بازارسال شده از 🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
لینک ناشناش
#رهانا
https://daigo.ir/secret/6646899241
#رهانا
https://daigo.ir/secret/6646899241
۱۰:۱۲
انرژی و لایک یادتون نره
۱۰:۱۲
🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
ساز نواختن ورق چهل و چهار جانان: امیر کلی پیم داده بود ولی حوصلع جواب دادن نداشتم ک یهو گوشیم زنگ خورد ناشناس بود شروع مکالمه جانان: بله ناشناس(دختره): سلام جانان خانم خوبی جانان: سلام ممنون شما ناشناس: فعلا زوده بفهمی من کیم ولی ی سوال از عکسی ک واست فرستادم خوشت اومد جانان: کدوم عکس ناشناش: عکس عشقت با ی دختر جانان: چیی... ت اون عکس رو فرستادی.. ت کی ناشناس: ی ادرس واست میفرستم فردا بیا اونجا ولی باید تنها بیای اگ کسی همراهت بیاد دیگ کارت با منه جانان: خیله خوب باش پایان مکالمه جانان: استرس داشتم واسه فردا نمیدونستم چ بلایی قرارع سرم بیاد ت همین حال بودم ک صدا رهانا اومد رهانا: جانان بیا پایین امیر اومده جانان: رفتم پایین ک دیدم امیر با ی قیافه نگران و کمی اعصبانی وایساده کنار مبل سلام امیر: سلام معلوم هس کجایی چرا جوابمو نمیدی جانان: دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم روژین: جانان امیر: جانان چی میگی جانان: همون ک شنیدی امیر: رفتم سمتش دستشو گرفتم خیرع شدم بهش جانانم چیشده چرا اینطوری حرف میزنی جانان: امیر برو فردا صبح جانان: صبح با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم اماده شدم رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتم سمت ادرسی ک اون دختره فرستاده بود رهانا: امیر دیروز بهم گف اگ جانان جایی رف یا چیزی شد بهش بگم بعد اینک جانان رف ب امیر زنگ زدم گفتم الان راه افتاد تا بره امیر: بعد زنگ رهانا سریع اماده شدم رفتم سمت خونه جانان اینا ولی نبود کمی رفتم جلوتر ک چراغ قرمز شد ک یهو ماشین جانان رو دیدم ک جلوعه من بود جانان: بعد چند دقیقه رسیدم ب اون ادرسی ک فرستاده بود از ماشین پیاده شدم ی خونه بزرگ بود ک درش باز بود رفتم داخل امیر: خیلی دوس داشتم بدونم اینجا خونه کیه نکنه عوض شدن اخلاقش ب اینجا مربوط بشع نفس: خوش اومدی بیا ت جانان: رفتم داخل ک چندتا نگهبان هم اونجا بودن نشستم رو مبل ک اون دختره هم نشست جلوم خب می شنوم
چطور بود
عالی
بدنبود
عالی
بدنبود
۱۰:۱۳
۱۰:۳۳
کی پارت میخواد
۱۹:۱۵
ساز نواختن
ورق چهل و پنچ
نفس: عجله داریا
جانان: خیلی
امیر: وارد حیاط خونه شدم ی خونه بزرگ با حیاط بزرگی بود پشت خونه چندنا نگهبان بود ک منو نمی دیدن چون پشتشون ب من بود رفتم جلوتر ک ی صداهایی شنیدم وایسادم همونجا تا ببینم چی میگن
