عکس پروفایل رمان عشق دوباره🥺🦋ر

رمان عشق دوباره🥺🦋

۶۵عضو
Default Gift Icon

پاکت هدیه

عکس پروفایل رمان عشق دوباره🥺🦋ر

رمان عشق دوباره🥺🦋

ببخشید نبودمundefinedundefined
راضی بودین؟ undefinedundefined

۱۰:۲۵

اگه 90 تا بشیم باز هم پاکت داریم🩸undefined

۱۰:۲۷

رمان عشق دوباره🥺🦋
p#26 رمان عشق دوبارهundefinedundefined از خواب بیدار شدم یونجو خواب بود. به سمت اشپزخونه رفتم و در یخچال رو باز کردم چیزی بجز تخم مرغ نبود. همون رو برداشتم و پختم. بعدش هم به سمت اتاق رفتم و یونجو رو که الان 3 ماهش بود رو برداشتم تاکسی گرفتم و بردمش خونه وول. گذاشتمش و رفتم دانشگاه. (بعد از دانشگاه) صدای بوق شنیدم و به سمتش رفتم. سانگ بود اومده بود دنبالم بی حرف سوار شدم. کجا میری خانوم کوچولو؟ خونه وول که یونجو رو بردارم! مگه هزار بار نگفتم پرستار میگیرم. بسه دیگه پول خیلی دارم بدم برا پرستار مسخره کردی؟ باشه بابا من تسلیمم اصن بیا بخور منو جنبه هم ک نداری. وای وای تو خودت چقدر جنبه داری؟ رسیدیم و یونجو رو گرفتم برگشتم خونه بهش شیر دادم و خوابوندمش. بعدش هم نشستم پای تلوزیون و شروع کردم به دیدن فیلم (true buty) زیبای حقیقی. بعد فیلم پیتزا سفارش دادم و غذا رو گرفتم سانگ هنوز از شرکت برنگشته بود.
p#27
رمان عشق دوباره undefinedundefined

#سانگ

چند وقت بود شرکت نمیرفتم و میرفتم پیش میونگ تا کار های اونو درست کنم اما به وول گفته بودم چیزی به جانگ نگه و حقوقم هم میگرفتم.
تو ترافیک همیشگی بودم دیگه شده بود عادت برام.
کولر ماشین رو روشن کردم و کوتم رو در اوردم واقعن گرم بود.
بعد تغریبا یک ساعت برگشتم خونه ساعت ده نیم شب بود.
جانگ عین جنازه روی صندلی نشسته بود و سرش رو روی میز غذا خوری گذاشته بود.
سلام من اومدم.
پرید خوش اومدی!!
رفتم و بوsه از پیشونیش گرفتم و بسمت اتاق رفتم وول ک بیدار بود اما خیلی ساکت توی تختش بود رو ب. غل کردم و بردم پایین.
موز له شده اش رو بهش دادم و بعد هم روی کالسکه یکم اینور اونورش مردم ک بخوابه.
بردمش توی اتاقش و گذاشتم روی تخت جانگ هم که روی مبل بود رو ب. غل کردم و ب اتاق خودمون بردم.
روی تخت گذاشتم و خودم لباسم رو عوض کردم.
شلوارک سیاه با تیشرت مشکی.
روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو روشن کردم.
توی اینستا میچرخیدم. ویدیو های مضخرف از درد بیکاری توی اینستا میگشتم و اعصابم بخاطر نت ضعیف بهم ریخته بود. گوشی رو ساعت هفت صبح کوک کردم و بعد هم گذاشتمش پایین تخت دستم رو دور جانگ حلقه کردم و بعد از چند دقیقه خوابم برد

