۲۰ فروردین
روزی یک زوج، سي امين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ٣٠ سال حتی کوچکترین اختلاف و مشاجره اي با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا راز خوشبختیشونو بفهمن.
سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
مرد میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل رفتيم به يك روستاي خوش آب و هوا . اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولت بود"بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت:" این بار دومت بود"و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟همسرم زد به شونه ام گفت این بار اولت بود.
https://rubika.ir/top_turkish
سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
مرد میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل رفتيم به يك روستاي خوش آب و هوا . اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولت بود"بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت:" این بار دومت بود"و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟همسرم زد به شونه ام گفت این بار اولت بود.
https://rubika.ir/top_turkish
۲:۳۳
نزدیک خونه پدری یه سرازیری خیلی تند بود ، از اون سرپایینیها که باید چشماتو میبستی و تند تند فقط رکاب میزدی. باید فکر نکرده ازش عبور میکردی . سنی نداشتیم من و همبازیام ، انقدر سَرِ نترس داشتیم که گاهی بدون گرفتن دسته دوچرخه از سراشیبی پایین میومدیم . دستارو جمع میکردیم توی سینه ، خودمونو بغل میکردیم و با سرعت ازش پایین میومدیم ، بدون ترس ، بدون فکر . تا سن و سالمان کم بود جسارت هر کاری رو داشتیم . زندگی همون لحظهای بود که نفس میکشیدیم، لحظه بعد برامون معنا نداشت . بزرگتر که شدیم ، شدیم آدمه ترسا ، آدمه نمیشه ها . ریسک کردن یادمون رفت انگار . همین شد که طعم خوب و شیرین و خوشمزه خربزه رو از ترسِ لرزَش از دست دادیم. گفتیم همین نون و ماست کفایت میکنه، خربزه آبه . رضا قاسمی تو کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» یک جمله خوبی داره ، میگه : «این طور بارمون آوردن که بترسیم...» حق داره ، تقصیر ما نیست ، بد بارمون آوردن ...
https://channel.rubika.ir/top_turkish
https://channel.rubika.ir/top_turkish
۲:۳۴
۲۶ فروردین
۱۳:۱۱
۱ اردیبهشت
۱۶:۵۳
۲ اردیبهشت
بازارسال شده از ترفندهای فروش
استراتژی ۱۹: چگونه یک سوال ساده موجب افزایش تاثیر و نفوذ در جمع میشودیک رستوران با به کار گیری این استراتژی ساده موجب شد تا نرخ «No Show» (حالتی که کسی نه سر قرار خاصی حاضر میشود، نه اینکه برای لغو آن تماس میگیرد) به طرز چشمگیری کاهش یابد. هنگامی که مشتریان برای رزرو میز با رستوران تماس میگرفتند به جای اینکه از آنها خواسته شود تا در صورت بروز مشکل، تلفنی رزرو خود را کنسل کنند؛ از آنها پرسیده میشد که آیا در صورت انصراف از حضور، تلفنی قرار خود را کنسل میکنند یا خیر.
پرسیدن این سوال و جواب قابل پیش بینی مثبت به آن موجب ایجاد این تعهد اجتماعی در افراد میشد که به تعهد خود پایبند باشند. نرخ عدم حضور در این رستوران پس از اجرا کردن این استراتژی از ۳۰ درصد به ۱۰ درصد رسید
جامعه شناس آنتونی گرین وال و همکاران در حین رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۰۰ آمریکا با پرسیدن این سوال ساده قبل از انتخابات توانستند درصد افراد شرکتکننده در گروه آزمایش خود را تا حد زیادی افزایش دهند.
ولی این سوال چه بود؟ آنها ۳ روز قبل از انتخابات از گروه تصادفی از افراد سوال نمودند که آیا آنها در انتخابات شرکت خواهند کرد یا خیر و چرا؟ در روز انتخابات افرادی که این سوال از آنها پرسیده شده بود تا ۲۵ درصد بیشتر در انتخابات شرکت نمودند.
دو علت روانشناسی پشت این رفتار اجتماعی وجود دارد. یکی اینکه هنگامی که از فردی سوال پرسیده شود که یک کار مطابق هنجار اجتماعی انجام میدهد یا خیر، جواب قابل پیشبینی مثبت دریافت خواهیم کرد. کسی دوست ندارد که علنا به انجام یک کار خلاف هنجار اذعان نماید.
