسیب دید.
بررسی دستوری :پای: نهادش : مضاف الیهاز : حرف اضافهآن : صفت اشارهپویه : متممدر آمد زدست : کنایه دارد به معنی از کنترل خارج شدن استمهر : نهاددل : مضاف الیهو : حرف عطفمهره : نهادپشت : مضاف الیه َش : مضاف الیهشکست : فعل
دانش های ادبی : جناس حرکتی و افزایش در میان واژگان ( مهر/ مهره )و نیز واج آرایی (ش) در انتهای بیت، به بیت زیبایی بخشیده استواژگان ( دست و شکست قافیه اند )
شد نفس آن دو سه هم سال او تنگ تر از حادثه ی حال او
بیت یک جمله است .
برگردان بیت به نثر روان :حال دیگر دوستان وی بدتر از حال او گشت.
بررسی دستوری :شد : فعل ربطینفس : نهاد آن : صفت اشارهدوسه : صفت مبهمهم سال : مضاف الیهاو : مضاف الیهتنگ تر : مسنداز : حرف اضافهحادثه : متممحال : مضاف الیهاو : مضاف الیه
دانش های ادبی :وجود واج آرایی ( س ) در مصراع اول و نیز جناس اختلافی میان واژگان (سال و حال)
واژگان (سال و حال) قافیه اند و (او ) ردیف است.
آن که ورا دوست ترین بود گفت در بن چاهیش بباید نهفت
بیت سه جمله است . آن که ( کس که ) ورا دوست ترین بود / گفت / در بن چاهیش بباید نهفت
برگردان بیت به نثر روان :آن شخصی که برای او بهترین دوست بود گفت باید او را در ته چاهی پنهان کنیم.
بررسی دستوری :آن :صفت اشارهکه : نهادورا ( برای وی ) :حرف اضافه و متممدوست ترین: مسندبود : فعل ربطیگفت : فعلدر : حرف اضافهبن : متممچاه : مضاف الیهش :مفعولبباید نهفت : فعل
دانش های ادبی :تناسب بین ( بن و چاه )
واژگان ( گفت و نهفت ) قافیه اند .
تا نشود راز چو روز آشکار تا نشویم از پدرش شرمسار
بیت دو جمله است .
برگردان بیت به نثر روان : برای این که راز همانند روز آشکار نشود و در پیش پدرش شرمنده نباشیم .
بررسی دستوری : تا:حرف ربط نشود :فعل ربطی یا اسنادیراز :نهادچو :حرف اضافهروز :متممآشکار :مسندتا :حرف ربط نشویم :فعل ربطی یا اسنادیاز :حرف اضافهپدر :متمم َش :مضاف الیهشرمسار :مسند
دانش های ادبی :تشبیه در مصراع اول و نیز جناس اختلافی بین واژگان ( راز و روز ) و واج آرایی ( ش )
واژگان ( آشکار و شرمسار ) قافیه اند .
عاقبت اندیش ترین کودکی دشمن او بود از ایشان یکی
این بیت یک جمله است.
بیت به نثر روان : یکی از ایشان، عاقبت اندیش ترین کودک و دشمن او بود.
بررسی دستوری :عاقبت اندیش ترین کودکی : نهاد(عاقبت اندیش = صفت فاعلی مرکب مرخم )+ ( ترین : علامت صفت عالی) کودکی (نهاد )دشمن : مسنداو : مضاف الیه
فارسی نهم
بخش ۱ :
کودکی از جمله آزادگانرفت برون با دو سه همزادگان
بیت در کل یک جمله هست .
برگردان بیت به نثر روان : کودکی از خانواده ی اصیل و نجیب با چند تن از همسالان خود به بیرون رفتند.
