۶ آبان ۱۴۰۲
به مناسبت دهه ریاضیات اتحادیه انجمن های علمی و آموزشی معلمان ریاضی ایران برگزار می کند : وبینار با عنوان " سهگانه ریاضی مدرسهای، ریاضی دانشگاهی و ریاضی مفید!"
با سخنرانی : خانم دکتر زهرا گویا
دوشنبه ۸ آبانماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۰
لینک ورود به وبینار: https://www.skyroom.online/ch/mathhouse/elmedadeلینک کمکی :https://meet.iut.ac.ir/b/qtk-kdj-fpm-f5v
با سخنرانی : خانم دکتر زهرا گویا
دوشنبه ۸ آبانماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۰
لینک ورود به وبینار: https://www.skyroom.online/ch/mathhouse/elmedadeلینک کمکی :https://meet.iut.ac.ir/b/qtk-kdj-fpm-f5v
۲۰:۰۵
۷ آبان ۱۴۰۲
۱۹:۳۰
۱۱ آبان ۱۴۰۲
۷:۳۷
۲۸ آبان ۱۴۰۲
بازارسال شده از آموزش ریاضی
۲۱:۳۳
۲۹ آذر ۱۴۰۲
بازارسال شده از
*من فقط معلم نیستم...*
لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه میرفتم که یه خانم زیبا و شیکپوش بهم نزدیک شد ازم پرسید: شما آقای نصیری هستید؟!گفتم: بله...گفت: من شاگرد شما بودم، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟!با اینکه قیافش آشنا بود گفتم: نه! متاسفانه...! آخه من خیلی دانشآموز داشتم...و بعد ادامه دادم: خب مهم نیست، شما خوبید خانم...؟گفت: بله! ممنون استاد، من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم، البته نه اون سالهای جنگ، دکترام رو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم. آقای نصیری! سماک بحری هستم...شناختمش... آره خودش بود خیلی دلم میخواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود...یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش...! اون موقعها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود ولی به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس میکردند، من هم اون وقتها به دانشآموزان دختر جبر درس میدادم...یادم اومد این دختر چند جلسهای که صبحها من کلاس داشتم دیر سر کلاس میومد و من هم همیشه دعواش میکردم و بدون اینکه چیزی بگه میرفت سر جاش... من هم کلی عصبی میشدم و واسه اینکه بچهها درس رو بفهمند، سریع درس رو ادامه میدادم...همیشه میخواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم میرفت، تا اینکه یه روز زنگ آخر تویِ کلاس بغلی، آخرین نفری بودم که از کلاس میرفتم بیرون یه هو همین دانشآموز سماک بحری رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه...!پرسیدم: سماک چی شده؟!با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمیدونم چه جوری برم خونه...!یه هو گفتم: بیا من میرسونمت اون وقتها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت...جواب داد: نه آقا خونهمون دوره...گفتم: اشکالی نداره میرسونمت، میتونی تا ماشین یه جوری بیای؟در حالی که برق خوشحالی تو چشماش موج میزد گفت: بله آقا...!!بلاخره هر جور بود خودش رو تا ماشین رسوند، من هم که بهخاطر معذورات نمیتونستم دستش رو بگیرم، بلاخره به سمت خونهاش حرکت کردیم، وقتی آدرس میداد تازه متوجه شدم خونهاش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره...وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت: آقا تو همین جاده است، دیگه خودم میرم، ممنون...گفتم: نه! چه جوری میخوای بری...؟! میرسونمت...همینطور که میرفتیم، چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم: این جا رو با کی میای بری مدرسه؟!گفت: با هیشکی آقا! پیاده میام تا سر خیابون، ۵ صبح بلند میشم، اما خب گاهی بارون و باد باعث میشه کمی دیر برسم...داشتم دیوونه میشدم، این همه راه رو این دختر، پیاده میومد...!!خلاصه رسیدیم خونهشون، یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت، به سختی رفت بالا و گفت: بفرمایید...صدای پیرمردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: طاهره کیه؟!دانشآموزم جواب داد: آقا معلممه...!پیرمرد اصرار کرد که برم بالا و یه چایی بنوشم...من هم رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی، پیرمرد که فهمیدم پدر طاهره دانشآموزم بود، گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دو ساله مادرش رو از دست داده، منم مریضم، هم تو مزرعه کار میکنه، هم تو خونه به دو تا برادرهای کوچیکش هم میرسه، میگم دختر نمیخواد درس بخونی، راه به این درازی چه کاریه آخه...! ولی هی اصرار میکنه میخوام درس بخونم...، آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته گفتم: این چه حرفیه...!در حالی که با بغضی که گلوم رو گرفته بود به زور چایی که طاهره آورده بود رو میخوردم، گفتم: ببخشید من دیگه باید برم...تمام راه رو که برمیگشتم گریه کردم...پیش خودم گفتم؛ من فقط یک معلم نیستم، من باید بیشتر از اینها از حال دانشآموزم باخبر باشم...از اون روز به بعد بهش زنگهای تفریح کمک میکردم... چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم، اینها تنها کاری بود که از دستم برمیومد...حالا اون با تمام وجود مشکلات اینقدر موفق شده بود و من بهش افتخار میکردم...همینطور که لبخند میزدم، نگاش میکردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری!! و ادامه داد: خیلی خوشحال شدم دیدمتون، من هیچ وقت محبتهایی که به من کردید رو فراموش نمیکنم...گفتم: خواهش میکنم، من افتخار میکنم که چنین شاگردی داشتم...خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور میشد پیش خودم گفتم: امیدوارم معلمهای امروزی هم بدونند که فقط یک معلم نیستند....!!
لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه میرفتم که یه خانم زیبا و شیکپوش بهم نزدیک شد ازم پرسید: شما آقای نصیری هستید؟!گفتم: بله...گفت: من شاگرد شما بودم، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟!با اینکه قیافش آشنا بود گفتم: نه! متاسفانه...! آخه من خیلی دانشآموز داشتم...و بعد ادامه دادم: خب مهم نیست، شما خوبید خانم...؟گفت: بله! ممنون استاد، من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم، البته نه اون سالهای جنگ، دکترام رو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم. آقای نصیری! سماک بحری هستم...شناختمش... آره خودش بود خیلی دلم میخواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود...یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش...! اون موقعها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود ولی به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس میکردند، من هم اون وقتها به دانشآموزان دختر جبر درس میدادم...یادم اومد این دختر چند جلسهای که صبحها من کلاس داشتم دیر سر کلاس میومد و من هم همیشه دعواش میکردم و بدون اینکه چیزی بگه میرفت سر جاش... من هم کلی عصبی میشدم و واسه اینکه بچهها درس رو بفهمند، سریع درس رو ادامه میدادم...همیشه میخواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم میرفت، تا اینکه یه روز زنگ آخر تویِ کلاس بغلی، آخرین نفری بودم که از کلاس میرفتم بیرون یه هو همین دانشآموز سماک بحری رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه...!پرسیدم: سماک چی شده؟!با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمیدونم چه جوری برم خونه...!یه هو گفتم: بیا من میرسونمت اون وقتها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت...جواب داد: نه آقا خونهمون دوره...گفتم: اشکالی نداره میرسونمت، میتونی تا ماشین یه جوری بیای؟در حالی که برق خوشحالی تو چشماش موج میزد گفت: بله آقا...!!بلاخره هر جور بود خودش رو تا ماشین رسوند، من هم که بهخاطر معذورات نمیتونستم دستش رو بگیرم، بلاخره به سمت خونهاش حرکت کردیم، وقتی آدرس میداد تازه متوجه شدم خونهاش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره...وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت: آقا تو همین جاده است، دیگه خودم میرم، ممنون...گفتم: نه! چه جوری میخوای بری...؟! میرسونمت...همینطور که میرفتیم، چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم: این جا رو با کی میای بری مدرسه؟!گفت: با هیشکی آقا! پیاده میام تا سر خیابون، ۵ صبح بلند میشم، اما خب گاهی بارون و باد باعث میشه کمی دیر برسم...داشتم دیوونه میشدم، این همه راه رو این دختر، پیاده میومد...!!خلاصه رسیدیم خونهشون، یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت، به سختی رفت بالا و گفت: بفرمایید...صدای پیرمردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: طاهره کیه؟!دانشآموزم جواب داد: آقا معلممه...!پیرمرد اصرار کرد که برم بالا و یه چایی بنوشم...من هم رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی، پیرمرد که فهمیدم پدر طاهره دانشآموزم بود، گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دو ساله مادرش رو از دست داده، منم مریضم، هم تو مزرعه کار میکنه، هم تو خونه به دو تا برادرهای کوچیکش هم میرسه، میگم دختر نمیخواد درس بخونی، راه به این درازی چه کاریه آخه...! ولی هی اصرار میکنه میخوام درس بخونم...، آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته گفتم: این چه حرفیه...!در حالی که با بغضی که گلوم رو گرفته بود به زور چایی که طاهره آورده بود رو میخوردم، گفتم: ببخشید من دیگه باید برم...تمام راه رو که برمیگشتم گریه کردم...پیش خودم گفتم؛ من فقط یک معلم نیستم، من باید بیشتر از اینها از حال دانشآموزم باخبر باشم...از اون روز به بعد بهش زنگهای تفریح کمک میکردم... چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم، اینها تنها کاری بود که از دستم برمیومد...حالا اون با تمام وجود مشکلات اینقدر موفق شده بود و من بهش افتخار میکردم...همینطور که لبخند میزدم، نگاش میکردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری!! و ادامه داد: خیلی خوشحال شدم دیدمتون، من هیچ وقت محبتهایی که به من کردید رو فراموش نمیکنم...گفتم: خواهش میکنم، من افتخار میکنم که چنین شاگردی داشتم...خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور میشد پیش خودم گفتم: امیدوارم معلمهای امروزی هم بدونند که فقط یک معلم نیستند....!!
