عکس پروفایل رمان خدمت کار جذاب من ر

رمان خدمت کار جذاب من

۱۱۹عضو
سلام به کانال من خوش آمدید در این کانال میتوانید بهترین رمان ها را بخوانید ولذت ببرید undefined

۱۸:۴۳

هر وقط تعداد نفرات به ۱۰ نفر رسید اولین پارت خدمتکار جذابو براتون میزارمundefined

۱۸:۴۳

پس هرچه زود تر لینک کانال را برای دوستان وآشناینتون بفرستین تا اون ها هم مثل شما از خوندن رمان لذت کامل را ببرندبا ما همراه باشundefined

۱۸:۴۷

در این کانال شخصیت های رمان نمون رو میزارم براتونhttps://ble.ir/asdfg58oi0saervjgs9y

۱۸:۵۴

رمان خدمت کار جذاب من
در این کانال شخصیت های رمان نمون رو میزارم براتون https://ble.ir/asdfg58oi0saervjgs9y
دوستان گل کانال زاپاس هم داریم برای شخصیت های رمان ها مون

۱۸:۵۵

undefined

۱۸:۵۵

بخاطر شما دوستان عزیز یه خلاصه کوتاه از رمان خدمت کار جذاب براتون میزارم

۱۸:۵۹

فاطمه دختری که با مادرش زندگی می‌کند و وضع مالی خوبی ندارنددر یه روز بد مادر فاطمه دچار یه تصادف وحشتناک و مرگبار میشه که تا دوماه توی کما میمونه فاطمه برای پول بیمارستان مجبور میشه توی یه خونه خواننده ای معروف وپول دار جذاب خشن به اسم امیر خدمتکاری کنه و........

۱۹:۰۴

اولین پارت مونو براتون میزارم undefined

۱۶:۳۰

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
#خدمتکار_جذاب_من1
خسته وبی حال درخونه روبازکردم توی راهروبوی غذاپیچیده بودکه باعث شداشتهام تح*ریک بشه.رفتم داخل خونه وباصدای خسته ای سلام کردم:_ســـلام مامان ازآشپزخونه اومد بیرون وجوابم روداد:_سلام دخترم خسته نباشی_ممنون مامان جونم خیلی خسته ام..
قربونت برم مادر...تا تویه آبی به صورتت بزنی منم غذارومیکشم تاناهاربخوریم-ای به چـــشم
باخستگی خودموبه اتاق رسوندم وکیفم رو روی تخت انداختم درکمدم روبازکردم بیحوصله بلوزوشلواِرآبی روانتخاب کردم وپوشیدم ، رفتم توی دستشویی ودست وصورتم روشستم توی اینه به خودم نگاه کردم.از قیافم خندم گرفت موهام به هم ریخته بود وچهره ی خنده داری برام ساخته بود لبخندی زدم وبادست کمی موهام رومرتب کردم وازدستشویی اومدم بیرون ..
بااشتیاق به اشپزخونه رفتم ک ناهاربخورم.وای عاشق قرمه سبزی بودم...!همونطورکه روی صندلی می نشستم به مامان که روبه روم نشسته بودگفتم:
- جونمی ببین سیماجون چه کرده! وای که دارم میمیرم ازگرسنگی. مامان لبخندی زدوبرام غذاکشید:
-بخورعزیزم.نوش جونت خیلی ضعیف شدی این چندوقت خیلی به خودت سخت گرفتی.مشغول خوردن بودم وبا دهن پرگفتم:- کی؟من؟نه بابا مامان جونم من همیشه همینطوری بودم- یکم بیشتربه خودت برس مادر- چشم مادرهمیشه نگرانِ من- کدوم مادری روسراغ داری که نگران بچش نباشه؟

۱۶:۳۱

اینم از اولین پارت برای روی ماهتون

۱۶:۳۱

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
#خدمتکار_جذاب_من2

لبخندی زدم وچیزی نگفتم بعدازغذامامان برخلاف اصرارم برای شستن ظرفهای ناهار باهام مخالفت کرد ومنو به اتاق فرستاد تا استراحت کنم. باخستگی خودم روی تخت انداختم داشتم ازحال میرفتم دیگه... از صبح دنبال کاربودم..ولی کوکار؟..خداعالمه... نوبت به ماکه میرسه همه چی ته میکشه...دیگه دوس ندارم مامانم کارکنه وبرای مردم لباس بدوزه میدونمسخته وفقط به خاطرمن دم نمیزنه وداره تحمل میکنه...شایداگه بابا بودالآن اینقدر زندگی برامون سخت نبودواین وضعمون نبود.همیشه خانواده ی گرم وصمیمی داشتیم وباهم مهربون بودیم طوریکه خیلیا بهمون غبطه میخوردن.وضع مالیمون خیلی عالی وخوب نبودومعمولی بوداما به جاش شاد بودیم...چشام داشت گرم میشدکه باصدای اس ام اس موبایلم یهوازجاپریدم همونطورکه به این مزاحم زیرلب بدوبیراه میگفتم کیفم روبرداشتم وموبایلم روبیرون اوردم. بـــله...طبق معمول مزاحم همیشگی بودپیام روبازکردم:
_سلام برتوای بانوی پاکدامن!
روی تخت درازکشیدم وبراش فرستادم:_کوفت وسلام مرگ وسلام.تازه داشت خوابم میبردکه مزاحم شدی!دخترتوآدم نمیشی نه؟
- بله بله نظرلطفته عزیزم.ممنون منم حالم خوبه.مرسی گلم همه خوبن سلامت روبه مامانمینامیرسونم.خندیدم ونوشتم:- تواگه اون زبونت رونداشتی چیکارمیکردی؟حالا بگوببینم کارت چیه؟
صدای زنگ گوشی بلندشدخودش بودجواب دادم مثل همیشه صدای پرهیجان رها توی گوشم پیچید:- ســلآم رفیق خودم. لبخندی زدم وگفتم

۱۶:۴۹

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
#خدمتکار_جذاب_من3
سلام جوجو- کوفت مگه نگفتم به من نگو جوجو- خیلی حال میده تازه بهتم میاد- ا؟؟؟اینجوریه؟بهت نشون میدم به وقتش- خب حالا بگوببینم غرض ازمزاحمت؟- خیلی پررویی.باشه امــر میفرمایم:امروز میای بریم بیرون به خداخسته شدم ازبس توخونه نشستم وبه در و دیوارنگاه کردم دیگه به خدا همه ترکای دیوار و حفظ شدم چشم بسته برات میگم کدوم کجاست!بیا بریمبیرون یه بادی هم به کله تو بخوره خدارو چه دیدی شاید رحمت الهی نسیبت شد و شفا گرفتی یا اصلایه بدبختی خر شد بیاد بگیرتت.
- مرض.خیلی خسته ام نمیام.- اِ..فاطمه اذیت نکن دیگه منم ازتنهایی خسته شدم بیابریم یه گشتی بزنیم منم میخوام یکم خریدکنم.باهم بریم خوش میگذره توهم ازکسلی درمیای.- باشه تسلیم.ساعت چند؟- 5 میام دنبالت حاضرباش

۱۶:۵۰