۱۱:۳۰
توی دیدگاه این پیام از جیمین درخواست بدید#ایلین
۱۴:۰۷
دوستانننن 1 ساعت دیگه تولده تهیونگههه"بر اساس ساعت سئول"
#jm
#jm
۱۴:۰۸
۱۵:۱۸
۱۵:۱۹
۱۸:۱۲
۱۸:۱۴
۱۸:۱۶
۱۳:۵۱
نیاز مند ادمینننن
#jm
#jm
۱۳:۵۲
اینجا توی کامنتای این جهت ادمین شدن " . " بزارید
#jm
#jm
۱۳:۵۳
۱۴:۵۷
۱۸:۵۱
۱۸:۵۲
Calssy☆: ایدیم@d_d_army#jmCalssy☆: وقتی عضو هشتمی و تولدت بود و پسرا...
داشتی از تو ماشین به بیرون پنجره نگاه میکردی بارون میومد ، از کنسرت برگشته بودین ولی بقیه پسرا گفتن که آهنگ جدیدشون هنوز کار داره و میرن تا اوکیش کنن پس جین قبول کرد که تو رو برسونه به خوابگاه ، خیلی خسته بودی ، از ی طرف هم روز خوبی نداشتی ، تولدت بود ولی هیچکس یادش نبود حتی پسرا...ساعت ۱۰ و نیم شب بود و دیگه واقعا امیدت رو از دست داده بودی ، اونا حتی از صبح تا حالا تولدتم تبریک نگفته بودن ، نفسی دادی بیرون و دوباره مشغول کلنجار رفتن با افکارت شدی که جین پرسید...
جین : هعیی ، حالت خوبه؟!
با زدن یک لبخند مصنوعی برای نگران نکردن جین بهش گفته
ا.ت : آره اوکیم
جین میدونست حالت خوب نیس حتی دلیل این حال بدت رو هم میدونست ولی به روت نیورد
بعد از ۳۰ دیقع بالاخره رسیدیم خوابگاه ، واقعا خسته بودی و هیچ انرژی برات نمونه بود فقط میخواستی بری رو تخت و ولو بشی
ماشینم پارک کردین و رفتین سمت در
از شدت خستگی تلو تلو میخوردی شایدم از شدت ناراحتی...
رفتین سمت در جین سریع کفشاشو در آورد و کلید و انداخت تو در و در رو باز کرد و رفت داخل
تو هم کفشاتو در آوردی و گذاشتی کنار در با تمام خستگی وارد خونه شدی و به جورابات نگاهی کردی که به خاطر بارونی که اومده بود از کفشت رسیده بود به جورابات
ا.ت : (زیر لب) آیششش ، اینم اخرین زدحال امشبم)
چشمات از جورابات گرفتی و به جلوت نگاه کردی که تا چند لحظه نتونستی هیچ حرفی بزنی...
پسرا : تولدت مبارککک(همه باهم بلند گفتن)
ادامه پارت بعد...
داشتی از تو ماشین به بیرون پنجره نگاه میکردی بارون میومد ، از کنسرت برگشته بودین ولی بقیه پسرا گفتن که آهنگ جدیدشون هنوز کار داره و میرن تا اوکیش کنن پس جین قبول کرد که تو رو برسونه به خوابگاه ، خیلی خسته بودی ، از ی طرف هم روز خوبی نداشتی ، تولدت بود ولی هیچکس یادش نبود حتی پسرا...ساعت ۱۰ و نیم شب بود و دیگه واقعا امیدت رو از دست داده بودی ، اونا حتی از صبح تا حالا تولدتم تبریک نگفته بودن ، نفسی دادی بیرون و دوباره مشغول کلنجار رفتن با افکارت شدی که جین پرسید...
جین : هعیی ، حالت خوبه؟!
با زدن یک لبخند مصنوعی برای نگران نکردن جین بهش گفته
ا.ت : آره اوکیم
جین میدونست حالت خوب نیس حتی دلیل این حال بدت رو هم میدونست ولی به روت نیورد
بعد از ۳۰ دیقع بالاخره رسیدیم خوابگاه ، واقعا خسته بودی و هیچ انرژی برات نمونه بود فقط میخواستی بری رو تخت و ولو بشی
ماشینم پارک کردین و رفتین سمت در
از شدت خستگی تلو تلو میخوردی شایدم از شدت ناراحتی...
