عکس پروفایل امین خواند 📖ا

امین خواند 📖

۳۳۰عضو
امین خواند 📖
در قطار یزد - تهران فصول ۱۸ تا ۲۰ کتاب را خواندم. این فصل‌ها داستان حضور نخستین گردان موشکی ایران در سوریه را روایت می‌کند. فصل ۱۸ با نام گردان ۱۳ نفره داستان شکل‌گیری محرمانه گردان را برایمان می‌گوید. گردانی با میانگین سنی تقریبا ۲۴ سال. به فرماندهی حسن ۲۴ ساله. حسنی که وقتی فرمانده سوری از او پرسید درجه‌ات چیست؟ گفت: ما همه پاسداریم. درجه نداریم. مهمترین منبع این سه فصل دست‌نوشته‌های روزانه حسن است است و چه خوب است نوشتن. از سختی‌های اداره یک گروه ۱۳ نفره در کشور غریب برای یک جوان ۲۴ ساله گرفته تا تدابیری که برای گروه‌بندی و کسب اطلاعات بیشتر راجع به نحوه کار موشک‌ها به کار بسته همه جذابند. اینکه در اولین برخورد با موشک، شب‌هنگام در گروهشان همه کپ کرده بودند که "چطور باید با چنین چیز پیچیده‌ای کار کنیم؟" و حسنی که با سخنانش آن‌ها را آرام می‌کند: "ما قرار نیست بفهمیم این موشک چطور کار می‌کند. ما نمی‌خواهیم آن را بسازیم بلکه می‌خواهیم فقط بتوانیم آن را شلیک کنیم." اولین گام در یک مسیر پیچیده معمولا سخت‌ترین گام است. خیلی‌ها همین جا کم می‌آورند و می‌بُرند اما حسن گام اول در مسیر رسیدن به قله را آرام و مطمئن برمی‌دارد. انگار نه انگار که جوانی ۲۴ ساله است. کوهی از تجربه و اعتماد به نفس. در فصل ۱۹ با نام پاییز ۱۳۶۳ و فصل ۲۰ با نام کار، عشق، سوریه به صورت موازی با داستان دو گروه دیگری که در تکاپوی تهیه و تدارک پرتاب موشک هستند آشنا می‌شویم‌. امیر حاجی زاده (همان سردار حاجی زاده فعلی) که رئیس ستاد حسن در تهران است و به ماموریت او در تکاپوی یافتن پادگان و انبارهایی امن برای راه‌اندازی یگان موشکی ایران است و از طرف دیگر احمد وحید دستجردی و دستیارش که در لیبی به دنبال خرید و تحویل موشک هستند. قصه تحویل گرفتن موشک‌ها و تلاش ۱۴ روزه بهترین تیم ارتش ایران برای جاسازی کردن آنها در هواپیمای ترابری و شکست‌های پی‌درپی و در نهایت موفقیت‌شان جالب بود. مدام این را یادآوری می‌کند که چه کار سختی با همت و اراده ممکن شده است. در انتهای فصل ۲۰ حسن به همراه گروهش به ایران برمی‌گردند. آن هم در حالی که با نمرات بالا در دوره آموزشی پیچیده‌شان که ۶۵ روز به صورت فشرده برگزار شده قبول شده‌اند. افسران سوری می‌گویند اگر می‌خواستیم چنین دوره‌ای را برای خودمان برگزار کنیم کمتر از ۶ ماه انجام‌شدنی نیود. اما حسن و دوستانش باید سریع برمی‌گشتند و موشک‌ها را در دفاع از وطن به کار می‌گرفتند. در تصاویر این فصل‌ها یک تصویر توجه‌م را جلب کرد. تصویری که تیم حسن ایستاده و سراپا گوش است و یکی از افراد با ضبط صوتی بزر گ در حال ضبط صدای مدرس است. قصه این ضبط‌صوت و نحوه اجازه گرفتن از سوری‌ها برای ضبط صدایشان هم جالب بود. به صفحه ۶۲۰ کتاب رسیدم. هر چند جلد اول تمام نشد اما یک‌سوم از کل ۱۸۰۰ صفحه را گذرانده‌ام.
thumnail

