رمان : تو #سالیوان منی 🥲
یه رمان آنلاین و فوق هیجانی...
رمان به همراه پست های سالیوانی 🫂🥹
چنلمون
۳:۱۶
#سالیوانمن 
#پارت1
-خان..وم شدنت مبارک عشقم!!
لپام گل انداخت و با خجالت سرمو پایین انداختم و در حموم و بستم که ادامه داد:
-من قربون اون خجالت کشیدنت بشم آخه ت وله سگ!!
همونطوری که سرم پایین بود گفتم:
+خدا نکنه من قربون شما بشم!!
دستشو زیر چونه ام برد و سرمو بالا آورد که بخاطر حس خجالتی که داشتم به زمین نگاه کردم که گفت:
-نگاه نگاه دلبریاشو...هی چشمای قشنگتو ازم ندزد کار دستت میدما!!
یه لحظه شیطون گولم زد و دیگه خجالت نکشیدم و با پرویی گفتم:
+کیه که بدش بیاد!!
خنده ی شیطانی سر داد و موهای خیسم و از جلوی صورتم کنار زد و گفت:
-به به، این یعنی از دیشب راضی بودی؟!.بدون اینکه چیزی بگم لبخندی زدم و اومدم برم که دستمو گرفت و گفت:
-کجا؟!جوابمو ندادی که...
رفتم نزدیکش و کنار گوشش آروم گفتم:
+سکوت علامت رضاست...
دوباره اومدم برم که اینبار مچ دستم و محکم تر گرفت و گفت:
-خب الان بد شد که چون من دوباره میخوام!!
گنگ نگاهش کردم و گفتم:
+چیو میخوای؟!
چرخشی به گردنش داد و گفت:
-مثل اینکه یه دور دیگه باید بری حموم!!@cnkdbckcbvk
-خان..وم شدنت مبارک عشقم!!
لپام گل انداخت و با خجالت سرمو پایین انداختم و در حموم و بستم که ادامه داد:
-من قربون اون خجالت کشیدنت بشم آخه ت وله سگ!!
همونطوری که سرم پایین بود گفتم:
+خدا نکنه من قربون شما بشم!!
دستشو زیر چونه ام برد و سرمو بالا آورد که بخاطر حس خجالتی که داشتم به زمین نگاه کردم که گفت:
-نگاه نگاه دلبریاشو...هی چشمای قشنگتو ازم ندزد کار دستت میدما!!
یه لحظه شیطون گولم زد و دیگه خجالت نکشیدم و با پرویی گفتم:
+کیه که بدش بیاد!!
خنده ی شیطانی سر داد و موهای خیسم و از جلوی صورتم کنار زد و گفت:
-به به، این یعنی از دیشب راضی بودی؟!.بدون اینکه چیزی بگم لبخندی زدم و اومدم برم که دستمو گرفت و گفت:
-کجا؟!جوابمو ندادی که...
رفتم نزدیکش و کنار گوشش آروم گفتم:
+سکوت علامت رضاست...
دوباره اومدم برم که اینبار مچ دستم و محکم تر گرفت و گفت:
-خب الان بد شد که چون من دوباره میخوام!!
گنگ نگاهش کردم و گفتم:
+چیو میخوای؟!
چرخشی به گردنش داد و گفت:
-مثل اینکه یه دور دیگه باید بری حموم!!@cnkdbckcbvk
۳:۲۱
#سالیوانمن 
#پارت2
هول کرده بودم و به تته پته افتادم و نمیدونستم چی دارم میگم:
+اممم، چیزه، من شوخی کردم من میخواستم...
نذاشت حرفم تموم شه که اومد سمتمو انگشت اشاره اشو روی لبام گذاشت و گفت:
-هیسسسس!!!نه دیگه خانوم کوچولو راه برگشت نداری!!
+آخه روز روشن ممکنه یکی بیاد...
دستمو با صورتش قاب گرفت و با خنده گفت:
-تو زندگی منی!! گور بابای بقیه...پس بزار با خیال راحت زندگیمو بکنم خب؟؟!!!
