بله | کانال شعرهای عاشقانه _ شعرهای اجتماعی « #شعر_اجتماعی »_ شعرهای سیاسی« #شعر_سیاسی »
عکس پروفایل شعرهای عاشقانه _ شعرهای اجتماعی « #شعر_اجتماعی »_ شعرهای سیاسی« #شعر_سیاسی »ش

شعرهای عاشقانه _ شعرهای اجتماعی « #شعر_اجتماعی »_ شعرهای سیاسی« #شعر_سیاسی »

۶۳عضو
تف به گور پدرکله خرت
تف به گور پدر کله خرت ای ساقی من که رفتم به فنا خیر سرت ای ساقی همه سرمست دراین عالم ومائیم خمار یک نظر کن به همین دور وبرت ای ساقی
باده با قطره چکان می دهی انگار که هست کل این میکده   ارث پدرت ای ساقی وعده دادی که شود میکده آباد ونشد ای دروغت بزند برکمرت ای ساقی
بیخودی نعره ی مستانه مزن هی به دروغ پیش ما ریخته آن کرک وپرت ای ساقیهم علم از کفت افتاده وهم تیروکمان تیرها رد شده اند از سپرت ای ساقی
شده ای دایه ی دلسوز  برای دگران ما که هستیم بگو در نظرت ؟  ای ساقی  صبح فردا که در میکده را بگشایند مبشود اینکه‌نباشد اثرت ای ساقی ؟
کانال اشعار#علی_اکبر_عباسی_فهندری 
#شعر_طنز

۷:۲۹

معرفی یک شغل پر درآمد و مفید (شغل پاچه خاری) وضع وحال بعضی از مدیران از ابتدای خلقت تا انتهای ذلت
اهل حزب حضرت باد است کارش را ببین شغل عالی ومقام و کار وبارش  راببین مدرکش در کاسه لیسی هست فوق دکترا قدرت انگشت و ابعاد  تغارش را ببین تا به زانو خم  شود در پیش پاهای رئیس  انعطاف مهره ها وپشت کارش را ببین روز دنبال نهار مفت وشب دنبال شام گردش هر روزه ی لیل و نهارش راببین وام می گیرد فقط با یک سفارش یک تماس  بی ضمانت بی سپرده  اعتبارش راببینَناجوانمردانه زیراب همه را  می زند شیوه وفن کثیف ونابکارش راببین پخمه هست وگشته است استاد  درس نخبه ها نخبه ی بیچاره و آموزگارش راببین
شغل او درپای منبر گفتن تکبیر هست نعره ی تکبیر و کوبنده شعارش راببینصبر کن تا جیره اش تعطیل گردد آن زمان چرخش برعکس وتغییر مدارش راببین می دهد چون مارمولک ناگهان   تغییر رنگ سرعت  مافوق صوت استتارش را ببینمنطقش زور وزبانش تند و گوشش هردوکرجای بحث وگفت و منطق قارقارش راببین هرزمان لازم شود چوب وچماقش روبراه در فنون پاچه گیری  اقتدارش را ببین
  پیش ارباب ارزش او هست یک مشت  استخوان
با همین یک استخوان شام و نهارش راببین
پاچه خاری هست یک شغل شریف وسودمند پاچه خاری کن و سود بیشمارش راببین گر تو هم مانند من از این هنر بی بهره ای حال  "عباسی " و وضع خنده دارش را ببین.
کانال اشعار #علی_اکبر_عباسی_فهندری

۷:۳۳

زمستان سخت!
خبر از مقاماتِ بالا رسیدکه در غرب روز مبادا رسید
همانگونه که پیشگو گفته بودزمستانِ سختِ اروپا رسید
به ما گفت: هیزم به لندن دهیماگر که دمایش به مِنها رسید
ولی انتظارات برعکس شدخساراتِ آنجا به اینجا رسید!
شمالِ اروپا که قندیل بستدِرازایِ قندیل تا ما رسید!
دچارِ چنان ناترازی شدیمکه فریادمان تا ثریا رسید
شده قطع هم برق و هم گازمانبه اعماقمان سوز و سرما رسید!
خدایا! خداوندگارا! اگردعامان به آن عرشِ اعلا رسید
به این طیفِ هیزُم‌کِشِ کودمغز!بگو دودِ هیزم به ماها رسید!
#شروین_سلیمانی