نفس: اون عکسه دختره ک با امیر بود عکس من بود ولی برا خیلی وقت پیشه من و امیر قبلا باهم رل بودیم تا اینک امیر منو ول کرد اومد با ت اوک شد ولی اینو بدون امیر منو بیشتر از ت دوس داره ت فقط ی بازیچه ای براش اون اصلا تورو دوس نداره (با عشوه و سرد)
جانان: نمیتونستم حرفاش رو حظم کنم حرفاش مثل ی دیالوگ برام تکرار میشد اشکام سرازیر میشدن
نفس: الانم بهتره بهش زنگ بزنی و بگی دیگ دوسش نداریو باهاش کات کنی اگ این کارو نکنی برات بد تموم میشع
جانان: ولی.. (گریه)
نفس: ولی نداره باید این کارو انجام بدی وگرنه ی بلایی سر خودت و خوانوادت می یارم ک پشیمون بشی
جانان: ی نفس عمیقی کشیدم بعدم با همون حالت گریه گفتم
باش
نفس: افرین بعد اینک باهاش کات کردی ب همون شماره ک دیروز بهت زنگ زدم، زنگ بزن باهات کار دارم
جانان: سری تکون دادمو از جام بلند شدم تا از اون خونه برم
امیر: باورم نمیشد این دختره داره همچنین زری میزنه من اصلا این دخترع رو نمیشناسم داشتم ب حرفاشون گوش میکردم داش درباره کات کردن میگف دختره عوضی ، کمی ب صداش گوش دادم ک حس کردم برام اشناس کمی ک دقت کردم فهمیدم این رفیق بهاره، این دختره از اون اولم میخواست زندگی منو خراب کنه
ت همین فکر بودم ک صدا پایین اومدن دستیگره در اومد سریع از حیاط اومدم بیرون رفتم سمت ماشین خودم
جانان: از اون خونه خارج شدم سوار ماشین شدم سرمو گذاشتم رو فرمون ماشین همه روزای خوبم با امیر جلوم رژه میرف حالم خیلی بد بود تنها چیزی ک میخواستم این بود ک تنها باشم تا بیشتر ب این موضوع فکر کنم
امیر: منتظر موندم تا جانان بره بعد اینک رف
منم رفتم سمت خونه خالم چون بهار اونجا بود(بهار دخترخاله امیره) بعد چند دقیقع رسیدم رفتم بالا ک خاله درو باز کرد
مریم: سلام امیر جان خوبی خاله
امیر: سلام خاله مرسی بهار هس
مریم: اره ت اتاقشه
امیر: مرسی من میرم پیش بهار
مریم: باش راحت باش
امیر: رفتم سمت اتاق بهار در زدم
بهار: کیه
امیر: منم
بهار: بیا ت
امیر: سلام
بهار: به سلام چ عجب شما رو دیدیم
امیر: ی کاری داشتم ک اومدم
بهار: عه چ کاری
امیر: بهار.........
همه چی رو توضیح دادم بهش
ورق چهل و پنچ
نفس: عجله داریا
جانان: خیلی
امیر: وارد حیاط خونه شدم ی خونه بزرگ با حیاط بزرگی بود پشت خونه چندنا نگهبان بود ک منو نمی دیدن چون پشتشون ب من بود رفتم جلوتر ک ی صداهایی شنیدم وایسادم همونجا تا ببینم چی میگن
نفس: اون عکسه دختره ک با امیر بود عکس من بود ولی برا خیلی وقت پیشه من و امیر قبلا باهم رل بودیم تا اینک امیر منو ول کرد اومد با ت اوک شد ولی اینو بدون امیر منو بیشتر از ت دوس داره ت فقط ی بازیچه ای براش اون اصلا تورو دوس نداره (با عشوه و سرد)
