آسمونِ خدا، اینجا که من هستم ابریِ و گرفته! دلش باریدن حسابی می‌خواد و بادِ که داره اسفند می‌گردونه دور شهر. دلم می‌خواد کوله‌بار غمو بدم دست باد تا ببره یه جای دور یا اصلاً، بریزه تو ظرفِ اسفند و دودش کنه به هوا؛ ولی بعد با خودم می‌گم: «ضررش به من برسه بهتره تا هوا. آخه حیفِ آسمون خدا...» چشم که می‌گردونم می‌بینم یه عده می‌گن: «غم، مقدسِ! اینطور الفبا قطار نکن به بد و بیراه‌گویی بهش. بذر غم هرجا که بپاشه، جوونه می‌زنه و سبز می‌شه!» ولی تو بگو؛ چی‌ می‌گن اینا؟ غمِ مقدس فقط تویی حسین(ع)، اشکِ برای توئه که بذرِ مرغوبِ! همچین که می‌ره ته دل و جاگیر می‌شه، سبز می‌کنه و عاقبت‌بخیر؛ آباد می‌کنه و تر و تمیز... هر سبزی که عاقبت به خیر نیست؛ و اِلّا علفم سبز می‌شه...

۱۱:۱۰

:« تلفن که زنگ می‌زند؛ یعنی از یاد نرفته‌ای حتی اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند. ببین دوستِ من!در دنیا خیلی آدم‌ها هستند که، شماره‌شان به اشتباه هم گرفته نمی‌شود... » #دیـالوگ |یک‌روزبخصوص

۱۷:۲۳

" بن بستِ اَقاقیـا "
:« تلفن که زنگ می‌زند؛ یعنی از یاد نرفته‌ای حتی اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند. ببین دوستِ من! در دنیا خیلی آدم‌ها هستند که، شماره‌شان به اشتباه هم گرفته نمی‌شود... » #دیـالوگ |یک‌روزبخصوص
پیوست:_ بَرِش دار!
همین الان گفتی فرصت کمه!

۱۷:۲۳

Mohsen Chavoshi - Dooset Dashtam (320).mp3

۰۴:۰۴-۶.۸۸ مگابایت
. undefined . : برای خـداجونم=))) #آوایِ_آرامش

۱۱:۲۰

" بن بستِ اَقاقیـا "
undefined . undefined . : برای خـداجونم=))) #آوایِ_آرامش
حقیقتاً نمی‌تونم از متنش بگذرم پس:

۱۱:۲۰

تو این فکر بودم، که با هر بهونهیه بار آسمون و، بیارم تو خونه=) حواسم نبود که
به تو فکر کردن
خود آسمونه، خود آسمونه=))))

۱۱:۲۱

تو دنیای سردم، به تو فکر کردمکه عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه...

۱۱:۲۱

« به تو فکر کردم، به تو آره آره!
به تو فکر کردم که بارون بباره=) »

۱۱:۲۲

« به تو فکر کردم، دوباره دوباره!
به تو فکر کردن عجب حالی داره=) »

۱۱:۲۳

دوست داشتم با تموم وجودم؛
عزیزم هنوزم، تو رو دوست دارم=)
الهی همیشه کنار تو باشم!
الهی همیشه بمونی کنارم=)))))*

۱۱:۲۳

" بن بستِ اَقاقیـا "
دوست داشتم با تموم وجودم؛ عزیزم هنوزم، تو رو دوست دارم=) الهی همیشه کنار تو باشم! الهی همیشه بمونی کنارم=)))))*
*و تا انتهای دنیا این لبخند ادامه‌داره...