۷:۳۵

thumbnail
عید فطر است بگو فطریه‌مان گردن کیست
هر دو عمریست که مهمان دل هم شده ایم
undefinedundefinedundefined

۱۷:۴۵

گفــــــتم از مُلا ، بپُرسم نرخ فطر
یادم آمد قوت من،لب های توستundefinedundefined

گفتـــم از ماهش بگیرم یک نشان
یادم آمد ماه من ، سیمـای توست...undefinedundefined

undefinedundefinedundefined

۱۷:۴۵

روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنمتا سحر چشمان مستت را تماشا می کنم
بی مهابا صورت ماه تو را می بوسم واز همین امروز عید فطر برپا می کنم
چشم وگوش وبینی ولب را به دنیا بسته امتشنـه ی عشـق تـوام اما مدارا می کنم
در نماز ظهر رکعتهای من گم می شودعصر ها خود را در آغوش تو پیدا می کنم
روزه دارم هر چه می بینم دلم لک می زندبین این مو گنـدمیــها یاد حــوا می کنـم
هر که می آید نویدم می دهد عاشق شومتا برای عشق جایی نیست ، بی جا می کنم
روزه ی مریم نشسته بر لب معشوقه امآخرش یک روز من این روزه را وا می کنم !
undefinedundefinedundefined

۱۷:۴۶

thumbnail
«ما ملت شیشه بودیم. اگر پاکمان می‌کردند، می درخشیدیم. اما، ما را شکستند. ما هم تیز شدیم و بریدیم. پس گله‌ای نیست.»

۱۰:۱۰

thumbnail
حیفا که لبت را به سخن باز نکردم پشت سر هم بوسه پس انداز نکردم!!
مثل پر پروانه ی چسبیده به پیلهدر عشق تو پوسیدم و پرواز نکردم!
در حسرت آغوش تو میسوزم و حق است این آخر راهی است که آغاز نکردم!
بوسیدن روی تو،چه با فال و چه بی فالکاری است که با حافظ شیراز نکردم!
آنقدر عزیزی که به غیر از تو کسی را با یک غزل ساده سرافراز نکردم...
undefinedundefinedundefined

۱۳:۲۲

thumbnail
دلم گرفته برای دوباره دیدنِ توبرای بوسه زدن موقعِ رسیدنِ تو
دلم گرفته برای صدای دلچسبتبرای مست شدن لحظه ی شنیدنِ تو
پرنده های سراسیمه می شوندآرامدُرُست وقتِ عزیزِ نَفس کشیدنِ تو
چه اتفاقِ قشنگی ست عاشقی کردنمیان بِرکه ی آرامِ آرمیدنِ تو !
چه آهوانه می گُذری ای پلنگِ آبی پوشپُر است دستِ من از حسرتِ رمیدنِ تو
تو سیب سرخ نیازی و دستِ من نارَس !بگو چگونه شبی می رسم به چیدنِ تو؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌undefinedundefined

۱۳:۲۲

thumbnail
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefinedاز کنارم رد شدی ، عطرت مرا بی تاب کردیاد گیسو های لرزانت مرا بی خواب کرد
آن شب از پیشم گذشتی با دوصد نازو ادا از حسادت تا سحر ، شب شکوه بر مهتاب کرد
از لبت قند و عسل می ریزد ای شیرین سخندر دلم قند لبانت را نگاهت آب کرد
بوسه هایت سکر یک میخانه را آرد به جانباغ انگور فلک را بوسه ات دوشاب کرد
سایه ی چشمان تو ، آن گونه های قرمزت در دلم لبهای سرخت یادی از عناب کرد
آن نگاه شره ات دل را به یغما می برد خلقت افسونگری چون تو ، چنین ایجاب کرد
گشته ام مجنونت ای لیلی ی من ، آرام من عشق والایت مرا ، هم شاه و هم ارباب کردundefined undefinedundefined undefinedundefinedundefined undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۱۳:۲۴

