همیشه که ساکن اردوگاه آوارگان نبودند..روزگاری خانه داشتند،خانههایی لب دریا!پیرمردها هنوز هم یادشان هست که وقتی صید خوب بود، پدرانشان خندان به خانه میآمدند و زنها کیل میکشیدند و بساط نمکسود کردن ماهی را راه میانداختند..
همیشه که اینجور نبود! روزگار که اینجور نمیچرخید..همیشه که ساکن اردوگاه آوارگان نبودند،روزگاری خانه بود،دریا بود، ماهی بود، روزگاری دست مردهای غزه جای اسلحه، تور ماهی بود و قلاب، بیل بود برای کاشت زیتون و لیمو و از خانهها بوی ماهی سرخ شده با زیتون و لیمو میآمد..روزگاری خانه بود، کوچه بود، پدر بود، زمین بود، سرزمین بود..روزگاری زیر دندان بچهها جای طعم خون، طعم ماهی بود و پلوی طبخ شده با برگ بو و دارچین و هزار عطر دلانگیز..
حالا ما،یعنی شما،همین شما که اعضای مرابطات ایرانید،اهالی غزه را بردهاید به آن روزها..آن روزها که دریا بود،که در دریای فلسطین جای جنگندهها، ماهی شناور بود، که خانه بود،پدر بود که ماهی را از دریا بیاورد ومادر بود که آن را سرخ کند و لای پلو بگذارد و ملایم لبخند بزند از سیری بچههایش..
همیشه که اینجور نبود و همیشه همینجور نخواهد ماند!روزی دوباره پدرهای غزهای با تور به دریا میروند و با یک بغل ماهی برمیگردند...
بچههای غزه افطار مهمان ما بودند؛ به طعمی آشنا، ماهی سرخ شده!
#ماه_مبارک_رمضان#افطاری#غزه#مرابطات_ایران_گزارش_میدهد#گزارش_مرحله_ششم_پویش_تمام_عیار
#به_مرابطات_ایران_بپيونديد
۲۰:۲۷