بررسی دستوری :کودکی :نهاداز : حرف اضافهجمله :متممآزادگان مضاف الیهرفت : فعلبرون : قیدبا: حرف اضافهدو سه : صفت مبهمهمزادگان : متمم
دانش های ادبی :واژگان (آزادگان و همزادگان)قافیه اند
پای چو در راه نهاد آن پسرپویه همی کرد و درآمد به سر
بیت فوق سه جمله هست/ پای چو در راه نهاد آن پسر/ پویه همی کرد / و درآمد به سر
برگردان بیت به نثر روان :وقتی آن پسر به راه افتاد ، دوید و با سر به زمین افتاد.
بررسی :پای در راه نهاد : کنایه از به راه افتادآن : صفت اشارهپسر : نهادپویه همی کرد : فعل به معنی دویدو : حرف ربط در آمدبه سر : کنایه از زمین خورد
دانش های ادبی : ( پسر و به سر ) این دو واژه قافیه محسوب می شوند
پایش از آن پویه در آمد ز دستمهر دل و مهره ی پشتش شکست
بیت دوجمله است. مصراع اول یک جمله و مصراع دوم یک جمله
برگردان بیت به نثر روان : پایش به خاطر دویدن از جا درآمد( از کنترل خارج شد ) و آن اشتیاق درونی از بین رفت و مهره های پشتش هم آسیب دید.
بررسی دستوری :پای: نهادش : مضاف الیهاز : حرف اضافهآن : صفت اشارهپویه : متممدر آمد زدست : کنایه دارد به معنی از کنترل خارج شدن استمهر : نهاددل : مضاف الیهو : حرف عطفمهره : نهادپشت : مضاف الیه َش : مضاف الیهشکست : فعل
دانش های ادبی : جناس حرکتی و افزایش در میان واژگان ( مهر/ مهره )و نیز واج آرایی (ش) در انتهای بیت، به بیت زیبایی بخشیده استواژگان ( دست و شکست قافیه اند )
شد نفس آن دو سه هم سال او تنگ تر از حادثه ی حال او
بیت یک جمله است .
برگردان بیت به نثر روان :حال دیگر دوستان وی بدتر از حال او گشت.
بررسی دستوری :شد : فعل ربطینفس : نهاد آن : صفت اشارهدوسه : صفت مبهمهم سال : مضاف الیهاو : مضاف الیهتنگ تر : مسنداز : حرف اضافهحادثه : متممحال : مضاف الیهاو : مضاف الیه
دانش های ادبی :وجود واج آرایی ( س ) در مصراع اول و نیز جناس اختلافی میان واژگان (سال و حال)
واژگان (سال و حال) قافیه اند و (او ) ردیف است.
آن که ورا دوست ترین بود گفت در بن چاهیش بباید نهفت
بیت سه جمله است . آن که ( کس که ) ورا دوست ترین بود / گفت / در بن چاهیش بباید نهفت
برگردان بیت به نثر روان :آن شخصی که برای او بهترین دوست بود گفت باید او را در ته چاهی پنهان کنیم.
بررسی دستوری :آن :صفت اشارهکه : نهادورا ( برای وی ) :حرف اضافه و متممدوست ترین: مسندبود : فعل ربطیگفت : فعلدر : حرف اضافهبن : متممچاه : مضاف الیهش :مفعولبباید نهفت : فعل
دانش های ادبی :تناسب بین ( بن و چاه )
واژگان ( گفت و نهفت ) قافیه اند .
تا نشود راز چو روز آشکار تا نشویم از پدرش شرمسار
بیت دو جمله است .
برگردان بیت به نثر روان : برای این که راز همانند روز آشکار نشود و در پیش پدرش شرمنده نباشیم .
بررسی دستوری : تا:حرف ربط نشود :فعل ربطی یا اسنادیراز :نهادچو :حرف اضافهروز :متممآشکار :مسندتا :حرف ربط نشویم :فعل ربطی یا اسنادیاز :حرف اضافهپدر :متمم َش :مضاف الیهشرمسار :مسند
دانش های ادبی :تشبیه در مصراع اول و نیز جناس اختلافی بین واژگان ( راز و روز ) و واج آرایی ( ش )
واژگان ( آشکار و شرمسار ) قافیه اند .