۱۹:۱۸

امین خواند 📖
undefined فصل ۲۱ و ۲۲ آخرین فصل‌های جلد اول کتاب #مرد_ابدی بودند که خواندمشان. قصه به اولین پرتاب‌های موشک از سمت ایران به عراق رسید. موشک‌های روسی که توسط لیبیایی‌ها در اختیار ایران قرار گرفتند و توسط خود لیبیایی‌ها هم از کرمانشاه به سمت بغداد و کرکوک و العماره پرتاب شدند. با اینکه حسن و تیم‌ش دانش پرتاب موشک را از سوریه‌ای‌ها یاد گرفته بودند ولی تصمیم بر این بود که خود لیبیایی‌ها آن‌ها را پرتاب کنند. چه اینکه اساسا قذافی نمی‌دانست که ایرانی‌ها دانش پرتاب را یاد گرفته‌اند و نمی‌خواست هم که یاد بگیرند. قصه حضور لیبیایی‌ها در ایران و نحوه تعاملشان جالب بود. اینکه حسن از همان ابتدا به فکر مستقل شدن از آن‌ها بود جذاب بود. قصه سختی‌های ایرانی‌ها برای یافتن جاهایی که تبدیل به سایت پرتاب موشک شوند انسان را به فکر فرو می‌برد. فکر کن یک تیم چند نفره فقط برای اینکه بتوانند مختصات دقیق سایت‌های ایرانی را بفهمند تا بتوانند موشک را هدایت کنند، چهار ماه در سرما و سختی منطقه را نقشه‌برداری می‌کردند. کاری که امروز با gps آسان شده را مجبور بودند ماه‌ها درگیرش باشند! چه سختی‌هایی کشیده شد تا ۸ موشک اول به سمت عراق پرتاب شوند و مقداری از جنگ شهرهایی که عراق راه انداخته بود را جلوگیری کند. حسن در انتهای فصل ۲۱ از وزیر سپاه اجازه می‌گیرد که یک موشک را به بچه‌های تحقیق و پژوهش بدهند تا مهندسی معکوس را شروع کنند. وزیر با تعجب ارزش یک موشک را در اوضاعی که هیچ موشکی را کشوری به ایران نمی‌دهد یادآوزی می‌کند و البته با استدلال حسن راضی می‌شود. جلد اول کتاب ۶۸۰ صفحه داشت و #تمام_شد.
thumnail
جلد دوم #مرد_ابدی را شروع کردم و آخر هفته و در قطار سه فصل ۲۳ تا ۲۵ را خواندم.
قصه در میانه جنگ ادامه دارد. لیبیایی‌هایی که سر و کله زدن با آنها دشوار است. این البته در مقابل دشواری کارهای زیرساختی که باید انجام شود تقریبا ناچیز است. مهمترین کار شاید ایجاد سکوهای جدید برای پرتاب موشک است. و آماده کردن آن‌ها که نیاز به کار مهندسی و عمرانی سختی دارد.
فصل ۲۵ با نام "آغاز مهندسی معکوس" داستان تحویل دادن اولین موشک به مهندسین را روایت می‌کند. مهندسینی که اگرچه عزم و اراده بزرگی داشتند اما باز هم مدت‌ها طول کشید تا جرات کنند و اولین پیچ موشک را باز کنند. با این حال در اواسط سال ۱۳۶۴ یعنی تقریبا ۴۰ سال پیش پروژه تحقیقاتی شاخت موشک شهاب ۳۱۳ با بودجه اولیه ۱ میلیون تومان آغاز شد. بچه‌های سپاهی هر آنچه دانش داشتند، هر آنچه اسناد یافته بودند و آنچه از آزمایشگاههای سوریه‌ای‌ها نمونه‌برداری کرده بودند را به میان آوردند و کار مهندسی معکوس شروع شد. دو صفحه‌ای که عکسشان را گذاشتم آغاز عملی این مسیر را روایت می‌کند.

۱۹:۲۹

امین خواند 📖
undefined فصل ۲۱ و ۲۲ آخرین فصل‌های جلد اول کتاب #مرد_ابدی بودند که خواندمشان. قصه به اولین پرتاب‌های موشک از سمت ایران به عراق رسید. موشک‌های روسی که توسط لیبیایی‌ها در اختیار ایران قرار گرفتند و توسط خود لیبیایی‌ها هم از کرمانشاه به سمت بغداد و کرکوک و العماره پرتاب شدند. با اینکه حسن و تیم‌ش دانش پرتاب موشک را از سوریه‌ای‌ها یاد گرفته بودند ولی تصمیم بر این بود که خود لیبیایی‌ها آن‌ها را پرتاب کنند. چه اینکه اساسا قذافی نمی‌دانست که ایرانی‌ها دانش پرتاب را یاد گرفته‌اند و نمی‌خواست هم که یاد بگیرند. قصه حضور لیبیایی‌ها در ایران و نحوه تعاملشان جالب بود. اینکه حسن از همان ابتدا به فکر مستقل شدن از آن‌ها بود جذاب بود. قصه سختی‌های ایرانی‌ها برای یافتن جاهایی که تبدیل به سایت پرتاب موشک شوند انسان را به فکر فرو می‌برد. فکر کن یک تیم چند نفره فقط برای اینکه بتوانند مختصات دقیق سایت‌های ایرانی را بفهمند تا بتوانند موشک را هدایت کنند، چهار ماه در سرما و سختی منطقه را نقشه‌برداری می‌کردند. کاری که امروز با gps آسان شده را مجبور بودند ماه‌ها درگیرش باشند! چه سختی‌هایی کشیده شد تا ۸ موشک اول به سمت عراق پرتاب شوند و مقداری از جنگ شهرهایی که عراق راه انداخته بود را جلوگیری کند. حسن در انتهای فصل ۲۱ از وزیر سپاه اجازه می‌گیرد که یک موشک را به بچه‌های تحقیق و پژوهش بدهند تا مهندسی معکوس را شروع کنند. وزیر با تعجب ارزش یک موشک را در اوضاعی که هیچ موشکی را کشوری به ایران نمی‌دهد یادآوزی می‌کند و البته با استدلال حسن راضی می‌شود. جلد اول کتاب ۶۸۰ صفحه داشت و #تمام_شد.
thumnail

