•فاقدِ هرگونه فاقـد•
تو بگو.. چی کار کنم حرمت میبری..؟!
برا همه جا داری الا یدونه من؟!
۲۲:۱۴
گفتن خونت، گفتم کربلا!
۱۸:۰۹
چتونه؟! دوستان بخدا منم اولین باره زندگی میکنم.خوشبحال شما که باره چندمتونه.
۲۰:۱۱
بین ما خطیست قرمز.. پس تو با ما نیستی!یک قدم بردار.. میبینی که تنها نیستی.
۱۶:۵۲
گیرم از قصهی این غصه هم آگاه شدم.زندگی روز و شبش.. از غم نشمره پر است!
۲۰:۱۵
تقصیر خود توست که اینگونه عزیزی!
۱۱:۱۵
چرا ما در این خیابان پرسه زدیم؟!ما که پایانِ این خیابان را..میدانستیم!
۱۷:۵۷
بعد اون همه صمیمیت چجوری میشه انقد رسمی شد؟!
۲۱:۲۵
بیخیالش شدم، سخت نگرفتم، گذشت.
۱۹:۲۵
کاش آدما بفهمن وقتی ی چیزو قبول کردن.همه چیشو قبول کردن.دیگه اینجاش صافه، اونجاش کجه، اینجاش سخته.اونجاش فلانه، کوفته، زهرماره و درد.
۱۴:۱۵
جهان بازیست، اما کیست تا باور کند بازی؟!
۱۶:۱۸
بعد از اینکه یسریا رو دیگه نبینی.نیاز به ارتباط گرفتن باهاشونم نمیبینی.
۱۷:۰۴
__
۱۱:۲۱
تلاش میکنی تا روزاتو بگذرونی.بعد یکی میآد ی چیزی میگه، گند میزنه به همه چی.
۱۸:۰۲
•فاقدِ هرگونه فاقـد•
با خواندن چتهای قدیمی چاقو را در قلب خود فرو کرده. بیرون کشیده. و سپس دوباره فرو میکنم.
من حتی دیگه نمیرم چتهای قدیمی هم بخونم.
۱۵:۲۱
دیدم ی ترس از تغییر الکی و چند سال..هی الکی کشش میدادم.
۱۵:۲۲
نه مرا دوست داشت نه شعر را..چشمهایش همدروغ میگفتند...
۱۶:۳۹
دیگر میخواهم بیایم در آغوشت بکشم.تمام حرفهایم را بگویم.و برای همیشه بروم.
۱۸:۱۹
چه رنجی دارد به خودت بگویی طاقت بیاور!وقتی میدانی طاقتت تمام شده.
۱۸:۲۵
آدما فکر میکنن همیشه هستن.
۱۴:۵۷