عاقبت اندیش ترین کودکی دشمن او بود از ایشان یکی
این بیت یک جمله است.
بیت به نثر روان : یکی از ایشان، عاقبت اندیش ترین کودک و دشمن او بود.
بررسی دستوری :عاقبت اندیش ترین کودکی : نهاد(عاقبت اندیش = صفت فاعلی مرکب مرخم )+ ( ترین : علامت صفت عالی) کودکی (نهاد )دشمن : مسنداو : مضاف الیه
۲۲:۱۲
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1400
بخش ۲ :
بود : فعل ربطی یا اسنادی
دانش های ادبی :واژگان (کودکی و یکی ) قافیه اند.
گفت همانا که در این همرهان صورت این حال نماند نهان
بیت دو جمله است . گفت / همانا که در این همرهان صورت این حال نماند نهان /
برگردان بیت به نثر روان :کودک گفت که یقینا جریان این حادثه در میان این جمع پوشیده نخواهد ماند .
برسی دستوری :گفت : فعل فاعل: اوهمانا : قید تاکیدکه : حرف ربط وابسته سازدر : حرفاضافهاین : صفت اشارههمرهان : متمم صورت : نهاد
دانش های ادبی :در بیت واج آرایی (ه) دیده می شود
واژگان ( همرهان و نهان ) قافیه اند .
چون که مرا زین همه دشمن نهند تهمت این واقعه بر من نهند
بیت دو جمله است . مصراع اول یکی و مصراع دوم یکی دیگر .
برگردان بیت به نثر روان :تهمت این واقعه را به گرد من می اندازند زیرا مرا دشمن او می دانند .
بررسی دستوری :چون که : حرف ربط وابسته سازمرا = من را : مفعول و حرف نشانهزین = از این : حرف اضافه و صفت اشارههمه : متمم
تهمت : مفعولاین : صفت اشارهواقعه : مضاف الیهبر : حرف اضافهمن : متممنهند : فعل
نهند اولی = نامیدن و دانستننهند دومی = قرار دادن و گذاشتن
دانش های ادبی :جناس تام بین ( نهند و نهند )
زی پدرش رفت و خبردار کرد تا پدرش چاره ی آن کار کرد
بیت سه جمله است . زی پدرش رفت / و خبردارکرد / تا پدرش چاره ی آن کار کرد/
برگردان بیت به نثر روان :به سوی پدر او رفت و او را از این ماجرا آگاه ساخت تا اینکه پدرش چاره ای بیندیشد .
بررسی دستوری :زی : حرف اضافه به معنی به سویپدر : متممش : مضاف الیهرفت : فعل
دانش های ادبی :تکرار دو واژه ی ( پدرش ) و نیز وجود جناس اختلافی در دو واژه ی ( دار و کار)
( خبردار و کار ) با هم قافیه اند و ( کرد ) در هردو مصراع ردیف اند .
هر که در او گوهر دانایی است بر همه چیزیش توانایی است
بیت دو جمله است . مصراع اول یکی و مصراع دوم یکی دیگر .
برگردان بیت به نثر روان : هر کس که در وجودش گوهر دانایی وجود دارد بر انجام هر کاری برای او توانایی وجود دارد .
بررسی دستوری :
است : فعل غیر اسنادی
دانش های ادبی : تناسب بین واژگان ( دانایی و توانایی )
واژگان ( دانایی و توانایی ) قافیه اند و ( است ) ردیف .
دشمن دانا که غم جان بودبهتر از آن دوست که نادان بود
برگردان بیت به نثر روان : دشمن دانایی که برای روح انسان غم و اندوه داشته باشد بهتر از آن دوستی هست که نادان باشد .