از حرفش خندیدم که لپو محکم کشید و گفت:
-من عاشق خنده هاتما در جریانی؟!
هر حرفی که میزد دلم براش ضعف میرفت و دیگه اختیار از کف دادم و خودمو به دستش سپردم!!
چشمام و بسته بودم و داشتم از تک تک لحظه هام لذت میبردم!!!
بعد از چند ثانیه آروم چشمام و باز کردم و با دیدن اون چهره ای خمار و خیس عرق شده اش و اون رگ برجسته ی رو پیشونیش هوری دلم ریخت که سرشو نزدیک آورد و کنار گوشم لب زد:
-دوسش داری؟!
گفتم:
+اوممم خیلی!!!
-ای جان خوبه پس!!
با دستم صورتشو قاب گرفتم و پر نیاز لب زدم:
+تو چی؟!دوسم داری؟!
همونطور نفس نفس میزد و اومد چیزی بگه که یهو با شنیدن صدای مامانم بهت زده چشمام و باز کردم:
-پناه پناه؟!
بدون اینکه حرفی بزنم به سقف خیره مونده بودم مامانم دستشو روی پیشونیم گذاشت و گفت:
-حالت خوبه؟!چرا انقدر تو خواب ن.اله میکردی؟!
نفس حبس شده ام و با حرص بیرون دادم و گفتم:
+خوبم!!
مامانم سری تکون داد و گفت:
-پاشو یه آبی به سر و صورتت بزن دیگه صبح شده کم کم آماده شی بری مدرسه!!@cnkdbckcbvk
هول کرده بودم و به تته پته افتادم و نمیدونستم چی دارم میگم:
+اممم، چیزه، من شوخی کردم من میخواستم...
نذاشت حرفم تموم شه که اومد سمتمو انگشت اشاره اشو روی لبام گذاشت و گفت:
-هیسسسس!!!نه دیگه خانوم کوچولو راه برگشت نداری!!
+آخه روز روشن ممکنه یکی بیاد...
دستمو با صورتش قاب گرفت و با خنده گفت:
-تو زندگی منی!! گور بابای بقیه...پس بزار با خیال راحت زندگیمو بکنم خب؟؟!!!
از حرفش خندیدم که لپو محکم کشید و گفت:
-من عاشق خنده هاتما در جریانی؟!
هر حرفی که میزد دلم براش ضعف میرفت و دیگه اختیار از کف دادم و خودمو به دستش سپردم!!
چشمام و بسته بودم و داشتم از تک تک لحظه هام لذت میبردم!!!
بعد از چند ثانیه آروم چشمام و باز کردم و با دیدن اون چهره ای خمار و خیس عرق شده اش و اون رگ برجسته ی رو پیشونیش هوری دلم ریخت که سرشو نزدیک آورد و کنار گوشم لب زد:
-دوسش داری؟!
گفتم:
+اوممم خیلی!!!
-ای جان خوبه پس!!
با دستم صورتشو قاب گرفتم و پر نیاز لب زدم:
+تو چی؟!دوسم داری؟!
همونطور نفس نفس میزد و اومد چیزی بگه که یهو با شنیدن صدای مامانم بهت زده چشمام و باز کردم:
-پناه پناه؟!
بدون اینکه حرفی بزنم به سقف خیره مونده بودم مامانم دستشو روی پیشونیم گذاشت و گفت:
-حالت خوبه؟!چرا انقدر تو خواب ن.اله میکردی؟!
نفس حبس شده ام و با حرص بیرون دادم و گفتم:
+خوبم!!
مامانم سری تکون داد و گفت:
-پاشو یه آبی به سر و صورتت بزن دیگه صبح شده کم کم آماده شی بری مدرسه!!@cnkdbckcbvk
۳:۲۲
من میتونم"دختر کوچولوی"تو باشم:)))
۳:۲۳
دلم بغلتو میخواد🥹

۳:۲۳
🥹


۳:۲۴
پارت داریم 🥺

۴:۴۱
#سالیوانمن 
#پارت3
از جام بلند شدم و روی تخت نشستم و گفتم:
+باشه یکم دیگه میرم!!
