۱۰ اردیبهشت
۸:۰۵
هفت نکته برای نویسنده
هیلاری مانتل
۱. به خاطر داشته باشید: هر چیزی که در ابتدای «فصل اول» ظاهر میشود ممکن است توسط خواننده نادیده گرفته شود. اطلاعات مهم را در آنجا قرار ندهید.
۲. پاراگرافهای اول نوشتهتان را اغلب میتوان خط زد.
۳. انرژی روایی خود را روی نقاط تغییر متمرکز کنید. گاهی شخصیت شما با مکانی آشنا نیست یا چیزی در اطراف او در حال تغییر است، این همان نقطهای است که باید آن را با جزئیات دنیای اطراف پر کنید. مردم سعی می کنند زندگی روزمره و روال خود را نادیده بگیرند، بنابراین وقتی نویسندگان چنین چیزهایی را توصیف می کنند، ممکن است اینطور به نظر برسد که آنها چیزهای قابل حدس را بیان میکنند.
۴. هر توصیفی باید در جای خود باشد. توصیفها نمیتواند فقط تزئینی باشد. توصیف اگر عامل انسانی در آن وجود داشته باشد بهترین کارکرد را دارد. مسائل باید از چهره کسی برآید، اینطور مؤثرتر است. اگر توصیفها با ارائه از دید شخصیت غنی شود، تأثیرگذاری بیشتری پیدا می کند و بخشی از خود شخصیت و اتفاقاتی میشود که روی میدهد.
۵. اگر گیر کردید، میز را ترک کنید. راه بروید، حمام کنید، بخوابید، کیک درست کنید، نقاشی بکشید، به موسیقی گوش دهید، مراقبه کنید، ورزش کنید. مهم نیست که چه کاری انجام می دهید، مهم این است که به دلیل مشکل پیش آمده با اخم ننشینید. فقط با کسی تماس نگیرید یا به مهمانی جایی نروید. اگر این کار را انجام دهید، کلمات دیگران در فضایی که کلمات شما باید ظاهر شوند، پر میشود. دروازه را برای کلمات داستانتان باز نگه دارید و صبور باشید.
۶. . برای هر چیزی آماده باشید. هر داستان جدید الزامات خاص خود را خواهد داشت و حتی ممکن است دلیلی برای شکستن این قوانین و به طور کلی سایر قوانین وجود داشته باشد.
۷. به یاد داشته باشید شما نمیتوانید تمام روح خود را به ادبیات بدهید اگر فکرتان فقط بر مسائل مالیتان متمرکز باشد.
dastannevis.com
هیلاری مانتل
۱. به خاطر داشته باشید: هر چیزی که در ابتدای «فصل اول» ظاهر میشود ممکن است توسط خواننده نادیده گرفته شود. اطلاعات مهم را در آنجا قرار ندهید.
۲. پاراگرافهای اول نوشتهتان را اغلب میتوان خط زد.
۳. انرژی روایی خود را روی نقاط تغییر متمرکز کنید. گاهی شخصیت شما با مکانی آشنا نیست یا چیزی در اطراف او در حال تغییر است، این همان نقطهای است که باید آن را با جزئیات دنیای اطراف پر کنید. مردم سعی می کنند زندگی روزمره و روال خود را نادیده بگیرند، بنابراین وقتی نویسندگان چنین چیزهایی را توصیف می کنند، ممکن است اینطور به نظر برسد که آنها چیزهای قابل حدس را بیان میکنند.
۴. هر توصیفی باید در جای خود باشد. توصیفها نمیتواند فقط تزئینی باشد. توصیف اگر عامل انسانی در آن وجود داشته باشد بهترین کارکرد را دارد. مسائل باید از چهره کسی برآید، اینطور مؤثرتر است. اگر توصیفها با ارائه از دید شخصیت غنی شود، تأثیرگذاری بیشتری پیدا می کند و بخشی از خود شخصیت و اتفاقاتی میشود که روی میدهد.
