#روز_سوم
#شروع
#شروع
۳:۲۶
۳:۲۹
1_301504604.mp3
۰۰:۱۰-۱۵۹.۳۱ کیلوبایت
۳:۳۰
۳:۳۱
1_70458727.mp3
۰۰:۱۱-۱۸۱.۳۵ کیلوبایت
۳:۳۲
بسم الله الرحمن الرحیم
سومین آیه ی زندگی
چو قرآن بخوانند دیگر خموش
وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ أَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ #ترجمه و هنگامى كه قرآن خوانده می شود، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد تا مشمول رحمت الهی شويد.( اعراف/204)
#شعر چو قرآن بخوانند،دیگر خموش به آیات قرآن فرادار گوش
گربخواند کسی کتاب خدا گوش دارید آن کلام هدا
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
سومین آیه ی زندگی
چو قرآن بخوانند دیگر خموش
وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ أَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ #ترجمه و هنگامى كه قرآن خوانده می شود، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد تا مشمول رحمت الهی شويد.( اعراف/204)
#شعر چو قرآن بخوانند،دیگر خموش به آیات قرآن فرادار گوش
گربخواند کسی کتاب خدا گوش دارید آن کلام هدا
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۱
#شان نزول
ابن عباس و جمع دیگرى گفته اند: مسلمانان در آغاز کار، گاهى در نماز صحبت مى کردند، و گاهى شخص تازه وارد، به هنگامى که نماز را شروع مى کرد، از دیگران سؤال مى کرد، چند رکعت نماز خوانده اید؟ آنها هم جواب مى دادند فلان مقدار، آیه بالا نازل شد و آنها را از این کار نهى کرد. (درّ المنثور، ج 3، ص 156) و نیز از «زُهرى» نقل شده: هنگامى که پیامبر(ص) قرآن تلاوت مى کرد، جوانى از انصار همراه او بلند قرآن مى خواند، آیه نازل شد و از این کار نهى کرد. (تفسیر طبرى، ج 9،ص 11)
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
ابن عباس و جمع دیگرى گفته اند: مسلمانان در آغاز کار، گاهى در نماز صحبت مى کردند، و گاهى شخص تازه وارد، به هنگامى که نماز را شروع مى کرد، از دیگران سؤال مى کرد، چند رکعت نماز خوانده اید؟ آنها هم جواب مى دادند فلان مقدار، آیه بالا نازل شد و آنها را از این کار نهى کرد. (درّ المنثور، ج 3، ص 156) و نیز از «زُهرى» نقل شده: هنگامى که پیامبر(ص) قرآن تلاوت مى کرد، جوانى از انصار همراه او بلند قرآن مى خواند، آیه نازل شد و از این کار نهى کرد. (تفسیر طبرى، ج 9،ص 11)
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۲
#تفسیر
قرآن در آیه فوق دستور مى دهد: «هنگامى که قرآن تلاوت مى شود، با توجه به آن گوش دهید و ساکت باشید ، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ). «أَنْصِتُوا» از ماده «اِنْصات» به معنى سکوت توأم با گوش فرا دادن است.این سکوت و استماع، به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است.در وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت و در هنگامى که امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن مى کند. روایات متعددى که از پیشوایان اسلام نقل شده که حکم به صورت کلى یک حکم استحبابى است، یعنى شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرا دهند، پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است، این حکمِ مستحب به قدرى تأکید دارد که در بعضى از روایات از آن تعبیر به واجب شده است.
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
قرآن در آیه فوق دستور مى دهد: «هنگامى که قرآن تلاوت مى شود، با توجه به آن گوش دهید و ساکت باشید ، شاید مشمول رحمت خدا گردید» (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ). «أَنْصِتُوا» از ماده «اِنْصات» به معنى سکوت توأم با گوش فرا دادن است.این سکوت و استماع، به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است.در وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت و در هنگامى که امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن مى کند. روایات متعددى که از پیشوایان اسلام نقل شده که حکم به صورت کلى یک حکم استحبابى است، یعنى شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند، دیگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرا دهند، پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند، زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست، بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است، این حکمِ مستحب به قدرى تأکید دارد که در بعضى از روایات از آن تعبیر به واجب شده است.