جانان: نمیتونستم حرفاش رو حظم کنم حرفاش مثل ی دیالوگ برام تکرار میشد اشکام سرازیر میشدن
نفس: الانم بهتره بهش زنگ بزنی و بگی دیگ دوسش نداریو باهاش کات کنی اگ این کارو نکنی برات بد تموم میشع
جانان: ولی.. (گریه)
نفس: ولی نداره باید این کارو انجام بدی وگرنه ی بلایی سر خودت و خوانوادت می یارم ک پشیمون بشی
جانان: ی نفس عمیقی کشیدم بعدم با همون حالت گریه گفتم
باش
نفس: افرین بعد اینک باهاش کات کردی ب همون شماره ک دیروز بهت زنگ زدم، زنگ بزن باهات کار دارم
جانان: سری تکون دادمو از جام بلند شدم تا از اون خونه برم
امیر: باورم نمیشد این دختره داره همچنین زری میزنه من اصلا این دخترع رو نمیشناسم داشتم ب حرفاشون گوش میکردم داش درباره کات کردن میگف دختره عوضی ، کمی ب صداش گوش دادم ک حس کردم برام اشناس کمی ک دقت کردم فهمیدم این رفیق بهاره، این دختره از اون اولم میخواست زندگی منو خراب کنه
ت همین فکر بودم ک صدا پایین اومدن دستیگره در اومد سریع از حیاط اومدم بیرون رفتم سمت ماشین خودم
جانان: از اون خونه خارج شدم سوار ماشین شدم سرمو گذاشتم رو فرمون ماشین همه روزای خوبم با امیر جلوم رژه میرف حالم خیلی بد بود تنها چیزی ک میخواستم این بود ک تنها باشم تا بیشتر ب این موضوع فکر کنم
امیر: منتظر موندم تا جانان بره بعد اینک رف
منم رفتم سمت خونه خالم چون بهار اونجا بود(بهار دخترخاله امیره) بعد چند دقیقع رسیدم رفتم بالا ک خاله درو باز کرد
مریم: سلام امیر جان خوبی خاله
امیر: سلام خاله مرسی بهار هس
مریم: اره ت اتاقشه
امیر: مرسی من میرم پیش بهار
مریم: باش راحت باش
امیر: رفتم سمت اتاق بهار در زدم
بهار: کیه
امیر: منم
بهار: بیا ت
امیر: سلام
بهار: به سلام چ عجب شما رو دیدیم
امیر: ی کاری داشتم ک اومدم
بهار: عه چ کاری
امیر: بهار.........
همه چی رو توضیح دادم بهش
۲۰:۲۰
بازارسال شده از 🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
۲۰:۲۰
سلامم قشنگای من#جانان
۹:۲۴
۹:۲۹
۹:۳۰
ساز نواختن
ورق چهل و شش
بهار: مطمعنی کاره نفسه
امیر: معلومه ک مطعنم اونه ک فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه
بهار: خب میخوای چیکار کنی
امیر: میخوام توم کمکش کنی
بهار: دیونه ای ت
امیر: بهار توم برو بهش بگو میخوای ت کاری ک قرارع بکنه کمکش کنی تا ببینی قصدش از این کار چیه
بهار: انتظار داری قصدش چی باش اون تورو میخواد
امیر: ولی من جانان رو میخواممم
کاری ک بهت گفتم رو انجام بده بهار
بهار: باش فقط بخاطر ت و جانان
امیر: مرسی بهترین دخترخاله
......................................