۵. اگر گیر کردید، میز را ترک کنید. راه بروید، حمام کنید، بخوابید، کیک درست کنید، نقاشی بکشید، به موسیقی گوش دهید، مراقبه کنید، ورزش کنید. مهم نیست که چه کاری انجام می دهید، مهم این است که به دلیل مشکل پیش آمده با اخم ننشینید. فقط با کسی تماس نگیرید یا به مهمانی جایی نروید. اگر این کار را انجام دهید، کلمات دیگران در فضایی که کلمات شما باید ظاهر شوند، پر میشود. دروازه را برای کلمات داستانتان باز نگه دارید و صبور باشید.
۶. . برای هر چیزی آماده باشید. هر داستان جدید الزامات خاص خود را خواهد داشت و حتی ممکن است دلیلی برای شکستن این قوانین و به طور کلی سایر قوانین وجود داشته باشد.
۷. به یاد داشته باشید شما نمیتوانید تمام روح خود را به ادبیات بدهید اگر فکرتان فقط بر مسائل مالیتان متمرکز باشد.
dastannevis.com
۸:۰۵
۹:۰۹
۱۰:۰۶
۱۱:۳۰
موتور محرکهٔ نوشتن داستان
«فکر نمیکنم کسی بتواند بدون نظم استثنایی کتابی ارزشمند بنویسد.»
گابریل گارسیا مارکز
امروز دو صفحه نوشتم و یک صفحه را حذف کردم. چیزی به پایان داستانم نمانده است و از این بابت خوشحالم. نویسندگی علاوه بر الهام نیاز به نظم و انضباط دارد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم نقل قول پیکاسو در این باره به هدف نزدیکتر است: «الهام تنها پس از پشتکار و کارسخت به سراغتان میآید.»
اما حتی اگر زمان زیادی برای نوشتن ندارید یادداشتهای روزانه را از دست ندهید. نوشتن منظم خاطرات روزانه روی کاغذ، انرژی نوشتن شما را تأمین میکند. موضوع بسیاری از داستانهایم در همان یک ربعی شکل گرفته که مشغول نوشتن یادداشتهای روزانه بودهام. وقتی موضوع برای فکر کردن و پر و بال دادن به تخیلتان پیدا شود سرانجام وقت و انگیزه نوشتن هم از پی آن میآید و به قول معروف میتوانید با دکمه لباس بدوزید.
dastannevis.com
«فکر نمیکنم کسی بتواند بدون نظم استثنایی کتابی ارزشمند بنویسد.»
گابریل گارسیا مارکز
امروز دو صفحه نوشتم و یک صفحه را حذف کردم. چیزی به پایان داستانم نمانده است و از این بابت خوشحالم. نویسندگی علاوه بر الهام نیاز به نظم و انضباط دارد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم نقل قول پیکاسو در این باره به هدف نزدیکتر است: «الهام تنها پس از پشتکار و کارسخت به سراغتان میآید.»
اما حتی اگر زمان زیادی برای نوشتن ندارید یادداشتهای روزانه را از دست ندهید. نوشتن منظم خاطرات روزانه روی کاغذ، انرژی نوشتن شما را تأمین میکند. موضوع بسیاری از داستانهایم در همان یک ربعی شکل گرفته که مشغول نوشتن یادداشتهای روزانه بودهام. وقتی موضوع برای فکر کردن و پر و بال دادن به تخیلتان پیدا شود سرانجام وقت و انگیزه نوشتن هم از پی آن میآید و به قول معروف میتوانید با دکمه لباس بدوزید.
