عکس پروفایل قول مطهرق

قول مطهر

۷۳عضو
از قول معلم شهیدموضوع: عزت و شرف مومنکتاب: آشنایی با قرآن"رسول اکرم (ص) فرمود: جبرئیل به من گفت:ای محمد!عِشْ ما شِئْتَ فَاِنَّک مَیتٌ هرچه می‌خواهی زندگی کن، عاقبت میرنده هستی؛ عمر جاوید برای کسی نیست. وَ اَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَاِنَّک مُفارِقُةُ هرکه را دلت می‌خواهد دوست داشته باشی دوست داشته باش، اما این را هم بدان که از او جدا می‌شوی... فقط یک حقیقت است که از او جدا نمی‌شوی. وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَاِنَّک مُلاقیه هرچه می‌خواهی عمل کنی بکن، اما این را هم بدان که تو به عمل خود خواهی رسید و با عمل خودت در یک وقتی ملاقات خواهی کرد. بعد فرمود: جبرئیل به من فرمود: شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّیلِ وَ عِزُّهُ کفُّ الاَْذی عَنِ النّاسِ«1». شرافت مؤمن در نمازی است که شب می‌خواند و عزت مؤمن در این است که اذیتش به هیچ انسانی نرسد."

۱۵:۵۴

از قول معلم شهیدموضوع: صفا و سادگی مومنکتاب: آشنایی با قرآن"یکی از مردان بسیار خوب و نیکی که ما در عمر خودمان دیدیم، از همین تیپ مردانی که واقعآ مخلص و اهل الله بود، آقای حاج آقا رحیم ارباب بود در اصفهان. مرد بسیار بسیار پاکی بود. ایشان مصداق «اَلْمُؤْمِنُ غِرٌّ کریمٌ»(مومن، خوش باور و بزرگوار است) بود یعنی اینقدر مرد بزرگوار و شریف و پاک نفسی بود که نمی‌توانست افراد بی‌صفا را باور کند. بعضی اشخاص آنقدر صفا دارند که نمی‌توانند افراد بی‌صفا را باور کنند و احیانآ ممکن است در یک جریانی از این افراد بی‌صفا فریب بخورند یعنی آنها اینها را به یک شکل خاصی فریب بدهند. "

۱۰:۱۷

از قول معلم شهیدموضوع: هدیه امام خمینی به ملتکتاب: آینده انقلاب اسلامی"از جمله کارهایی که رهبران بزرگ ما و بالخصوص رهبر بزرگ فعلی ما حضرت‏ آیت الله العظمی امام خمینی در این سالها انجام دادند این بود که این خودباختگی را از مردم ما گرفتند و مردم ما را به آن خود واقعی و به آن روح جمعی مؤمن ساختند.بزرگترین هدیه‌ای که یک رهبر به ملتش می‌تواند بدهد «ایمان به خود» است، یعنی آن ملت را به خودش مؤمن کند."

۶:۳۵

از قول معلم شهیدموضوع: ارامش انسانکتاب: انسان کامل"چرا قرآن می‌گوید: الا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ...قرآن می‌گوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به مقامِ آسایش می‌رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می‌آید، اشتباه کرده است. قرآن نمی‌گوید نباید دنبال اینها رفت، می‌گوید اینها را باید تحصیل کرد اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می‌دهند و وقتی بشر به اینها رسید احساس می‌کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می‌کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می‌کند."

۹:۳۰

از قول معلم شهیدموضوع: حقیقت انسانکتاب: فلسفه اخلاق"شخصی که اهل خراسان بود، از راه دور با رنج فراوان آمد خدمت امام باقر علیه السلام (عشق به اهل بیت او را کشانده بود) در حالی که چون پای پیاده آمده بود کفشهایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن شکاف زیادی برداشته بود. آمد خدمت امام با یک عشق و ولعی. خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خودش رسید. بعد پایش را نشان داد با آن شکافها که خون آمده بود، و عرض کرد: یا ابن رسول الله! نکِشید مرا به اینجا جز محبت شما اهل بیت که از خراسان تا اینجا پیاده آمده‌ام. امام این جمله را فرمود: هرکس هرچه را دوست داشته باشد با هموست و حقیقتش همان می‌شود و با همان محشور می‌شود."