۲۱:۱۱

thumnail
شخصیت سانگundefinedundefined

۲۱:۱۸

thumnail
شخصیت جانگ 🤍undefined

۲۱:۱۹

رمان عشق دوباره🥺🦋
p#27 رمان عشق دوباره undefinedundefined #سانگ چند وقت بود شرکت نمیرفتم و میرفتم پیش میونگ تا کار های اونو درست کنم اما به وول گفته بودم چیزی به جانگ نگه و حقوقم هم میگرفتم. تو ترافیک همیشگی بودم دیگه شده بود عادت برام. کولر ماشین رو روشن کردم و کوتم رو در اوردم واقعن گرم بود. بعد تغریبا یک ساعت برگشتم خونه ساعت ده نیم شب بود. جانگ عین جنازه روی صندلی نشسته بود و سرش رو روی میز غذا خوری گذاشته بود. سلام من اومدم. پرید خوش اومدی!! رفتم و بوsه از پیشونیش گرفتم و بسمت اتاق رفتم وول ک بیدار بود اما خیلی ساکت توی تختش بود رو ب. غل کردم و بردم پایین. موز له شده اش رو بهش دادم و بعد هم روی کالسکه یکم اینور اونورش مردم ک بخوابه. بردمش توی اتاقش و گذاشتم روی تخت جانگ هم که روی مبل بود رو ب. غل کردم و ب اتاق خودمون بردم. روی تخت گذاشتم و خودم لباسم رو عوض کردم. شلوارک سیاه با تیشرت مشکی. روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو روشن کردم. توی اینستا میچرخیدم. ویدیو های مضخرف از درد بیکاری توی اینستا میگشتم و اعصابم بخاطر نت ضعیف بهم ریخته بود. گوشی رو ساعت هفت صبح کوک کردم و بعد هم گذاشتمش پایین تخت دستم رو دور جانگ حلقه کردم و بعد از چند دقیقه خوابم برد
پارت جدید لاومundefinedundefined

۲۱:۲۰

p#28
رمان عشق دوباره🤍undefined

#جانگ
از خواب بیدار شدم که دیدم ب سانگ گره¹ خوردم.
حولش دادم اونور و بعد هم ببخشید ارومی گفتم و به سمت یخچال رفتم یکم چرت و پرت برداشتم بعدش هم به سمت اتاق یونجو رفتم.
هنوز خواب بود.
فردا واکسن شش ماهگیش بود و من باید دانشگاهم رو کنسل میکردم.
اون دختری ک میگفت چرا بچه دار شده الان تنها دلیل زنده بودنش بچشه جالب نیست؟
به سمت دسشویی رفتم و کارهای لازمه رو انجام دادم بعد صبونه به یونجو یکم شیر دادم و بعدش هم به سمت اتاق رفتم.
سانگ هنوز خواب بود لباس خونگی هام رو در اوردم سو. تین ابی و ش. ورت ابی پوشیدم دامن چین دار و کراپ پروانه ای جوراب بلند تا زانو سیاه و سفید و کفش ال استار.
چه جیگری شده بودم.
موهای لختم رو دورم پخش کردم و رژ ملیح و کمرنگی زدم.
یه ارایش کوچیک هم کردم و یونجو رو بغل کردم سوار ماشینش کردم و روی صندلی بچه نشوندمش کمربندش رو بستم و بعد هم خودم پشت رول نشستم.
با سرعت نه چندان زیاد و نچندان کم شروع ب رانندگی کردم.
دم در خونه وول ک رسیدم دوتا بوق زدم و بعد هم اومد یونجو رو بهش دادم و به سمت دانشگاه راه افتادم.
وارد کلاس شدم گوشیم رو روشن کردم و گوشی بازی کردم.
استاد ک اومد سر کلاس گوشی رو توی کیفم گذاشتم و ب درس گوش کردم.

