سلام توجه بفرمایید کلاس در تاریخ 15 و 22 آذر ماه تعطیل می باشد
۱۳:۲۹
﷽ وَ بِذِکرِ وَلِیِّهِ صاحِبالزَّمان عَجَّلَاللهُفَرَجَهُاللّهُمَّ لَا تُنْسِنَا ذِکْرَهُ وَ انْتِظَارَهُ...آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبة امّک الزهرا (علیهاالسلام)
به مناسبت شهادت بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) مراسمی ویژه بانوان همراه با لطم عربی برگزار می شود
سخنران :سرکار خانم آخوند
مداحی :سرکار خانم صادقیان
زمان : پنجشنبه 15 آذر ماه ساعت 15تا17
خیابان شریعتی نرسیده به سه راه طالقانی کوچه گوهر پلاک 15 زنگ زیرزمین
به مناسبت شهادت بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) مراسمی ویژه بانوان همراه با لطم عربی برگزار می شود
سخنران :سرکار خانم آخوند
مداحی :سرکار خانم صادقیان
زمان : پنجشنبه 15 آذر ماه ساعت 15تا17
خیابان شریعتی نرسیده به سه راه طالقانی کوچه گوهر پلاک 15 زنگ زیرزمین
۸:۳۶
اطلاع رسانی کلاس پنجشنبه
سلام توجه بفرمایید کلاس در تاریخ 15 و 22 آذر ماه تعطیل می باشد
سلام جهت یادآوری فردا کلاس برگزار نمی شود
۹:۱۹
سلامان شاء الله کلاس روز پنجشنبه 29 آذر ماه ساعت 10:30 کوچه گوهر برگزار می شود
پذیرایی نوبت خانمها :نجفی و کاظمی
خلاصه حجیت : خانم افتخاری
پذیرایی نوبت خانمها :نجفی و کاظمی
خلاصه حجیت : خانم افتخاری
۲:۵۲
اطلاع رسانی کلاس پنجشنبه
جلسه 185.docx
حجیت جلسه 185
۲:۵۳
سلام دوستانبرقا رفتهلطفا هرکی رسید زنگ بزنه به خانم کاظمی که درو بازکنن۰۹۱۹۶۲۸۹۹۴۷
کلاس طبقه اول برگزار میشود
کلاس طبقه اول برگزار میشود
۷:۳۸
https://drive.google.com/file/d/1goBU8_tFE189-axFS9PEgXbCnSEhICA2/view?usp=sharing
جلسه186-29آذر-مبحث حجیت
جلسه186-29آذر-مبحث حجیت
۱۵:۰۴
https://drive.google.com/file/d/1GQtQOt2g0LNYPjG-LMn7slpWuMkiDZt-/view?usp=drive_link
جلسه186-29آذر-مبحث توحید پیشرفته
جلسه186-29آذر-مبحث توحید پیشرفته
۱۵:۰۵
با سلام خلاصه جلسه 186 را خانم شفیقه جمشید اصلی انجام می دهندو اگر هم نمی توانند خودشون با یک نفر دیگر هماهنگ کنند
۱۵:۰۶
۱۵:۱۱
سلام ان شالله کلاس روز پنجشنبه 6دی ماه از ساعت 10:30تا 14 در کوچه گوهر برگزار می شود خلاصه مبحث حجیت و توحید خانم شفیقه جمشید اصلیپذیرایی خانمها:زهرا مراغه چیان و شهرابی
۱۶:۲۸
خلاصه جلسه 186 حجیت خداوند به علم خود میداند که من به من چه میشود اما آن علم یک جهت دارد چیز دیگری داریم اینکه خداوند چه عملیاتی انجام میدهد که من یک فعل اختیاری انجام دهم
برای فعل آگاهانه، انسان مشیت میکند و اراده میکند و خداوند هم مشیت کرده بود که انسان مشیت آگاهانهای انجام دهدمشیت خداوند دو طرفه است تا فعل اختیاری معنا پیدا کند
اختیار و قدرت از هم جدا هستند. برای فهم اختیار مثلاً کسی را در نظر بگیرید که کاملاً فلج است و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد فقط هوش و حواس دارد، اما او اختیار دارد که مومن باشد یا کافر
قدرت چیست؟ خداوند در مقام تقدیر امکاناتی را در اختیار انسان قرار میدهد تا کاری را انجام دهد.امکان دارد بعضی از افعال درونی انسان باقی بماند که در آنجا هم لازم به تقدیر میباشد که بحث مفصلی است.(من واجدم فعل مقدر را در باطن نفسم).
منظور از قدرت اگر امکان اعمال اختیار باشد صحیح است.