۵:۰۴

از قول معلم شهیدموضوع: انچه از جهل بدتر است!؟کتاب: امدادهای غیبی"آیا از جهل بدتر هم چیزی هست؟ بلی از جهل بدتر هم هست و آن جمود است؛ همچنانکه از نظر مال و ثروت و اقتصاد، از فقر بدتر هم هست و آن غرور و اتّکاء به دارایی خویش است، یعنی اینکه انسان فکر کند آنچه دارد او را از همه چیز حتّی از فعّالیت و کار و فکر بی‌نیاز می‌کند...جمود که بدتر از جهالت است عبارت است از روح ضدّ تحقیق، عبارت است از حالتی که مقدّس‏ترین روحیه را که روحیه تحقیق و کاوشگری است از بشر می‌گیرد."

۱:۲۴

از قول معلم شهیدموضوع: دو چهره از یک انحرافکتاب: انسان کامل"در گذشته، جامعه اسلامی گرایشی به ارزش عبادت پیدا کرده بود و می‌خواست‌ ارزشهای دیگر را از بین ببرد و من احساس می‌کنم که باز یک موج افراطی دیگری در حال تکوّن است؛ یعنی عده‌ای می‌خواهند به گرایشهای اجتماعی اسلام توجه کنند ولی گرایشهای خدایی اسلام را فراموش کنند، یعنی انحراف و اشتباهی دیگر. آن عرب الاغی داشت، می‌خواست سوار شود. آنقدر دورخیز کرد که وقتی به طرف الاغ پرید، آن طرف الاغ افتاد و گفت: کالْاوَّل (شد مثل اول). اگر بنا شود از جاده معتدل اسلام خارج شویم، چه فرق می‌کند که عبادتگرای جامعه گریز باشیم یا جامعه گرای خداگریز؟ در منطق اسلام هیچ فرق نمی‌کند."

۱:۳۰

از قول معلم شهیدموضوع: نوجوانی استادکتاب: علل گرایش به مادی گرایی"تا آنجا که من از تحوّلات روحی خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها- البتّه متناسب با سطح فکری آن دوره- یکی پس از دیگری بر اندیشه‏ام هجوم می‌آورد. در سالهای اوّل مهاجرت به قم که هنوز از مقدّمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‌ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمی‌کردم و حجره فوقانی عالی را به نیم حجره‏ای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‌های خودم بسر برم. در آن وقت نمی‌خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم."

۱۲:۰۸

از قول معلم شهیدموضوع: یک تصور غلطکتاب: علل گرایش به مادیگرایی"اینکه گفته شود علت رواج ماتریالیسم در قرون هیجده و نوزده، طلوع نظریات علمی بوده و توسعه علم، بشر را به این سو کشانده است به شوخی نزدیکتر است تا به یک حقیقت جدّی.گرایش مادّی از دورانهای باستان، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل. در دوره جدید نیز همین طور، در تمام طبقات افرادی مادّی پیدا می‌شوند، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها- خصوصاً در طبقه دانشمند- گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطّبیعی وجود دارد. اگر مطلب به این منوال بود که ماتریالیستها می‌گویند، باید به همان نسبت که علم پیشروی کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شده‌اند، گرایشهای مادّی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هر چه دانشمندتر باشند مادّی‏تر باشند، و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان می‌دهد."

۵:۵۴

از قول معلم شهیدموضوع: عشق به خداکتاب: عرفان حافظ"محیی الدین عربی می‌گوید: «ما احَبَّ احَدٌ غَیرَ خالِقِهِ» هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. «وَ لکنَّهُ تَعالَی احْتَجَبَ تَحْتَ اسْمِ زَینَبَ وَ سُعادَ وَ هِنْدٍ وَ غَیرِ ذلِک» لکن خدای متعال در زیر این نامها پنهان شده است‌[1]. مجنون خیال می‌کند که عاشق لیلی است؛ او از عمق فطرت و وجدان خودش(ميل به خدا) بی‌خبر است."