۲۰:۳۶
۱۵ دی ۱۴۰۲
۸:۲۷
B001.pdf
۲.۹ مگابایت
برهان ۱_دوره متوسطه دومشامل مقاله:شما هم میتوانید در درس ریاضی خود موفق باشید/زنده یاد پرویز شهریاری
۱۲:۰۷
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
با سلام و عرض ارادتآدرس کتابفروشی زیتون که از این به بعد به صورت اختصاصی فروش مجله را در تهران به عهده دارد در ذیل خدمت شما بزرگواران اعلام می گردد.این کتابفروشی از کتابفروشی های معتبر تهران است که جدیدا با مدیریت آقای صالحی از همکاران سابق بنده اداره می شود.تهران، منطقه 6، محله ایرانشهر، خیابان کریمخان زند، بین خیابان ایرانشهر و ماهشهر، پلاک 144حمیدرضا امیری
۱۳:۳۲
https://balad.ir/p/PWUfjo42fcl9BGمکانیابی کتابفروشی زیتون
۱۳:۳۵
۶ اسفند ۱۴۰۲
۹ فروردین
بازارسال شده از حمیدرضا
۸ خرداد
۱۵:۵۳
۲۴ تیر
برگی از تقویم تاریخ
۲۳ تیر سالروز درگذشت مریم میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ تهران -- درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶ امریکا) ریاضیدان و استاد دانشگاه
او در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برنده مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سالهای ۱۹۹۴ "هنگکنگ" و ۱۹۹۵ "کانادا" شد و در آن سال به عنوان نخستین دانشآموز ایرانی، نمره کامل را بهدست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت و نخستین دانشآموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت.در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه شریف و دکتری در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مکمولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت. از مریم میرزاخانی به عنوان یکی از ده ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشته ریاضیات تجلیل شد.او برنده جایزه ستر از انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزه کلی شد و از ۱۱ شهریورماه ۱۳۸۷ "اول سپتامبر ۲۰۰۸" در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشته ریاضیات شد. پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود.در سال ۱۹۹۹ موفق شد راهحلی برای یک مشکل ریاضی پیدا کند. ریاضیدانان مدتهای طولانی است که به دنبال یافتن راه عملی برای محاسبه حجم رمزهای جایگزین فرمهای هندسی هذلولوی بودهاند و در این میان وی در دانشگاه پرینستون نشان داد که با استفاده از ریاضیات شاید بتوان بهترین راه را بهسوی دست یافتن به راهحلی روشن در اختیار داشت.او در سال ۲۰۰۹ بهخاطر دستاوردهایش در ریاضیات برنده جایزه بلومنتال شد.
نامگذاریهای افتخاری: به افتخار پروفسور میرزاخانی دانشمند ایرانی کتابخانه اصلی دانشکده ریاضیات شریف بهنام ایشان نامگذاری شدهاست.
ساختمان آمفیتئاتر و کتابخانه دبیرستان فرزانگان ۱ تهران به افتخار وی، دانشآموخته این مرکز، بهساختمان پروفسور مریم میرزاخانی تغییر یافت. خانه ریاضیات اصفهان، به افتخار این دانشمند بلندپایه ایرانی، نامگذاری شد.
خارج از ایران :
در ۲ فوریه ۲۰۱۸ استلاجیک، شرکتی فعال در زمینه تصویربرداری و تحلیل دیدبانی زمین، میکروماهوارهای از سری گنوست را بهفضا پرتاب کرد که به افتخار مریم میرزاخانی نامگذاری شده بود. سیارک ۳۲۱۳۵۷ میرزاخانی بهیاد او نامگذاری شد. نامگذاری افتخاری رسمی توسط مرکز بررسی ریزسیارهها منتشر شد.
زادروز مریم میرزاخانی ۲۲ اردیبهشت "۱۲ مه" از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد. در چهارم نوامبر ۲۰۱۹ بنیاد جایزه بریکترو اعلام کرد که جایزه جدیدی بهنام مریم میرزاخانی مرزهاینو را ایجاد کردند که بهزنان پیشتاز در علم ریاضی تقدیم خواهد شد. این جایزه بهمبلغ ۵۰٬۰۰۰ دلار هرساله بهزنان ریاضیدان تازهکار که دکترای خود را در دوسال قبل از تقدیم جایزه گرفتهاند پرداخت میشود.