۱۹:۲۹

امین خواند 📖
undefined جلد دوم #مرد_ابدی را شروع کردم و آخر هفته و در قطار سه فصل ۲۳ تا ۲۵ را خواندم. قصه در میانه جنگ ادامه دارد. لیبیایی‌هایی که سر و کله زدن با آنها دشوار است. این البته در مقابل دشواری کارهای زیرساختی که باید انجام شود تقریبا ناچیز است. مهمترین کار شاید ایجاد سکوهای جدید برای پرتاب موشک است. و آماده کردن آن‌ها که نیاز به کار مهندسی و عمرانی سختی دارد. فصل ۲۵ با نام "آغاز مهندسی معکوس" داستان تحویل دادن اولین موشک به مهندسین را روایت می‌کند. مهندسینی که اگرچه عزم و اراده بزرگی داشتند اما باز هم مدت‌ها طول کشید تا جرات کنند و اولین پیچ موشک را باز کنند. با این حال در اواسط سال ۱۳۶۴ یعنی تقریبا ۴۰ سال پیش پروژه تحقیقاتی شاخت موشک شهاب ۳۱۳ با بودجه اولیه ۱ میلیون تومان آغاز شد. بچه‌های سپاهی هر آنچه دانش داشتند، هر آنچه اسناد یافته بودند و آنچه از آزمایشگاههای سوریه‌ای‌ها نمونه‌برداری کرده بودند را به میان آوردند و کار مهندسی معکوس شروع شد. دو صفحه‌ای که عکسشان را گذاشتم آغاز عملی این مسیر را روایت می‌کند.
thumnail
در یک هفته اخیر در هر فرصتی بین کارها و اتفاقات مربوط به تولد پسر کوچولو، مرد ابدی را همراه داشتم. کلا وقتی کتاب همراهم هست وقت‌های مرده زنده می‌شوند. در پرواز در بیمارستان، مطب، دکتر، ازمایشگاه و ماشین.
ثمره این چند روز شد رسیدن کتاب در جلددوم به صفحه ۳۷۵ و ابتدای فصل ۳۶. با این حساب بیش از ۱۰۰۰صفحه از #مرد_ابدی را خوانده‌ام. سعی می‌کنم سریع راجع به این مطالعه گزارش بدهم.
در فصل ۲۶ با عنوان همیشه مسافر به آغاز ارتباط ایران با کره شمالی می‌پردازد. از میان این فصل وجذابیت‌های ایجاد یک ارتباط جدید، تلاش‌های حسن برای حفظ و نگهداشت نیروهای موشکی جالب بود. دو صفحه اول این فصل جلوه‌ای از سختیهای حسن در این مسیر را نشان می‌دهد. نیروهای جان بر کفی که مسیر رشدشان را جنگیدن می‌دانند و با وضعیت فعلی دوست دارند به یگانهای زمینی بروند و بجنگند تا اینکه درپایگاه های موشکی دور از خط مقدم بمانند.
در فصل ۲۷ با عنوان کربلای منتظری به داستان خیانت ستون ۵م و لو رفتن مهمترین پایگاه موشکی ایران می‌پردازد. پایگاهی که برای فلج کردن توان موشکی ایران توسط ۳۶ جنگنده نیروی هوایی صدام شخم زده می‌شود. اینکه چطور این خیانت رسوامی‌شود وچطور دست خدا نگهدار توان موشکی ایران می‌شود خیلی عجیب و پر تعلیق بود. دو صفحه دومی که در بالای گذاشتم بخشی از داستان لو رفتن جاسوس و به حرف آوردن او را روایت می‌کند.

۱۶:۲۳

امین خواند 📖
undefined جلد دوم #مرد_ابدی را شروع کردم و آخر هفته و در قطار سه فصل ۲۳ تا ۲۵ را خواندم. قصه در میانه جنگ ادامه دارد. لیبیایی‌هایی که سر و کله زدن با آنها دشوار است. این البته در مقابل دشواری کارهای زیرساختی که باید انجام شود تقریبا ناچیز است. مهمترین کار شاید ایجاد سکوهای جدید برای پرتاب موشک است. و آماده کردن آن‌ها که نیاز به کار مهندسی و عمرانی سختی دارد. فصل ۲۵ با نام "آغاز مهندسی معکوس" داستان تحویل دادن اولین موشک به مهندسین را روایت می‌کند. مهندسینی که اگرچه عزم و اراده بزرگی داشتند اما باز هم مدت‌ها طول کشید تا جرات کنند و اولین پیچ موشک را باز کنند. با این حال در اواسط سال ۱۳۶۴ یعنی تقریبا ۴۰ سال پیش پروژه تحقیقاتی شاخت موشک شهاب ۳۱۳ با بودجه اولیه ۱ میلیون تومان آغاز شد. بچه‌های سپاهی هر آنچه دانش داشتند، هر آنچه اسناد یافته بودند و آنچه از آزمایشگاههای سوریه‌ای‌ها نمونه‌برداری کرده بودند را به میان آوردند و کار مهندسی معکوس شروع شد. دو صفحه‌ای که عکسشان را گذاشتم آغاز عملی این مسیر را روایت می‌کند.
thumnail

۱۶:۲۳

امین خواند 📖
undefined جلد دوم #مرد_ابدی را شروع کردم و آخر هفته و در قطار سه فصل ۲۳ تا ۲۵ را خواندم. قصه در میانه جنگ ادامه دارد. لیبیایی‌هایی که سر و کله زدن با آنها دشوار است. این البته در مقابل دشواری کارهای زیرساختی که باید انجام شود تقریبا ناچیز است. مهمترین کار شاید ایجاد سکوهای جدید برای پرتاب موشک است. و آماده کردن آن‌ها که نیاز به کار مهندسی و عمرانی سختی دارد. فصل ۲۵ با نام "آغاز مهندسی معکوس" داستان تحویل دادن اولین موشک به مهندسین را روایت می‌کند. مهندسینی که اگرچه عزم و اراده بزرگی داشتند اما باز هم مدت‌ها طول کشید تا جرات کنند و اولین پیچ موشک را باز کنند. با این حال در اواسط سال ۱۳۶۴ یعنی تقریبا ۴۰ سال پیش پروژه تحقیقاتی شاخت موشک شهاب ۳۱۳ با بودجه اولیه ۱ میلیون تومان آغاز شد. بچه‌های سپاهی هر آنچه دانش داشتند، هر آنچه اسناد یافته بودند و آنچه از آزمایشگاههای سوریه‌ای‌ها نمونه‌برداری کرده بودند را به میان آوردند و کار مهندسی معکوس شروع شد. دو صفحه‌ای که عکسشان را گذاشتم آغاز عملی این مسیر را روایت می‌کند.
thumnail