۱۸:۰۳

از قول معلم شهیدموضوع: لقاء اللهکتاب: علل گرایش به مادی گراییمن که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شودوعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ ... (حافظ)"عرفا- و در این جهت حکما نیز با آنها هم عقیده‌اند- معتقدند که انسان تا در این جهان است باید مراتب و مراحل آن جهان را طی کند، و این آیه قرآن نیز مستند ایشان است: «و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی و اضلّ سبیلا»[1]. محال است که انسان در این جهان چشم حقیقت بینش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء اللّه» در قرآن کریم آمده است باید در همین جهان تحصیل گردد. اینکه زاهدان و متعبّدان قشری می‏پندارند که با انجام یک سلسله اعمال ظاهری، بدون اینکه نفس در این جهان اطوار خود را طی کرده باشد، می‌توان به جوار قرب الهی رسید، خیال خام و وعده «نسیه» شیطانی است. "

۷:۱۶

از قول معلم شهیدموضوع: رَحِم روحکتاب: فلسفه اخلاق"ملاصدرا هم این تعبیر را می‌کند که عالم دنیا برای روح نظیر عالم رحم است برای جنین. اندام روح در اینجا ساخته می‌شود. تفاوت دیگر این است که اندام بدن که در جنین ساخته می‌شد به اختیار ما نبود؛ ما قدرت‏ نداشتیم که خودمان را در رحم سفید بکنیم یا سیاه، پسر بکنیم یا دختر، زشت بکنیم یا زیبا. تکلیفی هم نداشتیم. ولی در این دنیا اختیار با ماست، قلم قضا و لوح قدر در اختیار ماست که چهره و اندام روانی خودمان را ترسیم کنیم و طرح وجودی خودمان را در همین دنیا بریزیم و خودمان را بسازیم. "

۱۸:۵۷

از قول معلم شهیدموضوع: عاقبتِ علم بی بهره از ایمانکتاب: علل گرایش به مادی گرایی"‌برخلاف نظریه آقای توین بی، خطای بشر به دست صنعتگران و آن کسی که ماشین بخار را اختراع کرد صورت نگرفت؛ خطای بشر به دست فرا‌نسیس بیکن و بعد اتباع او انجام شد آن روزی که گفتند: علم همه چیز بشر است (سیانتیسم، اصالت علم)، حل تمام مشکلات را از علم باید بخواهیم. مگر بشر چند تا دشمن دارد؟مادر تمام بدبختی‏های بشر جهل و نادانی است.علم به دست بیاورید تا با فقر مبارزه کنید. نیمی از آن درست است و نیم دیگر نادرست؛ یعنی با علم می‌شود اقتصاد را توسعه داد، اما فقر که همیشه ناشی از نقص در اقتصاد نیست.علم به دست بیاورید تا ظلم ریشه کن بشود.برعکس، علم ابزاری شد در دست ظلم.علم به دست بیاورید تا با آز و حرص یعنی با خودتان مبارزه کنید. این که اصلًا هیچ به دست نیامد؛ علم ابزاری شد در دست آزمندها و حریصها که امروز نتیجه‌اش را داریم می‌بینیم."

۱۳:۱۱

از قول معلم شهیدموضوع: اقسام محبتکتاب: تعلیم و تربیت در اسلام"محبت، دوجور ممکن است تجلی داشته باشد: پدر و مادرهای نادان که بچه‌شان را دوست دارند و می‌خواهند به او محبت کنند، مقیاس محبت کردنشان این است که این بچه چه را می‌خواهد، همان را به او بدهیم؛ یعنی محبتشان به این شکل ظهور می‌کند که این بچه چه را دوست دارد، هرچه را که او دوست دارد همان را به او بدهیم و هرچه را که این بچه دوست ندارد و دشمن دارد آن را به او ندهیم. این یک گونه محبت کردن است. و گونه دیگر، محبت مقرون به منطق است، یعنی محبت موافق با مصلحت که شامل زمان حال و زمان استقبال(اینده)، هر دو می‌شود. آن محبتی که واقعاً احسان و محبت است، ممکن است مطابق خوشایند این بچه باشد و ممکن است مطابق خوشایند او نباشد."