dastannevis.com
۱۱:۳۳
#آموزش_داستان_نویسی#انواع_داستان #بخش_اول
داستان، بازآفرینش رویدادها و حوادثِ به ظاهر واقعی است، داستان واگویی و تکرار واقعیت نیست. داستان فراوردهای است تخیلی که در جهان خود، واقعی نمایانده میشود. داستان یا قصه به نثری گفته میشود که روایتی تخیلی در آن نقل شود. داستان از انواع ادبی است، شامل آثاری که از تخیل نویسنده خلق شده است و حوادث و شخصیتهای آن (اغلب) واقعیت ندارد. از دید ارسطو داستان از سه قسمت آغاز میانه و پایان تشکیل شده است.«داستان نوشته ای ست که در آن ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل می آیند.» "رضا براهنی"«داستان تصویری ست عینی از چشم انداز و برداشت نویسنده از زندگی.» "جمال میرصادقی"«داستان ابزار نیست بلکه هدف آفرینش های زیبا شناختی در عرصه فرم و تکنیک است» "حسین رسول زاده"
dastannevis.com
داستان، بازآفرینش رویدادها و حوادثِ به ظاهر واقعی است، داستان واگویی و تکرار واقعیت نیست. داستان فراوردهای است تخیلی که در جهان خود، واقعی نمایانده میشود. داستان یا قصه به نثری گفته میشود که روایتی تخیلی در آن نقل شود. داستان از انواع ادبی است، شامل آثاری که از تخیل نویسنده خلق شده است و حوادث و شخصیتهای آن (اغلب) واقعیت ندارد. از دید ارسطو داستان از سه قسمت آغاز میانه و پایان تشکیل شده است.«داستان نوشته ای ست که در آن ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل می آیند.» "رضا براهنی"«داستان تصویری ست عینی از چشم انداز و برداشت نویسنده از زندگی.» "جمال میرصادقی"«داستان ابزار نیست بلکه هدف آفرینش های زیبا شناختی در عرصه فرم و تکنیک است» "حسین رسول زاده"
dastannevis.com
۱۳:۰۲
کمترین تحریری از یک آرزو این استآدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
کمترین تصویری از یک زندگانی: آب، نان، آواز،ور فزونتر خواهی از آن، گاهگه، پرواز.
آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگسالی شدکه کسی در فکرِ آوازی نخواهد بودوقتی آوازی نباشد،شوقِ پروازی نخواهد بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی
dastannevis.com
کمترین تصویری از یک زندگانی: آب، نان، آواز،ور فزونتر خواهی از آن، گاهگه، پرواز.
آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگسالی شدکه کسی در فکرِ آوازی نخواهد بودوقتی آوازی نباشد،شوقِ پروازی نخواهد بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی
dastannevis.com
۱۳:۳۰
#آموزش_داستان_نویسی#انواع_داستان #بخش_دوم
«داستان، خلق شخصیتهای باور کردنی، تشریح روابط آن شخصیتها، و مواجه کردن آنها با وقایع و حوادث، در نثری خلاقانه و برامده از تجربه و نوآوری نویسنده است». طبق این تعریف شخصیتهای افسانهای، به قول قدیمیها «از ما بهترون»، پریها، دیوها، و مانند آنها در داستان امروزه جایی ندارند. شخصیتها باید باور کردنی و مانند انسانهای کنونی باشند. طوری که خواننده احساس کند خود یا هر کس دیگر را میتواند جای آنها بگذارد. بنا بر این شخصیتهای تمثیلی قصهها در داستان امروزی جایی ندارند. همچنین طبق این تعریف، داستان امروزی در بستر روابط شخصیتها و تعامل آنها با حوادث و اتفاقات پیرامونشان روایت میشود. بنا بر این اتفاقات بی ربط و صرفاً معجزهگونه که در بعضی اساطیر و افسانهها گرهگشای مشکلات شخصیتها بود و اکثراً از طرف رب النوعان و خدایان اعطا میشود، در داستان امروز وجود ندارد.«در داستان کوتاه از واقعه صحبت میشود بدین معنی که اغلب داستان های کوتاه دارای یک واقعه بزرگ مرکزی است که حوادث و وقایع دیگر برای تکمیل و مستدل جلوه دادن آن آورده میشود پس در داستان کوتاه واقعه مرکزی مثل خورشیدی است که حوادث کوتاه دیگر مثل سیاره دور آن می چرخند و وابسته و همبسته آن باشند و درکل یک منظومه را شکل بدهند.» "جمال میر صادقی"
dastannevis.com
۱۵:۰۴
۱۷:۰۳
داستان
در لس آنجلس بزرگ جایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، باندی از حیوانات جنایتکار بدنام ملقب به «بد سابقهها» (شامل آقای گرگ، آقای مار، خانم تارانتولا، آقای کوسه و آقای پیرانیا) با رهبریِ آقای گرگِ خونسرد دست به دزدیهای گستاخانه میزنند و با موفقیت از دست مقامات فرار میکنند؛ مردم شهر آنها را به عنوان حیواناتی ذاتاً «بَد» تعبیر کردهاند.