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۳
#حدیث 1-در حدیثى از امام صادق(ع) مى خوانیم: یَجِبُ الاِنْصاتُ لِلْقُرْآنِ فِى الصَّلوةِوَ فِى غَیْرِها وَ اِذْا قُرِءَ عِنْدَکَ الْقُرْآنُ وَجَبَ عَلَیْکَ الاِنْصاتُ وَ الاِسْتِماعُ:«واجب است در نماز و غیر نماز به هنگام شنیدن قرآن سکوت و استماع کرد و هنگامى که نزد تو قرآن خوانده شود، سکوت کردن و گوش فرا دادن لازم است»
(وسائل الشیعه، ج6، ص 215) @beytolahzantb @ayatezendegi_tb
(وسائل الشیعه، ج6، ص 215) @beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۳
#حدیث
۲_حتى از بعضى از روایات استفاده مى شود: اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد و فرد دیگرى، آیه اى از قرآن تلاوت کند، مستحب است سکوت کند تا او آیه را پایان دهد، سپس امام قرائت را تکمیل کند، چنان که از امام صادق(ع) نقل شده: على(ع) در نماز صبح بود و «ابن کَوّا» (همان مرد منافق تیره دل) در پشت سر امام(ع) مشغول نماز بود، ناگاه در نماز این آیه را تلاوت کرد:وَ لَقَدْ أُوحِىَ اِلَیْکَ وَ اِلَى الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِیْنَ: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مى شود و از زیانکاران خواهى بود!»( زمر، آیه 65)و هدفش از خواندن آیه این بود که به طور کنایه به على(ع) احتمالاً در مورد قبول حکمیت در میدان «صفین» اعتراض کند. اما با این حال امام(ع) براى احترام قرآن سکوت کرد، تا وى آیه را به پایان رسانید، سپس امام(ع) به ادامه قرائت نماز بازگشت.«ابن کَوّا» کار خود را دو مرتبه تکرار کرد، باز امام(ع) سکوت کرد.«ابن کَوّا» براى سومین بار آیه را تکرار نمود، وامام على(ع) مجدداً به احترام قرآن سکوت کرد.سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: فَاْصِبْر اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لایَسْتَخِفَنَّکَ الَّذِیْنَ لایُؤْمِنُونَ: اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است; و هرگز کسانى که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه منحرف نکنند)! (روم /60) اشاره به این که مجازات دردناک الهى در انتظار منافقان و افراد بى ایمان است و در برابر آنها باید تحمل و حوصله به خرج داد، سرانجام امام(ع)سوره را تمام کرده و به رکوع رفت. در مورد کلمه لَعَلَّ «شاید» که در این گونه موارد به کار مى رود، منظور این است: براى این که مشمول رحمت خدا شوید، تنها سکوت و گوش فرا دادن کافى نیست، شرائط دیگرى از جمله عمل به آن دارد. هیچ مانعى ندارد مفهوم آیه فوق را آن چنان وسیع بدانیم که مسلمان و کافر همه را در بر گیرد، غیر مسلمانان باید بشنوند و سکوت کنند و در آن بیندیشند تا ایمان بیاورند و مشمول رحمت خدا شوند، مسلمانان هم باید گوش فرا دهند و مفاهیم آن را دریابند و به آن عمل کنند، تا رحمت خدا آنها را نیز فرا گیرد; زیرا قرآن کتاب ایمان و علم و عمل است براى همگان نه براى یک گروه معین!@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۲_حتى از بعضى از روایات استفاده مى شود: اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد و فرد دیگرى، آیه اى از قرآن تلاوت کند، مستحب است سکوت کند تا او آیه را پایان دهد، سپس امام قرائت را تکمیل کند، چنان که از امام صادق(ع) نقل شده: على(ع) در نماز صبح بود و «ابن کَوّا» (همان مرد منافق تیره دل) در پشت سر امام(ع) مشغول نماز بود، ناگاه در نماز این آیه را تلاوت کرد:وَ لَقَدْ أُوحِىَ اِلَیْکَ وَ اِلَى الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِیْنَ: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مى شود و از زیانکاران خواهى بود!»( زمر، آیه 65)و هدفش از خواندن آیه این بود که به طور کنایه به على(ع) احتمالاً در مورد قبول حکمیت در میدان «صفین» اعتراض کند. اما با این حال امام(ع) براى احترام قرآن سکوت کرد، تا وى آیه را به پایان رسانید، سپس امام(ع) به ادامه قرائت نماز بازگشت.«ابن کَوّا» کار خود را دو مرتبه تکرار کرد، باز امام(ع) سکوت کرد.