۹:۱۷

از قول معلم شهیدموضوع: بحران محبت در دنیای مدرنکتاب: فلسفه اخلاق"یکی از دوستان فاضل و دانشمند ما چند سال پیش زخم معده داشت، به یکی از کشورهای اروپایی (ظاهراً اتریش) رفت چون پسرش آنجا بود، که هم پسرش را دیدن کرده باشد و هم در آنجا عمل کند. می‌گفت: روزی من و پسرم در یک رستوران بودیم و من تازه از بیمارستان مرخص شده بودم. نشسته بودیم پشت یک میز و پسرم مرتب بلند می‌شد و از من پذیرایی می‌کرد، چای می‌آورد، قهوه‏ می‌آورد، دور من می‌گشت. یک زن و مردی هم که پنجاه شصت سالشان نشان می‌داد آن طرف نشسته بودند. دیدم مراقب ما هستند و نگاه می‌کنند. در این بین پسرم آمد رد بشود، دیدم با او نجوا کردند، سؤالهایی کردند و او هم جواب داد. بعد پسرم آمد، گفت: می‌پرسند این کیست که تو این‏جور داری خدمت می‌کنی؟ شک نداشتند که من باید نوکر باشم و می‌خواهم در مقابل این کار خودم پول بگیرم.گفتند: تو چقدر پول می‌گیری که برای این شخص این‏جور خدمت می‌کنی؟ گفتم:این پدر من است. گفتند: خوب پدرت باشد، مگر آدم برای پدرش باید مفت کار کند؟!"

۲۰:۰۷

از قول معلم شهیدموضوع: فراغتکتاب: فلسفه اخلاق"مسئله‌ای که امروز زیاد مطرح است مسئله‌ خالی ماندن ساعات فراغت است. در کشورهای خیلی پیشرفته در اثر پیشرفت تکنیک و ماشین، ساعات کار کارگر تقلیل پیدا کرده و قهراً مزد هم نسبتاً بالا رفته است. البته از این جهت بسیار جای خوشبختی است که مزد کارگر بالا برود و ساعات کارش، ساعات جان کندنش کمتر بشود. ولی در مقابل، برایش ساعات فراغت به وجود آمده. این ساعات را با چه پر کند؟ این یک مشکلی است در دنیای امروز که ساعات فراغت را به چه وسیله می‌شود پر کرد؟ وسایلی که به وجود آورده‌اند جز وسایل خودفراموشی چیز دیگری نیست که تا بشر به خودش می‌آید باز احساس پوچی می‌کند، مثل سینماها، تئاترها، وسائل شهوترانی و امثال اینها."

۱۰:۲۳

از قول معلم شهیدموضوع: سر عشق(اخلاص)کتاب: آشنایی با قرآن"شخصی می‌گوید در یک سختی و در سالی که باران نیامده بود و مردم دعا و استغاثه می‌کردند و نماز استسقاء می‌خواندند، هرچه می‌کردند اثری نمی‏ بخشید. یک وقت در یک خلوتی در دامنه کوهی غلامی را دیدم که عبادت می‌کند و حال عجیبی دارد و در مناجات خودش می‌گوید: خدایا ما بندگان چنین هستیم، خدایا رحمت خودت را از ما قطع نکن، خدایا چنین و چنان. او هنوز مشغول عبادت بود که دیدم اوضاع عالم عوض شد. شک نکردم که اثر دعای همین یک شخص بود. دنبالش را گرفتم ببینم این کیست، فهمیدم غلامی است. نشانی او را پیدا کردم، خانه حضرت علی‏ بن الحسین.وقتی او را یافتم به او گفتم من در فلان‏ جا شاهد و حاضر بودم که این دعاها را می‌کردی، شک نکردم که این بارانی که نازل شد اثر استجابت تو بود.می‌گوید: این جمله را که از من شنید، سر به آسمان بلند کرد، گفت: خدایا من نمی‌خواستم این رازی که میان من و توست شخص دیگری از آن آگاه شود. حالا که خَلقت را به این راز آگاه کردی، خدایا مرا ببر. این را گفت و جان به جان‏ آفرین تسلیم کرد.این را می‌گویند اخلاص، که اصلًا وحشت می‌کند که احدی از رابطه‌ای که میان او و خدای خودش هست اطلاع پیدا کند. «بَینَ الْمُحِبّینَ سِرٌّ لا یفْشیهِ...» در میان دوستان رازی است که به این زودیها افشا نمی‌شود و نمی‌خواهند که افشا بشود. "

