ای آرزو ترس آدمیان گاهی سبب شود ٬آگاهی عجیب برندانسته ها دیوانه خوانده شده و آگاه به همین سبب سکوت پیشه کرده و درونش را زخمی کند ٬زخمی عمیق و ماندگار همچو فرق علی (ع) تا چندی پیش سمیع البصیر بودن را بسی سخت و دشوار پنداشته و سفر سیمرغ را برای کسبش متصور بودم تا که در باغی و طاقی٬ زاغی یاغی راکه پیش از این آوازه اش مستان را رمانده و طفلی شیر خوار را گریانده چو عارفی ساقی ذکر معشوق بر لب دیده و حیران از هیبت عشقش زبان به بند کام کشانده و مسکوت بر زمین آوار شدم و آنجا بود که دانستم سفر سیمرغ و هفت خان رستم هر دو در پس پرده ای است به سختی یک گناه و نرمی یک ثواب و پرده عصمت و ظلمت را در جگر پاره ای در تشت و درچشمان مظلوم ترین همسر تاریخ یافتم #حدیثه_هاشمی #نامه_پنجاه_و_سوم
ble.ir/join/Dtxfh6aXpZ
ble.ir/join/Dtxfh6aXpZ
۴:۳۹
دلتنگی که به اوج میرسد هر آنکه را که به من نزدیک میشود تویی و در پایان تو نیستیآنی را که در یک راستا در مسیریم تویی و در سبقت تو نیستیو در آخر آن صدا تو نیستیچه کنم با این همه دلتنگیتا که تو را از اندیشه ام پاک ، نشانی از توی پر نشان در مسیرم نمایان و ادامه را بیش از پیش سخت کرده و در تکراریگاه عاجز از چنین دردی ساعتها دل را به آغوش کشیده و سر به راه گذاشته دیوانه وار در مسیر و باز هم غم ،بیش از پیش تو را به نهایت میکشد به دی اندیشیده و مبهوتی از چنین موجودی روزنه ای از نور را یافته و به آن چنگ زنی و اندکی جسته و چشمی برهم نهاده و گردون در تکرارنه توان شکوه و نه توان سوختن چه شود این ورطه را ...
#حدیثه_هاشمی#نامه_شست_و_چهارم
https://t.me/+WJMkjAVPOAP-MQ4m
#حدیثه_هاشمی#نامه_شست_و_چهارم
https://t.me/+WJMkjAVPOAP-MQ4m
۱۵:۳۳
آه که کجا میروی علی (ع)مگر نمیدانی یتیمان چشم براهندمگر نمیدانی کوچه های کوفه به شوق قدومت صبح را به شب رسانده و قدومت را عاشقند بیا و نرو یک امشبی را خانه نمازبگزارببین دستگیره در هم چگونه تقلا میکند :نرویا که مرغابیان چگونه بی قرارنداز رفتنت چه شبی است امشب سحرش بوی خون میدهدو نمازش از شامگاه این صدای صیقل دادن شمشیر اوی ناراست است که جهانی را به فغان واداشته و دست نمیکشدنامسلمان شمشیری زهر آلود و فرق علی ؟!!مگر نمیدانی که را نشانه رفته ای آه از جگر سوخته ات علی (ع)#حدیثه_هاشمی#نامه_پنجاه_و_چهارم
ble.ir/join/ELLjzPivLc
ble.ir/join/ELLjzPivLc
۲۳:۰۱
بابا حیدر چه کنند یتیمان کوفه بی علی (ع) ؟چشمان ناامیدشان را حکیمی با طلب کاسه ای شیر تابناک کرده است و بههرسوی که بنگری یتیمی با کاسه ای٬ به دنبال معجزه ای است تاکه تو را حفظ کند میدانم دستانی که درب قموص را شکست در بند بودو زهرایت میان در و دیوار شکستنوررا باور نکرده و نشانه ای از نور را پرستیدند دلگیر از این دنیا ٬سر بر چاهی و آهی اما بیا و این یک بار را به زهرایت لبیک نگو صدای هلهله شامیان به گوش میرسدبابا علی(ع) بروآهکوفیان اف برشما کینه و حسد تا به کی ساده لوحی تا به کی حال ۱۴۰۱ سال بعد از شهادت علی(ع)٬هر که او را شناخته مریدش شده و از رفتنش خون میگرید پس چه شد شمارا که با او زیستِ و بر او تیغ کشیده ایدشما قوم الظالمینعشقش را دیده و در محراب بر او تیغ کشیدید؟ !اف بر ما مظاهر خفت تاریخ بشریتافجان جانانم شناخت علی سعادتت را در پی دارد پس علی را شناخته و الگویت بگذار که گر همه چنین کنند او می آید#حدیثه_هاشمی#نامه_پنجاه_و_پنجم ble.ir/join/ELLjzPivLc