جانان: بعد کلی گریه رفتم خونه ماشین رو پارک کردم رفتم بالا ک دیدم بچه ها اومدن امیرم باهاشون بود ی سلام سرد دادم رفتم ت اتاقم
امیر: بعد اینک با بهار حرف زدم به رهام و بقیه قضیه رو گفتم چون اونا هم میتونستن کمکم کنن بعد با دخترا قرار گذاشتیم تا بریم خونشون منتظر جانان بودیم ک بلخره اومد با اون چشای خوشگلش ولی اشکی نگاهی بهم انداختو رف ت اتاقش بمیرم براش ک فکر میکنه بهش خیانت کردم
رهام: امیر نمیخوای باهاش حرف بزنی
امیر: چرا الان میرم
رفتم سمت اتاقش ک صدا گریه هاش داش می یومد ی در زدم بدون اینک متتظر بدونم بگ کیه درو باز کردم رفتم داخل
جانان: برو بیرون
امیر: نمیخوای چیزی بگی
جانان: از چی بگم از اینک زندگیم داره میره رو هوا از اینک عشقم داره بهم خیانت میکنه
امیر: خودتم خوب میدونی من هیچ وقت بهت خیانت نمیکنم ت تمام زندگی منی جانان
جانان: دورغه همه حرفات دورغه زندگیت یکی دیگس ن من
امیر: ن من یدونه زندگی دارم اونم تویی اگ توم نباشی پس منم هیچ زندگی ندارم
جانان: حرفاش خیلی قشنگ بود ی جورایی ارومم میکرد ولی نمیخواستم با این حرفاش گول بخورم
امیر: رفتم نشستم روبه روش شروع کردم ب توضیح دادن همه چی
امروز میدونم رفته بودی کجا میدونم رفته بود پیش اون دخترع نفس ولی بدون همه حرفاش دورغ بود اون میخواد من و ت رو ازهم جدا کنه من اصلا اونو نمی شناسم
جانان: اگ نمیشناسی پس از کجا میدونی اسمش نفسه
امیر: میشناسمش ول اونطوری شناسی ک ت فکر میکنی ن
نفس رفیقه دخترخالم بهاره قبل از اینک باهات اشنا بشم همش قصد داش بهم نزدیک بشه کارایی میکرد ک بهش وابسته بشم ولی من هیچ وقت نگاهی هم بهش نمیکردم چون ازش متنفرم بودم الانم هستم میتونی از بهارم بپرسی
جانان:
امیر: جانان اون فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه بخاطر همین اومده همچین حرفایی رو بهت زده
جانان: از کجا بدونم حرفات راسته
امیر: میتونی بریم از بهار بپرسیم بهار از هر لحظه ب لحظش خبر داره
جانان: باش فردا میریم ازش میپرسیم ولی اگ اون برعکس حرفای ت رو بزنه دیگ منو نمیبینی
امیر: باش زندگیم
ورق چهل و شش
بهار: مطمعنی کاره نفسه
امیر: معلومه ک مطعنم اونه ک فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه
بهار: خب میخوای چیکار کنی
امیر: میخوام توم کمکش کنی
بهار: دیونه ای ت
امیر: بهار توم برو بهش بگو میخوای ت کاری ک قرارع بکنه کمکش کنی تا ببینی قصدش از این کار چیه
بهار: انتظار داری قصدش چی باش اون تورو میخواد
امیر: ولی من جانان رو میخواممم
کاری ک بهت گفتم رو انجام بده بهار
بهار: باش فقط بخاطر ت و جانان
امیر: مرسی بهترین دخترخاله
......................................
جانان: بعد کلی گریه رفتم خونه ماشین رو پارک کردم رفتم بالا ک دیدم بچه ها اومدن امیرم باهاشون بود ی سلام سرد دادم رفتم ت اتاقم
امیر: بعد اینک با بهار حرف زدم به رهام و بقیه قضیه رو گفتم چون اونا هم میتونستن کمکم کنن بعد با دخترا قرار گذاشتیم تا بریم خونشون منتظر جانان بودیم ک بلخره اومد با اون چشای خوشگلش ولی اشکی نگاهی بهم انداختو رف ت اتاقش بمیرم براش ک فکر میکنه بهش خیانت کردم
رهام: امیر نمیخوای باهاش حرف بزنی
امیر: چرا الان میرم