بررسی دستوری :دشمن : مسند الیه یا نهاددانا : صفتکه : حربط وابسته غم : مسندجان : مضاف الیهبود : فعل ربطی ( اسنادی )بهتر : مسنداز : حرف اضافهآن : صفت اشارهدوست : متمماست ( فعل محذوف )که : حرف ربط نادان : مسندبود : فعل ربطی (اسنادی)
دانش های ادبی :ترکیب وصفی ( دشمن دانا ) و وجود تضاد یا طباق میان واژگان ( دشمن و دوست ) و ( دانا و نادان )
واژگان ( جان و نادان ) قافیه و (بود ) ردیف هستند.
بود : فعل ربطی یا اسنادی
دانش های ادبی :واژگان (کودکی و یکی ) قافیه اند.
گفت همانا که در این همرهان صورت این حال نماند نهان
بیت دو جمله است . گفت / همانا که در این همرهان صورت این حال نماند نهان /
برگردان بیت به نثر روان :کودک گفت که یقینا جریان این حادثه در میان این جمع پوشیده نخواهد ماند .
برسی دستوری :گفت : فعل فاعل: اوهمانا : قید تاکیدکه : حرف ربط وابسته سازدر : حرفاضافهاین : صفت اشارههمرهان : متمم صورت : نهاد
دانش های ادبی :در بیت واج آرایی (ه) دیده می شود
واژگان ( همرهان و نهان ) قافیه اند .
چون که مرا زین همه دشمن نهند تهمت این واقعه بر من نهند
بیت دو جمله است . مصراع اول یکی و مصراع دوم یکی دیگر .
برگردان بیت به نثر روان :تهمت این واقعه را به گرد من می اندازند زیرا مرا دشمن او می دانند .
بررسی دستوری :چون که : حرف ربط وابسته سازمرا = من را : مفعول و حرف نشانهزین = از این : حرف اضافه و صفت اشارههمه : متمم
تهمت : مفعولاین : صفت اشارهواقعه : مضاف الیهبر : حرف اضافهمن : متممنهند : فعل
نهند اولی = نامیدن و دانستننهند دومی = قرار دادن و گذاشتن
دانش های ادبی :جناس تام بین ( نهند و نهند )
زی پدرش رفت و خبردار کرد تا پدرش چاره ی آن کار کرد
بیت سه جمله است . زی پدرش رفت / و خبردارکرد / تا پدرش چاره ی آن کار کرد/
برگردان بیت به نثر روان :به سوی پدر او رفت و او را از این ماجرا آگاه ساخت تا اینکه پدرش چاره ای بیندیشد .
بررسی دستوری :زی : حرف اضافه به معنی به سویپدر : متممش : مضاف الیهرفت : فعل
دانش های ادبی :تکرار دو واژه ی ( پدرش ) و نیز وجود جناس اختلافی در دو واژه ی ( دار و کار)
( خبردار و کار ) با هم قافیه اند و ( کرد ) در هردو مصراع ردیف اند .
هر که در او گوهر دانایی است بر همه چیزیش توانایی است
بیت دو جمله است . مصراع اول یکی و مصراع دوم یکی دیگر .
برگردان بیت به نثر روان : هر کس که در وجودش گوهر دانایی وجود دارد بر انجام هر کاری برای او توانایی وجود دارد .
بررسی دستوری :
است : فعل غیر اسنادی
دانش های ادبی : تناسب بین واژگان ( دانایی و توانایی )
واژگان ( دانایی و توانایی ) قافیه اند و ( است ) ردیف .
دشمن دانا که غم جان بودبهتر از آن دوست که نادان بود
برگردان بیت به نثر روان : دشمن دانایی که برای روح انسان غم و اندوه داشته باشد بهتر از آن دوستی هست که نادان باشد .