thumbnail
یک لب بده به من که لبـم تـیر می کشـدعشقت مـرا به آتش و زنجیـر می کشـد
یک لب بده دوبــاره که در حـسرت لبت  تب آتشی بـراین دل غمگیـر می کشـد
چون آهویی که از همـه مـردم گریخـتهخود را به زیر سایه‌ی یک شیـر می کشد
این بوسه ها که می چشی از قندهار لبآخر تـو را به قلـــه ی  پامیــر می کشد
این لحظه هـای داغ هوس خیـز عاشقیما را به یک جنـون  نفس گیــر می کشد
بر روی بوم نرم تنــم  دسـت هــای تویک چشمـه زلال ســرازیـــــر می کشد
حاشا که شیخ، از شب ما با خبـــر شودکـــــار من و تو باز به تعزیـر می کشد
undefinedundefinedundefined

۱۴:۲۲

thumbnail
ترسم آخر ز غم عشق تودیوانه شومبیخود از خود شوم و راهیمیخانه شومآنقدر باده بنوشم که شوممست و خراب
نه دگر دوست شناسم نه دگرجام شراب
undefinedundefinedundefined

۱۴:۲۲

‍ اوضاع آینده ایران   ( پیشگویی های یک رمال، )غم مخور که بعد ازی دنیا  به کامِ ما مِرَه ای فِقیرا!حالِ ما بِهترتر از حالا مِرَه   پیشِ یَک رَمّالِ  رفتم تا بپرسم مو ازوکه بری چی وضع ما اقذر شِلم شَروا مره مار ای اوضاع حساس کنونی پیر کرد وضع حساس کنونی موندنیه یا مره ؟ گفت : بستا تا همی تحریم ها ور دشته رهطفل شادی بعد پنجا سال غم پیدا مره اوکه دشمن بو مره یکدفه خاله مهروو دایه ی دلسوزتر تر از ننه وبابا مره پول امریکا مره دم به سعت بی ارزش و پول ایران‌ دم به دم هی ارزشش بالا مره تا پرنه او فقط از جوی وردریا مرفت از صبا هر جوی ما اندزه ی دربا مره حِرفَه و شغلِ گِدَایی وِرمیُفتَه کِم‌کِمَک او گُدایِ کوچَه از یارانه‌ها آقا مِرَه دولت از کشورِ چین باید گُدا وارد کِنَه یَعنِی ازؤو فِردا گُدایِ چینی‌یُم پیدا مِرَهاشتغال‌زایی بِرَه همچی که از سالِ دِگَه کارگر و فَعلَه دِ سَر  ِگُذر قَحطا مِرَه گوشتِ گُوسبَن مثلِ سالایِ قِدیم  اَرزو خرف خَر خیالِش راحت از چَاقوی قِصّابا مِرَه بس که هی گوشت زیادی خورده بَشَن گربه ها از سر سیری مگی مومووِشا  ماما مره پوزخندِ زَه دوبره مرتکه رمال وگفت وضع کشور وازهم مثل زمان شا مرهطرح کالا برگ کوپینی که دستاورد ماست مشتلق  او طرح خوب امسال هم  اجرا مره
او فِقیرایِ که تا حالا نِمُردَن گوش بِدَن جای دارا و نَدار امسال جابه‌جا مِرَه   از کلید شیخ اگرکه قفل بختت وانرف غم مخور امسال با انبر کلاغی وا مره  کاسب تحریم دستش رو که رفته منتها دق منه از غصه و پیش همه رسوا مره صبرکو تا واردات وصادرات آزاد رههم پراید وهم پژو صادر به امریکامره دست پر باید بره این بار آقای وزیر وقته که دره به پیش حضرت والا مره یک دو بست از شیره ی کرمان اگر بکشه ترامپ عاشق وافور و بست شیره ی اعلا مره تا که سوغاتی عرق از کاشمر ببرن براش کی دگه اووخ سرای ویسکی و ودکا مره دم همو یک پیک اول ره چنو مست وخراب که د پیشش هر سندکه بگذرن امضا مره گوشت منظرر کنم قرمه بری حاجی ترامپ ناس شهرخواف سوغاتی به مونتانا مرهصبرکو تا بقیه سهم عدالت شِر بتَن ور اِلَه اِسمَل گدا اسمش حجی آقا  مره تا حَجی خانم‌ بره به مکه اوبی سر صدا دست صیغه شِر مگیره وبه پاتایا مره اوکه تا دینه بِری یارانه ها خودشِر مِکُشت  وِرمِگَه: اَه اَه، اَدَم از پول دِلشورا مِرَه بازنشسته مملکت با دعوت حاجی ترامپ با هواپیما به آبشار نیاگارا مره از نیاگارا واز اوشار او تا سر بره واز بلیط مستنه و ور شاخ افریقا مره وَرخِز " عباسی " ببی که ننه ی صغری  چطُو عینکِ دودی زیَه  داره  به کانادا مِرَه کانال اشعار علی اکبرعباسی فهندریhttps://t.me/abbasifahandarتوضیحات=اقذر - آنقدر شلم شروا -همان شلم شوربا است ، آشفتگی ، بهم ریختگی پرنّه - پریروز مرتکه - همان مرتیکه رمال چون گفت مملکت مثل زمان شاه میشود واجب التوهین است منظر -روستایی که گوشت آن معروف است. البته به دروغ شایعه کردند وتهمت زدند که روزگاری قصابی درآن ده بوده که گوشت حیوانات خانگی چون سگ وگربه وخر را بجای گوشت بره وگوساله به مسولین عالی رتبه شهر می داده ( البته از این نظر کاربدی نمی کرده ) و آن زمانها کار زشت وناجوانمردانه ای محسوب می شده اما امروزه قبح و زشتی کار از بین رفته و عده ای از قصابان درسرتاسر این مرز پرگهر  به این کار قبیح مشغولند کاشمر = شهر همجوار ما در خراسان رضوی همین مشروبات الکلی که البته درهمه جای دنیا ساخته میشود وبه دروغ اسم کاشمر در رفته شاید بخاطر زیادی تاکستان ومحصول  انگور است ناس شهرخواف = یکی از شهرهای همجوار ما البته ناس خواف هم از افقانستان وارد ایران میشود .ومحصول خواف وتایباد و.. نیست ولی در قدیم درچهار راه خواف تربت حیدریه زیاد فروش می شدوراله - الکی .همینطوری پاتایا : یکی از شهرهای تایلندکه می گویند مرکز لهو و لعب استورخز - برخیز   ننه صغری : شخصیتی خیالی است وننه ی هیچ صغرایی نیست