۱۶:۲۳

امین خواند 📖
undefined جلد دوم #مرد_ابدی را شروع کردم و آخر هفته و در قطار سه فصل ۲۳ تا ۲۵ را خواندم. قصه در میانه جنگ ادامه دارد. لیبیایی‌هایی که سر و کله زدن با آنها دشوار است. این البته در مقابل دشواری کارهای زیرساختی که باید انجام شود تقریبا ناچیز است. مهمترین کار شاید ایجاد سکوهای جدید برای پرتاب موشک است. و آماده کردن آن‌ها که نیاز به کار مهندسی و عمرانی سختی دارد. فصل ۲۵ با نام "آغاز مهندسی معکوس" داستان تحویل دادن اولین موشک به مهندسین را روایت می‌کند. مهندسینی که اگرچه عزم و اراده بزرگی داشتند اما باز هم مدت‌ها طول کشید تا جرات کنند و اولین پیچ موشک را باز کنند. با این حال در اواسط سال ۱۳۶۴ یعنی تقریبا ۴۰ سال پیش پروژه تحقیقاتی شاخت موشک شهاب ۳۱۳ با بودجه اولیه ۱ میلیون تومان آغاز شد. بچه‌های سپاهی هر آنچه دانش داشتند، هر آنچه اسناد یافته بودند و آنچه از آزمایشگاههای سوریه‌ای‌ها نمونه‌برداری کرده بودند را به میان آوردند و کار مهندسی معکوس شروع شد. دو صفحه‌ای که عکسشان را گذاشتم آغاز عملی این مسیر را روایت می‌کند.
thumnail

۱۶:۲۳

امین خواند 📖
undefined تصویر
فصول ۲۸ تا ۳۰ داستان اتکا نکردن به دیگران را روایت می‌کند. در اینجا لیبیایی‌ها. آنهایی که دست ایران را در پوست گردو گذاشتند. نه تنها از کار کناره گرفتند که قطعات حساس موشک‌ها و سکوی پرتاب را خراب کردند تا از عدم پرتاب موشک توسط ایرانیها مطمئن شوند. از زمان این اتفاق ایرانیها ظرف ۱۷ روز یا بهتر است بگوییم ۱۷ شبانه‌روز سخن سیستم را احیا کردند. داستان این هفده روز عجیب است. شاید از همین ۱۷ روز بشود یک سریال چند قسمتی جذاب ساخت! داستان مردانی که به رهبری حسن تسلیم نمی‌شوند و کاری می‌کنند که دست ایران برای دفاع پر باشد.اتحاد مهندسان صنعت و رزمندگان جبهه کاری کرد که اولین پرتاب موشک مستقل ایران در تاریخ ۲۱ دی ۶۵ با موفقیت انجام شود.فصل ۳۰م با عنوان ساخت ایران هم تلاش‌های اول ایران برای ساخت موشک خودش را روایت می‌کند.مشکلی که بعد از ماه طراحی در مراسم رونمایی شکست می‌خورد و باز هم حسنی که آنقدر ایمان و امید دارد که نگذارد نیروهایش از شکست‌هاناامید شوند.

۱۶:۵۶

امین خواند 📖
فصول ۲۸ تا ۳۰ داستان اتکا نکردن به دیگران را روایت می‌کند. در اینجا لیبیایی‌ها. آنهایی که دست ایران را در پوست گردو گذاشتند. نه تنها از کار کناره گرفتند که قطعات حساس موشک‌ها و سکوی پرتاب را خراب کردند تا از عدم پرتاب موشک توسط ایرانیها مطمئن شوند. از زمان این اتفاق ایرانیها ظرف ۱۷ روز یا بهتر است بگوییم ۱۷ شبانه‌روز سخن سیستم را احیا کردند. داستان این هفده روز عجیب است. شاید از همین ۱۷ روز بشود یک سریال چند قسمتی جذاب ساخت! داستان مردانی که به رهبری حسن تسلیم نمی‌شوند و کاری می‌کنند که دست ایران برای دفاع پر باشد. اتحاد مهندسان صنعت و رزمندگان جبهه کاری کرد که اولین پرتاب موشک مستقل ایران در تاریخ ۲۱ دی ۶۵ با موفقیت انجام شود. فصل ۳۰م با عنوان ساخت ایران هم تلاش‌های اول ایران برای ساخت موشک خودش را روایت می‌کند.مشکلی که بعد از ماه طراحی در مراسم رونمایی شکست می‌خورد و باز هم حسنی که آنقدر ایمان و امید دارد که نگذارد نیروهایش از شکست‌هاناامید شوند.
thumnail