خداوند وقتی مشیت میکند هم امکان برداشتن کتاب را به انسان میدهد و هم امکان برنداشتن به این میگویند اختیارغالباً سوال ما در بحث اتمام حجت این است که کسانی که انسانهای خوب و خیری به نظر میرسند چرا به یکباره گمراه میشوند؟بر طبق روایات و قرآن این شخص حتماً مرتکب کاری شده است که از چشم خداوند افتاده است بر طبق روایات رابطه نظام عمل و عکسالعمل است خداوند گاهی ما را منفعل میکند و گاهی ما را منفعل نمیکند حال معنوی داشتن انفعال روح انسان است،احتمالات مختلف دارد گاهی به خاطر مغرور نشدن انسان و گاهی به خاطر گناهی که انسان مرتکب شده و گاهی شاید به صلاح انسان نباشد و احتمالا ت دیگرحتی در روایات داریم کسانی هستند که زیاد گریه میکنند ولی شیطان بر آنها مستولی شده که زیاد گریه میکنند (مثال ابوبکر )خداوند اتمام حجت کرده در عین حال وقتی خداوند مشیت میکند مشیت دو طرفه انجام میدهد یعنی هم بر انجام شدن و هم بر انجام نشدندر بحث جبر و اختیار انسان وقتی کاری را میخواهد انجام بدهد و خداوند میتواند عوامل تشدید کننده و یا راغب کننده ای را ایجاد کند که انسان به آن خیر برسد. که به آن توفیق میگویند یعنی خداوند میخواهد من را موفق کند که قرآن را بخوانممثال خوردن موش حرام است، خداوند این کراهت را در وجود ما ایجاد کرده، این کراهت لطف خداوند است، بد آمدن از موش فعل اختیاری من نیست ولی موش نخوردن اختیاری من است.مثال من رغبت میکنم نماز بخوانم، اما هنگامی که بلند میشوم نماز بخوانم کار من است و ثواب دارد البته در روایت داریم خداوند برای آن انفعال هم به جود خودش ثواب میدهد.روایتی که میفرماید هل من معرفه صنع، در معرفت صنعی از ما هست؟حضرت میفرمایند خیر،میپرسند پس چرا خداوند در قرآن فرموده برای معرفت به شما پاداش میدهم حضرت میفرمایند خداوند به لطف و جودش پاداش میدهد.ما یک فعل داریم ولی جهات تقویت کننده، تشدید کننده، حتی کراهت آور و.... انفعالی هست که از طرف خداوند ما را منفعل میکندمثال مشروب خوردن و دزدی کردندر بار اول ناراحت میشود ولی در تکرار عمل دیگر ناراحت نمیشود.آیه قرآن:سوره حجرات سوره حجرات آیه ۷وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَو بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست. اگر در بسيارى از كارها از [رأى و ميل] شما پيروى كند، قطعاً دچار زحمت مىشويد، ليكن خدا ايمان را براى شما دوستداشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت. آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند.ماجرای اینکه پیامبر اکرم می آمد و در میان مردم می نشست، و آنها از پیامبر می خواستند که برای آنها داستان بگوید و یا کاری انجام دهد، خداوند می فرماید اگر پیامبر هر کاری که میخواهید را برای شما انجام دهد مسئولیت شما بیشتر می شود
خداوند می فرماید ایمان را برای شما زینت دادیم در حالی که می توانست کاری انجام دهد که از ایمان بدمان بیاید
امام سجاد در دعا می فرمایند:اللهم إني أحبك .وأحب من يحبك .وأحب كل عمل صالح يقربني إليك
خداوند متعال زینتی به نام ایمان در انسان ایجاد می کند وآن را برای انسان دوست داشتنی می دارد
وقتی خداوند تمام زمینه ها برای انجام کار خیر را فراهم میکند اگر انسان آن کار را انجام ندهد گناهش بیشتر است(مثال کوچکترین کم کاری انبیاء که چوب بیشتری میخورند)
قاعده در بحث اتمام حجت هرکسی را که بیشتر بدهند بیشتر ازش می خواهد
این لطف خداوند است که ایمان را در قلب شما محبوب و فسق و فجور و عصیان را مکروه کرده
خداوند در اتمام حجت می تواند جهات تشدید کننده کار خیر را ایجاد کند و می تواند
برای فعل آگاهانه، انسان مشیت میکند و اراده میکند و خداوند هم مشیت کرده بود که انسان مشیت آگاهانهای انجام دهدمشیت خداوند دو طرفه است تا فعل اختیاری معنا پیدا کند
اختیار و قدرت از هم جدا هستند. برای فهم اختیار مثلاً کسی را در نظر بگیرید که کاملاً فلج است و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد فقط هوش و حواس دارد، اما او اختیار دارد که مومن باشد یا کافر
قدرت چیست؟ خداوند در مقام تقدیر امکاناتی را در اختیار انسان قرار میدهد تا کاری را انجام دهد.امکان دارد بعضی از افعال درونی انسان باقی بماند که در آنجا هم لازم به تقدیر میباشد که بحث مفصلی است.(من واجدم فعل مقدر را در باطن نفسم).
منظور از قدرت اگر امکان اعمال اختیار باشد صحیح است.