رفتین سمت در جین سریع کفشاشو در آورد و کلید و انداخت تو در و در رو باز کرد و رفت داخل
تو هم کفشاتو در آوردی و گذاشتی کنار در با تمام خستگی وارد خونه شدی و به جورابات نگاهی کردی که به خاطر بارونی که اومده بود از کفشت رسیده بود به جورابات
ا.ت : (زیر لب) آیششش ، اینم اخرین زدحال امشبم)
چشمات از جورابات گرفتی و به جلوت نگاه کردی که تا چند لحظه نتونستی هیچ حرفی بزنی...
پسرا : تولدت مبارککک(همه باهم بلند گفتن)
ادامه پارت بعد...
۱۸:۵۶
...
پسرا : تولدت مبارککک(همه باهم بلند گفتن)
ا.ت : ...
همینطور که آهنگ تولدت مبارک رو آروم میخوندن و در حالی که جیمین جونگکوک بادکنک دستشون بود و تهیونگ ی کیک تولد ساده ولی خیلی خوشگل بود رو میورد میتونستی بفهمی این کیک خوشگل کار دست جینه...
همه اعضا اومدن سمتت که تهیونگ گفت :
تهیونگ : ی آرزو کن ا.ت ...
با حرفاش پاهات شل شدن و ی دفعه به صورت ناخواسته اشک توی چشمات جمع شد ... دست خودت نبود ، نمیدونست دلیل این عوارض دقیقا چیه ولی میدونستی دلیلاش جلوت وایسادن...
ناگهان قطره اشکی از گوشه ی چشمت پایین اومد و سریع به سمتشون رفتی و همشون رو بغلشون کردی (اونا هم تو رو بغل کردن) ، این کارشون واقعا برات ارزش داشت
۱ ساعت بعد :
(در حالی که تو جین دارین ظرفای کیک هارو جمع میکنین)
جین :. یاه یاه یاه (خنده ی شیشه پاک کنی ) راستی بچه ها ا.ت تو ماشین قبل از این که بیایم چون تولدشو جشن نگرفته بودیم نمیدونین چه زانو ی غمی بغل کرده بود
جونگکوک و نامجون : واقعااا
شوگا:(درحالی که داره کانالای تلویزیونُ عوض میکنه) ا.ت ... تو هم اسکلیا! آخه مگه میشه ما تولدتون یادمون بره؟!
تهیونگ (درحال ظرف شستن) : راس میگه ... ما اسمتو یادمون بره...تولدتون یادمون نمیره
ا.ت : هعیی(ظربه ای خفیف زدی به بازوش)
جیمین : حالا ولش کنین
نگا...من ی عالم سوجو گرفتم امشبو به مناسبت تولد ا.ت بیداره بمونیم
(و بله اونشب اینقدر بهت خوش گذشت که هیچوقت اون شب رو نتونستی فراموش کنی)
پسرا : تولدت مبارککک(همه باهم بلند گفتن)
ا.ت : ...
همینطور که آهنگ تولدت مبارک رو آروم میخوندن و در حالی که جیمین جونگکوک بادکنک دستشون بود و تهیونگ ی کیک تولد ساده ولی خیلی خوشگل بود رو میورد میتونستی بفهمی این کیک خوشگل کار دست جینه...
همه اعضا اومدن سمتت که تهیونگ گفت :
تهیونگ : ی آرزو کن ا.ت ...
با حرفاش پاهات شل شدن و ی دفعه به صورت ناخواسته اشک توی چشمات جمع شد ... دست خودت نبود ، نمیدونست دلیل این عوارض دقیقا چیه ولی میدونستی دلیلاش جلوت وایسادن...
ناگهان قطره اشکی از گوشه ی چشمت پایین اومد و سریع به سمتشون رفتی و همشون رو بغلشون کردی (اونا هم تو رو بغل کردن) ، این کارشون واقعا برات ارزش داشت
۱ ساعت بعد :
(در حالی که تو جین دارین ظرفای کیک هارو جمع میکنین)
جین :. یاه یاه یاه (خنده ی شیشه پاک کنی ) راستی بچه ها ا.ت تو ماشین قبل از این که بیایم چون تولدشو جشن نگرفته بودیم نمیدونین چه زانو ی غمی بغل کرده بود
جونگکوک و نامجون : واقعااا
شوگا:(درحالی که داره کانالای تلویزیونُ عوض میکنه) ا.ت ... تو هم اسکلیا! آخه مگه میشه ما تولدتون یادمون بره؟!