۱۷:۱۵

امین خواند 📖
فصول ۲۸ تا ۳۰ داستان اتکا نکردن به دیگران را روایت می‌کند. در اینجا لیبیایی‌ها. آنهایی که دست ایران را در پوست گردو گذاشتند. نه تنها از کار کناره گرفتند که قطعات حساس موشک‌ها و سکوی پرتاب را خراب کردند تا از عدم پرتاب موشک توسط ایرانیها مطمئن شوند. از زمان این اتفاق ایرانیها ظرف ۱۷ روز یا بهتر است بگوییم ۱۷ شبانه‌روز سخن سیستم را احیا کردند. داستان این هفده روز عجیب است. شاید از همین ۱۷ روز بشود یک سریال چند قسمتی جذاب ساخت! داستان مردانی که به رهبری حسن تسلیم نمی‌شوند و کاری می‌کنند که دست ایران برای دفاع پر باشد. اتحاد مهندسان صنعت و رزمندگان جبهه کاری کرد که اولین پرتاب موشک مستقل ایران در تاریخ ۲۱ دی ۶۵ با موفقیت انجام شود. فصل ۳۰م با عنوان ساخت ایران هم تلاش‌های اول ایران برای ساخت موشک خودش را روایت می‌کند.مشکلی که بعد از ماه طراحی در مراسم رونمایی شکست می‌خورد و باز هم حسنی که آنقدر ایمان و امید دارد که نگذارد نیروهایش از شکست‌هاناامید شوند.
thumnail
فصل ۳۱ و ۳۲ #مرد_ابدی آخرین ماه‌های جنگ را روایت می‌کند. روزهایی که برای من هنوز یک معماست. آنچه ایران در طی سال‌ها کسب کرده بود در چند روز از دست رفت. جزایر فاو و مجنون، شلمچه و ... . انهایی که فزماندهان بزرگ و هزاران شهید برای گرفتنشان فدا شده بودند. شاید شبیه همین اتفاق سریعی که در این چندروز در سوریه افتاد شبیه به ماه‌های آخر جنگ ایران و عراق است.
علی ای حال درس این دو فصل درس کار از جان و دل بود. اینکه چطور با امکاناتی کمتر از رقیب می‌شود جنگید. صنعت موشکی در این ماه‌ها جانی گرفت و اعتماد به نفس دست‌اندرکارانش بیشتر شد. آنها با حدود ۲۰ و چندنفر در دو سه ساعت، می‌توانستند ۳ موشک پرتاب کنند. این برای آنها یک دستاورد بزرگ بود. دستاوردی که مردم عادی متوجه سختی‌های انجامش نمی‌شدند و مدام شعار موشک جواب موشک را می‌دادند.

۱۷:۱۵

امین خواند 📖
undefined فصل ۳۱ و ۳۲ #مرد_ابدی آخرین ماه‌های جنگ را روایت می‌کند. روزهایی که برای من هنوز یک معماست. آنچه ایران در طی سال‌ها کسب کرده بود در چند روز از دست رفت. جزایر فاو و مجنون، شلمچه و ... . انهایی که فزماندهان بزرگ و هزاران شهید برای گرفتنشان فدا شده بودند. شاید شبیه همین اتفاق سریعی که در این چندروز در سوریه افتاد شبیه به ماه‌های آخر جنگ ایران و عراق است. علی ای حال درس این دو فصل درس کار از جان و دل بود. اینکه چطور با امکاناتی کمتر از رقیب می‌شود جنگید. صنعت موشکی در این ماه‌ها جانی گرفت و اعتماد به نفس دست‌اندرکارانش بیشتر شد. آنها با حدود ۲۰ و چندنفر در دو سه ساعت، می‌توانستند ۳ موشک پرتاب کنند. این برای آنها یک دستاورد بزرگ بود. دستاوردی که مردم عادی متوجه سختی‌های انجامش نمی‌شدند و مدام شعار موشک جواب موشک را می‌دادند.
thumnail

۱۷:۴۸

امین خواند 📖
undefined فصل ۳۱ و ۳۲ #مرد_ابدی آخرین ماه‌های جنگ را روایت می‌کند. روزهایی که برای من هنوز یک معماست. آنچه ایران در طی سال‌ها کسب کرده بود در چند روز از دست رفت. جزایر فاو و مجنون، شلمچه و ... . انهایی که فزماندهان بزرگ و هزاران شهید برای گرفتنشان فدا شده بودند. شاید شبیه همین اتفاق سریعی که در این چندروز در سوریه افتاد شبیه به ماه‌های آخر جنگ ایران و عراق است. علی ای حال درس این دو فصل درس کار از جان و دل بود. اینکه چطور با امکاناتی کمتر از رقیب می‌شود جنگید. صنعت موشکی در این ماه‌ها جانی گرفت و اعتماد به نفس دست‌اندرکارانش بیشتر شد. آنها با حدود ۲۰ و چندنفر در دو سه ساعت، می‌توانستند ۳ موشک پرتاب کنند. این برای آنها یک دستاورد بزرگ بود. دستاوردی که مردم عادی متوجه سختی‌های انجامش نمی‌شدند و مدام شعار موشک جواب موشک را می‌دادند.
thumnail
فصل ۳۳ و ۳۴ #مرد_ابدی آغازین روزهای پس از جنگ را روایت می‌کند. اولویت‌هایی که عوض شده ولی حسن باید همچنان چشم‌انداز بلندش را نگه دارد. بجنگد با ناامیدی برخی ازه همراهان، با بودجه‌ای که برای اهداف بزرگ خیلی کم است. با مسیولانی که اولویت‌های دیگری دارند و ته دلشان هم به توام جوان‌های ایرانی خیلی اعتقادی ندارند. جنگیدن عزم و اراده می‌خواهد.
هر چه از حسن بیشتر می‌خوانم روح امید و عزم را در خودم بیشتر حس می‌کنم. اگر کسی در این شداید و سختی‌ها توانسته ثابت‌قدم بماند چرا من نتوانم؟ اما اینجا نکته ای است: کلید این عزم و اراده در ایمان حسن است و پاشنه آشیل من هم ایمان.
اگر ایمان داشته باشی و البته اراده و عزم هم در کنارش می‌توانی کارها بکنی. جلوه‌ای از ایمان حسن را در خاطره یکی از همراهانش در دو صفحه بالا آورده شده. عجیب است. خیلی عجیب.