۱۲:۲۸

از قول معلم شهیدموضوع: مراتب نفسکتاب:فطرتقرآن میگويد: نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنّه. فلاسفه، اين مورد را میگويند «وحدت در كثرت، كثرت در وحدت». اين جور نيست كه انسان چند «خود» جدا داشته باشد، يك كار را نفس امّاره میكند، يك كار ديگر را نفس لوّامه و يك كار ديگر را نفس مطمئنّه. نه، نفس انسان گاهى در يك حدّ پايين است؛ در آن حدّ پايين كه كار میكند، آنجا كه تحت فرمان عقل نيست، اسمش می‏شود «نفس امّاره». همين‏ نفس در يك درجه بالاتر چشمهايش را باز مى‏كند و هشيارتر میگردد، مى‏شود «نفس لوّامه» كه خودش خودش را ملامت میكند.

۱۳:۰۵

از قول معلم شهیدموضوع: حضور قلب در نمازکتاب:آزادی معنوینماز براى حضور قلب است. اصلًا حضور قلب يعنى چه؟ اين مسئله حضور قلب خيلى تعبير عجيبى است. حضور قلب يعنى دل حاضر باشد و غايب نباشد؛ يعنى تو وقتى نماز مى‏ خوانى و رويت به طرف قبله است، حاضر غايب كن، ببين دلت در نماز حاضر است يا غايب؟ شما در اول نماز دلتان را حاضر غايب مى‏ كنيد و او حاضر مى‏ شود. دلتان هم مى‏ خواهد حاضر باشد. تا مى‏ گوييد اللَّه اكبر، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، يك وقت مى ‏بينيد اين شاگرد كلاس فرار كرده؛ شما درس را از اول تا آخر داده ‏ايد ولى خود شاگرد در كلاس نبوده است.وقتى كه ما نماز مى ‏خوانيم و مى‏ گوييم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، داريم به دل خودمان تفهيم مى‏ كنيم، به روح خودمان تلقين مى‏ كنيم. اما وقتى السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته گفتيم مى‏ بينيم اين جسم ما، يعنى زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد كلاس، اين دل بوده است اما متأسفانه در اينجا وضع به گونه ‏اى بوده كه ما درس را داده ‏ايم، شاگرد، اول كلاس گفته حاضر و فرار كرده است و ما درس را داده ‏ايم و هدر درس داده ‏ايم.

۱۱:۵۷

از قول معلم شهیدموضوع: اسیر دیگری، نظیر دیگری یا امیر دیگریکتاب: آزادی معنویبه نظرم در سخنان جاحظ بود ديدم يا يكى ديگر از علماى اهل تسنن كه اهل ادب است، مى‏ گويد: «در ميان سخنان على عليه السلام نُه سخن است كه در دنيا نظير ندارد.» از ميان آن نه سخن سه سخنش مربوط به بحث ماست. امير المؤمنين مى‏ فرمايد:احْتَجْ الى‏ مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اسيرَهُ، اسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظيرَهُ، أَحْسِنْ الى‏ مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَميرَهُ‏.يعنى نيازمند هر كسى می خواهى باش، اما بدان اگر نيازمند كسى شدى تو برده او هستى؛ بى نياز باش از هر كه دلت مى خواهد، مثل او هستى؛ نيكى كن به هر كه دلت مى‏ خواهد، تو امير او هستى. پس نيازمندى به افراد ديگر نوعى رقّيت و بردگى است، اما چه جور بردگى است؟ بردگى تن است؟ نه، بردگى روح است، بردگى معنوى است.

۱۰:۳۴