دستمو گرفت و گفت:
-داشتی کابوس میدیدی؟!
+آره فکر کنم!!
مامانم لبخندی زد و گفت:
-من میرم صبحونه رو آماده کنم توام زود بیا!!!
لبخندی زدم و گفتم:
+باشه!!!
بعد از رفتن مامانم محکم باصورت افتادم رو بالشت و به حالت زار گفتم:
+کاش کابوس بود...اما نه این یه رویای شیرین بود و این چندمین شبه که خواب میبینم دارم با غریبه ای که حتی نمیشناسمش ولی حسش میکنم عشق بازی میکنم!!
پوفی کشیدم و دستی به پام کشیدم و چشمام و با حرص بستم و لب زدم:
+شت مثل اینکه نه تنها تو خواب بلکه تو واقعیتم حموم لازم شدم!!
نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم 05:35 دقیقهی صبح بود!!
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم:
+خب عالیه پس هنوز وقت دارم!!
حوله رو از داخل کمد برداشتم و از اتاق زدم بیرون ، مامانم داخل آشپز خونه نشسته بود و داشت با گوشیش ور میرفت که به محض دیدن من آروم عینکشو از روی چشماش برداشت و گفت:
-کجا میری؟!
از جام بلند شدم و روی تخت نشستم و گفتم:
+باشه یکم دیگه میرم!!
دستمو گرفت و گفت:
-داشتی کابوس میدیدی؟!
+آره فکر کنم!!
مامانم لبخندی زد و گفت:
-من میرم صبحونه رو آماده کنم توام زود بیا!!!
لبخندی زدم و گفتم:
+باشه!!!
بعد از رفتن مامانم محکم باصورت افتادم رو بالشت و به حالت زار گفتم:
+کاش کابوس بود...اما نه این یه رویای شیرین بود و این چندمین شبه که خواب میبینم دارم با غریبه ای که حتی نمیشناسمش ولی حسش میکنم عشق بازی میکنم!!
پوفی کشیدم و دستی به پام کشیدم و چشمام و با حرص بستم و لب زدم:
+شت مثل اینکه نه تنها تو خواب بلکه تو واقعیتم حموم لازم شدم!!
نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم 05:35 دقیقهی صبح بود!!
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم:
+خب عالیه پس هنوز وقت دارم!!
حوله رو از داخل کمد برداشتم و از اتاق زدم بیرون ، مامانم داخل آشپز خونه نشسته بود و داشت با گوشیش ور میرفت که به محض دیدن من آروم عینکشو از روی چشماش برداشت و گفت:
-کجا میری؟!
۴:۴۱
#سالیوانمن 
#پارت4
محکم به حوله ی داخل دستم چنگ زدم و گفتم:
+میخوام برم یه دوش بگیرم این کابوسی که دیدم از سرم بپره!!
یه جوری نگاهم کرد و گفت:
-یه آب به دست و صورتتم بزنی میپره نیاز به دوش نیست!!!
اخمی کردم و کلافه گفتم:
+اه مامان ول کن دیگه!!
از رو تاسف سری تکون داد و دیگه هیچ حرفی نزد و منم به سمت حموم حرکت کردم!!
دوش آب و باز کردم و زیرش نشستم و مشغول فکر کردن شدم!!!واقعا چرا من چند شبه این خواب و میبینم؟!اون غریبه تو خواب من کیه!؟تعبیر این خواب لعنتی چیه؟!
تو همین فکرا بودم که صدای در حموم رشته ی افکارمو پاره کرد:
-پناه ساعت ۷ شدا نمیخوای بیای بیرون؟!
شت یعنی انقدر تو فکر بودم که متوجه ی گذر زمان نشدم؟!کی ساعت 7شد؟!
پوفی کشیدم و بلند گفتم:
+الان میامممم!!
فوری از جام بلند شدم و تند تند خودمو شستم و سرسری یه شامپویی به سرم زدم و حوله رو دور خودم پیچیدم و زدم بیرون!!