۰:۵۳
خدا وطن خانواده آه از جگر سوخته ات علی درمانده ام ٬که چگونه میشود چنین ٬ روزگارم شده است گریستن بر روزگار و تحسین کردگارت جبر چه دردناک است علیجبر تماشا در بند و سکوت ای الگوی تاریخ بشریتباطل را به تخت نشانده و حقیقت را دفن کرده و محق اند بر راستی و درستی و چو صدای حقیقت از گور برآید صدای باطل را در کرنا زنند و چنین علی را چو علی به جبر سکوت کشانند .اما چه خوب که هستی قهرمانِ اسطورهاسطوره رادوست داشته و عاشق بودم با تو آشنا شدم ٬شد دنیایم بابا علی ٬ درسش شد آرمانم و مشق کردم شجاعت ٬ایثار و بخشش را تا که مشق عشق داد مرا خدا وطن خانواده
#حدیثه_هاشمی #نامه_پنجاه_و_ششم
https://t.me/joinchat/AAAAAFiTJIwFTzgD_jEOJg
#حدیثه_هاشمی #نامه_پنجاه_و_ششم
https://t.me/joinchat/AAAAAFiTJIwFTzgD_jEOJg
۱:۵۹
ای آرزو ترس آدمیان گاهی سبب شود ٬آگاهی عجیب برندانسته ها دیوانه خوانده شده و آگاه به همین سبب سکوت پیشه کرده و درونش را زخمی کند ٬زخمی عمیق و ماندگار همچو فرق علی (ع) تا چندی پیش سمیع البصیر بودن را بسی سخت و دشوار پنداشته و سفر سیمرغ را برای کسبش متصور بودم تا که در باغی و طاقی٬ زاغی یاغی راکه پیش از این آوازه اش مستان را رمانده و طفلی شیر خوار را گریانده چو عارفی ساقی ذکر معشوق بر لب دیده و حیران از هیبت عشقش زبان به بند کام کشانده و مسکوت بر زمین آوار شدم و آنجا بود که دانستم سفر سیمرغ و هفت خان رستم هر دو در پس پرده ای است به سختی یک گناه و نرمی یک ثواب و پرده عصمت و ظلمت را در جگر پاره ای در تشت و درچشمان مظلوم ترین همسر تاریخ یافتم #حدیثه_هاشمی #نامه_پنجاه_و_سوم
https://t.me/joinchat/AAAAAFiTJIwFTzgD_jEOJg
https://t.me/joinchat/AAAAAFiTJIwFTzgD_jEOJg
۱۸:۲۱
دی گفتمت در میان ورطه بودن چون است تعلقی به هیچ است و هستی این پارادخشی عمیق است چو گرداب یا که شاید طوفانی سهمناک ، حال در قیاس طوفان را بیش ماند به علت مرکزیتش ، که گاه به هبوط کشاند و گاه به عروج و در انتها به نیستی جان مَنَت چیره شدنت را حکایتی است طریق حقانیت را دانی و در طریق حقیقتش در مسیری که عوامی فریب خورده چو بستی تورا محاصره کرده و در چونی که چرا چنین شد این هدی و درجست و جوی طریقی دگربرای رسیدن به مقصود و با باز نگریستن به حولت دانی که راهت به جد حقیقت بوده و پس گامی پیش گذاشته و بستت را خوار بینی و با پیشی بستت تنگ تر گشته و تورا قمصور کنند .این کوفی زادگان بیشرم در پی علت معلول شدنت و باز تورا بست کنند تا که رخت بربندیاین رخت بستن وصال مقصود است و گمانشان نیستی است #نامه_شصت_و_پنجم#حدیثه_هاشمیble.ir/join/ELLjzPivLc
۲۲:۱۴
وای بر آن لحظه ای که چادر از سر زنان بنی هاشم برداشتند در مقابل دیدگان او#زین_العابدین
۱۱:۵۵
