۱۲:۱۳
۱۳:۴۸
۱۳:۴۱
۱۳:۴۲
۱۳:۵۳
۱۰:۴۶
۱۱:۰۳
۷:۱۸
۷:۱۳
۱۸:۱۱
۲۰:۵۰
۱۱:۱۸
۱۲:۲۴
۱۱:۵۵
۱۱:۵۸
۹:۰۵
۲۱:۴۷
۱۹:۴۰
۱۹:۴۰
[هوحیلایموت] ماه رمضون همین امسال، زنگ زد. هر موقع عکسش میافتاد روی صفحه گوشی خندهم میگرفت! چهرهش خیلی عوض شده بود از اون روزی که این عکس رو ازش گرفتم و با شمارهش ذخیره کردم.گفت امشب چه کارهای؟ کارت دارم. چند ساعت بعد از افطار اومد در خونه. نشستیم لب باغچه حیاط و غرق شدیم تو خاطرات قدیم...اتفاقا اون شب خیلی حالم گرفته بود. خدا خدا میکردم حرف مهمی نداشته باشه ولی اومدنش حال و هوام رو عوض کرد. از لا به لای حرفاش فهمیدم خونهشون خیلی دور شده از اینجا؛ امشب هم به خاطر همین گپ و گفت اومده؛ پیاده!از میدون خراسون پیاده اومده بود میدون ولیعصر! واسه یه حرف مهم! گفت حاجی نوجوونای مسجد بزرگتر ندارن، هیچکی برنامه نداره براشون. بیا آستین بالا بزنیم!وقتی فهمیدم چندتا مسجد محله رو زیر نظر گرفته و حتی کار رو تک و تنها شروع کرده شوکه شدم! با خنده از خاطرات یه مسجدی میگفت که خادمش مسخرهش میکرد که حدیث چاپ میکنه و میزنه توی تابلو اعلانات مسجد! گفت بیا بسمالله بگیم، این بچهها حیف میشن...اون شب مث همیشه جواب سر بالا دادم، امیررضا هم دوباره پیاده برگشت خونه؛ ولی اومدنش خیلی حالم رو عوض کرد!امروز مادرم گفت جلوی خشکبار تواضع پلاکارد دیده.گفت انگار جوون از دست دادن! گفت مرحوم موهاش کوتاه ...
خداحافظ بسیجی مسجد موسی بن جعفرخداحافظ طلبه حوزه آیتالله مجتهدیخداحافظ رفیق قدیمی...پیش ارباب امشب ما رو یاد کن؛کاش اون شب قبول میکردم پیشنهادت رو...
خداحافظ بسیجی مسجد موسی بن جعفرخداحافظ طلبه حوزه آیتالله مجتهدیخداحافظ رفیق قدیمی...پیش ارباب امشب ما رو یاد کن؛کاش اون شب قبول میکردم پیشنهادت رو...
۱۹:۴۰