رفتم داخل اتاق و بدون فوت وقت سشوار و در آوردم و اول از همه مشغول خشک کردن موهای بلندم شدم!!
زمان داشت با سرعت میرفت و هنوز موهام کامل خشک نشده بود…
کلافه بیخیاله ادامه ی خشک کردن شدم و با همون موهای نم دار برای مدرسه آماده شدم!!!
محکم به حوله ی داخل دستم چنگ زدم و گفتم:
+میخوام برم یه دوش بگیرم این کابوسی که دیدم از سرم بپره!!
یه جوری نگاهم کرد و گفت:
-یه آب به دست و صورتتم بزنی میپره نیاز به دوش نیست!!!
اخمی کردم و کلافه گفتم:
+اه مامان ول کن دیگه!!
از رو تاسف سری تکون داد و دیگه هیچ حرفی نزد و منم به سمت حموم حرکت کردم!!
دوش آب و باز کردم و زیرش نشستم و مشغول فکر کردن شدم!!!واقعا چرا من چند شبه این خواب و میبینم؟!اون غریبه تو خواب من کیه!؟تعبیر این خواب لعنتی چیه؟!
تو همین فکرا بودم که صدای در حموم رشته ی افکارمو پاره کرد:
-پناه ساعت ۷ شدا نمیخوای بیای بیرون؟!
شت یعنی انقدر تو فکر بودم که متوجه ی گذر زمان نشدم؟!کی ساعت 7شد؟!
پوفی کشیدم و بلند گفتم:
+الان میامممم!!
فوری از جام بلند شدم و تند تند خودمو شستم و سرسری یه شامپویی به سرم زدم و حوله رو دور خودم پیچیدم و زدم بیرون!!
رفتم داخل اتاق و بدون فوت وقت سشوار و در آوردم و اول از همه مشغول خشک کردن موهای بلندم شدم!!
زمان داشت با سرعت میرفت و هنوز موهام کامل خشک نشده بود…
کلافه بیخیاله ادامه ی خشک کردن شدم و با همون موهای نم دار برای مدرسه آماده شدم!!!
۴:۴۱
پارت داریم خشگلا اماده اید پارت 5رو بزارم
🤍
۹:۲۸
#سالیوانمن 
#پارت5
آخرین نگاه و به آینه انداختم و برای خودم بوسی فرستادم و گفتم:
+قربون خودم برم مننننن....تو شلخته ترین حالت هم جذابم!!!
از رفتار بچگونه ای که داشتم دستمو جلوی دهنم گرفتم و ریز خندیدم و کوله ام از رو تخت برداشتم و از اتاق زدم بیرون!!
مامانم تنها نشسته بود و مشغول خوردن صبحانه بود...با دیدنش آهی کشیدم و با خودم گفتم:
+چقدرتو این لحظه نبود بابام حس میشه!!امروز دقیقا 1سال 18روزه که دیگه ندارمش!!
با یادآوری فوت بابام اشک تو چشمام حلقه زد که مامانم گفت:
-چرا اونجا وایسادی؟!بیا یه چی بخور برو مدرسه تا همین روز اول غیبت نخوردی!!
بغض لعنتیمو قورت دادم و گفتم:
+اشتها ندارم باید زودتر برم تا دیرم نشده!!
اخمی کرد و عصبی گفت:
-اشتها ندارم دیگه چیه یالا تا یه چی نخوری نمیزارم بری!!
با لجبازی پامو رو زمین کوبوندم و گفتم:
+بخوام بخورم دیر میشه توام که به یکی دوتا لقمه قانع نیستی الاناس که عسل هم بیاد...
هنوز حرفم تموم نشده بود که زنگ خونه به صدا در اومد و گفتم:
+بیا اومدش!!!
مامانم از جاش بلند شد و همزمان که داشت لقمه میگرفت گفت:
-باشه نمیخواد بخوری این لقمه رو بخور حداقل!!
یه ۱۰تومنی ام داد دستمو ادامه داد:
-اینم پول تو جیبیت!!