خداوند وقتی مشیت میکند هم امکان برداشتن کتاب را به انسان میدهد و هم امکان برنداشتن به این میگویند اختیارغالباً سوال ما در بحث اتمام حجت این است که کسانی که انسانهای خوب و خیری به نظر میرسند چرا به یکباره گمراه میشوند؟بر طبق روایات و قرآن این شخص حتماً مرتکب کاری شده است که از چشم خداوند افتاده است بر طبق روایات رابطه نظام عمل و عکسالعمل است خداوند گاهی ما را منفعل میکند و گاهی ما را منفعل نمیکند حال معنوی داشتن انفعال روح انسان است،احتمالات مختلف دارد گاهی به خاطر مغرور نشدن انسان و گاهی به خاطر گناهی که انسان مرتکب شده و گاهی شاید به صلاح انسان نباشد و احتمالا ت دیگرحتی در روایات داریم کسانی هستند که زیاد گریه میکنند ولی شیطان بر آنها مستولی شده که زیاد گریه میکنند (مثال ابوبکر )خداوند اتمام حجت کرده در عین حال وقتی خداوند مشیت میکند مشیت دو طرفه انجام میدهد یعنی هم بر انجام شدن و هم بر انجام نشدندر بحث جبر و اختیار انسان وقتی کاری را میخواهد انجام بدهد و خداوند میتواند عوامل تشدید کننده و یا راغب کننده ای را ایجاد کند که انسان به آن خیر برسد. که به آن توفیق میگویند یعنی خداوند میخواهد من را موفق کند که قرآن را بخوانممثال خوردن موش حرام است، خداوند این کراهت را در وجود ما ایجاد کرده، این کراهت لطف خداوند است، بد آمدن از موش فعل اختیاری من نیست ولی موش نخوردن اختیاری من است.مثال من رغبت میکنم نماز بخوانم، اما هنگامی که بلند میشوم نماز بخوانم کار من است و ثواب دارد البته در روایت داریم خداوند برای آن انفعال هم به جود خودش ثواب میدهد.روایتی که میفرماید هل من معرفه صنع، در معرفت صنعی از ما هست؟حضرت میفرمایند خیر،میپرسند پس چرا خداوند در قرآن فرموده برای معرفت به شما پاداش میدهم حضرت میفرمایند خداوند به لطف و جودش پاداش میدهد.ما یک فعل داریم ولی جهات تقویت کننده، تشدید کننده، حتی کراهت آور و.... انفعالی هست که از طرف خداوند ما را منفعل میکندمثال مشروب خوردن و دزدی کردندر بار اول ناراحت میشود ولی در تکرار عمل دیگر ناراحت نمیشود.آیه قرآن:سوره حجرات سوره حجرات آیه ۷وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَو بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست. اگر در بسيارى از كارها از [رأى و ميل] شما پيروى كند، قطعاً دچار زحمت مىشويد، ليكن خدا ايمان را براى شما دوستداشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت. آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند.ماجرای اینکه پیامبر اکرم می آمد و در میان مردم می نشست، و آنها از پیامبر می خواستند که برای آنها داستان بگوید و یا کاری انجام دهد، خداوند می فرماید اگر پیامبر هر کاری که میخواهید را برای شما انجام دهد مسئولیت شما بیشتر می شود
خداوند می فرماید ایمان را برای شما زینت دادیم در حالی که می توانست کاری انجام دهد که از ایمان بدمان بیاید
امام سجاد در دعا می فرمایند:اللهم إني أحبك .وأحب من يحبك .وأحب كل عمل صالح يقربني إليك
خداوند متعال زینتی به نام ایمان در انسان ایجاد می کند وآن را برای انسان دوست داشتنی می دارد
وقتی خداوند تمام زمینه ها برای انجام کار خیر را فراهم میکند اگر انسان آن کار را انجام ندهد گناهش بیشتر است(مثال کوچکترین کم کاری انبیاء که چوب بیشتری میخورند)
قاعده در بحث اتمام حجت هرکسی را که بیشتر بدهند بیشتر ازش می خواهد
این لطف خداوند است که ایمان را در قلب شما محبوب و فسق و فجور و عصیان را مکروه کرده
خداوند در اتمام حجت می تواند جهات تشدید کننده کار خیر را ایجاد کند و می تواند
۱۲:۲۹
ادامه مبحث حجیت:
جهات مانع کار خیر را هم ایجاد کند
مثال: وقتی کار گناه آلودی انجام داده ایم و حال می خواهیم انفاقی انجام دهیم خداوند جلوی شیطان را نمی گیرد که من را وسوسه کند
در قرآن هم آمده سوره یوسف آیه 42 . جملهى «فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ» را اينگونه ترجمه كردهاند كه «شيطان ياد پروردگار را از ذهن يوسف برد.
چرا ؟چون خداوند می خواست حضرت یوسف را متنبه کند.
مورد دوم سوره کهف آیه 61:فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً
پس چون به محلّ تلاقی آن دو(دریا)رسیدند،ماهی خود را(که برای غذا همراه داشتند)فراموش کردند.ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.
وقتی حضرت موسی و یوشع بن نون رفتند که با عبد صالح ملاقات کنند قرار این بود که هر جا ماهی زنده شد عبد صالح در آنجاست.حضرت موسی بی صبری کرد(ترک اولی )گفت ماهی را دربیار بخوریم.
فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً«62»پس همین که(از کنار دریا)گذشتند،موسی به جوان(همراه)خود گفت:
غذای چاشت ما را بیاور،به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده ایم.
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً«63»(آن جوان)گفت:آیا به یاد داری وقتی که به صخره پناه بردیم و من (پریدن)ماهی(به دریا)را فراموش کردم(که برای تو بگویم)و کسی جز شیطان آن را از یاد من نبرد،تا آن را یادآوری کنم.و(در کمال)شگفتی ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت(و رفت).
خداوند جلوی شیطان را نگرفت
خداوند می تواند در قلب روح الحیات ، در گوشش به ملائکه بگوید که جلوی شیطان را بگیرید که درآن وسوسه نکند
عمل از ما است فراهم کردن شرایط از خداوند است
مشیت یک طرفه جبر است، مشیت خداوند دو طرفه استروایت داریم: خداوند متعال به حال بندگانش توجه دارد و در مواردی که ممکن است باعث غرور یا عجب در آنها شود، تدابیری اتخاذ میکند. به عنوان مثال، اگر خداوند ببیند که بندهای با نماز صبحش دچار عجب و خودپسندی میشود، ممکن است او را امتحان کند تا از این حالت دور شود.
