عکس پروفایل خانومیای گلخ

خانومیای گل

۷۶۱عضو
thumnail

۲۰:۰۲

اینجا خونمه

۲۰:۰۲

خونمونم لایک کنید

۲۰:۰۳

بازارسال شده از هنر کده
۷به چندتا ادمین نیاز دارم
برای هر فعالیت ۵۰۰ تک و پنج فعالیت اگر انجام بدن ۴ تومن میدم کسی بود پیوی
@imchiko

۱۱:۱۴

تذخرهبعفغسغی؛ undefined️؛ undefined️؛ undefined️؛ undefined️؛ undefined️؛ undefined@all

۱۱:۱۴

پاکت هدیهundefined

۱۱:۱۵

پاکت هدیه

۱۱:۱۵

خانومیای گل
دختری که در قلعه یک خون آشام زندانیهundefinedundefined بیا کونیز قول میدم بهت خوش میگذره
تو هردوش جوین شین

۱۱:۴۸

بازارسال شده از
شروع پاکت بارون
اولین پاکت 20 نفره اسundefined
@zxxcsx22

۹:۰۳

بازارسال شده از
thumnail
#خاکستر_عطر
به دیوار محکم سنجاقش میکنه نزدیک گوشش زمزمه میکنه«ناامیدم کردی پرنسس...»
مری نفس عمیقی میکشه میگه«نمیدونم چرا تا الان گردنتو نشکوندم»
پائولو دستش رو روی رون اون به رقص در میاره میگه«چون از من خوشت میاد ، اگه راست میگم چشم بسته منو ببوس»
مری یک مشت به صورتش میزنه میگه«دهنتو ببند ، اگر پسر پدرخوانده نبودی تا الان هزار بار گردنتو شکسته بودم!»
پائولو سرش به عقب میره میخنده ، خونه دماغشو با دست آزادش پاک میکنه ، پوزخندی میزنه میگه«مرلین‌....»
قانون اول هر کسی در جهانه ، با مافیا درگیر نشو!

اما چی باعث میشه مرلین وارد این داستان بدون بازگشت میشه؟ undefined
«داری با آتش بازی میکنی پرنسسم...»

۱۰:۰۳

خانومیای گل
ble.ir/join/9fCT3yyBmW
کونیز دو بیاین

۱۵:۴۳

بازارسال شده از 𝘮𝘺 𝘩𝘦𝘢𝘳𝘵
thumnail
. . 𝖨𝗇 𝗍𝗁𝖾 𝖻𝖺𝖼𝗄 𝗈𝖿 𝗆𝗒 𝗆𝗂𝗇𝖽 . . 𝖸𝗈𝗎 𝖽𝗂𝖾𝖽.. ' 𝖠𝗇𝖽 𝖨 𝖽𝗂𝖽𝗇'𝗍 𝖾𝗏𝖾𝗇 𝖼𝗋𝗒 '𝖭𝗈, 𝗇𝗈𝗍 𝖺 𝗌𝗂𝗇𝗀𝗅𝖾 𝗍𝖾𝖺𝗋 𝖠𝗇𝖽 𝖨'𝗆 𝗌𝗂𝖼𝗄 𝗈𝖿 𝗐𝖺𝗂𝗍𝗂𝗇𝗀 𝗉𝖺𝗍𝗂𝖾𝗇𝗍𝗅𝗒 𝖿𝗈𝗋 𝗌𝗈𝗆𝖾𝗈𝗇𝖾 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝗐𝗈𝗇'𝗍 𝖾𝗏𝖾𝗇 𝖺𝗋𝗋𝗂𝗏𝖾...・。.・゜✭・.・。.・゜✭・.・。.・゜✭・𝖨'𝗏𝖾 𝖽𝗎𝗀 𝗍𝗐𝗈 𝗀𝗋𝖺𝗏𝖾𝗌 𝖿𝗈𝗋 𝗎𝗌, 𝗆𝗒 𝖽𝖾𝖺𝗋𝖢𝖺𝗇'𝗍 𝗉𝗋𝖾𝗍𝖾𝗇𝖽 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝖨 𝗐𝖺𝗌 𝗉𝖾𝗋𝖿𝖾𝖼𝗍, 𝗅𝖾𝖺𝗏𝗂𝗇' 𝗒𝗈𝗎 𝗂𝗇 𝖿𝖾𝖺𝗋. . . "𝖮𝗁, 𝗆𝖺𝗇, 𝗐𝗁𝖺𝗍 𝖺 𝗐𝗈𝗋𝗅𝖽, 𝗍𝗁𝖾 𝗍𝗁𝗂𝗇𝗀𝗌 𝖨 𝗁𝖾𝖺𝗋"𝖨𝖿 𝖨 𝖼𝗈𝗎𝗅𝖽 𝖺𝖼𝗍 𝗈𝗇 𝗆𝗒 𝗋𝖾𝗏𝖾𝗇𝗀𝖾 , 𝗇𝗈 , 𝗐𝗈𝗎𝗅𝖽 𝖨? 𝖲𝗈𝗆𝖾 𝗄𝗂𝗅𝗅 , 𝗌𝗈𝗆𝖾 𝗌𝗍𝖾𝖺𝗅 , 𝗌𝗈𝗆𝖾 𝖻𝗋𝖾𝖺𝗄 𝗒𝗈𝗎𝗋 𝗁𝖾𝖺𝗋𝗍𝖠𝗇𝖽 𝗒𝗈𝗎'𝖽 𝗁𝖺𝗏𝖾 𝗍𝗁𝗈𝗎𝗀𝗁𝗍 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝖨 𝗐𝗈𝗎𝗅𝖽 𝗅𝖾𝗍 𝗂𝗍 𝗀𝗈 𝖺𝗇𝖽 𝗒𝗈𝗎 𝗐𝖺𝗅𝗄..𝘞𝘦𝘭𝘤𝘰𝘮𝘦 𝘮𝘺 𝘧𝘶𝘤𝘬𝘪𝘯𝘨 𝘥𝘢𝘪𝘭𝘺