«ابن کَوّا» براى سومین بار آیه را تکرار نمود، وامام على(ع) مجدداً به احترام قرآن سکوت کرد.سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: فَاْصِبْر اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لایَسْتَخِفَنَّکَ الَّذِیْنَ لایُؤْمِنُونَ: اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است; و هرگز کسانى که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه منحرف نکنند)! (روم /60) اشاره به این که مجازات دردناک الهى در انتظار منافقان و افراد بى ایمان است و در برابر آنها باید تحمل و حوصله به خرج داد، سرانجام امام(ع)سوره را تمام کرده و به رکوع رفت. در مورد کلمه لَعَلَّ «شاید» که در این گونه موارد به کار مى رود، منظور این است: براى این که مشمول رحمت خدا شوید، تنها سکوت و گوش فرا دادن کافى نیست، شرائط دیگرى از جمله عمل به آن دارد. هیچ مانعى ندارد مفهوم آیه فوق را آن چنان وسیع بدانیم که مسلمان و کافر همه را در بر گیرد، غیر مسلمانان باید بشنوند و سکوت کنند و در آن بیندیشند تا ایمان بیاورند و مشمول رحمت خدا شوند، مسلمانان هم باید گوش فرا دهند و مفاهیم آن را دریابند و به آن عمل کنند، تا رحمت خدا آنها را نیز فرا گیرد; زیرا قرآن کتاب ایمان و علم و عمل است براى همگان نه براى یک گروه معین!@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۴
#حدیث 3-امام باقر (ع) فرمودند: قاريان قرآن سه گروه هستند: گروهى قرآن را وسيلهى كسب و كار و معاش خود دانسته، خود را بر مردم تحميل مىكنند، گروهى تنها قرآن را به زبان دارند و درعمل، احكامش را رعايت نمىكنند و گروهى كه قرآن را تلاوت كرده و دواى درد خود مىدانند و همواره با آن مأنوسند، خداوند به واسطهى اين افراد عذاب را دفع كرده و به خاطر آنان باران نازل مىكند و اينان افرادى نادر هستند.(تفسير نمونه،ج3ص257)@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۵
🟢🟣 #داستان🟢🟣 1-در سیره ابن هشام می خوانیم که سه نفر از سران قریش (ابوسفیان و ابوجهل و اخنس بن شریق) شبى از شب ها براى شنیدن آیات قرآن به صورت مخفیانه نزد خانه پیامبر (ص)آمدند در حالى که حضرت نماز مى خواند و آیات قرآن را تلاوت مى کرد هر کدام در گوشه اى پنهان شدند، بى آنکه دیگرى با خبر شود و تا صبح گوش به تلاوت قرآن سپردند و هنگام طلوع فجر متفرق شدند; ولى به زودى در جاده، یکدیگر را دیدند و هر کدام به نحوى، دیگرى را سرزنش کرد: «دیگر این کار را تکرار نکنید که اگر بعضى از قوم ما این منظره را ببینند; افکارى براى آنها پیدا مى شود»! شب دیگر همین کار را تکرار کردند و صبح هنگامى که یکدیگر را مشاهده کردند همان سخنان شب قبل و همان سرزنش ها و قرارداد عدم تکرار چنین کارى را مطرح کردند، و به خانه هاى خود رفتند; اتفاقاً شب سوم نیز همین مسأله دقیقاً تکرار شد، و صبح هنگامى که یکدیگررا بار دیگر ملاقات کردند، بعضى گفتند: «ما از اینجا تکان نمى خوریم تا عهد و پیمان ببندیم و براى همیشه این کار را ترک کنیم»، سرانجام پیمان بستند و متفرق شدند. (سیره ابن هشام، جلد 1، صفحه 337) آرى جاذبه قران آنقدر زیاد بود که حتى دشمنان سر سخت در مقابل آن زانو مى زدند; و اگر پرده هاى تعصب و لجاجت و علاقه به حفظ منافع شخصى، کنار مى رفت یقیناً ایمان مى آوردند. @beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۵
#داستان
2- ولید بن مغیره مردی توانگر بود و در بین کفار قریش به دانایی و تجربه شهرت داشت و اعراب عموماً برای حل مشکلات خود به وی مراجعه میکردند. یکی از مشکلاتی که به زعم اعراب مشرک و صاحب قدرت -در مکه رخ نموده بود، نفوذ و گسترش اسلام بود. روزی قریشی مخزوم دور او را گرفتند و از وی خواستند که درباره قرآن محمد (ص) داوری کند، او قرآن را چنین ستود: «و ان له لحلاوة و ان علیه لطلاوة و ان اعلاه المثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و ما یعلی علیه.»یعنی کلامی که محمد آورده است، شیرینی خاصی دارد و زیبایی ویژهای، شاخسار آن پر میوه است و ریشههای آن پربرکت سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجستهتر نیست.»
