بله | کانال حوزه هنری استان قم
عکس پروفایل حوزه هنری استان قمح

حوزه هنری استان قم

۲۲۷عضو
عکس پروفایل حوزه هنری استان قمح
۲۲۷ عضو

حوزه هنری استان قم

فایلهای تولیدات محتوایی@artqom_media
thumbnail
undefinedشعرخوانی علی فرزانه موحد برگزیده "شعرماه" در محفل شعر مهروماه - مهر 1403
متن کامل شعرundefined
حرف بیهوده به انسان چه دهد غیر ضرر!از کف باز صدف می‌رود آخر گوهر
گفت تنها شده‌ای! خانه‌به‌دوشی! گفتمبرگِ چسبیده به شاخه نکند سیر و سفر...
گفت من از تو گنهگارترم یا برعکس؟ گفت و گو بود میان تبری با منبر
من از این شهر سرافراز ندارم خبریای سر از کوچه‌ی نمناک گریبان چه خبر؟
حکم عشق است؛ بسوزی و دمی دم نزنیراه پروانه شدن چیست: گذشتن از پر
هنرِ اصلیِ اسلام اگر بخشش نیستغفرالله مسلمان، رحم الله هنر...
سیل از مسجد و میخانه گذر خواهد کردای دل از دشمن و از دوست نرنج و بگذر
پیرو طایفه‌ای باش که هنگام نماز_پدر انگشتر خود بخشد و سجاده پسر
سرِ سرگشته‌ی من خاکِ سرِ کویی باشکه امیری زده در آن به جذامی‌ها سر
مانده‌ام این که گدا را چه به گفتن از شاه؟چه کند مسگر اگر آمده در معدن زر؟!
همه گفتند در آن کُشتیِ معروف؛ حسینتا تو تشویق شوی از دهن پیغمبر
اول مدح چرا بگذرم از زیباییتبند می‌آمد از آن چهره‌‌ی دلبند گذر
نظرِ خواهرت این بود که برقع بزنیحفظ می‌کرد تو را از خطرِ چشم و نظر...
ناکثین جملی با رجزت می‌مردنداز اناابن علی‌ات از انا سبط الاکبر
زود تسلیم تو شد هر که به صفّین آمدتیغ ابروی تو را دید که انداخت سپر
نهروان بحر شد از خون خوارج با تومات ماندند که آیا حسنی یا حیدر؟
کیمیایی‌است کسی مثل تو آقازاده...که سه بار از همه اموال کند صرف نظر
می‌توانم بنویسم کمی از درد تو را با دوتا جنگل کاغذ، دو سه دریا جوهر
چه بگویم که تو از بس که غریبی انگارنیست در صفحه‌ی تاریخ غریبی دیگر...
همه دیدند پس از کوچه پر از طوفانیکِشتیِ چشم تو در اشک ندارد لنگر
سنگ از صبر و سکوتت به سخن می‌آیدکه تو باشی و مغیره برود بر منبر!
تویی آن مرد کرم‌پیشه که از آن اول_جگرش خون شد و بخشید جگر را آخر...
زهر در تشت به حرف آمد و رو به همه گفتکار من نیست نه ولله که خون بود جگر
دو صدا در قفس سینه‌ی او می‌پیچیدیکی از ضربه‌ی سیلی یکی از ضربه‌ی در
تویی آن شاه که در مُلک خودش بود غریبتویی آن سرو که از شاخه‌ی خود خورد تبر
تیرها دست ندارند گدایی بکنندقسمت این بود بکوبند به تابوت تو سر
خوب شد هاشمیان دور سرت حلقه زدندخوب شد از تو ندزدید کسی انگشتر
خوب شد حداقل پیش تو عباسی بودنه روی نیزه سرت رفت نه زیر خنجر
غیرت الله همان کوچه برایت کافی‌استلحظه‌ی مرگ ندیدی به حرم یک لشکر...
مهربان! در عوض سایه‌ی سر بودنتانبر مزارت خود خورشید شده سایه‌ی سر
ای که دشنام شنیدی و محبت کردی_ای که آیینگی‌ات کرد به هر سنگ اثر_
«من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند»پس مرا با همه‌ی درهمی‌ام باز بخر
#علی_فرزانه_موحد
undefinedundefinedنسخه با کیفیتundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedآفرینشهای ادبی قمundefined undefined ایتا | اینستاگرامداستان قم undefined undefined ایتا | اینستاگرامundefinedundefined

۱۶:۲۴