۱۱:۲۳

* و تکرار و تکرار که بعضی تکرار‌ها زیادی قشنگن=)

۱۱:۲۴

" بن بستِ اَقاقیـا "
* و تکرار و تکرار که بعضی تکرار‌ها زیادی قشنگن=)
« به تو فکر کردم، به تو آره آره!
به تو فکر کردم که بارون بباره=) »

۱۱:۲۵

« به تو فکر کردم، دوباره دوباره!
به تو فکر کردن عجب حالی داره=) »

۱۱:۲۵

و باز هم مثل دو قدم اونطرف‌تر از تاریخ:متن این موسیقی رو فارغ از نگارش و دستور نوشتم.
کلماتِ نازی که برای خداجونم زمزمه کردم و
کاملاً بوی قلبم رو می‌دن، اینه که
دوست داشتم شما هم بشنویدشون.
حقیقتش می‌خواستم شما هم این موسیقی رو یکبار دیگه و
اینبار خطاب به خاص‌ترین مخاطب بشنوید و ببیند
دقیقاً چند صدهزار برابر به زیباییش اضافه می‌شه؟!=)
تصدقِ نگاهتون،
عاقبتتون سبز و ختمِ به خیرِ خدایِ آسمون♡

۱۱:۲۵

" بن بستِ اَقاقیـا "
undefined _
thumbnail
به ماهِ دعاهای یواشکی دمِ سحر، روزه گنجشکی فنچای خانواده، قلم‌زنی دائم ملائک، کلمه کلمه نورِ کتاب‌الله، خدا خداهای عزیز دم اذان، چادر گل‌گلی و تسبیح فیروزه‌ای، چای‌های رمضونی، شب‌های خیر و سحرهای پربرکتِ سپید، به ماهِ تو بغلیِ خداجون بودن،
خوش آمدین! 🤍
پر و بال فرشته‌ها، بوسه‌گاهِ قدمتون=)

۱۵:۴۰

thumbnail
ساعت دو و پنجاه و هشت دقیقه از آخرین شنبه‌ی چهارصد و سه.و عزیزم، از خدا می‌خوام که غم‌هات به خیر بگذره. چهارصد و سه نشد، چهارصد و چهار؛ ولی تو یکی از همین روزا که تاتی‌تاتی برای خدا راه اومدی، خدا دستاتو محکم‌تر از همیشه بگیره و راه رو برات باز کنه! تهشم با یه بغل شکلات، زخمای سر زانوهات رو ببوسه و یه بغل عاقبت بخیری نصیبت کنه...آخ که چی‌ می‌شه اگه تهش آروم بزنه رو سرشونه‌هات و بگه: حقا که بنده‌ی ناز خودمی، احسن‌الخالقین کوچولو=)

۲۳:۴۵

امشب، آخرین شبیِ که تو این فاصله، انقدر نزدیک، به حدی که نفس به نفس خداایم، داریم با هم حرف می‌زنیم؛ خالق و مخلوق، معبود و عبد، پناه و پناهنده، حبیب و محبوب، معشوق و عاشق... دعاگوتونم؛ و شما رو به عزت امشب، دعام کنین =) دو سه دونه بیشتر از شبِ آرزوها...

۱۹:۴۳

آخرین شب از امسال*

۱۹:۴۴

طبیعت راحته عزیزم! طبیعت راحته، چون راحت می‌گذره. پاییزو با اون همه خاطره می‌بوسه می‌ذاره کنار، دونه‌دونه برفِ اشک و غمِ زمستونو کوله‌بار نمی‌کنه، آفتاب می‌تابونه روش و روونش می‌کنه و جاری... و می‌گذره! طبیعت هر چند سخت و راحت، هر چند دشوار و آسون، حتی شده به قیمت سوزوندن یکی از ستاره‌هاش که خورشیدخانوم باشه، غما رو آب می‌کنه. هر غمابه‌ای هم که مایه‌ی حیات نمی‌شه؛ پس یجوری حیات رو قاطی‌ش می‌کنه! آب هم به قاعده‌ی روش مادری، از گل و لای خشکیده‌ی کینه‌بسته‌ی رود می‌گذره. طبیعت می‌گذره تا به بهار برسه! طبیعت راحته عزیزم؛ چون ساده و آسون، نهایتاً طی شیش ماهِ ناقابل همه پرونده‌ها رو می‌بنده و رها می‌کنه. همه‌ی حساب‌کتابای کهنه رو تسویه می‌کنه و یه صفحه‌ی جدید باز! طبیعت مثل من و توی آدمیزاد نیست عزیزم؛
طبیعت راحت می‌گذره و راحت رها می‌کنه...

۲۰:۲۳