(گره خوردن، به هم گیر کردن)

۲۱:۴۰

رمان عشق دوباره🥺🦋
p#28 رمان عشق دوباره🤍undefined #جانگ از خواب بیدار شدم که دیدم ب سانگ گره¹ خوردم. حولش دادم اونور و بعد هم ببخشید ارومی گفتم و به سمت یخچال رفتم یکم چرت و پرت برداشتم بعدش هم به سمت اتاق یونجو رفتم. هنوز خواب بود. فردا واکسن شش ماهگیش بود و من باید دانشگاهم رو کنسل میکردم. اون دختری ک میگفت چرا بچه دار شده الان تنها دلیل زنده بودنش بچشه جالب نیست؟ به سمت دسشویی رفتم و کارهای لازمه رو انجام دادم بعد صبونه به یونجو یکم شیر دادم و بعدش هم به سمت اتاق رفتم. سانگ هنوز خواب بود لباس خونگی هام رو در اوردم سو. تین ابی و ش. ورت ابی پوشیدم دامن چین دار و کراپ پروانه ای جوراب بلند تا زانو سیاه و سفید و کفش ال استار. چه جیگری شده بودم. موهای لختم رو دورم پخش کردم و رژ ملیح و کمرنگی زدم. یه ارایش کوچیک هم کردم و یونجو رو بغل کردم سوار ماشینش کردم و روی صندلی بچه نشوندمش کمربندش رو بستم و بعد هم خودم پشت رول نشستم. با سرعت نه چندان زیاد و نچندان کم شروع ب رانندگی کردم. دم در خونه وول ک رسیدم دوتا بوق زدم و بعد هم اومد یونجو رو بهش دادم و به سمت دانشگاه راه افتادم. وارد کلاس شدم گوشیم رو روشن کردم و گوشی بازی کردم. استاد ک اومد سر کلاس گوشی رو توی کیفم گذاشتم و ب درس گوش کردم. (گره خوردن، به هم گیر کردن)
پارت جدید لاومundefined

۲۱:۴۱

شبتون بخیر پرنسساundefinedundefinedundefinedپارتای جدید؛ کمی بالاتر🩶

۲۱:۴۶

رمان عشق دوباره🥺🦋
p#28 رمان عشق دوباره🤍undefined #جانگ از خواب بیدار شدم که دیدم ب سانگ گره¹ خوردم. حولش دادم اونور و بعد هم ببخشید ارومی گفتم و به سمت یخچال رفتم یکم چرت و پرت برداشتم بعدش هم به سمت اتاق یونجو رفتم. هنوز خواب بود. فردا واکسن شش ماهگیش بود و من باید دانشگاهم رو کنسل میکردم. اون دختری ک میگفت چرا بچه دار شده الان تنها دلیل زنده بودنش بچشه جالب نیست؟ به سمت دسشویی رفتم و کارهای لازمه رو انجام دادم بعد صبونه به یونجو یکم شیر دادم و بعدش هم به سمت اتاق رفتم. سانگ هنوز خواب بود لباس خونگی هام رو در اوردم سو. تین ابی و ش. ورت ابی پوشیدم دامن چین دار و کراپ پروانه ای جوراب بلند تا زانو سیاه و سفید و کفش ال استار. چه جیگری شده بودم. موهای لختم رو دورم پخش کردم و رژ ملیح و کمرنگی زدم. یه ارایش کوچیک هم کردم و یونجو رو بغل کردم سوار ماشینش کردم و روی صندلی بچه نشوندمش کمربندش رو بستم و بعد هم خودم پشت رول نشستم. با سرعت نه چندان زیاد و نچندان کم شروع ب رانندگی کردم. دم در خونه وول ک رسیدم دوتا بوق زدم و بعد هم اومد یونجو رو بهش دادم و به سمت دانشگاه راه افتادم. وارد کلاس شدم گوشیم رو روشن کردم و گوشی بازی کردم. استاد ک اومد سر کلاس گوشی رو توی کیفم گذاشتم و ب درس گوش کردم. (گره خوردن، به هم گیر کردن)
p#29
رمان عشق دوبارهundefinedundefined

