امشب به رسم روز های زوج آموزش نویسندگی داریم
۱۵:۰۷
بریم سراغ آموزش نویسندگی امروز
رفتار و اعمال شخصیت #آموزش
✐✎✐✎✐✎✐✎
رفتار و اعمال شخصیت #آموزش
✐✎✐✎✐✎✐✎
۱۶:۵۴
۱. رفتارهایی که شخصیت را تعریف میکنند:
هر شخصیت باید رفتارهایی داشته باشد که ویژگیهای او را منعکس کند. این رفتارها باید طبیعی و مرتبط با شخصیت باشند.
مثال:
اگر شخصیت شما فردی عجول است، ممکن است دائم پاهایش را تکان دهد یا سریع صحبت کند.
"آرمان وقتی منتظر تاکسی بود، مدام ساعتش را نگاه میکرد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد."
هر شخصیت باید رفتارهایی داشته باشد که ویژگیهای او را منعکس کند. این رفتارها باید طبیعی و مرتبط با شخصیت باشند.
مثال:
اگر شخصیت شما فردی عجول است، ممکن است دائم پاهایش را تکان دهد یا سریع صحبت کند.
"آرمان وقتی منتظر تاکسی بود، مدام ساعتش را نگاه میکرد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد."
۱۶:۵۶
۲. اعمالی که انگیزه شخصیت را نشان میدهند:
اعمالی که شخصیت انجام میدهد باید به انگیزه اصلی او مرتبط باشند.
مثال:
اگر شخصیت شما به دنبال کشف حقیقت است، ممکن است دائماً دنبال سرنخ بگردد، با افراد مختلف صحبت کند یا به کتابخانه برود.
"آرمان شبها در آرشیو روزنامههای قدیمی دنبال داستان هایی بود که سالها پیش از یاد همه رفته بود."
اعمالی که شخصیت انجام میدهد باید به انگیزه اصلی او مرتبط باشند.
مثال:
اگر شخصیت شما به دنبال کشف حقیقت است، ممکن است دائماً دنبال سرنخ بگردد، با افراد مختلف صحبت کند یا به کتابخانه برود.
"آرمان شبها در آرشیو روزنامههای قدیمی دنبال داستان هایی بود که سالها پیش از یاد همه رفته بود."
۱۶:۵۷
۳. تناقض در رفتار:
شخصیتها گاهی باید رفتارهایی داشته باشند که خواننده را غافلگیر کنند. این تناقضها شخصیت را جذابتر میکنند.
مثال:
یک شخصیت مهربان ممکن است در یک موقعیت حساس عصبانی شود:
"آرمان همیشه آرام بود، اما وقتی دید کسی به دفتر خاطراتش دست زده، نتوانست خودش را کنترل کند."
شخصیتها گاهی باید رفتارهایی داشته باشند که خواننده را غافلگیر کنند. این تناقضها شخصیت را جذابتر میکنند.
مثال:
یک شخصیت مهربان ممکن است در یک موقعیت حساس عصبانی شود:
"آرمان همیشه آرام بود، اما وقتی دید کسی به دفتر خاطراتش دست زده، نتوانست خودش را کنترل کند."
۱۶:۵۹
حالا بریم سراغ تمرین امروز
۱۶:۵۹
تمرین:
۱. یک موقعیت طراحی کنید که شخصیتتان مجبور به تصمیمگیری شود. مثلاً:
یک دوست قدیمی به کمک نیاز دارد، اما شخصیت زمان کمی دارد.شخصیت باید بین دو مسیر خطرناک یکی را انتخاب کند.
۲. رفتار و اعمال شخصیت را در این موقعیت توصیف کنید.
۳. دقت کنید که این اعمال چگونه ویژگیهای او را نشان میدهند.
۱. یک موقعیت طراحی کنید که شخصیتتان مجبور به تصمیمگیری شود. مثلاً:
یک دوست قدیمی به کمک نیاز دارد، اما شخصیت زمان کمی دارد.شخصیت باید بین دو مسیر خطرناک یکی را انتخاب کند.
۲. رفتار و اعمال شخصیت را در این موقعیت توصیف کنید.
۳. دقت کنید که این اعمال چگونه ویژگیهای او را نشان میدهند.