۵:۱۶

شایع شده خودنویس را کِش رفتندبیهوده نپرسید چرا کش رفتند
کش رفتنشان نیست که یک‌جا و دو جامن فکر کنم که چند جا کش رفتند!
#شروین_سلیمانی

۱۷:۴۱

کمک‌نامه!
نَه کشتیِ نوح را به اینجا بفرستنه فرشِ سلیمانِ نبی را بفرست
ماییم و خروشِ نیل و فرعون از پِییارب تو فقط عصای موسی بفرست!
ا••••••••••••••••••••••••••••••
نه بر سرِ ما سایهٔ جنگی بفرستنه بمب، نه موشک، نه فِشنگی بفرست
ما نیز بُریده‌ایم‌ مثل یونسپس مرحمتی کن و نهنگی بفرست!
ا••••••••••••••••••••••••••••••
نه آیه، نه سورهٔ بلندی بفرستنه معجزهٔ نبی‌پسندی بفرست
این مرتبه آنکه کارد دارد ناشی‌ستپس تا نبُریده گوسفندی بفرست!
ا••••••••••••••••••••••••••••••
امسال نه قابیل به ایران بفرستنه اَبرَهه با فیل به ایران بفرست
خواهی که به اینجا سر و سامان بدهییک دسته ابابیل به ایران بفرست..

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani

۱۷:۴۲

undefinedدوزخی در بهشتundefined
در خبر خواندم که در فومن، جهنم ساختند!زاغه از زقّوم در اقلیم زمزم ساختند
خاک گیلان را که پهلو می‌زند خود بر بهشتاز چه رو خاکسترآلود جهنم ساختند؟
هم دل دریا از این آئینه‌ی دق سوختندهم به چشم سبز جنگل، سرمه از غم ساختند
هم بهشت رودخان و جنت ماسوله راشرمگین از خنده‌های اهل عالم ساختند
صاحب جام جهان‌بین بوده‌اند ایرانیانعینک از د‌وزخ چرا بر دیده‌ی جم ساختند؟
این نمایش را برای عبرت غارتگران یا پی ترساندن ابناء آدم ساختند؟
شاهکاری این‌چنین را در ادارات وطنساخت یک مجموعه تنها ، یا که با هم ساختند؟!
هیزمش را از حیاط خانه و باغات خویشیا ز بیت‌المال این ملت فراهم ساختند؟
بس نبود آیا برای مردم حسرت‌ نصیبآن‌چه در این سال‌ها از فقر و ماتم ساختند؟
بی جهنم نیز چیزی از جهنم کم نداشتاین بنای کج که از آه دمادم ساختند
undefined افشین علاundefined خرداد  ۱۴۰۴