دوم اینکه پرسیدن این سوال ساده و جواب مثبت به آن، موجب ایجاد یک تعهد اجتماعی در افراد میشود. قاعدتا اگر از کسی سوال بپرسیم که آیا در یک رویداد مهم اجتماعی شرکت میکند یا خیر، اگر دلیل قانع کنندهای نداشته باشد، جواب مثبت خواهد داد. این جواب مثبت موجب ایجاد یک تعهد ناخودآگاه اجتماعی در فرد میشود؛ چرا که همانگونه که در استراتژیهای قبلی توضیح داده شد، انسانها ناخودآگاه در جهت پایبند بودن به تعهدهای اجتماعی خود رفتار میکنند
پرسیدن این سوال و جواب قابل پیش بینی مثبت به آن موجب ایجاد این تعهد اجتماعی در افراد میشد که به تعهد خود پایبند باشند. نرخ عدم حضور در این رستوران پس از اجرا کردن این استراتژی از ۳۰ درصد به ۱۰ درصد رسید
جامعه شناس آنتونی گرین وال و همکاران در حین رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۰۰ آمریکا با پرسیدن این سوال ساده قبل از انتخابات توانستند درصد افراد شرکتکننده در گروه آزمایش خود را تا حد زیادی افزایش دهند.
ولی این سوال چه بود؟ آنها ۳ روز قبل از انتخابات از گروه تصادفی از افراد سوال نمودند که آیا آنها در انتخابات شرکت خواهند کرد یا خیر و چرا؟ در روز انتخابات افرادی که این سوال از آنها پرسیده شده بود تا ۲۵ درصد بیشتر در انتخابات شرکت نمودند.
دو علت روانشناسی پشت این رفتار اجتماعی وجود دارد. یکی اینکه هنگامی که از فردی سوال پرسیده شود که یک کار مطابق هنجار اجتماعی انجام میدهد یا خیر، جواب قابل پیشبینی مثبت دریافت خواهیم کرد. کسی دوست ندارد که علنا به انجام یک کار خلاف هنجار اذعان نماید.
دوم اینکه پرسیدن این سوال ساده و جواب مثبت به آن، موجب ایجاد یک تعهد اجتماعی در افراد میشود. قاعدتا اگر از کسی سوال بپرسیم که آیا در یک رویداد مهم اجتماعی شرکت میکند یا خیر، اگر دلیل قانع کنندهای نداشته باشد، جواب مثبت خواهد داد. این جواب مثبت موجب ایجاد یک تعهد ناخودآگاه اجتماعی در فرد میشود؛ چرا که همانگونه که در استراتژیهای قبلی توضیح داده شد، انسانها ناخودآگاه در جهت پایبند بودن به تعهدهای اجتماعی خود رفتار میکنند
۲۰:۴۷
۴ اردیبهشت
۱۵:۰۸
۱۵:۱۰
۱۵:۱۲
۷ اردیبهشت
۱۹:۴۶
۱۹:۵۶
۱۳ اردیبهشت
رسول اکرم (ص) فرمود: هنگامی که خداوند از بندهاش راضی شد،به عزرائیل میفرماید:
از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخههای گل و دستههای ریشهدار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول میکنند و نزد آن بنده صالح میآیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت میدهند که دیگری به چیز دیگر بشارت میدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههای گل و دستههای زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی میایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). هنگامی که ابلیس که رئیس شیطانها است، آن منظره را میبیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره میکشد!
پیروان او وقتی او را اینگونه وحشتزده مینگرند، میپرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثهای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شدهای؟ ابلیس میگوید: مگر نمیبینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!؟ آنها میگویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد.
جامعالاخبار، مطابق بحار، ج6، ص161
┄┅---✶---┅┄https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHDADGBF
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHEJHGBF
https://gap.im/Cartoonito/1┄┅---✶---┅┄
فوروارد فراموش نشه
از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخههای گل و دستههای ریشهدار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول میکنند و نزد آن بنده صالح میآیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت میدهند که دیگری به چیز دیگر بشارت میدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههای گل و دستههای زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی میایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). هنگامی که ابلیس که رئیس شیطانها است، آن منظره را میبیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره میکشد!
پیروان او وقتی او را اینگونه وحشتزده مینگرند، میپرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثهای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شدهای؟ ابلیس میگوید: مگر نمیبینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!؟ آنها میگویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد.
جامعالاخبار، مطابق بحار، ج6، ص161
┄┅---✶---┅┄https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHDADGBF
https://rubika.ir/kartoonito/IGAIJCBDHEJHGBF
https://gap.im/Cartoonito/1┄┅---✶---┅┄
فوروارد فراموش نشه
۳:۵۰
۱۶ اردیبهشت
۰:۵۵
۱:۰۶
بازارسال شده از کانال فیلم کارتون انیمیشن نقاشی جدید باب اسفنجی سگهای نگهبان
۲:۲۴
بازارسال شده از کانال فیلم کارتون انیمیشن نقاشی جدید باب اسفنجی سگهای نگهبان
۲:۲۴
بازارسال شده از کانال فیلم کارتون انیمیشن نقاشی جدید باب اسفنجی سگهای نگهبان
۲:۲۴
بازارسال شده از کانال فیلم کارتون انیمیشن نقاشی جدید باب اسفنجی سگهای نگهبان
شخصیتهای انیمیشن سینمایی انیمیشن پادشاهی حیوانات میمون ها به پیش Animal Kingdom: Let's Go Ape 2015
ادواردمیمونی در شمایل یک انسان که از کودکی ضعیف بوده و دست راستش معلول است. او فرزند پادشاه و برادر دوقلوی پرنس وانیاست که به خاطر معلولیت، از خانواده دور انداخته می شود. ولی یان او را پیدا کرده و بزرگ می کند. او بسیار باهوش و خلاق است. در طول داستان باعث تکامل زندگی میمونها می شود. در انتهای داستان، او ، گروه میمونها را به کوه سفید هدایت می کند.