#بعدازدانشگاه

رفتم یونجو رو برداشتم بچم خیلی وقت بود پارک نرفته بود پس بردمش پارک.
توی این فکر بودم:
رابطم با سانگ اصن خوب نیس.
یادمه قبلا خیلی رومانتیک بود.
با یاد خاطره هایی ک باهم داشتیم اشک ریختم و بعد گفتم شاید کسی تو زندگیش هست.
با این فکر قطره اشک پنجم از چشمم جاری شد.
البته شاید همه اینا تقصیر خودم بود نمیدونم.
یونجو رو بغل کردم و تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم.
باخودم فکر کردم خونم رو عوض کنم.
یکی زدم تو سر خودم خاک تو سرت جانگ این چه فکریه میخای یونجو بدون باباش بزرگ بشه؟
رسیدم خونه و به سمت اتاق رفتم.
یونجو رو روی تخت گذاشتم و بعدش خودم لباسم رو عوض کردم.
یه تیشرت لانگ تا زانو بدون شلوار به سمت اشپزخونه رفتم و یکم شیر خشک درست کردم و بسکوییت رو با اب مخلوط کردم ک یونجو بتونه بخوره.
برای خودم هم یدونه نیمرو درست کردم و اول غذای یونجو رو بهش دادم و خوابوندنمش و بعدش هم خودم موندم و نیمروی خشمزم.
پس فردا قرار بود با سانگ و یونجو بریم کره تا مامانم اینارو ببینیم و این خیلی خوب بود اما نمیدونستم ک بابا اصن میزاره بیام تو خونه یا نه.

۹:۱۶

رمان عشق دوباره🥺🦋
p#29 رمان عشق دوبارهundefinedundefined #بعدازدانشگاه رفتم یونجو رو برداشتم بچم خیلی وقت بود پارک نرفته بود پس بردمش پارک. توی این فکر بودم: رابطم با سانگ اصن خوب نیس. یادمه قبلا خیلی رومانتیک بود. با یاد خاطره هایی ک باهم داشتیم اشک ریختم و بعد گفتم شاید کسی تو زندگیش هست. با این فکر قطره اشک پنجم از چشمم جاری شد. البته شاید همه اینا تقصیر خودم بود نمیدونم. یونجو رو بغل کردم و تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم. باخودم فکر کردم خونم رو عوض کنم. یکی زدم تو سر خودم خاک تو سرت جانگ این چه فکریه میخای یونجو بدون باباش بزرگ بشه؟ رسیدم خونه و به سمت اتاق رفتم. یونجو رو روی تخت گذاشتم و بعدش خودم لباسم رو عوض کردم. یه تیشرت لانگ تا زانو بدون شلوار به سمت اشپزخونه رفتم و یکم شیر خشک درست کردم و بسکوییت رو با اب مخلوط کردم ک یونجو بتونه بخوره. برای خودم هم یدونه نیمرو درست کردم و اول غذای یونجو رو بهش دادم و خوابوندنمش و بعدش هم خودم موندم و نیمروی خشمزم. پس فردا قرار بود با سانگ و یونجو بریم کره تا مامانم اینارو ببینیم و این خیلی خوب بود اما نمیدونستم ک بابا اصن میزاره بیام تو خونه یا نه.
p#30
رمان عشق دوبارهundefinedundefined
#سانگ
برگشتم خونه و جانگ رو بغل کردم و بوsه ای از روی سرش گرفتم.
به اتاق یونجو رفتن بغلش کردم و اوردم دادامش به جانگ و به سمت اتاق مشترکم با جانگ راهی شدم.
لباسم رو پوشیدم.
یک تیشرت سیاه.
و شلوارک ابی.
به طبقه پایین رفتم و پیتزا سفارش دادم. یونجو رو بغل کردم و چرخوندمش تو هوا میخندید.
بعدش هم با دهنم قلقلکش دادم.
صدای زنگ در رو شنیدم یونجو رو ب جانگ دادم و کارت رو برداشتم.
به سمت در رفتم و تا در رو باز کردم وول و کانگ عین وحشی ها ریختن تو خونه.
سلاممم
_سلام
مهمون ناخوانده میبینم نمیخواستین بریم؟جانگ جواب داد نه نمیخاد تازه پیتزا هم سفارش دادیم بیاین بشینید.
وول معلوم بود گرسنشه گفت ما پس شام میخوریم و میریم زد زیر خنده کانگ بیشکونی از دستش گرفت و جیغ وول رفت هوا چته وحشی مگه مغز خر خوردی منو جانگ هم داشتیم بهشون میخندیدیم که هممون با صدای گریه یونجو خ_فه خ_ون گرفتیم.
جانگ بغلش کرد و دور خونه راه میرفت تا ساکت شد و بعد چند دقیقه خابید.

