*

*للحسین*

۲۸عضو

۱۲ شهریور

می رسیم به عمود ۹۹۸ موکبی تحت اشراف ایت الله وحید خراسانی با اینکه ساعت ۷ صبح است تصمیم می گیریم مستقر شویم
چرا

حالا نه یک ساعت دیگه باید بیفتیم دنبال موکب خوب که جا هم داشته باشد
خوب همین موکب که تعریفش را هم شنیدیم اگر جا داشته باشد غنیمت است

رفتیم داخل
اینجا بود که گفتیم شنیدن کی بود مانند دیدنواقعا موکب مغتنمی بودبا وجود غر غر برو بچ که می خواهند هنوز پیاده بروند تصمیم به ماندن می گیریم

خیلی با حاله
از تمیزی و خنکی که بگذریم داخل موکب چایخونه دارهبرای حمام هم نوبت دهی مثل نوبت دهی بانک ها ست
لباس ها رو تحویل می دهیم و دو ساعت بعد شسته شده تحویل مان می دهند
خدا طریق الحسین رو روزی تون کنه و یه وعده استراحت و ارام گرفتن در این موکب را

و اما پذیرایی بیرون موکب
اب طالبیاب هندونهدم نوشچایقهوهآیس کافیفالوده شیرازی

۲۱:۲۳

ریحانه لباس ها رو تحویل لباسشویی داد
من و مطهره رفتیم برا گرفتن لباس ها
قبل از اینکه برویم قسمت لباسشویی یه سری به موکب پذیرایی زدیم

کنار صف ایستاده بودیم یهو یه خانمی با انرژی بهم سلام کرد
وای خدا همون لحظه هر چی صدا و قیافه ش رو تو ذهنم سرچ می کردم به کسی نمی رسیدم
خودش فهمید نشناختم گفت هاجرمتا اسمش رو. گفت شناختمش خواهرشوهر خاله م بود
دیده بوسی کردیمفکر کردم خودشون امدن و حالا منو شناختن نگو که همسفر خاله بودن در همون حین خاله و دختر خاله م هم رسیدن
چقدر با این خاله که حرف می زدیم می گفتیم الهی مشایه ببینمت

حالا بدون هیچ هماهنگی هم دیگه رو دیدیم

۲۱:۳۶

لازم نیست بگم عصر ساعت ۶ رفتیم کنار موکب و جزئی از رود روان به سمت کربلا شدیم و باز هم متنعم به رزق و روزی که اهل بیت برایمان تدارک دیدن


خیلی زود شب شد


خیلی زود رسیدیم عمود۱٠۸٠ که از قبل سراغ گرفته بودیم
جا هم الا ماشاالله زیاد دارد
و این شد اخرین موکب اربعین ۱۴٠۳

در واقع زودتر از اونی که فکرش را کنیم پرونده موکب یابی بسته شد

۲۱:۴۳

صبح که بشود
در حین صبحانه خوردن چند عمودی طی می شود
می رویم سر جاده و سوار ماشین می شویم و می رسیم کربلا
رسیدن به کربلا ترکیب قشنگی ستولی وقتی بدونی رسیدن به کربلا همان و شروع فراق و دلتنگی همان قشنگی برایت رنگ می بازد

۲۱:۴۶

نمی دونم اسم ماشینی رو که سوار شدیم چی بذارم وانت که نه یه جورایی نیسان ابی خودمان یعنی از وانت بزرگتر
خیلی باحاله پشت این ماشینا سوار بشی و باد بخوره تو صورتت

۲۱:۴۹

مسجر امام علی پیاده مون کرد

خیلی خوشحالم
حداقلش اینه زیارت اربعین رو در حال می خونیم که به سمت حرم در حرکتیم



البته ما دنبال گاراژ می گردیم ولی خوشبختانه گاراژ تو مسیر حرمه

۲۱:۵۰

زیارت اربعین که خوندیم گنبد طلایی قمر بنی هاشم رو هم دیدیم
خیلی این زیارت و دیدن گنبد دل گرم کننده ست

۲۱:۵۱

گاراژ و ما ادراک گاراژ



ساعت۷ صبح است و همان طور که در جریانید هوا گرررررررم

لامشکل



بالاخره باید تحمل کنیم تا اقایون ماشین پیدا کنند

۲۱:۵۵

۱۳ شهریور

همین طور که ایستادم یه نگاه کلی می کنم می بینم حتی داخل همین گاراژ هم حال و هوای اربعین موج می زنه

نه حال و هوای معنوی زیارت نه
که هر کس اینجاست دنبال پیدا کردن ماشینه و دغدغه رفتن داره یه جورایی همه دارن بر می گردن به حال قبل شون خیلی از کمک دادن بهم خبری نیست
تو مسیر یه کمک کوچولو بخوای مثلا ویلچری که می بری یه کوچولو گیر کنه چند نفر بدون حرف و تقاضای کمک میان جلو