رفتم سمت اتاقش ک صدا گریه هاش داش می یومد ی در زدم بدون اینک متتظر بدونم بگ کیه درو باز کردم رفتم داخل
جانان: برو بیرون
امیر: نمیخوای چیزی بگی
جانان: از چی بگم از اینک زندگیم داره میره رو هوا از اینک عشقم داره بهم خیانت میکنه
امیر: خودتم خوب میدونی من هیچ وقت بهت خیانت نمیکنم ت تمام زندگی منی جانان
جانان: دورغه همه حرفات دورغه زندگیت یکی دیگس ن من
امیر: ن من یدونه زندگی دارم اونم تویی اگ توم نباشی پس منم هیچ زندگی ندارم
جانان: حرفاش خیلی قشنگ بود ی جورایی ارومم میکرد ولی نمیخواستم با این حرفاش گول بخورم
امیر: رفتم نشستم روبه روش شروع کردم ب توضیح دادن همه چی
امروز میدونم رفته بودی کجا میدونم رفته بود پیش اون دخترع نفس ولی بدون همه حرفاش دورغ بود اون میخواد من و ت رو ازهم جدا کنه من اصلا اونو نمی شناسم
جانان: اگ نمیشناسی پس از کجا میدونی اسمش نفسه
امیر: میشناسمش ول اونطوری شناسی ک ت فکر میکنی ن
نفس رفیقه دخترخالم بهاره قبل از اینک باهات اشنا بشم همش قصد داش بهم نزدیک بشه کارایی میکرد ک بهش وابسته بشم ولی من هیچ وقت نگاهی هم بهش نمیکردم چون ازش متنفرم بودم الانم هستم میتونی از بهارم بپرسی
جانان:
امیر: جانان اون فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه بخاطر همین اومده همچین حرفایی رو بهت زده
جانان: از کجا بدونم حرفات راسته
امیر: میتونی بریم از بهار بپرسیم بهار از هر لحظه ب لحظش خبر داره
جانان: باش فردا میریم ازش میپرسیم ولی اگ اون برعکس حرفای ت رو بزنه دیگ منو نمیبینی
امیر: باش زندگیم
۹:۳۴
بازارسال شده از 🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
۹:۳۴
🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
ساز نواختن ورق چهل و شش بهار: مطمعنی کاره نفسه امیر: معلومه ک مطعنم اونه ک فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه بهار: خب میخوای چیکار کنی امیر: میخوام توم کمکش کنی بهار: دیونه ای ت امیر: بهار توم برو بهش بگو میخوای ت کاری ک قرارع بکنه کمکش کنی تا ببینی قصدش از این کار چیه بهار: انتظار داری قصدش چی باش اون تورو میخواد امیر: ولی من جانان رو میخواممم کاری ک بهت گفتم رو انجام بده بهار بهار: باش فقط بخاطر ت و جانان امیر: مرسی بهترین دخترخاله ...................................... جانان: بعد کلی گریه رفتم خونه ماشین رو پارک کردم رفتم بالا ک دیدم بچه ها اومدن امیرم باهاشون بود ی سلام سرد دادم رفتم ت اتاقم امیر: بعد اینک با بهار حرف زدم به رهام و بقیه قضیه رو گفتم چون اونا هم میتونستن کمکم کنن بعد با دخترا قرار گذاشتیم تا بریم خونشون منتظر جانان بودیم ک بلخره اومد با اون چشای خوشگلش ولی اشکی نگاهی بهم انداختو رف ت اتاقش بمیرم براش ک فکر میکنه بهش خیانت کردم رهام: امیر نمیخوای باهاش حرف بزنی امیر: چرا الان میرم رفتم سمت اتاقش ک صدا گریه هاش داش می یومد ی در زدم بدون اینک متتظر بدونم بگ کیه درو باز کردم رفتم داخل جانان: برو بیرون امیر: نمیخوای چیزی بگی جانان: از چی بگم از اینک زندگیم داره میره رو هوا از اینک عشقم داره بهم خیانت میکنه امیر: خودتم خوب میدونی من هیچ وقت بهت خیانت نمیکنم ت تمام زندگی منی جانان جانان: دورغه همه حرفات دورغه زندگیت یکی دیگس ن من امیر: ن من یدونه زندگی