وُلف پس از اینکه توسط فرماندار دایان فاکسینگتون در تلویزیون زنده مورد توهین قرار میگیرد، باند خود را متقاعد میکند که برای سرقت جایزهٔ ارزشمندی به نام دلفین طلایی از پروفسور مارمالاد، یک خوکچه هندی بشردوست، در جریان مراسم تحلیف او در یک جشن دزدی کنند. وُلف در طول دزدی بهطور ناخواسته به یک زن مسن کمک میکند و به خاطر این کار خوبش مورد ستایش قرار میگیرد اما منجر به رنجبردن از کارهای اشتباهش در گذشته میشود. او پس از افشای باند و دستگیری، با تأیید فاکسینگتون مارمالاد را متقاعد میکند که آنها را «اصلاح» کند اما مخفیانه با تیمش نقشه میکشد که از این تظاهر برای سرقت مجدد جایزه استفاده کند.
مارمالاد باند را به خانهاش دعوت میکند، اما آنها با درسهای او مبارزه میکنند و نمیتوانند خود را با رفتار «خوب» وفق دهند. پس از اینکه یک برنامهٔ «آخرین سرقت برای همیشه» برای نجات یک گله از خوکچههای هندی از یک آزمایشگاه تحقیقاتی به دلیل بلعدین آنها توسط آقای مار، شخص دوم وُلف، شکست میخورد، فاکسینگتون آزمایش را لغو میکند؛ وُلف به او اعتراف میکند که از منفور بودن گونهاش متنفر است، فاکسینگتون نیز اعتراف میکند که درد او را متوجه میشود و به خوبشدن او امیدوار است. وُلف روی این موضوع فکر میکند و گربهای را از درختی نجات میدهد، که ناغافل این صحنه توسط مارمالاد ضبط و منتشر میشود و چهرهٔ عمومی این باند را تغییر میدهد. اِسنِیک با این حال ترس دارد که ارتباطش را با دوست صمیمیاش از دست بدهد.
وُلف هنگامی که باند برای ربودن مجدد جایزه سرقت جدیدی انجام میدهد، نمیتواند خود را مجبور به اتمام نقشه کند. در همین حال شهاب سنگی به سرقت میرود که باعث میشود باند مسئول سرقت آن شناخته شود. مارمالاد هنگامی که آنها دستگیر میشوند بهطور خصوصی با آنها ملاقات میکند و نشان میدهد که او شهاب سنگ را دزدیده و در تمام مدت برنامهریزی میکرد که باند سقوط کند. وُلف در زندان به گروهش توضیح میدهد که دیگر نمیخواهد یک جنایتکار و «بَد» باشد و آنها میتوانند بهتر از این باشند، اما مار قبول نمیکند و معتقد است که دنیا هرگز آنها را بهعنوان چیزی جز هیولا نخواهد دید. دعوای آنها زمانی قطع میشود که یک جنایتکار بدنام دیگر با نام کریمسون پا آنها را نجات میدهد و خود را به عنوان فاکسینگتون رونمایی میکند و توضیح میدهد که وی زمانی اصلاح شد که تلاش کرده بود دلفین طلایی را بدزدد.