پادشاه میمونهامیمونی خاکستری رنگ وبزرگ می باشد. او روی یک درخت بر همه ی میمونها سلطنت می کند. در ابتدای داستان با تحریک جادوگر، دستور قتل ادوارد را می دهد. او که بسیار عادل و مهربان است، در آخرین لحظه ی زندگی خود، واقعیت را به ادوارد می گوید.
جادوگریک میمون ماده ی لاغر اندام ، با موهای زردرنگ می باشد. او بسیار مکار و بدجنس است و از افراد پادشاه می باشد. جادوگر به وسیله ی حشرات چوب خوار، بقیه را آزار می دهد. ولی در پایان داستان که میمونها به مکر او پی می برند، در آتش سوزی درخت از بین می رود.
پرنس وانیابرادر دوقلوی ادوارد و پسر ارشد پادشاه است. او یک میمون بزرگ و قهوه ای رنگ است که تحت تأثیر جادوگر، قدرت او را کور کرده و با برادرش دشمنی می کند. ولی در پایان داستان به اشتباه خود پی برده و جان ادوارد را نجات می دهد.
لوسییک میمون ماده ی لاغر اندام ،زیبا و مهربان می باشد. ادوارد برای اولین بار، او را درون گردباد می بیند و عاشق او می شود. او به ادوارد شکار کردن را آموزش می دهد. ادوارد با او ازدواج می کند. در پایان داستان او باردار است و با ادوارد و بقیه ی میمونها به کوه سفید میرود.
┄┅---✶---┅┄دانلود کامل انیمیشن پادشاهی حیوانات میمون ها به پیش دوبله فارسی در روبیکا
┄┅---✶---┅┄
فوروارد فراموش نشه
ادواردمیمونی در شمایل یک انسان که از کودکی ضعیف بوده و دست راستش معلول است. او فرزند پادشاه و برادر دوقلوی پرنس وانیاست که به خاطر معلولیت، از خانواده دور انداخته می شود. ولی یان او را پیدا کرده و بزرگ می کند. او بسیار باهوش و خلاق است. در طول داستان باعث تکامل زندگی میمونها می شود. در انتهای داستان، او ، گروه میمونها را به کوه سفید هدایت می کند.
پادشاه میمونهامیمونی خاکستری رنگ وبزرگ می باشد. او روی یک درخت بر همه ی میمونها سلطنت می کند. در ابتدای داستان با تحریک جادوگر، دستور قتل ادوارد را می دهد. او که بسیار عادل و مهربان است، در آخرین لحظه ی زندگی خود، واقعیت را به ادوارد می گوید.
جادوگریک میمون ماده ی لاغر اندام ، با موهای زردرنگ می باشد. او بسیار مکار و بدجنس است و از افراد پادشاه می باشد. جادوگر به وسیله ی حشرات چوب خوار، بقیه را آزار می دهد. ولی در پایان داستان که میمونها به مکر او پی می برند، در آتش سوزی درخت از بین می رود.
پرنس وانیابرادر دوقلوی ادوارد و پسر ارشد پادشاه است. او یک میمون بزرگ و قهوه ای رنگ است که تحت تأثیر جادوگر، قدرت او را کور کرده و با برادرش دشمنی می کند. ولی در پایان داستان به اشتباه خود پی برده و جان ادوارد را نجات می دهد.
لوسییک میمون ماده ی لاغر اندام ،زیبا و مهربان می باشد. ادوارد برای اولین بار، او را درون گردباد می بیند و عاشق او می شود. او به ادوارد شکار کردن را آموزش می دهد. ادوارد با او ازدواج می کند. در پایان داستان او باردار است و با ادوارد و بقیه ی میمونها به کوه سفید میرود.
┄┅---✶---┅┄دانلود کامل انیمیشن پادشاهی حیوانات میمون ها به پیش دوبله فارسی در روبیکا
┄┅---✶---┅┄
فوروارد فراموش نشه
۲:۲۴
بازارسال شده از کانال فیلم کارتون انیمیشن نقاشی جدید باب اسفنجی سگهای نگهبان
۲:۲۴
۱۷ اردیبهشت
۱:۳۷
۱:۴۲