۱۸:۴۷

خَرتولوژی!
می‌شود آیا کسی خر باشد؟ آری می‌شوددائماً در حالِ عرعر باشد؟ آری می‌شود
هم دهانش صاف باشد از لگدهای ستمهم طرفدارِ ستمگر باشد؟ آری می‌شود
با دو چشم خود چپاول را ببیند، مُنتهابی‌تفاوت چون چغندر باشد؟ آری می‌شود
چرخ‌های اعتقادش لِه کند ما را ولیصاحبِ یک مغزِ پنچر باشد؟ آری می‌شود
روی هر موجی که از هر ور به هر ور می‌رودمثل دمپایی شناور باشد؟آری می‌شود
می‌شود یارو پیِ دوشیدنِ یک‌ سطل شیردر پیِ گاوِ مذکّر باشد؟ آری می‌شود
می‌شود با این همه خر، بختِ مرزِ پُر گُهرتیره مثلِ شامِ محشر باشد؟ آری می‌شود!
خر که معلوم است تکلیفش ولی آیا کسیمی‌شود از خر فراتر باشد؟ آری می‌شود...
#شروین_سلیمانی

۱۹:۴۴

thumbnail
اندوهگین نباش سرزمین من!
در شکافِ زخم‌های توبذر گل کاشته‌ام.تو روزی، سراسر گلستان خواهی شد.
undefinedundefinedundefined

۸:۳۷

تُف!
ما در این فکر که یک لقمهٔ نان جور کنیمشیخ فرموده ولی مرثیه‌خوان جور کنیم!
سالِ او یکسره عید است ولی ما بایدهمهٔ سال بساطِ رمضان جور کنیم
نیم قرنی شده که توی توالت هستیدوقت کم بوده بگویید زمان جور کنیم!
حافظا دولتِ ما دشت و دمن را خشکاندچمنی نیست که ما سروِ چمان جور کنیم
دستی آمد همهٔ چشم و زبان‌ها را بستباید از کلّه‌پزی چشم و زبان جور کنیم
آرش امروز به قیدِ سند آزاد شدهما برای چه کسی تیر و کمان جور کنیم؟!
کوروش! از مرز برو تا نگرفتند تو راوقت هم نیست برایت چمدان جور کنیم!
ای که گفتی که مسلمان شدن اینجوری نیستتو عمل کن که ببینیم و همانجور کنیم
خواستم تُف کنم اما دهنم خشکیدهدوستان لطف کنید آبِ دهان جور کنیم!
#شروین_سلیمانی

۴:۵۲

لطف کن مسجد که می آیی رُژت را پاک کنمومنان با دیدنت،حالی به حالی می شوند
خواهشا چادر نمازت تیره باشد بهتر استبا گل پیراهنت،حالی به حالی می شوند
عذر میخواهم ولی شلوار با مانتو بپوشدر هوای دامنت،حالی به حالی میشوند
این جماعت کاملا آماده گمراهی اندبا تماشا کردنت،حالی به حالی می شوند
عده ای آنقدر تعطیلند و بی ایمان،که باتار موی خرمنت،حالی به حالی می شوند
بوی خوش بعضا به این موضوع دامن می زندچون که با عطر تنت،حالی به حالی می شوند
هیکل خوش فُرم خود را زیر چادر دفن کناز وجود مانکنت،حالی به حالی می شوند
عده ای ایمانشان سست است،این بیچاره هابا نظر بر گردنت،حالی به حالی می شوند
مومنان این روزها اوضاعشان اینگونه استیکنظر با دیدنت،حالی به حالی می شوند
undefinedundefinedundefined

۹:۵۲