وُلف به محض رسیدن به امنیت از سوی دیگر اعضای باند به دلیل خیانتش رها میشود؛ اما زمانی که دیگران به مخفیگاه خود بازمیگردند، متوجه میشوند که مکان بهطور کامل خالی است، زیرا وُلف مکان را به فاکسینگتون به عنوان غرامت برای جنایاتش فاش کردهبود. اسنیک پس از اینکه با کمال میل آخرین دارایی خود را از روی مهربانی به آقای کوسه که گرسنه است، میدهد، دیگران متوجه میشوند که همه میتوانند راه خود را تغییر دهند و به کمک وُلف بروند، اما مار با انکار این امر آنها را رها میکند تا با مارمالاد متحد شود؛ مارمالاد در همین حال قصد دارد از شهاب سنگ برای قدرتدادن به یک دستگاه کنترل ذهن استفاده کند تا ارتشی از خوکچههای هندی را هیپنوتیزم کرده و سرمایههای خیریه را سرقت کند.
وُلف و فاکسینگتون در همین حال وارد خانهٔ مارمالاد میشوند تا شهاب سنگ را بدزدند اما توسط مارمالاد و مار دستگیر میشوند. آنها توسط باقیماندهٔ باند نجات مییابند، سپس شهاب سنگ را میدزدند و اقدام به خنثیسازی دزدی مارمالاد میکنند. آنها سپس به ایستگاه پلیس میرسند تا شهاب سنگ را تحویل دهند اما باند در آخرین لحظه تصمیم میگیرد مار را با وجود خیانتش نجات دهند. مارمالاد در طول تعقیب و گریز به عنوان مزیت به مار خیانت میکند و باند برای نجات او جان خود را به خطر میاندازد در نتیجه مارمالاد شهاب سنگ را پس میرباید.
در لس آنجلس بزرگ جایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، باندی از حیوانات جنایتکار بدنام ملقب به «بد سابقهها» (شامل آقای گرگ، آقای مار، خانم تارانتولا، آقای کوسه و آقای پیرانیا) با رهبریِ آقای گرگِ خونسرد دست به دزدیهای گستاخانه میزنند و با موفقیت از دست مقامات فرار میکنند؛ مردم شهر آنها را به عنوان حیواناتی ذاتاً «بَد» تعبیر کردهاند.
وُلف پس از اینکه توسط فرماندار دایان فاکسینگتون در تلویزیون زنده مورد توهین قرار میگیرد، باند خود را متقاعد میکند که برای سرقت جایزهٔ ارزشمندی به نام دلفین طلایی از پروفسور مارمالاد، یک خوکچه هندی بشردوست، در جریان مراسم تحلیف او در یک جشن دزدی کنند. وُلف در طول دزدی بهطور ناخواسته به یک زن مسن کمک میکند و به خاطر این کار خوبش مورد ستایش قرار میگیرد اما منجر به رنجبردن از کارهای اشتباهش در گذشته میشود. او پس از افشای باند و دستگیری، با تأیید فاکسینگتون مارمالاد را متقاعد میکند که آنها را «اصلاح» کند اما مخفیانه با تیمش نقشه میکشد که از این تظاهر برای سرقت مجدد جایزه استفاده کند.
مارمالاد باند را به خانهاش دعوت میکند، اما آنها با درسهای او مبارزه میکنند و نمیتوانند خود را با رفتار «خوب» وفق دهند. پس از اینکه یک برنامهٔ «آخرین سرقت برای همیشه» برای نجات یک گله از خوکچههای هندی از یک آزمایشگاه تحقیقاتی به دلیل بلعدین آنها توسط آقای مار، شخص دوم وُلف، شکست میخورد، فاکسینگتون آزمایش را لغو میکند؛ وُلف به او اعتراف میکند که از منفور بودن گونهاش متنفر است، فاکسینگتون نیز اعتراف میکند که درد او را متوجه میشود و به خوبشدن او امیدوار است. وُلف روی این موضوع فکر میکند و گربهای را از درختی نجات میدهد، که ناغافل این صحنه توسط مارمالاد ضبط و منتشر میشود و چهرهٔ عمومی این باند را تغییر میدهد. اِسنِیک با این حال ترس دارد که ارتباطش را با دوست صمیمیاش از دست بدهد.