دارم اونم تویی اگ توم نباشی پس منم هیچ زندگی ندارم جانان: حرفاش خیلی قشنگ بود ی جورایی ارومم میکرد ولی نمیخواستم با این حرفاش گول بخورم امیر: رفتم نشستم روبه روش شروع کردم ب توضیح دادن همه چی امروز میدونم رفته بودی کجا میدونم رفته بود پیش اون دخترع نفس ولی بدون همه حرفاش دورغ بود اون میخواد من و ت رو ازهم جدا کنه من اصلا اونو نمی شناسم جانان: اگ نمیشناسی پس از کجا میدونی اسمش نفسه امیر: میشناسمش ول اونطوری شناسی ک ت فکر میکنی ن نفس رفیقه دخترخالم بهاره قبل از اینک باهات اشنا بشم همش قصد داش بهم نزدیک بشه کارایی میکرد ک بهش وابسته بشم ولی من هیچ وقت نگاهی هم بهش نمیکردم چون ازش متنفرم بودم الانم هستم میتونی از بهارم بپرسی جانان: امیر: جانان اون فقط میخواد زندگیه منو خراب کنه بخاطر همین اومده همچین حرفایی رو بهت زده جانان: از کجا بدونم حرفات راسته امیر: میتونی بریم از بهار بپرسیم بهار از هر لحظه ب لحظش خبر داره جانان: باش فردا میریم ازش میپرسیم ولی اگ اون برعکس حرفای ت رو بزنه دیگ منو نمیبینی امیر: باش زندگیم
اینم ی پارت یهویی
۹:۳۴
لایک و انرژی یادتون نره#جانان
۹:۳۵
سلامی دوبارع ببخشید یهو غیبم زد رفته بودیم بیرون الانم بریم ناشناس ها رو جواب بدیم#جانان
۱۴:۱۸
۱۴:۲۰
۱۴:۲۱
ساز نواختن
ورق چهل و هفت
امیر: باش زندگیم
فردا صبح
جانان: با الارم گوشیم ک ساعت 1 رو نشون میداد بیدار شدم دیشب بخاطر سردردم تا صبح بیدار بودم الانم ک بیدار شدم رفتم پذیرایی ک دیدم فقط رهاناس
صبح بخیر
رهانا: سلام منظورت ظهر بخیره
جانان: حالاهرچی
بقیه کجان
رهانا: با عشقشون رفتن بیرون
جانان: اوم
......................................
امیر: ب جانان زنگ زدم تا اماده بشه بریم پیش بهار، بهار امروز خونه بود باهاش هماهنگ کردم بریم خونشون
من رفتم
مسعود: کجا ب سلامتی
امیر: دنبال جانان
خدافظ
جانان: بعد زنگ امیر رفتم اماده شدم یدونم قهوه خوردم تا سرحال بشم چون واقعا این س روز حوصله هیچی رو ندارم
رهانا من رفتم خدافظ
رهانا: مواظب خودت باش خدافظ
امیر: ت ماشین منتظر بودم تا جانان بیاد ک بلخره اومد تیپی ک زده بود خیلی خوب دلم میخواست بغلش کنم ولی میدونستم نمیزاره
جانان: سلام
امیر: سلام نفسم
جانان: فعلا نفست نیستم
امیر: بخوای یا نخوای شمل نفسع بنده هستی خوشتیپ خانم
جانان: زبون نریز بریم
چند دقیقه بعد
امیر: رسیدیم
رفتم زنگ رو زدم ک بهار درو باز کرد رفتیم داخل
بهار: سلام خوش اومدین بیاین ت
جانان: سلام ممنون
بهار اومد بغلم کرد منم مثل خودش بغلش کردم
امیر: خالع نیس
بهار: ن رفتع پیش مامانت
امیر: اوک بهار
بهار: جانم
امیر: خودت میدونی دیگ واسع چی اومدیم اینجا پس همه چی رو ب جانان توضیح بده
جانان: س تایی نشستیم رو مبل ک بهار شروع کرد ب توضیح دادن ماجرا
بهار: راستش من دوسال پیش با ی دختری ب نام نفس دوست شدیم رفیقای صمیمی بودیم تا اینک ی بار اومد خونم اونجا امیر رو دید قبل اینک امیرم ببینه فنش بود هروقت امیر رو میدید کاری میکرد ک بهش نزدیک بشه ولی امیر هیج وقت دوس نداشت ب نفس نزدیک بشع چندروز پیش ک امیر بهم زنگ زد گف باهات اشنا شد نفس هم پیشم بودو همه چی رو شنید اعصبانی شدو رف بعدشم ک اون عکسا ها رو برات فرستاد و تهدیدها
جانان: یعنی...