همچنین در مورد بندگان مؤمن خود در مواقعی که فقر باعث میشود ایمانشان تحت تأثیر قرار گیرد، روزی دهد تا از این وضعیت خارج شوند و ایمانشان حفظ گردد.در مورد کافر هم همین است بسیاری از توفیقات از انها گرفته می شود، حتی تمایل دارند که گناه انجام دهند معاو یه و یزید و.. دوست دارند گناه کنداین طینت است امیالی است که در ما ایجاد می شود
ما می توانیم طینت سجین داشته باشیم، خداوند می تواند جلوی این طینت را بگیرد یا تغییر دهد.
قاعده خدا ابتدا به احسان هست
روایت اصول کافی : ان الله خلق الخیر قبل الشر
اگر خداوند متعال توفیق عمل خیر را به انسان ندهد انسان موفق به انجام عمل خیر نمی شود
کلا به نظام توفیق(فرآیند توفیق) استطاعت گفته می شود
در زمینه استطاعت 23 روایت موجود است
راوی می گوید خداوند مشیت کرده من هم مشیت کردم، اراده تقدیر، قضا هم شده آیا من بر فعل خیر موفق می شوم یا نه؟ امام می فرمایند خیر چون امضا نشده
استطاعت بر کار شر خذلان است.
در اینجا چند بحث پیش می آید ، بداء ، تردد، حیلوله
تردد خداوند در قبض روح مومن، مومن دوست ندارد خداوند طول عمرش را زیاد میکند، بعضی وقتها به صلاح مومن نیست خداوند پرده را بالا میزند نعمتهای آخرت را می بیند مون راضی می شود
به هیچ عنوان کسی تصادفی مومن و یا کافر نمی شود
گاهی اوقات فرد عملی انجام می دهد آنقدر با ارزش است که خداوند متعال به ملائکه اش می گوید نگذارید فرد گناه کند بالعکس هم هست می گوید بگذارید هرکاری دلش میخواهد انجام دهد
خداوند در مقام عدل نشسته اتمام حجت می کند
دو نظام است عمل و عکس العمل(جزا و پاداش است) - نظام فعل و انفعال(می تواند جزا و پاداش باشد اما به حالات ما و مسائل دیگر هم ربط دارد)
سوره انفال آیه 24: اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ
شما در حقیقت مرده هستید چون عمل شما عمل زندگان نیست، لذا پیامبر به شما عملی می آموزد که شما را زنده کند
جهات مانع کار خیر را هم ایجاد کند
مثال: وقتی کار گناه آلودی انجام داده ایم و حال می خواهیم انفاقی انجام دهیم خداوند جلوی شیطان را نمی گیرد که من را وسوسه کند
در قرآن هم آمده سوره یوسف آیه 42 . جملهى «فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ» را اينگونه ترجمه كردهاند كه «شيطان ياد پروردگار را از ذهن يوسف برد.
چرا ؟چون خداوند می خواست حضرت یوسف را متنبه کند.
مورد دوم سوره کهف آیه 61:فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً
پس چون به محلّ تلاقی آن دو(دریا)رسیدند،ماهی خود را(که برای غذا همراه داشتند)فراموش کردند.ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.
وقتی حضرت موسی و یوشع بن نون رفتند که با عبد صالح ملاقات کنند قرار این بود که هر جا ماهی زنده شد عبد صالح در آنجاست.حضرت موسی بی صبری کرد(ترک اولی )گفت ماهی را دربیار بخوریم.
فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً«62»پس همین که(از کنار دریا)گذشتند،موسی به جوان(همراه)خود گفت:
غذای چاشت ما را بیاور،به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده ایم.
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَهِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً«63»(آن جوان)گفت:آیا به یاد داری وقتی که به صخره پناه بردیم و من (پریدن)ماهی(به دریا)را فراموش کردم(که برای تو بگویم)و کسی جز شیطان آن را از یاد من نبرد،تا آن را یادآوری کنم.و(در کمال)شگفتی ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت(و رفت).
خداوند جلوی شیطان را نگرفت
خداوند می تواند در قلب روح الحیات ، در گوشش به ملائکه بگوید که جلوی شیطان را بگیرید که درآن وسوسه نکند
عمل از ما است فراهم کردن شرایط از خداوند است
مشیت یک طرفه جبر است، مشیت خداوند دو طرفه استروایت داریم: خداوند متعال به حال بندگانش توجه دارد و در مواردی که ممکن است باعث غرور یا عجب در آنها شود، تدابیری اتخاذ میکند. به عنوان مثال، اگر خداوند ببیند که بندهای با نماز صبحش دچار عجب و خودپسندی میشود، ممکن است او را امتحان کند تا از این حالت دور شود.
همچنین در مورد بندگان مؤمن خود در مواقعی که فقر باعث میشود ایمانشان تحت تأثیر قرار گیرد، روزی دهد تا از این وضعیت خارج شوند و ایمانشان حفظ گردد.در مورد کافر هم همین است بسیاری از توفیقات از انها گرفته می شود، حتی تمایل دارند که گناه انجام دهند معاو یه و یزید و.. دوست دارند گناه کنداین طینت است امیالی است که در ما ایجاد می شود
ما می توانیم طینت سجین داشته باشیم، خداوند می تواند جلوی این طینت را بگیرد یا تغییر دهد.