در ۸ مارس و بهمناسبت روز زن، نام «مریم میرزاخانی» دانشمند ایرانی به پیشنهاد دانشجویان «دانشگاه فنی برلین» بر یکی از خیابانهای این شهر گذاشته شد.
۲۳ تیر سالروز درگذشت مریم میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ تهران -- درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶ امریکا) ریاضیدان و استاد دانشگاه
او در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برنده مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سالهای ۱۹۹۴ "هنگکنگ" و ۱۹۹۵ "کانادا" شد و در آن سال به عنوان نخستین دانشآموز ایرانی، نمره کامل را بهدست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت و نخستین دانشآموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت.در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه شریف و دکتری در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مکمولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت. از مریم میرزاخانی به عنوان یکی از ده ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشته ریاضیات تجلیل شد.او برنده جایزه ستر از انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزه کلی شد و از ۱۱ شهریورماه ۱۳۸۷ "اول سپتامبر ۲۰۰۸" در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشته ریاضیات شد. پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود.در سال ۱۹۹۹ موفق شد راهحلی برای یک مشکل ریاضی پیدا کند. ریاضیدانان مدتهای طولانی است که به دنبال یافتن راه عملی برای محاسبه حجم رمزهای جایگزین فرمهای هندسی هذلولوی بودهاند و در این میان وی در دانشگاه پرینستون نشان داد که با استفاده از ریاضیات شاید بتوان بهترین راه را بهسوی دست یافتن به راهحلی روشن در اختیار داشت.او در سال ۲۰۰۹ بهخاطر دستاوردهایش در ریاضیات برنده جایزه بلومنتال شد.
نامگذاریهای افتخاری: به افتخار پروفسور میرزاخانی دانشمند ایرانی کتابخانه اصلی دانشکده ریاضیات شریف بهنام ایشان نامگذاری شدهاست.
ساختمان آمفیتئاتر و کتابخانه دبیرستان فرزانگان ۱ تهران به افتخار وی، دانشآموخته این مرکز، بهساختمان پروفسور مریم میرزاخانی تغییر یافت. خانه ریاضیات اصفهان، به افتخار این دانشمند بلندپایه ایرانی، نامگذاری شد.
خارج از ایران :
در ۲ فوریه ۲۰۱۸ استلاجیک، شرکتی فعال در زمینه تصویربرداری و تحلیل دیدبانی زمین، میکروماهوارهای از سری گنوست را بهفضا پرتاب کرد که به افتخار مریم میرزاخانی نامگذاری شده بود. سیارک ۳۲۱۳۵۷ میرزاخانی بهیاد او نامگذاری شد. نامگذاری افتخاری رسمی توسط مرکز بررسی ریزسیارهها منتشر شد.
زادروز مریم میرزاخانی ۲۲ اردیبهشت "۱۲ مه" از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد. در چهارم نوامبر ۲۰۱۹ بنیاد جایزه بریکترو اعلام کرد که جایزه جدیدی بهنام مریم میرزاخانی مرزهاینو را ایجاد کردند که بهزنان پیشتاز در علم ریاضی تقدیم خواهد شد. این جایزه بهمبلغ ۵۰٬۰۰۰ دلار هرساله بهزنان ریاضیدان تازهکار که دکترای خود را در دوسال قبل از تقدیم جایزه گرفتهاند پرداخت میشود.
در ۸ مارس و بهمناسبت روز زن، نام «مریم میرزاخانی» دانشمند ایرانی به پیشنهاد دانشجویان «دانشگاه فنی برلین» بر یکی از خیابانهای این شهر گذاشته شد.
۸:۳۸
۱ مرداد
سلام و خدا قوت خدمت همه همکاران بزرگوار ، خواهش می کنیم عزیزانی که تمایل دارند برای مجله مقاله تهیه و ارسال کنند،مقالات خود را همراه با شماره تلفن همراه و آدرس و کد پستی به آدرس ایمیل مجله به آدرس زیر ارسال نمایید.borhan.dtmath2@gmail.comو یا به آدرس ادمین همین گروه ارسال شود
۱۱:۵۳
۶ شهریور
بازارسال شده از Mehdi
۹:۴۴
۱۷ شهریور
بازارسال شده از جفت پوش
۱۳:۱۸
بازارسال شده از ahmad
سلام آقای علی ضیایی مدیر دبیرستان امام جواد بودند که بنده به ایشان اعتماد کامل دارم و ایشان به کمک همسرشان و با تحقیق و کمک چند خیریه دانش آموزان بد سرپرست و تهیدست را در جنوب تهران و شهرستانها و روستاهای اطراف شناسایی کرده اند.
۱۳:۱۸
۱۳:۴۳