امیر: یعنی اینک من هیچ رابطه ای با اون دختره نداشتم ت اولین دختری هستی ک من باهاش وارد رابطه شدم
بهار: جانان زندگیتو بخاطر ی عکس فوتوشاپ و حرفای چرت و پرت خراب نکن
ورق چهل و هفت
امیر: باش زندگیم
فردا صبح
جانان: با الارم گوشیم ک ساعت 1 رو نشون میداد بیدار شدم دیشب بخاطر سردردم تا صبح بیدار بودم الانم ک بیدار شدم رفتم پذیرایی ک دیدم فقط رهاناس
صبح بخیر
رهانا: سلام منظورت ظهر بخیره
جانان: حالاهرچی
بقیه کجان
رهانا: با عشقشون رفتن بیرون
جانان: اوم
......................................
امیر: ب جانان زنگ زدم تا اماده بشه بریم پیش بهار، بهار امروز خونه بود باهاش هماهنگ کردم بریم خونشون
من رفتم
مسعود: کجا ب سلامتی
امیر: دنبال جانان
خدافظ
جانان: بعد زنگ امیر رفتم اماده شدم یدونم قهوه خوردم تا سرحال بشم چون واقعا این س روز حوصله هیچی رو ندارم
رهانا من رفتم خدافظ
رهانا: مواظب خودت باش خدافظ
امیر: ت ماشین منتظر بودم تا جانان بیاد ک بلخره اومد تیپی ک زده بود خیلی خوب دلم میخواست بغلش کنم ولی میدونستم نمیزاره
جانان: سلام
امیر: سلام نفسم
جانان: فعلا نفست نیستم
امیر: بخوای یا نخوای شمل نفسع بنده هستی خوشتیپ خانم
جانان: زبون نریز بریم
چند دقیقه بعد
امیر: رسیدیم
رفتم زنگ رو زدم ک بهار درو باز کرد رفتیم داخل
بهار: سلام خوش اومدین بیاین ت
جانان: سلام ممنون
بهار اومد بغلم کرد منم مثل خودش بغلش کردم
امیر: خالع نیس
بهار: ن رفتع پیش مامانت
امیر: اوک بهار
بهار: جانم
امیر: خودت میدونی دیگ واسع چی اومدیم اینجا پس همه چی رو ب جانان توضیح بده
جانان: س تایی نشستیم رو مبل ک بهار شروع کرد ب توضیح دادن ماجرا
بهار: راستش من دوسال پیش با ی دختری ب نام نفس دوست شدیم رفیقای صمیمی بودیم تا اینک ی بار اومد خونم اونجا امیر رو دید قبل اینک امیرم ببینه فنش بود هروقت امیر رو میدید کاری میکرد ک بهش نزدیک بشه ولی امیر هیج وقت دوس نداشت ب نفس نزدیک بشع چندروز پیش ک امیر بهم زنگ زد گف باهات اشنا شد نفس هم پیشم بودو همه چی رو شنید اعصبانی شدو رف بعدشم ک اون عکسا ها رو برات فرستاد و تهدیدها
جانان: یعنی...
امیر: یعنی اینک من هیچ رابطه ای با اون دختره نداشتم ت اولین دختری هستی ک من باهاش وارد رابطه شدم
بهار: جانان زندگیتو بخاطر ی عکس فوتوشاپ و حرفای چرت و پرت خراب نکن
۱۴:۳۱
بازارسال شده از 🎸🎼ساز نواختن🎼🎸
۱۴:۳۱
اینم ی پارت دیگ قدرمو بدونید انقدر پارت میزارم براتون#جانان
۱۴:۳۲