تهیونگ (درحال ظرف شستن) : راس میگه ... ما اسمتو یادمون بره...تولدتون یادمون نمیره
ا.ت : هعیی(ظربه ای خفیف زدی به بازوش)
جیمین : حالا ولش کنین
نگا...من ی عالم سوجو گرفتم امشبو به مناسبت تولد ا.ت بیداره بمونیم
(و بله اونشب اینقدر بهت خوش گذشت که هیچوقت اون شب رو نتونستی فراموش کنی)
۱۸:۵۶
تکپارتی جیمین
وقتی استاد دانشگاهمونه بهمون اعتراف میکنه
با بردن دستم بالا از استاد اجازه گرفتم برم بیرون اینقدر حالم بد بود اونم فهمید ی چیزیم شده
با دل درد شدیدی رفتم سمت سرویس بهداشتی تو یکی از دستشویی ها خودمو حبس کردم...دلم ... دردش قابل توصیف نبود...
دکمه های لباسمو باز کردم و با دیدن بدنم ...
ا.ت : لعنت بهت مین سو ، لعنت بهت مرتیکه عوضی...
بدن دردم بیشتر شد و نتونستم دیگه رو پاهام وایسم و رو زمین افتادم و شروع به اشک ریختن کردم...(داستان اینکه ا.ت ی دختر بی حاشیس که چون خوشگله پسرا براش قلدری میکنن...)
جیمین(استاد دانشگاه و استاد ا.ت)
زنگ خورده بود ولی خبری از ا.ت نبود نگرانش شده بودم ، چون میدونستم دختر های دیگه ازش بدشون میاد بیشتر میترسیدم ،
همینطور در حال قدم زدن تو راهرو های دانشگاه بودم که...
ویو ا.ت :
به زور بلند شدم ی آب به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون ، ولی مگه بدن دردم میزاشت راه برم؟
همینطور که به سمت در خروجی میرفتم(نمیتونستم امروز مدرسه بمونم حالم خیلی بد بود!) دوبار اون عوضی پیداش شد...
مین سو(همونی که کتکش زده) :به به ببین کی اینجاس
ا.ت :(سرتو انداخته بودی پایین ولی با دیدن اون آل استار های قرمز فهمیدی خود عوضیشه فقط میخواستی بری سمت در خروجی)
که جلوت وایساد و چسبوندت به دیوار...
مین سو : پس بی محلی میکنی ؟! هان! زبون نداری(با داد)
ا.ت : بزار برم...
مین سو : هه... پس دلت میخواد دوباره طمع دستای سنگینمو دوباره بچشی...
جیمین : قبلش طمع دستای منو بچش عوضی(مین سو برمیگرده سمت صدا و ی مشت با صورتش برخورد میکنه و پخش زمین میشه ولی وقتی چشماشو باز میکنه و میبینه که جیمین جلوش وایساده از جاش بلند میشه فرار میکنه)(درضمن تو برای این که کسی تو رو نبینه از حیاط پشتی میخواستی بری چون هیچکس اونجا نبود که با مین سو برخورد کردی)
جیمین : حالت خوبه ؟ اذیتت که نکرد؟!
ا.ت :( بی اختیار شروع کردی به گریه کردن و رو پاهات نشستی و اون هم تو رو بقل کرد)
گریه نکن ، همه چی درست میشه ...
ا.ت : (سرشو بالا گرفت و با خشم گفت) یعنی چی همه چی درست میشه!اصن چجوری درست میشه تو داری چی می...
که ناگهان با قرار دادن لب هاش روی لب هات دیگه نتونستی هیچ حرفی بزنی
(لب هاش رو از رو لبات برداشت و تو چشات خیره شد و گفت ) ا.ت دیگه گریه نکن باشه من خیلی دوست دارم و برای این که تو رو از این وضعیت نجات بدم هر کاری میکنم ، پس دیگه این مرواریدارو نریز زمین(منظورش اشکاشه )
من حواسم هست که دیگه دختر کوچولوم آسیب نبینه...