۱۷:۴۸

thumnail
این تکه ویدیو داستان اولین سفر رسمی هیات ایرانی به کره شمالی برای گرفتن موشک را روایت می‌کند. نحوه صحبت کردن حسن طهرانی‌مقدم خیلی جالبه!
یک نکته هم کهدر فیلم میگه و در کتاب هم بهش اشاره شده شانی است که حسن برای محسن رفیق‌دوست (که آنموقع وزیر سپاه بوده) قائله. در کتاب هست که حسن طهرانی‌مقدم، محسن رفیق‌دوست را پدر موشکی ایران می‌دونست. کلا جمع‌کردن فضایی که حسن توصیف می‌کنه در اون دیدار خیلی اعتماد به نفس و هوشمندی می‌خواست که محسن رفیق‌دوست اون را داشت.

۱۵:۱۱

امین خواند 📖
undefined فصل ۳۳ و ۳۴ #مرد_ابدی آغازین روزهای پس از جنگ را روایت می‌کند. اولویت‌هایی که عوض شده ولی حسن باید همچنان چشم‌انداز بلندش را نگه دارد. بجنگد با ناامیدی برخی ازه همراهان، با بودجه‌ای که برای اهداف بزرگ خیلی کم است. با مسیولانی که اولویت‌های دیگری دارند و ته دلشان هم به توام جوان‌های ایرانی خیلی اعتقادی ندارند. جنگیدن عزم و اراده می‌خواهد. هر چه از حسن بیشتر می‌خوانم روح امید و عزم را در خودم بیشتر حس می‌کنم. اگر کسی در این شداید و سختی‌ها توانسته ثابت‌قدم بماند چرا من نتوانم؟ اما اینجا نکته ای است: کلید این عزم و اراده در ایمان حسن است و پاشنه آشیل من هم ایمان. اگر ایمان داشته باشی و البته اراده و عزم هم در کنارش می‌توانی کارها بکنی. جلوه‌ای از ایمان حسن را در خاطره یکی از همراهانش در دو صفحه بالا آورده شده. عجیب است. خیلی عجیب.
جلد دوم #مرد_ابدی هم #تمام_شد. فصل آخر که فصل ۴۲ بود نامش این بود: made in shia ساخته شده توسط شیعه. چیزی که حسن را نیرو می‌داد این بود: چیزی می‌سازیم که اسلحه امام زمان مان باشد.
یکی از بچه‌هایش گفته بود ما مثل «اسیران آزاد» بودیم. آزاد بودیم ولی اسیر کارمان بودیم. فکر و ذکر و دغدغه‌مان به ثمر رسیدن کار بود. حسن یک استاد مسلم در روحیه‌دهی و انگیج کردن نیروهایش است. از آنهایی که هوای نیروها را دارد ولی در وقتش هم به شدت عتاب و خطابشان می‌کند. مدیر باید جدی‌ترین فرد در رسیدن به نتیجه باشد و حسن اینگونه بود.
از اطلاعات عمومی فصول آخر جلد دو این بود که فهمیدم که موشک شهاب ۳ بیشتر از اینکه دستاورد نظامی باشد، دستاورد تبلیغاتی ایران بود و متعجب شدم که یکبار بالاخره از نظر تبلیغاتی درست کار کرده‌ایم :))
ایمان حسن به نیروهایی که لزوما در دانشگاه‌های برتر درس نخوانده بودند ولی عزم و اراده و نترسی داشتند جالب بود. با شخصیت احمد کاظمی هم آشنا شدم و فهمیدم که چه آدم عجیبی بوده. قطع به یقین به نظرم افتادن هواپیمای احمد کاظمی هم یک خرابکاری بوده. البته که در کتاب چنین ننوشته ولی احمد آنقدر بزرگ بود که دشمن برای برداشتنش خرابکاری کند. مثل هلیکوپتری که در اردیبهشت ۰۳ افتاد و خیلی چیزها را عوض کرد.
با مطالعه ۴۲ فصل از مرد ابدی به صفحه ۱۲۵۰ رسیده‌ام و مارتن ۱۸۰۰ صفحه‌ای #مرد_ابدی ادامه‌دارد. تصمیم گرفتم مابین جلد دوم و سوم ژانر مطالعه‌ام را عوض کنم. فکر کنم تصمیم خوبی است.

۱۸:۰۱

thumnail
تصمیم گرفتم بین جلد دوم و سوم مرد ابدی، یک رمان تحسین‌شده از ادبیات اسپانیا را بخوانم. #دیار_اجدادی از فرناندو آرامبورو. ایمان پیشنهاد داد بخوانمش و واقعا هم در این ۴۰ صفحه‌ای که مطالعه کرده‌ام، جذاب جلوه کرده. مقدمه مترجم هم که مستقیما از اسپانیایی ترجمه کرده جالب بود. داستان راجع به جدایی‌طلبان باسک اسپانیایی است و از نظر تکنیک روایت‌گری یک روایت‌گری بدیع و نوآورانه است.
بسیار امیدوارم که این کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای ارزش خوانده شدن را داشته باشد.