قاعده خدا ابتدا به احسان هست
روایت اصول کافی : ان الله خلق الخیر قبل الشر
اگر خداوند متعال توفیق عمل خیر را به انسان ندهد انسان موفق به انجام عمل خیر نمی شود
کلا به نظام توفیق(فرآیند توفیق) استطاعت گفته می شود
در زمینه استطاعت 23 روایت موجود است
راوی می گوید خداوند مشیت کرده من هم مشیت کردم، اراده تقدیر، قضا هم شده آیا من بر فعل خیر موفق می شوم یا نه؟ امام می فرمایند خیر چون امضا نشده
استطاعت بر کار شر خذلان است.
در اینجا چند بحث پیش می آید ، بداء ، تردد، حیلوله
تردد خداوند در قبض روح مومن، مومن دوست ندارد خداوند طول عمرش را زیاد میکند، بعضی وقتها به صلاح مومن نیست خداوند پرده را بالا میزند نعمتهای آخرت را می بیند مون راضی می شود
به هیچ عنوان کسی تصادفی مومن و یا کافر نمی شود
گاهی اوقات فرد عملی انجام می دهد آنقدر با ارزش است که خداوند متعال به ملائکه اش می گوید نگذارید فرد گناه کند بالعکس هم هست می گوید بگذارید هرکاری دلش میخواهد انجام دهد
خداوند در مقام عدل نشسته اتمام حجت می کند
دو نظام است عمل و عکس العمل(جزا و پاداش است) - نظام فعل و انفعال(می تواند جزا و پاداش باشد اما به حالات ما و مسائل دیگر هم ربط دارد)
سوره انفال آیه 24: اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ
شما در حقیقت مرده هستید چون عمل شما عمل زندگان نیست، لذا پیامبر به شما عملی می آموزد که شما را زنده کند
۱۲:۳۱
مبحث توحید جلسه 186سوره انعام آیه 103: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
ابصار او را درک نمی کنند ولی او ابصار را درک میکند. من ابصاری دارم که خداوند با آن برای من قابل درک نیست من محدودم خداوند نامحدود است، من مخلوقم خداوند خالق است، برای ما درک خداوند امکان پذیر نیست.
ابصار ابزاری است که با آن توانایی درک محیط اطراف را داریم به غیر از خداوند
اما خداوند آن ابصار ما را درک می کند. درک می کند یعنی چه؟ یک معنا این است که خداوند هرچه درون این ابصار است را می داند .احتمال دیگر این است که در صورتیکه خداوند فاعل باشد ارتباطی بین ابصار و خداوند بوجود می آید.
بحار جلد 3 ص 262: 17- وَ أَرْوِي أَنَّهُ قُرِئَ بَيْنَ يَدَيِ الْعَالِمِ ع قَوْلُهُ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى أَبْصَارَ الْقُلُوبِ وَ هِيَ الْأَوْهَامُ فَقَالَ لَا تُدْرِكُ الْأَوْهَامُ كَيْفِيَّتَهُ وَ هُوَ يُدْرِكُ كُلَّ وَهْمٍ وَ أَمَّا عُيُونُ الْبَشَرِ فَلَا تَلْحَقُهُ لِأَنَّهُ لَا يُحَدُّ فَلَا يُوصَفُ هَذَا مَا نَحْنُ عَلَيْهِ كُلُّنَا.
این آیه بر امام خوانده شد.مقصود خداوند ابصار قلوب است نه ابصار اعین.
فیلسوفان می گویند ما 4 قوه داریم حس و خیال و فهم و عقل
اوهام در روایات ما یعنی افکار و عقل ها و ذهن ها و هر آنچه در ذهن می آید
پس امام می گویند منظور از ابصار اوهام است، اوهام چیزی است گه درونی ما است و به این چشم ربطی ندارد اوهام کیفیت او را نمی تواند درک کند اما خداوند هر وهمی را درک میکند. واما چشمهای بشر نمی تواند او را دنبال کند یا بشناسد. خداوند نه حد دارد و نه وصف دارد. ما اهل بیت همه بر این مبنا هستیم
پس خداوند به دل و عقل و آنچه که در درون من است قابل درک نیست این معنای ظاهری آیه است. تفسیر فرات کوفی ص 80: وَ لَا تَبْلُغُهُ الْعُلَمَاءُ بِأَلْبَابِهَا وَ لَا أَهْلُ التَّفَكُّرِ بِتَدْبِيرِ أُمُورِهَا أَعْلَمُ خَلْقِهِ بِهِ الَّذِي بِالْحَدِّ لَا يَصِفُهُ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ ...لب عقل خالص بود امام میفرماید عالمان با همه دقتهایی که انجام میدهند با لب عقل خالص نمی توانند به درک خداوند برسند.چرا؟ چون محدودیت دارند.حتی اهل تفکر با تدبیر همه امور هم نمیتوانند به آن برسند حتی اگر عالمترین خلق به او باشند یعنی پیغمبر اکرم،ایشان هم در خداوند متحیر هستند ایشان هم لا تدرکه الابصار هستند وقتی هیچ درک و فهمی و معرفت و شناختی ندارند چگونه او را توصیف کنند پس خداوند وصف پذیر نیستاما خداوند خودش میتواند خودش را توصیف کند علم ما وابسته به معلوم است ولی علم خداوند بلا معلوم است لازم نیست معلومی وجود داشته باشه و وابسته به معلوم نیست.برای ما قابل تصور نیست، ما احاطه ای نداریم که علم خداوند را توصیف کنیم
روایت بعدی تفسیر عیاشی: ج۱ص۳۷۳78- عن أبي حمزة الثمالي عن علي بن الحسين ع قال سمعته يقول لا يوصف الله بمحكم وحيه، عظم ربنا عن الصفة و كيف يوصف من لا يحد وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ و لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ ... وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير
عظم ربنا عن الصفة و كيف يوصف من لا يحدچیزی که حد ندارد چگونه وصف شود. ائمه از این روایات عدم توصیف خداوند و عدم معرفت خداوند را نتیجه گرفتند
خداوند به شرط لا خودش را وصف میکند. خداوند علیم است ولی به شرط اینکه خروج از حددین انجام نشود، شباهت ندهیم و...