بررسی دستوری :دشمن : مسند الیه یا نهاددانا : صفتکه : حربط وابسته غم : مسندجان : مضاف الیهبود : فعل ربطی ( اسنادی )بهتر : مسنداز : حرف اضافهآن : صفت اشارهدوست : متمماست ( فعل محذوف )که : حرف ربط نادان : مسندبود : فعل ربطی (اسنادی)
دانش های ادبی :ترکیب وصفی ( دشمن دانا ) و وجود تضاد یا طباق میان واژگان ( دشمن و دوست ) و ( دانا و نادان )
واژگان ( جان و نادان ) قافیه و (بود ) ردیف هستند.
۲۲:۱۲
فارسی نهم درس هفتمپرتو امید
قالب شعر : غزلردیف: غم مخورکلمات قافیه: کنعان – گلستان – سامان و ...
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مَخورکلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
معنی بیت : نگران نباش ، زیرا یوسفِ گم شده دوباره به سرزمین و وطن خود بر می گردد و خانه ی غم و اندوه ، روزی به شادی تبدیل می شود.
آرایه ادبی : تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) مراعات النظیر در واژه های (یوسف و کنعان)اضافه ی تشبیهی ( کلبه ی احزان ) تضاد در واژه های ( احزان و گلستان )
احزان : ج حزن ، اندوه ـ ناراحتی احزان : جمع مکسّر
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
معنی بیت :ای دل (انسان) درد کشیده ، مأیوس مباش که حالت بهتر خواهد شد و آشفتگی های فکری تو آرام و قرار خواهند یافت.
دل بد کردن: بد دل شدن، نا امید شدن.دل بد مکن: بد دل و نا امید مباش.(کنایه)
شوریده: 1. آشفته . 2. عاشق . 3. دیوانه
سامان: در این جا (آرام ، قرار، آراستگی، نظم، رواج و رونق).
نکته املایی : وین = مخفّف : و این
تضاد در «شوریده و سامان».
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
معنی: اگر چرخش روزگار حتی دو روز مطابق آرزوی ما نبود؛ ناراحت نباش زیرا گذرِ زمان همیشه بر یک حالت باقی نخواهد ماند.
دور گردون: گردش روزگار، دور فلک
مراد: میل، آرزو، خواست
آرایه ادبی :واج آرایی حرف «د» و «ر» ـجناس اختلافی در حرف اول : گر و بر
هان، مشو نومید چون واقف نهای از سرّ غیبباشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
معنی بیت : هان (آگاه باش) ای دل، نا امید مباش و غم مخور، زیرا از رموز و اسرارِ عالمِ نهان، آگاه نیستی؛ بازی های پنهان زیادی در پشت پرده انجام میشود.
هان: بدان و آگاه باش (از اصوات و شبه جمله است).
واقف: بی خبر، بی اطلاع
نه ای: نیستی
سر: رمز، راز.
غیب: عالم ملکوت، عالم بالا.
اندر: حرف اضافه (در)
اندر پرده: پشت پرده
نکته املایی : نومید مخفّف واژه ی نا امید
واژه های غیب و پنهان با هم مترادف اند.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
معنی بیت : ای دل من، اگر سیل نابودی پایه های وجود را با خود ببرد؛ تا زمانی که نوح کشتیبان توست، غم به خود راه نده.
فنا: نابودی، نیستی.بنیاد: اساس، پایه.هستی: وجود، زندگی
آرایه ادبی : تشخیص ای دل (چون دل مورد خطاب قرار گرفته)
سیل فنا: اضافه ی تشبیهی.(نیستی و نابودی به سیلی که هست و نیست را باخود می برد، تشبیه شده است.)
نوح و کشتی و طوفان و سیل : مراعات نظیر می سازند.
تلمیح به داستان حضرت نوح نیز دارد.
واج آرایی : حرف ت و ن
نکته املایی : ار مخفّف اگرز : مخفّف از
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
معنی بیت : اگر به اشتیاق طواف خانه ی خدا در بیابان قدم خواهی زد، از طعنه و ملامت (سرزنش) درختچه ی خاردار بیابان، اندوهگین مباش.
