عکس پروفایل عقیقع

عقیق

۳۰۸عضو
بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail

۴:۰۱

thumnail

۴:۰۴

thumnail

۱۷:۳۱

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail

۵:۰۱

thumnail

۲:۱۴

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail

۲۲:۰۲

thumnail

۱:۵۳

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از عقیق

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

ا ﴿۞﷽۞﴾ ا✍یکی از پادشاهان طلخکی داشتکه به کثرت عقل و دانش معروف بود.شبی پادشاه در سر شام صحبت از این موضوع می کند که می خواهم بدانم که در این شهر کدام طبقه مردم جمعیتشان از همه بیشتر است.وزرا، درباریان و شاهزادگان هر کدام اسم یک طبقه و یک صنف را می برند و ادعا می کنند که این طبقه و این دسته تعداد افرادشان از افراد سایر طبقات بیشتر و زیادتر است.🔹طلخک دربار می گوید :هیچ کدامتان درست نگفتید. تعداد اطبا در این شهر از همه بیشتر است! شاه می خندد و ادعای او را تکذیب کرده و می گوید:طبق اطلاعی که دارم ما فقط در تمام شهر چهار نفر طبیب داریم.طلخک در آن زمان هیچ حرفی نمی زند، اما روز بعد در حالی که سر و صورت خود را با دستمالی پوشانده بود به دربار می آید،🔺اولین کسی که به او برخورد می کند خود پادشاه بود که سوال نمود:ترا چه شده است؟ گفت: دندانم درد می کند.شاه گفت: قدری سبوس جو با زرده ی تخم مرغ خمیر کن و بر روی دندانت بگذار فورا ساکت می شود!بعد از شاه، وزرا ودرباریان هر کدام دستورالعملی به طلخک می دهند و نسخه ای برایش تجویز می کنند.🔺یکی سوخته تریاک، دیگری ضماد خشخاش را ،یکی دیگر آرد باقلا و...طلخک اسامی تمامی این افراد با دستوراتیکه داده بودند را در کتابچه خود ثبت می کند و وقت ناهار به حضور شاه آمده و می گوید:دیشب فرمودید چهار نفر طبیب بیشتر در این شهر یافت نمی شود🔺من امروز ظرف دو ساعت اسامی قریب به دویست نفر از اطبا را با آدرس و نسخه هایی که داده اند در این کتابچه ثبت نموده ام ملاحظه بفرمایید.شاه کتابچه را از دست طلخک گرفت و اول اسم خود را خواند و گفت :حق به جانب تو است!عقیق با شماست https://eitaa.com/aghieghalam

۵:۱۹

ا ﴿۞﷽۞﴾ انشای یک دانش آموز، در مورد "پول حلال"
نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم، مثل آقا تقی. آقاتقی یک ماست‌بندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد، حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .

دایی من هم کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد.دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم! داییم می‌گوید : تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند.پول حرام بی‌برکت است.
ولی پدرم یک کارگر است و من فکر می‌کنم پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل، برق ما را قطع کردند، چون پولش را نداده بودیم دیشب میخواستم به پدرم بگویم:کاش دنبال یک لقمه نان حلال بودی !
عقیق با شماست https://eitaa.com/aghieghalam‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

۵:۳۳

thumnail
ای خدای روی زمین مادر

۲۰:۳۹