لبخندی زدم و بوسه ای روی گونه اش زدم و گفتم:
+مرسی فعلا!!
اومدم از در برم بیرون که صداش مانع شد و گفت:
-سرتو میندازی پایین تا مدرسه...نبینم تو راه شیطونی کنی میدونی که خبرا بهم میرسه!!
تک خنده ای کردم و اومدم چیزی بگم که باز صدای در بلند شد و فوری گفتم:
+آخ آخ عسل و کاشتم پشت در الان عصبیه من برم فعلا!!
آخرین نگاه و به آینه انداختم و برای خودم بوسی فرستادم و گفتم:
+قربون خودم برم مننننن....تو شلخته ترین حالت هم جذابم!!!
از رفتار بچگونه ای که داشتم دستمو جلوی دهنم گرفتم و ریز خندیدم و کوله ام از رو تخت برداشتم و از اتاق زدم بیرون!!
مامانم تنها نشسته بود و مشغول خوردن صبحانه بود...با دیدنش آهی کشیدم و با خودم گفتم:
+چقدرتو این لحظه نبود بابام حس میشه!!امروز دقیقا 1سال 18روزه که دیگه ندارمش!!
با یادآوری فوت بابام اشک تو چشمام حلقه زد که مامانم گفت:
-چرا اونجا وایسادی؟!بیا یه چی بخور برو مدرسه تا همین روز اول غیبت نخوردی!!
بغض لعنتیمو قورت دادم و گفتم:
+اشتها ندارم باید زودتر برم تا دیرم نشده!!
اخمی کرد و عصبی گفت:
-اشتها ندارم دیگه چیه یالا تا یه چی نخوری نمیزارم بری!!
با لجبازی پامو رو زمین کوبوندم و گفتم:
+بخوام بخورم دیر میشه توام که به یکی دوتا لقمه قانع نیستی الاناس که عسل هم بیاد...
هنوز حرفم تموم نشده بود که زنگ خونه به صدا در اومد و گفتم:
+بیا اومدش!!!
مامانم از جاش بلند شد و همزمان که داشت لقمه میگرفت گفت:
-باشه نمیخواد بخوری این لقمه رو بخور حداقل!!
یه ۱۰تومنی ام داد دستمو ادامه داد:
-اینم پول تو جیبیت!!
لبخندی زدم و بوسه ای روی گونه اش زدم و گفتم:
+مرسی فعلا!!
اومدم از در برم بیرون که صداش مانع شد و گفت:
-سرتو میندازی پایین تا مدرسه...نبینم تو راه شیطونی کنی میدونی که خبرا بهم میرسه!!
تک خنده ای کردم و اومدم چیزی بگم که باز صدای در بلند شد و فوری گفتم:
+آخ آخ عسل و کاشتم پشت در الان عصبیه من برم فعلا!!
۱۴:۴۰
#سالیوانمن 
#پارت6
از خونه زدم بیرون و در و پشت سرم بستم تا مامانم باز نصیحت دیگه ای نکنه!!
همونطور که داشتم بند کتونیمو میبستم با خودم فکر کردم:من دختر شیطونی نبودم اتفاقا خیلی ام آروم و بی سرو و صدا بودم اما اوه اوه اوه امان از قیافه ای که کار دستم داده بود!!
پسرا فکر میکنن با صد نفرم و در صورتی که دارم از سینگلی میمیرم!!دخترا فکر میکنن خرابم و درصورتی که من تا حالا با یه نفرم رل نزدم!!مامانا فکر میکنن خیلی شیطونمو نمیزارن بچهاشون باهام زیاد اوکی شن!!
با خودم خندیدم و گفتم:
+کم بدبختی ندارم که!!!
از جام بلند شدم و به سمت در رفتم و به محض باز کردنش با قیافه ی جدی و اخمالوی عسل رو به رو شدم:
-برو یه دوساعت دیگه بیا خیلی زود اومدی!!
با تیکه ای که انداخت ناخودآگاه خندیدم و گفتم:
+ببخشید دیر شد مامانم...