وُلف هنگامی که باند برای ربودن مجدد جایزه سرقت جدیدی انجام میدهد، نمیتواند خود را مجبور به اتمام نقشه کند. در همین حال شهاب سنگی به سرقت میرود که باعث میشود باند مسئول سرقت آن شناخته شود. مارمالاد هنگامی که آنها دستگیر میشوند بهطور خصوصی با آنها ملاقات میکند و نشان میدهد که او شهاب سنگ را دزدیده و در تمام مدت برنامهریزی میکرد که باند سقوط کند. وُلف در زندان به گروهش توضیح میدهد که دیگر نمیخواهد یک جنایتکار و «بَد» باشد و آنها میتوانند بهتر از این باشند، اما مار قبول نمیکند و معتقد است که دنیا هرگز آنها را بهعنوان چیزی جز هیولا نخواهد دید. دعوای آنها زمانی قطع میشود که یک جنایتکار بدنام دیگر با نام کریمسون پا آنها را نجات میدهد و خود را به عنوان فاکسینگتون رونمایی میکند و توضیح میدهد که وی زمانی اصلاح شد که تلاش کرده بود دلفین طلایی را بدزدد.
وُلف به محض رسیدن به امنیت از سوی دیگر اعضای باند به دلیل خیانتش رها میشود؛ اما زمانی که دیگران به مخفیگاه خود بازمیگردند، متوجه میشوند که مکان بهطور کامل خالی است، زیرا وُلف مکان را به فاکسینگتون به عنوان غرامت برای جنایاتش فاش کردهبود. اسنیک پس از اینکه با کمال میل آخرین دارایی خود را از روی مهربانی به آقای کوسه که گرسنه است، میدهد، دیگران متوجه میشوند که همه میتوانند راه خود را تغییر دهند و به کمک وُلف بروند، اما مار با انکار این امر آنها را رها میکند تا با مارمالاد متحد شود؛ مارمالاد در همین حال قصد دارد از شهاب سنگ برای قدرتدادن به یک دستگاه کنترل ذهن استفاده کند تا ارتشی از خوکچههای هندی را هیپنوتیزم کرده و سرمایههای خیریه را سرقت کند.
وُلف و فاکسینگتون در همین حال وارد خانهٔ مارمالاد میشوند تا شهاب سنگ را بدزدند اما توسط مارمالاد و مار دستگیر میشوند. آنها توسط باقیماندهٔ باند نجات مییابند، سپس شهاب سنگ را میدزدند و اقدام به خنثیسازی دزدی مارمالاد میکنند. آنها سپس به ایستگاه پلیس میرسند تا شهاب سنگ را تحویل دهند اما باند در آخرین لحظه تصمیم میگیرد مار را با وجود خیانتش نجات دهند. مارمالاد در طول تعقیب و گریز به عنوان مزیت به مار خیانت میکند و باند برای نجات او جان خود را به خطر میاندازد در نتیجه مارمالاد شهاب سنگ را پس میرباید.