۱۸:۱۰

امین خواند 📖
undefined تصمیم گرفتم بین جلد دوم و سوم مرد ابدی، یک رمان تحسین‌شده از ادبیات اسپانیا را بخوانم. #دیار_اجدادی از فرناندو آرامبورو. ایمان پیشنهاد داد بخوانمش و واقعا هم در این ۴۰ صفحه‌ای که مطالعه کرده‌ام، جذاب جلوه کرده. مقدمه مترجم هم که مستقیما از اسپانیایی ترجمه کرده جالب بود. داستان راجع به جدایی‌طلبان باسک اسپانیایی است و از نظر تکنیک روایت‌گری یک روایت‌گری بدیع و نوآورانه است. بسیار امیدوارم که این کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای ارزش خوانده شدن را داشته باشد.
#دیار_اجدادی یک کلاس درس نویسندگی و صدالبته مترجمی است. در این ۱۰ فصلی که در این دو شب از آن خوانده‌ام با خواندن هر فصل به نویسنده و مترجمش درود فرستاده‌ام. یک رمان درگیرکننده، با توصیف‌هایی از افراد و موقعیت‌ها که به طرزشگفت‌آوری خواننده را همراه می‌کند.
کتاب ۱۲۵ فصل ۵ تا۸ صفحه‌ای دارد. فصل‌هایی کوتاه که هر کدام بخشی از زاویه داستان را روشن می‌کند. انگار که یک پازل باشد و با خواندن هر فصل یک تکه از پازل در جای خودش قرار بگیرد. هر فصل یک یا چند داده متقن به خواننده اضافه می‌کند و آنقدر خوب است که دوست داری فصل بعدی را هم همان موقع شروع کنی. چرا که می‌دانی که خواندنش حتما فایده دارد و آخر آن ۵-۶ صفحه بعدی هم چیزی دستت را گرفته.
نویسنده هنر قلاب‌کردن را بلد است و این واقعا یک کلاس درس سطح بالای جذابیت‌سازی در نوشتن است.

۱۸:۰۷

امین خواند 📖
#دیار_اجدادی یک کلاس درس نویسندگی و صدالبته مترجمی است. در این ۱۰ فصلی که در این دو شب از آن خوانده‌ام با خواندن هر فصل به نویسنده و مترجمش درود فرستاده‌ام. یک رمان درگیرکننده، با توصیف‌هایی از افراد و موقعیت‌ها که به طرزشگفت‌آوری خواننده را همراه می‌کند. کتاب ۱۲۵ فصل ۵ تا۸ صفحه‌ای دارد. فصل‌هایی کوتاه که هر کدام بخشی از زاویه داستان را روشن می‌کند. انگار که یک پازل باشد و با خواندن هر فصل یک تکه از پازل در جای خودش قرار بگیرد. هر فصل یک یا چند داده متقن به خواننده اضافه می‌کند و آنقدر خوب است که دوست داری فصل بعدی را هم همان موقع شروع کنی. چرا که می‌دانی که خواندنش حتما فایده دارد و آخر آن ۵-۶ صفحه بعدی هم چیزی دستت را گرفته. نویسنده هنر قلاب‌کردن را بلد است و این واقعا یک کلاس درس سطح بالای جذابیت‌سازی در نوشتن است.
در هفته‌ای که گذشت با خواندن ۸۵ فصل از ۱۲۵ فصل، وارد ربع پایانی #دیار_اجدادی شدم. کتابی درگیرکننده و هوشمندانه. از آنهایی است که در زمان خواندنشان گذر زمان را حس نمی‌کنی.
سرگذشت گروه اتا، شبیه به مجاهدین خلق ایران است. و البته شاید نزدیک‌تر به حزب کومله کردستان. اینکه چنین روایتی را در داستانی پرکشش بنویسی، هنر فرناندو آرامبورو است. آدم با دقیق‌تر شدن در کتاب، نکات ریز و درشت نویسندگی را یاد می‌گیرد و این هم جذاب است. مرحبا به مترجم کتاب که چه خوب ترجمه کرده.
از طرفی دوست دارم ببینم در نهایت داستان چه می‌شود و از طرفی از اینکه ۶۰۰ صفحه را گذرانده‌ام و به صفحات پایانی نزدیک می‌شوم، دلم می‌گیرد :)