وقتی استاد دانشگاهمونه بهمون اعتراف میکنه
با بردن دستم بالا از استاد اجازه گرفتم برم بیرون اینقدر حالم بد بود اونم فهمید ی چیزیم شده
با دل درد شدیدی رفتم سمت سرویس بهداشتی تو یکی از دستشویی ها خودمو حبس کردم...دلم ... دردش قابل توصیف نبود...
دکمه های لباسمو باز کردم و با دیدن بدنم ...
ا.ت : لعنت بهت مین سو ، لعنت بهت مرتیکه عوضی...
بدن دردم بیشتر شد و نتونستم دیگه رو پاهام وایسم و رو زمین افتادم و شروع به اشک ریختن کردم...(داستان اینکه ا.ت ی دختر بی حاشیس که چون خوشگله پسرا براش قلدری میکنن...)
جیمین(استاد دانشگاه و استاد ا.ت)
زنگ خورده بود ولی خبری از ا.ت نبود نگرانش شده بودم ، چون میدونستم دختر های دیگه ازش بدشون میاد بیشتر میترسیدم ،
همینطور در حال قدم زدن تو راهرو های دانشگاه بودم که...
ویو ا.ت :
به زور بلند شدم ی آب به صورتم زدم و از دستشویی اومدم بیرون ، ولی مگه بدن دردم میزاشت راه برم؟
همینطور که به سمت در خروجی میرفتم(نمیتونستم امروز مدرسه بمونم حالم خیلی بد بود!) دوبار اون عوضی پیداش شد...
مین سو(همونی که کتکش زده) :به به ببین کی اینجاس
ا.ت :(سرتو انداخته بودی پایین ولی با دیدن اون آل استار های قرمز فهمیدی خود عوضیشه فقط میخواستی بری سمت در خروجی)
که جلوت وایساد و چسبوندت به دیوار...
مین سو : پس بی محلی میکنی ؟! هان! زبون نداری(با داد)
ا.ت : بزار برم...
مین سو : هه... پس دلت میخواد دوباره طمع دستای سنگینمو دوباره بچشی...
جیمین : قبلش طمع دستای منو بچش عوضی(مین سو برمیگرده سمت صدا و ی مشت با صورتش برخورد میکنه و پخش زمین میشه ولی وقتی چشماشو باز میکنه و میبینه که جیمین جلوش وایساده از جاش بلند میشه فرار میکنه)(درضمن تو برای این که کسی تو رو نبینه از حیاط پشتی میخواستی بری چون هیچکس اونجا نبود که با مین سو برخورد کردی)
جیمین : حالت خوبه ؟ اذیتت که نکرد؟!
ا.ت :( بی اختیار شروع کردی به گریه کردن و رو پاهات نشستی و اون هم تو رو بقل کرد)
گریه نکن ، همه چی درست میشه ...
ا.ت : (سرشو بالا گرفت و با خشم گفت) یعنی چی همه چی درست میشه!اصن چجوری درست میشه تو داری چی می...
که ناگهان با قرار دادن لب هاش روی لب هات دیگه نتونستی هیچ حرفی بزنی
(لب هاش رو از رو لبات برداشت و تو چشات خیره شد و گفت ) ا.ت دیگه گریه نکن باشه من خیلی دوست دارم و برای این که تو رو از این وضعیت نجات بدم هر کاری میکنم ، پس دیگه این مرواریدارو نریز زمین(منظورش اشکاشه )
من حواسم هست که دیگه دختر کوچولوم آسیب نبینه...
۱۸:۵۷
سناریو :
وقتی عضو هشتمی ولی زیاد هیت میگیری :
نامجون : همیشه به هیتر ها میگه که " شما مجبور نیستید به آهنگای ما و ا.ت گوش بدید و این رو بدونید ما و آرمی ها تا آخر پشت ا.ت میمونیم و حرفای شما هیچ چیز رو نمیتونه تغییر بده "
جین : همیشه وقتی به خاطر حرفای هیتر ها ناراحت میشی برات غذای مورد علاقتو درست میکنه از اون جک ها ی بابابزرگیش برات تعریف
میکنه
شوگا : معمولا تظاهر میکنه که براش مهم نیست ، ولی هیچ وقت دوست نداره ناراحتیت رو ببینه ، وقتایی هم که به خاطر حرفای هیتر ها گوشه گیر میشی و میری تو اتاقت ، شوگا کسی که همیشه هواتو داره و هر وقت نیاز باشه میاد باهات حرف میزنه تا حالت رو خوب کنه...