کعبه: خانه ی خدا در مکّه.خواهی زد قدم: قدم خواهی زد.سرزش: ملامت، طعنه.مغیلان: درختچه خاردار که در بیابانها میروید.
بیابان و خار مغیلان: مراعات نظیر دارند.
تشخیص : سرزنش کردن خارِ مغیلان
جناس اختلافی در حرف اول : در و گر
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعیدهیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
معنی بیت : اگرچه راه بسیار خطرناک هست و مقصد نیز بسیار دور است؛ لیکن همه ی راه ها و جاده ها سرانجام به انتها و مقصد میرسند.
بس: بسیار، خیلی زیادمنزل: جای فرود آمدنبعید: دور
نکته املایی : کان: مخفّ،«که آن»
آرایه ادبی : مراعات النظیر ( راه ـ بعید ـ پایان )
واج آرایی حرف ی و ن
تکرار : واژه ی (نیست )
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تارتا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
معنی بیت : ای حافظ، در تنهایی شب های تاریک و گوشه ی تهیدستی، تا زمانی که زمزمه ی تو دعا و قرآن باشد، غمی نداشته باش.
(حافظا) همانگونه که می دانیمشبه جمله و منادا محسوب می شود.تار: تاریکفقر: تنگدستی، تهیدستیحافظ: تخلّص خواجه شمس الّدین محمد شیرازی است.تخلّص: خلاص شدن، رهایی.تخلّص: نام ویژه ای است که شاعران آن را در انتهای شعر خود می آوردند.
آرایه ادبی : خلوت ، دعا و قرآن: مراعات نظیرجناس افزایشی : در و درسجناس افزایشی : تا و تار
قالب شعر : غزلردیف: غم مخورکلمات قافیه: کنعان – گلستان – سامان و ...
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مَخورکلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
معنی بیت : نگران نباش ، زیرا یوسفِ گم شده دوباره به سرزمین و وطن خود بر می گردد و خانه ی غم و اندوه ، روزی به شادی تبدیل می شود.
آرایه ادبی : تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) مراعات النظیر در واژه های (یوسف و کنعان)اضافه ی تشبیهی ( کلبه ی احزان ) تضاد در واژه های ( احزان و گلستان )
احزان : ج حزن ، اندوه ـ ناراحتی احزان : جمع مکسّر
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
معنی بیت :ای دل (انسان) درد کشیده ، مأیوس مباش که حالت بهتر خواهد شد و آشفتگی های فکری تو آرام و قرار خواهند یافت.
دل بد کردن: بد دل شدن، نا امید شدن.دل بد مکن: بد دل و نا امید مباش.(کنایه)
شوریده: 1. آشفته . 2. عاشق . 3. دیوانه
سامان: در این جا (آرام ، قرار، آراستگی، نظم، رواج و رونق).
نکته املایی : وین = مخفّف : و این
تضاد در «شوریده و سامان».
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
معنی: اگر چرخش روزگار حتی دو روز مطابق آرزوی ما نبود؛ ناراحت نباش زیرا گذرِ زمان همیشه بر یک حالت باقی نخواهد ماند.
دور گردون: گردش روزگار، دور فلک
مراد: میل، آرزو، خواست
آرایه ادبی :واج آرایی حرف «د» و «ر» ـجناس اختلافی در حرف اول : گر و بر
هان، مشو نومید چون واقف نهای از سرّ غیبباشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
معنی بیت : هان (آگاه باش) ای دل، نا امید مباش و غم مخور، زیرا از رموز و اسرارِ عالمِ نهان، آگاه نیستی؛ بازی های پنهان زیادی در پشت پرده انجام میشود.
هان: بدان و آگاه باش (از اصوات و شبه جمله است).
واقف: بی خبر، بی اطلاع
نه ای: نیستی
سر: رمز، راز.
غیب: عالم ملکوت، عالم بالا.