#جانگ

به اتاق بردمش و روی تختش گذاشتم و برگشتم پایین.
زنگ در خورد درو رو باز کردم و پیتزا رو گرفتم پولش هم پرداخت کردم و اومدم داخل.
چون دوتا پیتزا بود.
یکیش رو من و سانگ خوردیم و اونیکی رو وول و کانگ.
وول بعد از غذا دستی رو شکمش کشید و گفت وایی خیلی خوردم.
و کانگ ک همینجوری نگاش میکرد چون نتونسته بود یک لقمه هم بخوره.
و بعد هم کث_افتی از دهنش اومد بیرون. تصمیم گرفتیم بریم بیرون بستنی توی پارک بخوریم. به طبقه بالا رفتم و یه تیشرت سفید که روش ستاره ابی بود و وسطش هم خالی بود رو برداشتم با شلوار کرکره ای کرمیم پوشیدم
سانگ هم یه شومیز سفید و شلوار مشکی پوشیده بود.
رفتم یونجو رو برداشتم و یک تیشرت که مثل مال خودم بود فقط رنگ ستارش صورتی بود با شلوار دم پا جین پوشیدم و یک کت بنفش هم تنش کردم که پشه دستش رو نیش نزنه.

۱۱:۵۱

پارت هارو خوندین؟ undefinedundefined

۱۱:۵۵

thumnail
۱_15undefinedundefined۲_نه پس عمم مینویسه اینقدر از این سوال بدم میاد تاحالا هزار بار دیدمشundefinedundefined

۱۱:۵۹

thumnail
#me undefinedundefined

۱۲:۰۱

رمان عشق دوباره🥺🦋
undefined #me undefinedundefined
گایز چنل تیک تاکم توی فیلم بالا هست ممنون میشم برین و فالوم کنینundefinedundefined

۱۲:۰۱

thumnail
undefinedundefined

۱۲:۰۳

thumnail
undefinedundefined

۱۲:۲۶

های چند وقت بخاطر امتحان ها ممکنه یا پارت نزارم یا طولانی نباشهundefinedundefined

۱۶:۲۱

رمان عشق دوباره🥺🦋
کیدراما☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎ فروشگاه ست بیول فروشگاه جادوگر عشق مخفی من دوست پسر من باش خفه شوگروه گل پسر جواهری درقصر غریبه هایی از جهنم زوج اورژانسی بازگشت زوجین شریک مشکوک خانه مرغ مگس خوار بذارشوالیت باشم عشقم از ستاره اومده پسران برتر از گل گوهه ریونگ مورخ تازه کار قلب_خونین انگیزه عشق عاشقان آسمان سرخ تو فوق العاده ای عشق و آرزو فوق برنامه زندگی خصوصی او تهیه کنندگان یک عشق بسیار زیبا او زیبا بود دروغگوی دوست داشتنی من روی موج عشق تنظیم کن دی پی عشق یک کتاب پاداش است سرقت پول کره نجیب زاده عزیزترینم محرک بدترین شیطان روز خوب سگ بودن امپراطور نقاب دار مقدر شده با تو دونا شیطان من داستان قرار داد ازدواج پارک به سامدالری خوش آمدید ماه در روز بازی مرگ شب فرا رسیده موجود کیونگ سونگ ـہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہــ سیدراما☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎ تا پایان ماه ناگهان هفده سال عشق هوگو عشق پنهان خیابان مایانگ عزیز روز های بهتر بادیگارد بانمک افسانه منحصر به فرد برنامه نویس بامزه برو جلو عبور عشق کوپید عشق ـہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہـــہـہــ۸ــہــ تیدراما☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎☟︎︎︎ دختری از ناکجا آباد پسران برتر ازگل تایلندی
معرفی کیدرما ، سیدرما ، تیدرما undefinedundefined

۱۶:۳۲