رویای من دلم هوای رویا دارد و رویا برایم رویا شده استگاهی واقعیتها چنان تو را غرق میکنند که رویا برایت رویا میشود و رویا شدن رویا مرگ ارزوها را درنهان دارد حقیقت را میتوان دردناک نامید اگر بین دو رویا باشد چرا که تضاد خوشی و دردناکی رویا و حقیقت است که دردناکی حقایق را ملموس میکند رویای بی حقیقت حس خوشی را به نابودی میکشاند اما دردناکی حقیقت، حتی بدون رویا نیزتا انتهای رویا هارا میسوزاند و خاکسترش را بر باد میدهدحقیقی ترین رویای من ،همیشه رویاهایت راحفظ کن چرا که رویاها نبض تپنده امیدت هستند #نامه_پنجم#حدیثه_هاشمی
ble.ir/join/ELLjzPivLc
ble.ir/join/ELLjzPivLc
۱۷:۴۸
در. آن هنگام که خود و منت را برمنطق و دانش بنا نهاده و هر آنچه که بر سرت گذر کرده را علت و معلولی نشانده ناگاه هو چو رعدی هادم آید تو را و منت را ناپیدا نمایانده و منطق کج اندیش دگر بار از نو چو دانای کل چربیده و تو را درمانده و حال میدانی در مانده گی چیست درماندگیهمان است که بر سر کوهی و فریادی و یا که بر سر چاهی و آهی اما هیچو به تکرار چنگی بر خاک و قلبی فسرده و باز هیچحُبش در این وادی چو روزنه ای نور از منطقت گذشته و سرش را بریده و به عروجت کشاند .او همان که تنها دانا و تنها امید است .
#نامه_شصت_و_ششم#حدیثه_هاشمیble.ir/join/ELLjzPivLc
#نامه_شصت_و_ششم#حدیثه_هاشمیble.ir/join/ELLjzPivLc
۱۷:۵۹
سلام بر تو شیرین تر از جان هرگاه قلبت متلاطم شد دستانت را بر سینه گذاشته و اوی ورای همه را صدا زده و بوی فرستاده اش را به مشام کشیده و دلت را به سوی او فرا خوان که ضربان متلاطم تو نشانی است از سرکشی منِ من و آگاه باش در آن هنگام که تورا میخواند منِ در تو نوایش را شنیده و لبیک گویان سرکشی کرده تا که تورا از ورطه ی خود ساخته بیدار سازد .مهربانم چونین گویم چو چنان شدم و گویم ،چنین نشویمنِ منِ سرکش شده را لمس کرده و خود نیز شوق دیدار او را داشته و تمنای رهایی از این سیلاب را ,اما چه کنم که او دیدار چنین مبهمی را صلاح ندانسته و نخست بر فعل نوایش تاکید ودوم بر فعل سلامش جان جهانم قدری دریچه های جهانی را فرو و دالان های نوایت را خموش دار که چو چنین کنی ورطه را دریا کنی #نامه_پنجاه_و_هفتم#حدیثه_هاشمی
ble.ir/join/ELLjzPivLc
ble.ir/join/ELLjzPivLc
۱۰:۳۹
بابا حیدر چه کنند یتیمان کوفه بی علی (ع) ؟چشمان ناامیدشان را حکیمی با طلب کاسه ای شیر تابناک کرده است و بههرسوی که بنگری یتیمی با کاسه ای٬ به دنبال معجزه ای است تاکه تو را حفظ کند میدانم دستانی که درب قموص را شکست در بند بودو زهرایت میان در و دیوار شکستنوررا باور نکرده و نشانه ای از نور را پرستیدند دلگیر از این دنیا ٬سر بر چاهی و آهی اما بیا و این یک بار را به زهرایت لبیک نگو صدای هلهله شامیان به گوش میرسدبابا علی(ع) بروآهکوفیان اف برشما کینه و حسد تا به کی ساده لوحی تا به کی حال ۱۴۰۱ سال بعد از شهادت علی(ع)٬هر که او را شناخته مریدش شده و از رفتنش خون میگرید پس چه شد شمارا که با او زیستِ و بر او تیغ کشیده ایدشما قوم الظالمینعشقش را دیده و در محراب بر او تیغ کشیدید؟ !اف بر ما مظاهر خفت تاریخ بشریتافجان جانانم شناخت علی سعادتت را در پی دارد پس علی را شناخته و الگویت بگذار که گر همه چنین کنند او می آید#حدیثه_هاشمی#نامه_پنجاه_و_پنجم
ble.ir/join/ELLjzPivLc
ble.ir/join/ELLjzPivLc
۱۸:۰۷