بدنش رو با ریتم آهنگ هماهنگ کرده بود و خیلی زیبا و ماهرانه بدنش رو حرکت میداد. چقدر این دختر دلبر بود. ناگهان ک ب خودم اومدم با متوجه شدن پسری ک کنارش بود نفهمیدن .چطوری لیوان مشروب را پرت کردم و شتابان ب سمت این دلبر رفتم . از عصبانیت و حس غروری ک نمیدونم از کجا پیدا شده بود داشتم دیوونه میشدم.
دستش را محکم گرفتم و اورا همراه با خود کشاندم..
دستم را ب دور کمرش حلقه کردم و کمر باریک را در آغوش کشیدم ...