۱۷:۰۵
باند پس از نجات مار و از بینبردن کلاه ایمنی مارمالاد تسلیم پلیس میشود تا فاکسینگتون مجبور نشود گذشتهٔ جنایتکارانهٔ سابق خود را فاش کند. مارمالاد اعتبار بازیابی این شهاب سنگ را بر عهده میگیرد، اما مشخص میشود که این شهاب سنگ تقلبی است که توسط مار کاشته شده بود که شهاب سنگی اصلی را جعل کردهاست؛ او پس از جابجایی شهاب سنگ با لامپ، شهاب سنگ واقعی را در محوطه مارمالاد رها کرده و آن را بیش از حد شارژ کرد که باعث انفجار آن شده و ترکیب را از بین برد. وقتی شهاب سنگ تقلبی روی مارمالاد میاُفتد، الماسی که او از فاکسینگتون دزدیده بود از جیبش اُفتاده و مقامات تشخیص میدهند که این الماس سالها پیش توسط پنجهزرشکی به سرقت رفته بود؛ مارمالاد که اکنون به عنوان پنجهزرشکی قاب شدهاست، دستگیر شده و اعتبارش از بین میرود.
یک سال بعد، بچههای بد به دلیل رفتار خوبشان از زندان آزاد میشوند؛ آنها با فاکسینگتون شریک میشوند تا حرفهٔ جدید خود را برای مبارزه با جرم و جنایت آغاز کنند.
dastannevis.com
یک سال بعد، بچههای بد به دلیل رفتار خوبشان از زندان آزاد میشوند؛ آنها با فاکسینگتون شریک میشوند تا حرفهٔ جدید خود را برای مبارزه با جرم و جنایت آغاز کنند.
dastannevis.com
۱۷:۰۶
�ویس_نوجوان_سالگرد_ازدواج.mp3
۰۲:۱۸-۱.۰۶ مگابایت
۱۹:۳۲
۱۱ اردیبهشت
۴:۳۹
۴:۴۳
۶:۰۳
درخت دانش همانطور که از نامش پیداست، یک مفهوم است که به انتشار و انتقال دانش و اطلاعات مرتبط با یک موضوع خاص میپردازد. برای پربار شدن درخت دانش، این مراحل میتواند مفید باشد:
۱- جمعآوری اطلاعات: شروع کار با جمعآوری اطلاعات مرتبط با موضوع مورد نظر است. این اطلاعات میتواند از منابع مختلف مانند کتب، مقالات، مجلات، اینترنت و افراد متخصص جمعآوری شود.۲- سازماندهی اطلاعات: اطلاعات جمعآوری شده باید سازماندهی و دستهبندی شوند. این امر به کمک ایجاد ساختار درختی از دانش کمک میکند که اطلاعات به صورت سلسلهمراتبی و سازمانیافته قرار گیرند.
۳- تولید محتوا: بر اساس اطلاعات جمعآوری شده، محتوای جدیدی میتوان تولید کرد. این محتوا میتواند شامل مقالات، ویدئوها، نمودارها و... باشد که به بروزرسانی درخت دانش کمک کند.
۴- ترویج و انتشار: اطلاعات و محتوای تولید شده باید به صورت مناسبی ترویج شود تا به افراد مختلف دسترسی داشته باشد و از طریق این انتشار، مشارکت و همکاری افزایش یابد.
۵- بهروزرسانی مداوم: دانش در طول زمان به روز میشود؛ بنابراین، درخت دانش باید بهروزرسانی شود تا اطلاعات جدید در آن جایگاه خود را بیابند.
dastannevis.com
۱- جمعآوری اطلاعات: شروع کار با جمعآوری اطلاعات مرتبط با موضوع مورد نظر است. این اطلاعات میتواند از منابع مختلف مانند کتب، مقالات، مجلات، اینترنت و افراد متخصص جمعآوری شود.۲- سازماندهی اطلاعات: اطلاعات جمعآوری شده باید سازماندهی و دستهبندی شوند. این امر به کمک ایجاد ساختار درختی از دانش کمک میکند که اطلاعات به صورت سلسلهمراتبی و سازمانیافته قرار گیرند.
۳- تولید محتوا: بر اساس اطلاعات جمعآوری شده، محتوای جدیدی میتوان تولید کرد. این محتوا میتواند شامل مقالات، ویدئوها، نمودارها و... باشد که به بروزرسانی درخت دانش کمک کند.