جیهوپ : وقتایی که میرید لایو که آرمی هارو ببینید ی هیتر هایی هم اون وسط پیدا میشه ، وقتایی که هیت میدن یدونه از اون نگاه ترسناکاش میکنه و فورا برای این که تو متوجه نشی با آرمی ها خدافظی میکنه و لایو رو قطع میکنه و میگه " اممم بریم ببینیم جین چی درست کرده ...
جیمین : تازه از لایو برگشته بودین ولی با حرفایی که هیترا زده بودن نارحت شده بودی که جیمینمیاد پیشت و میگه : ا.تتتتتت ناراحت نباش !
باشه ؟ ببین تو تنها کسی نیستی که هیت میگیره ، نباید به حرفاشون اهمیت بدی ، حرفاشون مثل خودشون بی ارزشه ، پس بهش فکر نکن
باشه ؟
پارت بعد...
وقتی عضو هشتمی ولی زیاد هیت میگیری :
نامجون : همیشه به هیتر ها میگه که " شما مجبور نیستید به آهنگای ما و ا.ت گوش بدید و این رو بدونید ما و آرمی ها تا آخر پشت ا.ت میمونیم و حرفای شما هیچ چیز رو نمیتونه تغییر بده "
جین : همیشه وقتی به خاطر حرفای هیتر ها ناراحت میشی برات غذای مورد علاقتو درست میکنه از اون جک ها ی بابابزرگیش برات تعریف
میکنه
شوگا : معمولا تظاهر میکنه که براش مهم نیست ، ولی هیچ وقت دوست نداره ناراحتیت رو ببینه ، وقتایی هم که به خاطر حرفای هیتر ها گوشه گیر میشی و میری تو اتاقت ، شوگا کسی که همیشه هواتو داره و هر وقت نیاز باشه میاد باهات حرف میزنه تا حالت رو خوب کنه...
جیهوپ : وقتایی که میرید لایو که آرمی هارو ببینید ی هیتر هایی هم اون وسط پیدا میشه ، وقتایی که هیت میدن یدونه از اون نگاه ترسناکاش میکنه و فورا برای این که تو متوجه نشی با آرمی ها خدافظی میکنه و لایو رو قطع میکنه و میگه " اممم بریم ببینیم جین چی درست کرده ...
جیمین : تازه از لایو برگشته بودین ولی با حرفایی که هیترا زده بودن نارحت شده بودی که جیمینمیاد پیشت و میگه : ا.تتتتتت ناراحت نباش !
باشه ؟ ببین تو تنها کسی نیستی که هیت میگیره ، نباید به حرفاشون اهمیت بدی ، حرفاشون مثل خودشون بی ارزشه ، پس بهش فکر نکن
باشه ؟
پارت بعد...
۱۸:۵۹
ادامه ی سناریو قبل...
تهیونگ : تازه از کنسرت خسته و کوفته برگشته بودین و همه رو مبل ولو شده بودن ولی تو تو اتاقت بودی ، که تهیونگ یاد هیت هایی میفته که اون روز بهت دادن و باعث شد گریت بگیره ...
با تمام خستگیش از جاش بلند میشه و میاد سمت اتاقت و در میزنه و وارد میشه و با تویی مواجه میشه که داری خودتو تو آینه برانداز میکنی
ا.ت : تهیونگ..به نظرت من چاقم ؟ (اینقدر بدنت خوش فرم بود که جنیفر لوپز جلوت کم میاورد و هیتر ها از سر حسودی بهت گفته بودن چاق) آروم میاد سمتت و از پشت بغلت میکنه و میگه
کی گفته ؟ به نظرم خوش فرم ترین بدن دنیا متعلق به توئه!