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
2- ولید بن مغیره مردی توانگر بود و در بین کفار قریش به دانایی و تجربه شهرت داشت و اعراب عموماً برای حل مشکلات خود به وی مراجعه میکردند. یکی از مشکلاتی که به زعم اعراب مشرک و صاحب قدرت -در مکه رخ نموده بود، نفوذ و گسترش اسلام بود. روزی قریشی مخزوم دور او را گرفتند و از وی خواستند که درباره قرآن محمد (ص) داوری کند، او قرآن را چنین ستود: «و ان له لحلاوة و ان علیه لطلاوة و ان اعلاه المثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و ما یعلی علیه.»یعنی کلامی که محمد آورده است، شیرینی خاصی دارد و زیبایی ویژهای، شاخسار آن پر میوه است و ریشههای آن پربرکت سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجستهتر نیست.»
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۶
#داستان
3- دو نفر از طايفه خزرج به نام اسعد بن زراره و ذكوان بن عبدقيس به مكه آمده بودند تا از مردم آنجا پيمانى بر ضد طايفه اوس كه از رقيبان و دشمنان سر سخت خزرج در مدينه بودند، بگيرند؛ آنها به خانه عتبة بن ربيعه وارد شدند و منظور خود را از سفر به مكه براى او توضيح دادند.عتبه در پاسخ آنها گفت: «شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصاً در اين ايام گرفتارى تازه اى پيدا كرده ايم كه ما را سخت به خود مشغول داشته، بنابراين توان يارى شما را نداريم».اسعد پرسيد: «شما در حرم امن زندگى مى كنيد، چه گرفتارى داريد»عتبه گفت: «مردى در ميان ما ظهور كرده كه مى گويد: رسول خد هستم. عقل ما را ناچيز مى داند، به خدايان و بت هاى ما بد مى گويد، اجتماع ما را پراكنده و جوانان ما را فاسد نموده است. اسعد پرسيد: «او از كدام خانواده است؟»، گفت: «فرزند عبدالله، و فرزند زاده عبدالمطلب است و اتفاقاً از خانواده شريفى است».در اينجا اسعد و ذكوان در فكر فرو رفتند، و به خاطرشان آمد كه از يهود مدينه شنيده بودند كه به همين زودى پيامبرى در مكه ظهور خواهد كرد، و به مدينه هجرت خواهد نمود. اسعد پيش خود گفت :نكند اين همان كسى باشد كه يهود از او خبر مى دادند.سپس رو به عتبه كرد و پرسيد: «او الآن كجا است» گفت: «او و پيروانش هم اكنون در دره اى از كوه، محاصره شده اند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب، مى توانند در مسجد الحرام و در ميان جمعيت به راحتى ظاهر شوند، او الآن به مسجد الحرام آمده، اما اگر مى خواهى به آنجا بروى، به سخنان او گوش فرا مده، و حتى يك كلمه با او حرف نزن، كه او ساحر زبر دستي است».اسعد به عتبه گفت: «من چاره اى ندارم مُحرِم شده ام و بايد طواف خانه كعبه كنم، او هم كه در آنجا نشسته است، تو به من مى گويى من به او نزديك نشوم، پس چه كنم» عتبه گفت: «مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار ده، تا سخنان او را نشنوى!» اسعد وارد مسجد الحرام شد در حالى كه هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود و مشغول طواف خانه كعبه شد، در حالى كه پيامبر(ص) با جمعى از بنى هاشم در حجر اسماعيل در كنار خانه كعبه نشسته بودند، او نگاهى به پيامبر(ص) انداخت و به سرعت گذشت.