ولی الان هر کس به فکر خودشه


اینکه می گم حال و هوای و اربعین موج می زنه از این جهته که همه یک رنگ و یک دستن اصلا معلوم نیست کی مدیر شرکته کی معلمهکی دکترهکی کارگره
حتی وقتی از فرط گرما سرم پایین بود و به کفش های ادما نگاه می کردم هم همین حال بوداکثرا دمپایی مشکی یا کفش های خاکی مثل تمام ایام سال نبود که با نگاه کردن به کفش ادما بشه فهمید در چه سطحی از زندگی هستن
کفش چرم و واکس زده
کفش اداری
کفشی که گرد و خاک کارگری روش نشسته
کفش تعمیر شده

ولی اینجا همه یک دست و هماهنگن
جریان عجیب و قابل تأملی ست اربعین

شاید همین شاخصه هاست که اربعین را مانور ظهور می کند

۲۰:۴۶

گرم مون شد
دلمون به وداع با کربلا نبود ولی خواهی نخواهی داشت محقق می شد
به دید مانور ظهور بودن به ادما نگاه کردم
بچه ها همه یه سری رفتن دستشویی
محمدامین یهو گفت انگار اون طرف اب می دنرفت و امدنش طول کشید و نگران شدم و با یه جعبه ماء البارد امد



ولی از اقایون خبری نشد

یه چفیه بزرگ دم دست بود انداختیم تو سایه ویلچرا و نشستیم روش
یعنی اگه نمی نشستم واقعا کم می اوردم


کم. کم اقایون سرو. کله شون پیدا شد

ولی چه فایده ماشین پیدا نکرده بودن

۲۰:۵۱

قرار شد با اتوبوس هایی که گذاشته بودن برگردیم حیدریه (حوالی عمود۶۲۲) به امید اینکه اونجا ماشین باشه

۲۰:۵۳

این یعنی دوباره برگشتن به طریق الحسین و حرکت به سمت نجف

۲۰:۵۳

سوار شدیم

حیدریه پیاده شدیم

ولی فقط اتوبوس داره و ماشینی که ما می خواستیم یک دونه هم نیست

گفتن باید برگردید نجف تا ماشین برای مهران پیدا کنید

۲۰:۵۵

انتخابی نیست
در واقع مجبوریم دو مرتبه سوار اتوبوس بشیم و بریم نجف

۲۰:۵۵

رسیدیم به یکی از گاراژهای نجف
اقایون دوباره پروژه ماشین پیدا کردن رو. کلید می زنن




حداقلش اینه که این گاراژ سایه بون داره و افتاب با محتویات مغزمان بازی نمی کنه

۲۰:۵۸

یه مدت که می گذره خودم وارد عمل می شم و می رم از یه راننده که بیکار نشسته داخل ماشینش می پرسم مهران

جواب لا لا لا

ولی همین سوال جواب کوتاه سبب خیر می شه یه اقای ایرانی گفت ما هم مهران می ریم بیایید کنار هم جمع باشیم ماشین پیدا شد زود پر بشه
در همین حین یه راننده عراقی که گمونم کمی فارسی می فهمید امد جلو گفت مهران و عدد ۱۷ رو روی گوشی ش تایپ کرد و گفت کولر دار

خوب کولر داربودن خوبه و کافی نیست نمی خواستیم ماشین مینی بوس باشه تازه باربند هم داشته باشه که تا مرز ویلچرا توی دست و بال مون نباشن
نمی دونستم چطوری بهش بفهمون داشتم می گفتم ماشینش مثل کدوم ماشیناست که خودش نشونم داد(برای همین می گم یه مقدار فارسی می فهمید) همون موقع یه ماشین از کنارمون رد شد علی باربند رو نشون داد گفت ماشین از اینا داره که با سر گفت بله

خوب ماشین جور شد
حتی همسفری هم اماده ست
حالا یکی اقایون رو پیدا کنه

۲۱:۰۷

القصه بهشون پیام دادیم و امدن و سوار شدیم و راهی به سمت مرز
دلمون کربلا جامونده بود و الان تو شهر امیرالمؤمنین بودیم اینبار نه از پشت دیوار که از جاده های اطراف شهر امین الله را خواندیم

من و جدا شدن از كوي تو خدا نكند

خدا هر آنچه كند از توأم جدا نكند

۲۱:۱۲

در به در کوی یار بودن سخته ولی قشنگه
از کربلا امدیم نجف
از نجف رفتیم وسطای راه کربلا

نزدیکی های کربلا سوار شدیم رفتیم رسیدیم به کربلا


از کربلا سوارشدیم و برگشتیم نجف
والان همون راه رو داریم رد می کنیم به سمت مرز

خوش به حال اونایی که این رفت و امد بین کربلا و نجف روال زندگی شونه

۲۱:۱۵

دلم نمی خواد باورکنم تموم شد
اصلا بهش فکر نمی کنم undefinedundefinedundefinedundefined

۲۱:۱۶

برای امدن و رسیدن به این مسیر چله دعای غیبت داشتم
چله ی من که هنوز تموم نشده

تازه تا برسیم به خونه هنوز بین موکبای اربابیم
دلم نمی خواد تموم بشه
بعد تموم شدن این چله دوباره یه چله دیگه شروع می کنم
زندگی و وقت من چهل روز چهل روز می شه
چهل روز چهل روز می گذرونم تا دوباره برسم به همین روزاundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۲۱:۲۰