اندر: حرف اضافه (در)
اندر پرده: پشت پرده
نکته املایی : نومید مخفّف واژه ی نا امید
واژه های غیب و پنهان با هم مترادف اند.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
معنی بیت : ای دل من، اگر سیل نابودی پایه های وجود را با خود ببرد؛ تا زمانی که نوح کشتیبان توست، غم به خود راه نده.
فنا: نابودی، نیستی.بنیاد: اساس، پایه.هستی: وجود، زندگی
آرایه ادبی : تشخیص ای دل (چون دل مورد خطاب قرار گرفته)
سیل فنا: اضافه ی تشبیهی.(نیستی و نابودی به سیلی که هست و نیست را باخود می برد، تشبیه شده است.)
نوح و کشتی و طوفان و سیل : مراعات نظیر می سازند.
تلمیح به داستان حضرت نوح نیز دارد.
واج آرایی : حرف ت و ن
نکته املایی : ار مخفّف اگرز : مخفّف از
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
معنی بیت : اگر به اشتیاق طواف خانه ی خدا در بیابان قدم خواهی زد، از طعنه و ملامت (سرزنش) درختچه ی خاردار بیابان، اندوهگین مباش.
کعبه: خانه ی خدا در مکّه.خواهی زد قدم: قدم خواهی زد.سرزش: ملامت، طعنه.مغیلان: درختچه خاردار که در بیابانها میروید.
بیابان و خار مغیلان: مراعات نظیر دارند.
تشخیص : سرزنش کردن خارِ مغیلان
جناس اختلافی در حرف اول : در و گر
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعیدهیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
معنی بیت : اگرچه راه بسیار خطرناک هست و مقصد نیز بسیار دور است؛ لیکن همه ی راه ها و جاده ها سرانجام به انتها و مقصد میرسند.
بس: بسیار، خیلی زیادمنزل: جای فرود آمدنبعید: دور
نکته املایی : کان: مخفّ،«که آن»
آرایه ادبی : مراعات النظیر ( راه ـ بعید ـ پایان )
واج آرایی حرف ی و ن
تکرار : واژه ی (نیست )
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تارتا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
معنی بیت : ای حافظ، در تنهایی شب های تاریک و گوشه ی تهیدستی، تا زمانی که زمزمه ی تو دعا و قرآن باشد، غمی نداشته باش.
(حافظا) همانگونه که می دانیمشبه جمله و منادا محسوب می شود.تار: تاریکفقر: تنگدستی، تهیدستیحافظ: تخلّص خواجه شمس الّدین محمد شیرازی است.تخلّص: خلاص شدن، رهایی.تخلّص: نام ویژه ای است که شاعران آن را در انتهای شعر خود می آوردند.
آرایه ادبی : خلوت ، دعا و قرآن: مراعات نظیرجناس افزایشی : در و درسجناس افزایشی : تا و تار
۱۸:۰۴
معنی و نکات درس هفتم
۱۸:۰۷
بارم بندی امتحان نوبت اول:
معنی واژه ۳ نمرهمعنی بیت و عبارت ۶ نمرهآرایه های ادبی ۳ نمرهدستور ۴ نمرهدانش های ادبی(تاریخ ادبیات و حفظ شعر و...) ۴ نمره
موفق باشید
معنی واژه ۳ نمرهمعنی بیت و عبارت ۶ نمرهآرایه های ادبی ۳ نمرهدستور ۴ نمرهدانش های ادبی(تاریخ ادبیات و حفظ شعر و...) ۴ نمره
موفق باشید
۸:۰۹
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۴:۲۱
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۴:۲۱
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۴:۲۵
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
۴:۲۵
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
4_6030800361860630507.pdf
۱.۳۵ مگابایت
فارسی نهم . درس چهاردهم
۱۹:۵۳
بازارسال شده از ادبیات فارسی نهم1399
4_5800960860666989137.pdf
۱.۲۳ مگابایت
فارسی نهم . درس هفدهم . توضیحات
۲۰:۳۴