در دور دوم طواف با خود گفت: «هيچ كس احمق تر از من نيست، آيا مى شود يك چنين داستان مهمى در مكه بر سر زبان ها باشد و من از آن خبر نگيرم، و قوم خود را در جريان نگذارم!» دست كرد و پنبه ها را از گوش بيرون آورد و دور افكند و در جلو پيامبر اكرم(ص) قرار گرفت و پرسيد: تو ما را به چه چيز دعوت مى كنى پيامبر(ص) به آرامى فرمود: «به شهادت بر يگانگى خدا و اين كه من فرستاده او هستم، و نيز شما را به اين كارها دعوت مى كنم...» سپس آيات 151 تا 153 سوره انعام: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً...» تا آخر آيات كه مجموعه اى است از معارف عالى اسلامى و دستورات اجتماعى و مسائل اخلاقى كه مجموعاً ده دستور است را براى او تلاوت فرمود. هنگامى كه اسعد اين آيات روح پرور را كه با فطرتش آشنا بود، شنيد به كلى منقلب شد و فرياد زد: «اشهد ان لا اله اِلاّ اللّه و اشهد انَّ محمّداً رسول اللّه».سپس افزود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد. من اهل يثرب و از طايفه خزرج هستم، روابط ما با برادرانمان از طايفه اوس بر اثر جنگ هاى طولانى به كلى از هم گسسته، و شايد خداوند به كمك تو آن پيوند گسسته را بر قرار سازد.ما وصف تو را از طايفه يهود مدينه شنيده بوديم كه از ظهور تو بشارت ها مى دادند، و اميدواريم كه شهر ما هجرتگاه تو گردد، زيرا يهود از كتب آسمانى خود چنين به ما خبر داده اند. من براى بستن پيمان جنگى بر ضد دشمنان آمده بودم، ولى خداوند مرا به پيروزى بزرگترى نايل كرد.رفيق او ذكوان نيز مسلمان شد و هر دو از رسول خدا(ص) تقاضا كردند مُبلّغى همراه آنان به مدينه بفرستد تا به مردم قرآن تعليم دهد و به سوى اسلام دعوت نمايد، و آتش جنگ ها خاموش گردد. پيامبر اكرم(ص) مصعب بن عمير را همراه آنان به مدينه فرستاد و از آن زمان، پايه هاى اسلام در مدينه گذارده شد و چهره مدينه دگرگون گشت(بحار الانوار، ج 19، ص 8 تا 10)
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
3- دو نفر از طايفه خزرج به نام اسعد بن زراره و ذكوان بن عبدقيس به مكه آمده بودند تا از مردم آنجا پيمانى بر ضد طايفه اوس كه از رقيبان و دشمنان سر سخت خزرج در مدينه بودند، بگيرند؛ آنها به خانه عتبة بن ربيعه وارد شدند و منظور خود را از سفر به مكه براى او توضيح دادند.عتبه در پاسخ آنها گفت: «شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصاً در اين ايام گرفتارى تازه اى پيدا كرده ايم كه ما را سخت به خود مشغول داشته، بنابراين توان يارى شما را نداريم».اسعد پرسيد: «شما در حرم امن زندگى مى كنيد، چه گرفتارى داريد»عتبه گفت: «مردى در ميان ما ظهور كرده كه مى گويد: رسول خد هستم. عقل ما را ناچيز مى داند، به خدايان و بت هاى ما بد مى گويد، اجتماع ما را پراكنده و جوانان ما را فاسد نموده است. اسعد پرسيد: «او از كدام خانواده است؟»، گفت: «فرزند عبدالله، و فرزند زاده عبدالمطلب است و اتفاقاً از خانواده شريفى است».در اينجا اسعد و ذكوان در فكر فرو رفتند، و به خاطرشان آمد كه از يهود مدينه شنيده بودند كه به همين زودى پيامبرى در مكه ظهور خواهد كرد، و به مدينه هجرت خواهد نمود. اسعد پيش خود گفت :نكند اين همان كسى باشد كه يهود از او خبر مى دادند.