۱۴:۳۷
۱۴:۳۷
۱۴:۳۷
۱۴:۳۷
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۸
۱۴:۳۹
دو تا پیام سنجاق شده یکیشون پارت های داستانه
۱۴:۳۹
💖🍡کیوت لند 🍭🔮
داستان #خون 🩸 داستانی که کمی ترسناکه ولی پیشنهاد میکنم بخونیش پارت #بیست-و-هفت میخواین بدونین اون چی گفت نه ؟ اون تحدیدم کرد و همین طور نابود شاید بگین پیاز داغش رو زیاد کردم ولی شما حسی که من به خواهرم دارم رو درک نمیکنین خوناشام این رو گفت : « جای خواهرت رو به من میگی ؛ وگرنه خونت رو تا ته هورت میکشم در حالی که داری صداش رو میشنوی انقدر طولش میدم که قبل از مردن واقعی زجر بکشی » قلب من میخواست از قفسه بیرون بزنه یا من یا اون شاید فکر کنید من فدا کاری میکنم خوناشام هم همین فکر رو کرد پس سعی کرد بیشتر تحدیدم کنه : «راستی بعد از هورت کشیدن خونت جلوی دوستت میرم و همه ی خون اون رو هم هورت میکشم دفعه پیش هم خونش رو خوردم خوش مزه بود» حالا برام خیلی سخت شده بود جواب بدم ؟ ارنیکا رو بفروشم ؟ نه نه نه جواب ندم ؟ خودم و پانیا رو از بین ببرم ؟ نه نه نه راه سوم چطور ؟ راه سوم کجاست ؟ اصکی ممنوع لایک کن تا قسمت بعدی داستان رو بزارم چنلمون: @cute1and
یه لایک نیازه
۱۴:۴۱
پایان فعالیتاز اد #ایوی
۱۴:۴۲
پارت جدید تا قبل از ساعت ۰۰:۰۰ دقیقه فردا ارسال خواهد شد
۱۴:۴۳
گیف
0۱۹:۰۸