چندش نگاهم کرد و گفت:
-چنان با پشت دست میزنم تو دهنت که اون دوتا دندونای خرگوشیتو از دست بدیااااابسته بسته بهونه نیار باز میخواد بندازه گردن مامانش!!ول کن اینارو یالا زودتر بریم دیر شد!!
با خنده گفتم:
+باشه بریم!!
لقمه ای که مامانم داده بود و از پلاستیک فریزر در آوردم و اومدم اولین گاز و بهش بزنم که متوجه نگاه سنگین عسل رو خودم شدم!!
بهت زده گفتم:
+چته چرا اونطوری نگاه میکنی؟!
چشماشو ریز کرد و گفت:
-عین اسب دهنتو باز کردی میخوای بخوری یبار یه تعارف نکنیا!!!
با خنده گفتم:
+توام که چقدر تعارف سرت میشه یه کلمه بگو به منم بده دیگه!!
-به منم بده دیگه!!
از خونه زدم بیرون و در و پشت سرم بستم تا مامانم باز نصیحت دیگه ای نکنه!!
همونطور که داشتم بند کتونیمو میبستم با خودم فکر کردم:من دختر شیطونی نبودم اتفاقا خیلی ام آروم و بی سرو و صدا بودم اما اوه اوه اوه امان از قیافه ای که کار دستم داده بود!!
پسرا فکر میکنن با صد نفرم و در صورتی که دارم از سینگلی میمیرم!!دخترا فکر میکنن خرابم و درصورتی که من تا حالا با یه نفرم رل نزدم!!مامانا فکر میکنن خیلی شیطونمو نمیزارن بچهاشون باهام زیاد اوکی شن!!
با خودم خندیدم و گفتم:
+کم بدبختی ندارم که!!!
از جام بلند شدم و به سمت در رفتم و به محض باز کردنش با قیافه ی جدی و اخمالوی عسل رو به رو شدم:
-برو یه دوساعت دیگه بیا خیلی زود اومدی!!
با تیکه ای که انداخت ناخودآگاه خندیدم و گفتم:
+ببخشید دیر شد مامانم...
چندش نگاهم کرد و گفت:
-چنان با پشت دست میزنم تو دهنت که اون دوتا دندونای خرگوشیتو از دست بدیااااابسته بسته بهونه نیار باز میخواد بندازه گردن مامانش!!ول کن اینارو یالا زودتر بریم دیر شد!!
با خنده گفتم:
+باشه بریم!!
لقمه ای که مامانم داده بود و از پلاستیک فریزر در آوردم و اومدم اولین گاز و بهش بزنم که متوجه نگاه سنگین عسل رو خودم شدم!!
بهت زده گفتم:
+چته چرا اونطوری نگاه میکنی؟!
چشماشو ریز کرد و گفت:
-عین اسب دهنتو باز کردی میخوای بخوری یبار یه تعارف نکنیا!!!
با خنده گفتم:
+توام که چقدر تعارف سرت میشه یه کلمه بگو به منم بده دیگه!!
-به منم بده دیگه!!
۱۴:۴۱
بازارسال شده از ܩܟߺܦ߭ࡋ ࡃ߭ܩࡏަܢߺ࡙ܢߺ߭ 𝐦꯭𝐞𝐡𝐟꯭𝐞𝐥/꯭𝐆𝐚꯭𝐦𝐠꯭𝐢𝐧꯭꯭꯭꯭🖇⃟🤍
هنوزم داری معدل کم میاری تا شهریور بیوفتی....🥺
هرکی توی چنلم بوده معدل هر سالش شده 20
مگه نمیخوای ایندتو بسازی پس چرا وایسادی باید تلاش کنی...باید درس بخونی..
من امید دارم که تو میتونی..
بیا و با ما از صفر شروع کن هیچوقت برای شروع دوباره دیر نیست.!https://splus.ir/fhdkhdjcbcksn
هرکی توی چنلم بوده معدل هر سالش شده 20
بیا و با ما از صفر شروع کن هیچوقت برای شروع دوباره دیر نیست.!https://splus.ir/fhdkhdjcbcksn
۷:۴۱