روایت بعدی تفسیر عیاشی: 79 الأشعث بن حاتم قال: قال ذو الرئاستين قلت لأبي الحسن الرضا ع جعلت فداك- أخبرني عما اختلف فيه الناس من الرؤية- فقال بعضهم: لا يرى، فقال:يا أبا العباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه- فقد أعظم الفرية على الله، قال الله «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ- وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» هذه الأبصار ليست هي الأعين، إنما هي الأبصار التي في القلب لا يقع عليه الأوهام- و لا يدرك كيف هو «5».
هذه الأبصار ليست هي الأعين ، إنما هي الأبصار التي في القلب لا يقع عليه الأوهام- و لا يدرك كيف هو . هیچ وهمی بر او واقع نمیشود هیچ ادراک و احاطهای بر او ندارد آن را درک نمیکند. حتی نمیتوانیم بگوییم خداوند چیست کیفیت و طور ندارد.
یدرک الابصار انفعال ما را نشان می دهد، شهود خداوند به چشمی است که خود خداوند می دهد. اینجا می خواهیم اثبات کنیم این چشم ما نمی تواند خداوند را شهود کند
توحید صدوق ص 112: 10- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قَالَ
ابصار او را درک نمی کنند ولی او ابصار را درک میکند. من ابصاری دارم که خداوند با آن برای من قابل درک نیست من محدودم خداوند نامحدود است، من مخلوقم خداوند خالق است، برای ما درک خداوند امکان پذیر نیست.
ابصار ابزاری است که با آن توانایی درک محیط اطراف را داریم به غیر از خداوند
اما خداوند آن ابصار ما را درک می کند. درک می کند یعنی چه؟ یک معنا این است که خداوند هرچه درون این ابصار است را می داند .احتمال دیگر این است که در صورتیکه خداوند فاعل باشد ارتباطی بین ابصار و خداوند بوجود می آید.
بحار جلد 3 ص 262: 17- وَ أَرْوِي أَنَّهُ قُرِئَ بَيْنَ يَدَيِ الْعَالِمِ ع قَوْلُهُ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى أَبْصَارَ الْقُلُوبِ وَ هِيَ الْأَوْهَامُ فَقَالَ لَا تُدْرِكُ الْأَوْهَامُ كَيْفِيَّتَهُ وَ هُوَ يُدْرِكُ كُلَّ وَهْمٍ وَ أَمَّا عُيُونُ الْبَشَرِ فَلَا تَلْحَقُهُ لِأَنَّهُ لَا يُحَدُّ فَلَا يُوصَفُ هَذَا مَا نَحْنُ عَلَيْهِ كُلُّنَا.
این آیه بر امام خوانده شد.مقصود خداوند ابصار قلوب است نه ابصار اعین.
فیلسوفان می گویند ما 4 قوه داریم حس و خیال و فهم و عقل
اوهام در روایات ما یعنی افکار و عقل ها و ذهن ها و هر آنچه در ذهن می آید
پس امام می گویند منظور از ابصار اوهام است، اوهام چیزی است گه درونی ما است و به این چشم ربطی ندارد اوهام کیفیت او را نمی تواند درک کند اما خداوند هر وهمی را درک میکند. واما چشمهای بشر نمی تواند او را دنبال کند یا بشناسد. خداوند نه حد دارد و نه وصف دارد. ما اهل بیت همه بر این مبنا هستیم
پس خداوند به دل و عقل و آنچه که در درون من است قابل درک نیست این معنای ظاهری آیه است. تفسیر فرات کوفی ص 80: وَ لَا تَبْلُغُهُ الْعُلَمَاءُ بِأَلْبَابِهَا وَ لَا أَهْلُ التَّفَكُّرِ بِتَدْبِيرِ أُمُورِهَا أَعْلَمُ خَلْقِهِ بِهِ الَّذِي بِالْحَدِّ لَا يَصِفُهُ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ ...لب عقل خالص بود امام میفرماید عالمان با همه دقتهایی که انجام میدهند با لب عقل خالص نمی توانند به درک خداوند برسند.چرا؟ چون محدودیت دارند.حتی اهل تفکر با تدبیر همه امور هم نمیتوانند به آن برسند حتی اگر عالمترین خلق به او باشند یعنی پیغمبر اکرم،ایشان هم در خداوند متحیر هستند ایشان هم لا تدرکه الابصار هستند وقتی هیچ درک و فهمی و معرفت و شناختی ندارند چگونه او را توصیف کنند پس خداوند وصف پذیر نیستاما خداوند خودش میتواند خودش را توصیف کند علم ما وابسته به معلوم است ولی علم خداوند بلا معلوم است لازم نیست معلومی وجود داشته باشه و وابسته به معلوم نیست.برای ما قابل تصور نیست، ما احاطه ای نداریم که علم خداوند را توصیف کنیم
روایت بعدی تفسیر عیاشی: ج۱ص۳۷۳78- عن أبي حمزة الثمالي عن علي بن الحسين ع قال سمعته يقول لا يوصف الله بمحكم وحيه، عظم ربنا عن الصفة و كيف يوصف من لا يحد وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ و لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ ... وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير
عظم ربنا عن الصفة و كيف يوصف من لا يحدچیزی که حد ندارد چگونه وصف شود. ائمه از این روایات عدم توصیف خداوند و عدم معرفت خداوند را نتیجه گرفتند
خداوند به شرط لا خودش را وصف میکند. خداوند علیم است ولی به شرط اینکه خروج از حددین انجام نشود، شباهت ندهیم و...