۴- ترویج و انتشار: اطلاعات و محتوای تولید شده باید به صورت مناسبی ترویج شود تا به افراد مختلف دسترسی داشته باشد و از طریق این انتشار، مشارکت و همکاری افزایش یابد.
۵- بهروزرسانی مداوم: دانش در طول زمان به روز میشود؛ بنابراین، درخت دانش باید بهروزرسانی شود تا اطلاعات جدید در آن جایگاه خود را بیابند.
dastannevis.com
۶:۰۴
۷:۰۶
۸:۲۲
کشاورزی و نوشتن داستان به نظر ممکن است دو حوزه متفاوت به نظر برسند، اما در واقعیت ارتباطات جالبی با یکدیگر دارند. این ارتباط ممکن است از زوایای مختلفی برقرار شود:
۱ - ارتباط با محیط زیست: کشاورزی اغلب با طبیعت و محیط زیست در ارتباط است. نوشتن داستانهایی که درباره زندگی در مزرعه، روستا یا حتی محیطهای طبیعی است، میتواند به نوعی ارتباطی با محیط زیست ایجاد کند و به مخاطبان کمک کند تا بیشتر با طبیعت و زندگی در آنجا آشنا شوند.
۲- ارتباط با داستانهای محلی و فرهنگی: کشاورزی اغلب با زندگی روستایی و فرهنگ مردم محلی مرتبط است. نوشتن داستانهایی که به این موضوعات مربوط شوند، میتواند به نمایش دادن زندگی و فرهنگ مردم محلی کمک کند و به ارزشها و تجربیات آنها احترام بیشتری برساند.
۳- ارتباط با تجربیات شخصی: کشاورزی ممکن است برای بسیاری از افراد یک تجربه زندگی باشد. نوشتن داستانهای مبتنی بر تجربیات شخصی در زمینه کشاورزی میتواند به نوعی از خاطرات زندگی و تجربیات شخصی نویسنده برای خوانندگان جذاب و مفید باشد.
۴- ارتباط با موضوعات جاری: کشاورزی اغلب با موضوعاتی مانند امنیت غذایی، تغذیه سالم، و مدیریت منابع طبیعی مرتبط است. نوشتن داستانهایی که این موضوعات را مطرح کنند، میتواند به افزایش آگاهی افراد از این مسائل کمک کند.
dastannevis.com
۱ - ارتباط با محیط زیست: کشاورزی اغلب با طبیعت و محیط زیست در ارتباط است. نوشتن داستانهایی که درباره زندگی در مزرعه، روستا یا حتی محیطهای طبیعی است، میتواند به نوعی ارتباطی با محیط زیست ایجاد کند و به مخاطبان کمک کند تا بیشتر با طبیعت و زندگی در آنجا آشنا شوند.
۲- ارتباط با داستانهای محلی و فرهنگی: کشاورزی اغلب با زندگی روستایی و فرهنگ مردم محلی مرتبط است. نوشتن داستانهایی که به این موضوعات مربوط شوند، میتواند به نمایش دادن زندگی و فرهنگ مردم محلی کمک کند و به ارزشها و تجربیات آنها احترام بیشتری برساند.
۳- ارتباط با تجربیات شخصی: کشاورزی ممکن است برای بسیاری از افراد یک تجربه زندگی باشد. نوشتن داستانهای مبتنی بر تجربیات شخصی در زمینه کشاورزی میتواند به نوعی از خاطرات زندگی و تجربیات شخصی نویسنده برای خوانندگان جذاب و مفید باشد.
۴- ارتباط با موضوعات جاری: کشاورزی اغلب با موضوعاتی مانند امنیت غذایی، تغذیه سالم، و مدیریت منابع طبیعی مرتبط است. نوشتن داستانهایی که این موضوعات را مطرح کنند، میتواند به افزایش آگاهی افراد از این مسائل کمک کند.
dastannevis.com
۸:۲۴