سپس رو به عتبه كرد و پرسيد: «او الآن كجا است» گفت: «او و پيروانش هم اكنون در دره اى از كوه، محاصره شده اند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب، مى توانند در مسجد الحرام و در ميان جمعيت به راحتى ظاهر شوند، او الآن به مسجد الحرام آمده، اما اگر مى خواهى به آنجا بروى، به سخنان او گوش فرا مده، و حتى يك كلمه با او حرف نزن، كه او ساحر زبر دستي است».اسعد به عتبه گفت: «من چاره اى ندارم مُحرِم شده ام و بايد طواف خانه كعبه كنم، او هم كه در آنجا نشسته است، تو به من مى گويى من به او نزديك نشوم، پس چه كنم» عتبه گفت: «مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار ده، تا سخنان او را نشنوى!» اسعد وارد مسجد الحرام شد در حالى كه هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود و مشغول طواف خانه كعبه شد، در حالى كه پيامبر(ص) با جمعى از بنى هاشم در حجر اسماعيل در كنار خانه كعبه نشسته بودند، او نگاهى به پيامبر(ص) انداخت و به سرعت گذشت.در دور دوم طواف با خود گفت: «هيچ كس احمق تر از من نيست، آيا مى شود يك چنين داستان مهمى در مكه بر سر زبان ها باشد و من از آن خبر نگيرم، و قوم خود را در جريان نگذارم!» دست كرد و پنبه ها را از گوش بيرون آورد و دور افكند و در جلو پيامبر اكرم(ص) قرار گرفت و پرسيد: تو ما را به چه چيز دعوت مى كنى پيامبر(ص) به آرامى فرمود: «به شهادت بر يگانگى خدا و اين كه من فرستاده او هستم، و نيز شما را به اين كارها دعوت مى كنم...» سپس آيات 151 تا 153 سوره انعام: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً...» تا آخر آيات كه مجموعه اى است از معارف عالى اسلامى و دستورات اجتماعى و مسائل اخلاقى كه مجموعاً ده دستور است را براى او تلاوت فرمود. هنگامى كه اسعد اين آيات روح پرور را كه با فطرتش آشنا بود، شنيد به كلى منقلب شد و فرياد زد: «اشهد ان لا اله اِلاّ اللّه و اشهد انَّ محمّداً رسول اللّه».سپس افزود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد. من اهل يثرب و از طايفه خزرج هستم، روابط ما با برادرانمان از طايفه اوس بر اثر جنگ هاى طولانى به كلى از هم گسسته، و شايد خداوند به كمك تو آن پيوند گسسته را بر قرار سازد.ما وصف تو را از طايفه يهود مدينه شنيده بوديم كه از ظهور تو بشارت ها مى دادند، و اميدواريم كه شهر ما هجرتگاه تو گردد، زيرا يهود از كتب آسمانى خود چنين به ما خبر داده اند. من براى بستن پيمان جنگى بر ضد دشمنان آمده بودم، ولى خداوند مرا به پيروزى بزرگترى نايل كرد.رفيق او ذكوان نيز مسلمان شد و هر دو از رسول خدا(ص) تقاضا كردند مُبلّغى همراه آنان به مدينه بفرستد تا به مردم قرآن تعليم دهد و به سوى اسلام دعوت نمايد، و آتش جنگ ها خاموش گردد. پيامبر اكرم(ص) مصعب بن عمير را همراه آنان به مدينه فرستاد و از آن زمان، پايه هاى اسلام در مدينه گذارده شد و چهره مدينه دگرگون گشت(بحار الانوار، ج 19، ص 8 تا 10)
@beytolahzantb @ayatezendegi_tb
۴:۱۶
اتمام آیه سوم
۴:۱۷
#روز_چهارم
#شروع
#شروع
۴:۲۱
۴:۲۳
4_5879527894253831966.mp3
۰۰:۰۹-۱۴۱.۳۵ کیلوبایت
۴:۲۵
۴:۲۷
1_70459081.mp3
۰۰:۰۷-۱۲۵.۰۲ کیلوبایت
۴:۲۹