عکس پروفایل هنر شعر ه

هنر شعر

۲۴۰عضو
ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتردیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر
چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیستچنگی از تو چنگ تر ، یا سازی از تو سازتر
قصۀ گیسویت از امواج ِ تحریر ِ قمرهم بلند آوازه تر شد ، هم بلند آوازتر
گشته ام دیوان حافظ را ولی بیتی نداشتچون دو ابروی تو از ایجاز ، با ایجازتر
چشم در چشمت نشستم ، حیرتم از هوش رفتچشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر
از شب جادو عبورم دادی و ، دیدم نبودجادویی از سِحر چشمان تو پُر اعجازتر
آن که چشمان مرا تَر کرد ، اندوه ِ تو بودگر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز ، تَر
#علیرضا_قزوه

۹:۵۸

زیر مجموعه ی خودم هستممثل مجموعه ای که سخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارمگرچه باغ من از درخت تهی ست
عشق آهوی تیزپا شد و منببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروزنرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض استآبزی آب را نمی بیند
هرکه در ماه زندگی بکندرنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماستغیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشدانتخاب پرنده ها قفس است
وسعت کوچک رهایی رااز نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار استکوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهی ستدر سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه راهمه را از نداشتن دارم...
#یاسر_قنبرلو

۱۶:۳۳

السلام بر خوانندگان این کانال .مدت ها اینجا فعالیت داشتم اما از آن زمان بسیار میگذرد .مجدد میخواهیم با شعر های تازه از دوستان و گاهی خودمان فعالیت کنیم و حمایت شما را میطلبیم .میخواهیم اگر بشود روزی دو شعر در کانال به اشتراک بگذاریم امید که بر این پیمان بمانیم و نگویند : تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد...
عرض ارادت محضر عزیزان .والسلام .

۹:۳۹

ای نگـــــاهت نخی از مخمل و از ابـــریـشــــــمچند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم
بــه تو آری به تو یعنی به همان منظر دور،به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویریکــــــــــه سراغش ز غزلهای خودم میگیری ؛
بـــه تبسم ، بـــــه تکلف ، به دل آرایی توبه خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
بــــه همان زل زدن از فاصله دور به همیعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
شبحی چند شب است آفت جانم شده استاول اسم کسی ورد زبانــــــــــــــم شده است،
در من انگار کسی در پی انکار من است ،یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است،
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگیشمیشود یک شبه پی برد به دلداد گی اش
یک نفر سبز ، چنان سبز ، که از سرسبزیشمی توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده استاول اســــــم کسی ورد زبانــــــــم شده است ...
آی بی رنگ تر از آینــــــه یک لحظه بایست ؛راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگــــــر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست ؛پس چرا رنگ تو با آینه این قدر یکی است؟
حتـــم دارم کـــــــه تویی آن شبح آینه پـوشعاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود،آن الفبا کـــــه همــه ورد زبانـم شده بود ...
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است ،و تماشاگه این خیل تماشا شده است؛
آن الفبــای دبستانی دلخــواه تـویــی ...عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
#بهروز_یاسمی
@honar_sher

۹:۴۱

نمی‌رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می‌خواهدکه راه عشق، آری طاقتی مردانه می‌خواهد
کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق راپرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می‌خواهد
چه حسن اتفاقی، اشتراک ما پریشانی استکه هم موی تو هم بغض من، آری شانه می‌خواهد
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیستتسلی دادن این فاجعه، میخانه می‌خواهد
اگر مقصود تو عشق است، پس آرام باش ای دلچه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد ؟#سجادـسامانی@honar_sher

۲۱:۴۸