۱۹:۰۶

امین خواند 📖
در هفته‌ای که گذشت با خواندن ۸۵ فصل از ۱۲۵ فصل، وارد ربع پایانی #دیار_اجدادی شدم. کتابی درگیرکننده و هوشمندانه. از آنهایی است که در زمان خواندنشان گذر زمان را حس نمی‌کنی. سرگذشت گروه اتا، شبیه به مجاهدین خلق ایران است. و البته شاید نزدیک‌تر به حزب کومله کردستان. اینکه چنین روایتی را در داستانی پرکشش بنویسی، هنر فرناندو آرامبورو است. آدم با دقیق‌تر شدن در کتاب، نکات ریز و درشت نویسندگی را یاد می‌گیرد و این هم جذاب است. مرحبا به مترجم کتاب که چه خوب ترجمه کرده. از طرفی دوست دارم ببینم در نهایت داستان چه می‌شود و از طرفی از اینکه ۶۰۰ صفحه را گذرانده‌ام و به صفحات پایانی نزدیک می‌شوم، دلم می‌گیرد :)
thumnail
چند لحظه قبل فصل ۱۰۱م از ۱۲۵ فصل #دیار_اجدادی را در قطار تهران یزد شروع کردم. حیفم آمد از هنر مترجمش تعریف نکنم. علیرضا شفیعی نسب به نظرم خیلی خوب حال و هوای نویسنده را منتقل کرده. در نگارش هم عالی است. مترجم خوب هم باید به ادبیات مبدا آشنا باشد و هم به ادبیات مقصد.
این دو پاراگراف از حال و هوای یک زندانی را مثلا ببینید. چه خوب ترجمه شده و به نظرم آنقدر ترجمه‌اش سخت بوده که باید به مترجمش آفرین گفت.
(چند کلمه آخری که از پاراگراف جا مانده این است:"همرزمان سابقش از دست بدهد.")

۱۹:۲۴

امین خواند 📖
undefined چند لحظه قبل فصل ۱۰۱م از ۱۲۵ فصل #دیار_اجدادی را در قطار تهران یزد شروع کردم. حیفم آمد از هنر مترجمش تعریف نکنم. علیرضا شفیعی نسب به نظرم خیلی خوب حال و هوای نویسنده را منتقل کرده. در نگارش هم عالی است. مترجم خوب هم باید به ادبیات مبدا آشنا باشد و هم به ادبیات مقصد. این دو پاراگراف از حال و هوای یک زندانی را مثلا ببینید. چه خوب ترجمه شده و به نظرم آنقدر ترجمه‌اش سخت بوده که باید به مترجمش آفرین گفت. (چند کلمه آخری که از پاراگراف جا مانده این است: "همرزمان سابقش از دست بدهد.")
#دیار_اجدادی با یک پایان‌بندی تاثیرگذار #تمام_شد. دوستش داشتم و حتما خواندنش را توصیه می‌کنم.
بیشتر از موضوعش برایم سبک نوشتنش و نگاهش به آدم‌ها جذاب بود. اگر روزی بخواهم داستانی بنویسم این سبک مورد علاقه‌ام است. سبکی که از دید نه یک نفر که همه نقش‌آفرینان اصلی روایت می‌شود.
ممنون از ایمان که پیشنهادش داد و کتاب را هم برای خواندن در اختیارم گذاشت 🥰

۱۷:۴۳

امین خواند 📖
جلد دوم #مرد_ابدی هم #تمام_شد. فصل آخر که فصل ۴۲ بود نامش این بود: made in shia ساخته شده توسط شیعه. چیزی که حسن را نیرو می‌داد این بود: چیزی می‌سازیم که اسلحه امام زمان مان باشد. یکی از بچه‌هایش گفته بود ما مثل «اسیران آزاد» بودیم. آزاد بودیم ولی اسیر کارمان بودیم. فکر و ذکر و دغدغه‌مان به ثمر رسیدن کار بود. حسن یک استاد مسلم در روحیه‌دهی و انگیج کردن نیروهایش است. از آنهایی که هوای نیروها را دارد ولی در وقتش هم به شدت عتاب و خطابشان می‌کند. مدیر باید جدی‌ترین فرد در رسیدن به نتیجه باشد و حسن اینگونه بود. از اطلاعات عمومی فصول آخر جلد دو این بود که فهمیدم که موشک شهاب ۳ بیشتر از اینکه دستاورد نظامی باشد، دستاورد تبلیغاتی ایران بود و متعجب شدم که یکبار بالاخره از نظر تبلیغاتی درست کار کرده‌ایم :)) ایمان حسن به نیروهایی که لزوما در دانشگاه‌های برتر درس نخوانده بودند ولی عزم و اراده و نترسی داشتند جالب بود. با شخصیت احمد کاظمی هم آشنا شدم و فهمیدم که چه آدم عجیبی بوده. قطع به یقین به نظرم افتادن هواپیمای احمد کاظمی هم یک خرابکاری بوده. البته که در کتاب چنین ننوشته ولی احمد آنقدر بزرگ بود که دشمن برای برداشتنش خرابکاری کند. مثل هلیکوپتری که در اردیبهشت ۰۳ افتاد و خیلی چیزها را عوض کرد. با مطالعه ۴۲ فصل از مرد ابدی به صفحه ۱۲۵۰ رسیده‌ام و مارتن ۱۸۰۰ صفحه‌ای #مرد_ابدی ادامه‌دارد. تصمیم گرفتم مابین جلد دوم و سوم ژانر مطالعه‌ام را عوض کنم. فکر کنم تصمیم خوبی است.
thumnail
جلد سوم و آخر از سه‌گانه‌ی #مرد_ابدی را در قطار یزد تهران شروع کردم.
سه‌گانه‌ای که درس اعتماد به نفس و جرات و البته اهمیت تلاش خستگی‌ناپذیر برای رسید به هدف می‌دهد. البته که هدف باید روشن و بزرگ باشد. حسن مقدم بزرگ می‌اندیشید و آنقدر عزم و اراده داشت و تلاش داشت که برای رسیدن به هدف‌های بزرگش تلاش کند.
خواندن جلد آخر از این مجموعه عالی، به شرط حیات احتمالا دو هفته‌ای زمان خواهد خواست. توکل به خدا.

۱۸:۱۴