روایت بعدی تفسیر عیاشی: 79 الأشعث بن حاتم قال: قال ذو الرئاستين قلت لأبي الحسن الرضا ع جعلت فداك- أخبرني عما اختلف فيه الناس من الرؤية- فقال بعضهم: لا يرى، فقال:يا أبا العباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه- فقد أعظم الفرية على الله، قال الله «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ- وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» هذه الأبصار ليست هي الأعين، إنما هي الأبصار التي في القلب لا يقع عليه الأوهام- و لا يدرك كيف هو «5».
هذه الأبصار ليست هي الأعين ، إنما هي الأبصار التي في القلب لا يقع عليه الأوهام- و لا يدرك كيف هو . هیچ وهمی بر او واقع نمیشود هیچ ادراک و احاطهای بر او ندارد آن را درک نمیکند. حتی نمیتوانیم بگوییم خداوند چیست کیفیت و طور ندارد.
یدرک الابصار انفعال ما را نشان می دهد، شهود خداوند به چشمی است که خود خداوند می دهد. اینجا می خواهیم اثبات کنیم این چشم ما نمی تواند خداوند را شهود کند
توحید صدوق ص 112: 10- أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قَالَ
۶:۱۹
إِحَاطَةُ الْوَهْمِ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِهِ- قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ «3» لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن
لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- (یعنی چشم سر نیست) فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- (حضرت مثالهایی از قرآن می زنند که نشان دهند منظور چشم نیست) وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن- پس حقایق ایمان همه ارتباطش به قلب برمی گردد.
11- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ-فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْثَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ «1» فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.
سنیها روایات متعددی دارند که در روز قیامت خداوند را به سیمای یک جوان ۱۸ ساله میبینند با گفتن این روایاتان الله خلق آدم علی صورته
کافی ج 1 ص 104: 12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ «3» حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ-أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.
لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- (یعنی چشم سر نیست) فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- (حضرت مثالهایی از قرآن می زنند که نشان دهند منظور چشم نیست) وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن- پس حقایق ایمان همه ارتباطش به قلب برمی گردد.
11- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ-فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْثَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ «1» فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.
سنیها روایات متعددی دارند که در روز قیامت خداوند را به سیمای یک جوان ۱۸ ساله میبینند با گفتن این روایاتان الله خلق آدم علی صورته
کافی ج 1 ص 104: 12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ «3» حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ-أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.
۶:۲۰
از این روایت و شبیه این روایات را صوفیا و برخی فیلسوفان صدرایی که سنخییت ما و خداوند را یکی می دانند استفاده می کنند. کافی ج 1 ص 104: 12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ -خداوند خیلی بزرگ و بلند مرتبه است و بندگان برصفت او قدرتی ندارند که آن را بیان کنند. وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ- اینجا وقتی میشود کنه فیلسوف می گوید ماکه کنه خدا را نشناختیم خصوصیاتش را می شناسیم در حالی که وقتی این جا م یگوید کنه یا ذات و یا نفس یعنی خود خدا را نمی شناسیم تمام. لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ خداوند کیفیت ندارد نه اینکه کیفییت دارد من نمی شناسم وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ جهت و لحاظ ندارد وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ چگونه کیفیت خداوند را توصیف کنم در حالیکه خودش به کیفیت ، کیفییت داده «3» حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ-این کیفیت به خودش شناخته می شود. أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خداوند داخل هر مکان است در حالی که خارج از هر شی است ای تناقض نیست؟
از این روایت و شبیه این روایات را صوفیان و برخی فیلسوفان صدرایی که سنخیت ما و خداوند را یکی می دانند استفاده می کنند. إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ خداوند خیلی بزرگ و بلند مرتبه است و بندگان برصفت او قدرتی ندارند که آن را بیان کنند. وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهاینجا وقتی میشود کنه فیلسوف می گوید ما که کنه خدا را نشناختیم خصوصیاتش را می شناسیم در حالی که وقتی این جا می گوید کنه یا ذات و یا نفس یعنی خود خدا را نمی شناسیم تمام. لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَوَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ خداوند کیفیت ندارد نه اینکه کیفیت دارد من نمی شناسم وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ جهت و لحاظ ندارد وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ چگونه کیفیت خداوند را توصیف کنم در حالیکه خودش به کیفیت ، کیفیت داده حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِاین کیفیت به خودش شناخته می شود. أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مسأله اینجاست. خداوند داخل هر مکان است در حالی که خارج از هر شی است این تناقض نیست؟این تناقض تناقضی است از سوی ما.پیش مطالعه در رابطه با وحدت وجود و موجد، این جمله: داخل فی الاشیاء لا بالممازجة عنها لا بمفارقهیعنی با اشیا مزج نشده در حالیکه فارق از اشیا هم نیستمی گویند این جمله حضرت علی وحدت وجود را نشان می دهدتمام روایات در این باره بررسی شوند. روایت دیگری داریم (التوحيد، ص: 36): غُیُورُهُ تَحْدِيدٌ لِمَا سِوَاهُ غیریت خدا، به غیر خدا حد زده نه اینکه به خدا حد زده باشد. مثال: آدمکی در ذهن خود بسازید ما به آدمک حد زدیم نه آن به ما. قاعده کلی این است فاعل به مفعول خودش حد میزند نه بالعکس.