لبخندی از رو خجالت میزنی
ا.ت : (از بقلش میای بیرون و ی مشت به سینش میزنی ) بسس کنن
بعد هم میرین مثل بقیه اعظا ولو میشین
جونگکوک : اون روز خیل روز بدی داشتی ... از طرف ی تیکه از دنسو اشتباه رفتی که باعث شد خبرت همه جا خش بشه (هیتر های ...) البته که اعضا براشون مهم نبود چون هرکس اشتباه میکنه ولی بجاش تو خیلی خوب ووکال رو تونستی اجرا کنی و سوتی خیلی بدی نداده بودی
از ی طرف کمپانی هم چون کرم داشت بهت رژیم یخ داده بود..و اون روز تو لایو خیلی هیت گرفتی ...
حالت خیل بد بود و رفته بودی تو اتاقت و در رو قفل کرده بودی و داشتی زار زار گریه میکردی که با صدای کوک به خودت اومدی
ا.ت! حالت خوبه! درو باز کن!
ا.ت :کوک برو حالم خوب نیس
(چون نگرانت شده بود کنترلش دست خودش نبود و داد زد ) ا.تتت بهت میگم این درو باز کن!
تو هم پاشدی و در رو باز کردی ، وقت در رو باز کردی محکم بغلت کرد و سرت رو نوازش کرد...گریه نکن...باشه ؟ بیا دربارش حرف بزنیم
بی تی اس : سر کنسرت بودین و داشتین با آرمی ها حرف میزدین که ی قضیه ای درباره ی تو پیش اومد(همون هیت ها) و گریت گرفت...:(
وقتی اعضا متوجه شدن که ناراحتی و گریت گرفته همه میان سمتت و بغلت میکنن...و این باعث میشه هیتر ها جز جیگر بگیرن
تهیونگ : تازه از کنسرت خسته و کوفته برگشته بودین و همه رو مبل ولو شده بودن ولی تو تو اتاقت بودی ، که تهیونگ یاد هیت هایی میفته که اون روز بهت دادن و باعث شد گریت بگیره ...
با تمام خستگیش از جاش بلند میشه و میاد سمت اتاقت و در میزنه و وارد میشه و با تویی مواجه میشه که داری خودتو تو آینه برانداز میکنی
ا.ت : تهیونگ..به نظرت من چاقم ؟ (اینقدر بدنت خوش فرم بود که جنیفر لوپز جلوت کم میاورد و هیتر ها از سر حسودی بهت گفته بودن چاق) آروم میاد سمتت و از پشت بغلت میکنه و میگه
کی گفته ؟ به نظرم خوش فرم ترین بدن دنیا متعلق به توئه!
لبخندی از رو خجالت میزنی
ا.ت : (از بقلش میای بیرون و ی مشت به سینش میزنی ) بسس کنن
بعد هم میرین مثل بقیه اعظا ولو میشین
جونگکوک : اون روز خیل روز بدی داشتی ... از طرف ی تیکه از دنسو اشتباه رفتی که باعث شد خبرت همه جا خش بشه (هیتر های ...) البته که اعضا براشون مهم نبود چون هرکس اشتباه میکنه ولی بجاش تو خیلی خوب ووکال رو تونستی اجرا کنی و سوتی خیلی بدی نداده بودی
از ی طرف کمپانی هم چون کرم داشت بهت رژیم یخ داده بود..و اون روز تو لایو خیلی هیت گرفتی ...
حالت خیل بد بود و رفته بودی تو اتاقت و در رو قفل کرده بودی و داشتی زار زار گریه میکردی که با صدای کوک به خودت اومدی
ا.ت! حالت خوبه! درو باز کن!
ا.ت :کوک برو حالم خوب نیس
(چون نگرانت شده بود کنترلش دست خودش نبود و داد زد ) ا.تتت بهت میگم این درو باز کن!
تو هم پاشدی و در رو باز کردی ، وقت در رو باز کردی محکم بغلت کرد و سرت رو نوازش کرد...گریه نکن...باشه ؟ بیا دربارش حرف بزنیم
بی تی اس : سر کنسرت بودین و داشتین با آرمی ها حرف میزدین که ی قضیه ای درباره ی تو پیش اومد(همون هیت ها) و گریت گرفت...:(
وقتی اعضا متوجه شدن که ناراحتی و گریت گرفته همه میان سمتت و بغلت میکنن...و این باعث میشه هیتر ها جز جیگر بگیرن
۱۹:۰۰
بازارسال شده از ᴊɪᴍɪɴ ᴘᴀʀᴋ
۵:۳۳