۱۹:۰۸

بازارسال شده از
thumnail
لطفا کمکمون کنید 2000 تایی بشیم undefined
پس امیدوارم اکانت زیباتون رو در چنلم ببینم
ممنون میشم فور کنید تو دیلی هاتون

۹:۲۳

.

۲۱:۴۴

بازارسال شده از ²𝙆𝙤𝙤𝙣𝙞𝙞𝙨ᰔᩚ
thumnail
خب یونا هستم مجدد متاسفم انقدر پیام میدم ولی من او حالت تخمیم حرف های چرت پرتی زدم ، من هرگز تسلیم نمیشم حتی با وجود چند تا کونی که منو گزارش کردن من اهمیت نمیدم با وجود خاطراتی که پاک شد اهمیت نمیدم و من میخوام ادامهههه بدمممundefined در این زمان نیاز به حمایت شما دارم اگر از من خوبی دیدین بدی دیدین میخوام منو ببخشید و الان ازم حمایت کنید ، بنر منو پخش کنید و دوباره منو بالا ببرید چون تمام امیدم به شماهاست که دوباره بتونم سرپا بشم ، نسخه دیگه ای از رمانام ندارم پس ممنونم میشم اگر پارتی از رمانمو سیو کردید برام بفرستید مخصوصا لطفا دیوانه نباش سرورم و راز های شبانه کاراگاهundefinedundefinedundefined کانال جدیدundefined
ble.ir/join/AKwsmdCc78

۲۱:۴۵

بازارسال شده از تبلیغ آزاد
بازارسال شده از ||• 𝕾𝖈𝖆𝖗𝖘 𝖔𝖓 𝖒𝖞 𝖜𝖎𝖓𝖌𝖘 🤎 •||
thumnail
داستان اینگونه آغاز شد:
•پرنسسی که دچار عشقی نامشروع به نقاش عمارت خودش میشه•
سرنوشت رو بی‌رحم نمیدونستن ؟ یک پرنسس و یک نقاش رعیت زاده؟
اوه نه هرگز! ولی چه کسی جلو دار آنهاست ؟ پدرش ؟ نامزدش ؟ برادرش ؟ حکومت ؟
همشون! ولی الیزابت گوش نداشت ، همه چیزش را به اون داده بود. داتام...
ـبا من باش داتام. بیا با هم فرار کنیم
داتام انگشت های ظریفش رو بوسید و زمزمه کرد:«نمیتونی...خیانت بکنیم به شرافتت پرنسس؟ هرگز به خودم این اجازه رو نمیدم»
پایان...این جهان بی زمان چیه ؟ ما خوش آمد گویی میکنیم به شما برای خوندن داستان پس امیدوارم اکانت زیباتون رو در چنلم ببینم

۱۷:۵۸