از این روایت و شبیه این روایات را صوفیان و برخی فیلسوفان صدرایی که سنخیت ما و خداوند را یکی می دانند استفاده می کنند. إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ خداوند خیلی بزرگ و بلند مرتبه است و بندگان برصفت او قدرتی ندارند که آن را بیان کنند. وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهاینجا وقتی میشود کنه فیلسوف می گوید ما که کنه خدا را نشناختیم خصوصیاتش را می شناسیم در حالی که وقتی این جا می گوید کنه یا ذات و یا نفس یعنی خود خدا را نمی شناسیم تمام. لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَوَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ خداوند کیفیت ندارد نه اینکه کیفیت دارد من نمی شناسم وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ جهت و لحاظ ندارد وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ چگونه کیفیت خداوند را توصیف کنم در حالیکه خودش به کیفیت ، کیفیت داده حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِاین کیفیت به خودش شناخته می شود. أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مسأله اینجاست. خداوند داخل هر مکان است در حالی که خارج از هر شی است این تناقض نیست؟این تناقض تناقضی است از سوی ما.پیش مطالعه در رابطه با وحدت وجود و موجد، این جمله: داخل فی الاشیاء لا بالممازجة عنها لا بمفارقهیعنی با اشیا مزج نشده در حالیکه فارق از اشیا هم نیستمی گویند این جمله حضرت علی وحدت وجود را نشان می دهدتمام روایات در این باره بررسی شوند. روایت دیگری داریم (التوحيد، ص: 36): غُیُورُهُ تَحْدِيدٌ لِمَا سِوَاهُ غیریت خدا، به غیر خدا حد زده نه اینکه به خدا حد زده باشد. مثال: آدمکی در ذهن خود بسازید ما به آدمک حد زدیم نه آن به ما. قاعده کلی این است فاعل به مفعول خودش حد میزند نه بالعکس.
۶:۲۰
إِحَاطَةُ الْوَهْمِ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِهِ- قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ «3» لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن
لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- (یعنی چشم سر نیست) فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- (حضرت مثالهایی از قرآن می زنند که نشان دهند منظور چشم نیست) وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن- پس حقایق ایمان همه ارتباطش به قلب برمی گردد.
11- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ-فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْثَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ «1» فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.
سنیها روایات متعددی دارند که در روز قیامت خداوند را به سیمای یک جوان ۱۸ ساله میبینند با گفتن این روایاتان الله خلق آدم علی صورته
کافی ج 1 ص 104: 12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ «3» حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ-أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.
لَيْسَ يَعْنِي بَصَرَ الْعُيُونِ- (یعنی چشم سر نیست) فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لَيْسَ يَعْنِي مِنَ الْبَصَرِ بِعَيْنِهِ- (حضرت مثالهایی از قرآن می زنند که نشان دهند منظور چشم نیست) وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها لَمْ يَعْنِ عَمَى الْعُيُونِ إِنَّمَا عَنَى إِحَاطَةَ الْوَهْمِ كَمَا يُقَالُ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِيرٌ بِالثِّيَابِ اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُرَى بِالْعَيْن- پس حقایق ایمان همه ارتباطش به قلب برمی گردد.
11- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يُوصَفُ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَتَعْرِفُونَ الْأَبْصَارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ أَبْصَارُ الْعُيُونِ-فَقَالَ إِنَّ أَوْهَامَ الْقُلُوبِ أَكْثَرُ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ «1» فَهُوَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَوْهَامَ.
سنیها روایات متعددی دارند که در روز قیامت خداوند را به سیمای یک جوان ۱۸ ساله میبینند با گفتن این روایاتان الله خلق آدم علی صورته
کافی ج 1 ص 104: 12- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَظِيمٌ رَفِيعٌ لَا يَقْدِرُ الْعِبَادُ عَلَى صِفَتِهِ وَ لَا يَبْلُغُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ لَا يُوصَفُ بِكَيْفٍ وَ لَا أَيْنٍ وَ حَيْثٍ وَ كَيْفَ أَصِفُهُ بِالْكَيْفِ وَ هُوَ الَّذِي كَيَّفَ الْكَيْفَ «3» حَتَّى صَارَ كَيْفاً فَعَرَفْتُ الْكَيْفَ بِمَا كَيَّفَ لَنَا مِنَ الْكَيْفِ-أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِأَيْنٍ وَ هُوَ الَّذِي أَيَّنَ الْأَيْنَ حَتَّى صَارَ أَيْناً فَعُرِفَتِ الْأَيْنُ بِمَا أَيَّنَ لَنَا مِنَ الْأَيْنِ أَمْ كَيْفَ أَصِفُهُ بِحَيْثٍ وَ هُوَ الَّذِي حَيَّثَ الْحَيْثَ حَتَّى صَارَ حَيْثاً فَعُرِفَتِ الْحَيْثُ بِمَا حَيَّثَ لَنَا مِنَ الْحَيْثِ فَاللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى دَاخِلٌ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ خَارِجٌ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.
۶:۲۱