۱۷:۰۱
ایده های داستانی 📖
تمرین: ۱. یک موقعیت طراحی کنید که شخصیتتان مجبور به تصمیمگیری شود. مثلاً: یک دوست قدیمی به کمک نیاز دارد، اما شخصیت زمان کمی دارد. شخصیت باید بین دو مسیر خطرناک یکی را انتخاب کند. ۲. رفتار و اعمال شخصیت را در این موقعیت توصیف کنید. ۳. دقت کنید که این اعمال چگونه ویژگیهای او را نشان میدهند.
تمریناتونو داخل 𝕡𝕧 برام بفرستین
اگه تعداد تمرینهای ارسالی این جلسه بیشتر از ۱۰ تا بود، به بهترین شخصیت باورپذیر از تمرینات اون ۱۰ نفر، یه جایزه میدم
اگه تعداد تمرینهای ارسالی این جلسه بیشتر از ۱۰ تا بود، به بهترین شخصیت باورپذیر از تمرینات اون ۱۰ نفر، یه جایزه میدم
۱۷:۰۲
جلسه بعدی:
در درس بعدی یاد میگیریم چگونه از گفتوگو برای نشان دادن شخصیت استفاده کنیم.
در درس بعدی یاد میگیریم چگونه از گفتوگو برای نشان دادن شخصیت استفاده کنیم.
۱۷:۰۳
یه ایده با حال داریم
۱۸:۵۰
۱۸:۵۱
۵:۴۳
۲:۳۹
۲:۴۰
" حرف حق را بشنوید!
اگر به دنبال نوشتههایی هستید که هم جالب باشند، هم درست، و هم از حقیقتها سخن بگویند، کانال ما جایی است که نباید از دست بدهید!
در اینجا به موضوعاتی میپردازیم که شما را به فکر فرو میبرد و دیدگاههای تازهای به شما هدیه میدهد.
همین حالا عضو شوید
ble.ir/join/NGY2YjNjZDble.ir/join/NGY2YjNjZDble.ir/join/NGY2YjNjZD#تبلیغات
اگر به دنبال نوشتههایی هستید که هم جالب باشند، هم درست، و هم از حقیقتها سخن بگویند، کانال ما جایی است که نباید از دست بدهید!
در اینجا به موضوعاتی میپردازیم که شما را به فکر فرو میبرد و دیدگاههای تازهای به شما هدیه میدهد.
همین حالا عضو شوید
ble.ir/join/NGY2YjNjZDble.ir/join/NGY2YjNjZDble.ir/join/NGY2YjNjZD#تبلیغات
۱۷:۴۴
۱۹:۲۱
دو تا از اعضای کانالمون، دو تا از ایده ها رو به صورت تک صفحه ای نوشتن
۱۹:۲۹
ایده های داستانی 📖
ایده (رمان، فیلمنامه، نمایشنامه): ... پسری نوجوان، پس از ناپدید شدن ناگهانی مادرش، به طور تصادفی دفترچه خاطرات او را پیدا میکند. پس از بررسی دفترچه، با سرنخ هایی، از هویت واقعی و خطرناک پدر و مادش با خبر می شود... (بقیشو تو بنویس!) ... کد: ۳۴ ... #درام #اکشن ایـدهـ هـایـِ داســـتـانـــی (مهم: جهت استفاده از ایده انتخاب شده، به ادمین کانال پیام دهید)
آلبرت همچنان گیج و خسته است. خسته از جستجو. آن هم به تنهایی.گرفتاری پدری معتاد و بی مسئولیت یک طرف، جر و بحثهای وقت و بی وقت با مادرش هم بر روح لطیف و پر احساس نوجوانانهای چنگ میکشید!همین هفتهی پیش بود که پدرش؛ پدر که چه عرض کنم، آقای تیلور، پس از اینکه مادر به تخت خواب میرود، او را به تخت میبندد. سارا، تن رنجورش را با دیازپام، کرخت میکند، بلکه بتواند چند ساعتی را فارغ از هیاهوی زندگیاش سپری کند.آلبرت؛ نیمههای شب از سر و صدای برخواسته از این اتفاق، بلند میشود و از پنجره تیلور را نگاه میکند که مشغول آوردن پیت نفت است که مادرش را به آتش بکشد. به اتاق مادرش پا تند میکند و با تیغ، ریسمانهای نه چندان ضخیم نایلونی طناب، را پاره میکند. فریاد زنان و با تکانهای سخت، سعی در هوشیار کردن مادرش دارد. کلمات نامفهومی که از لای دندانهای به هم فشردهاش خارج میشود، مادر نیمه هوشیارش را گیجتر میکند. دست را به صورتش نزدیک میکند و چشمانش را ریزتر و خودش را کنار پنجره میرساند. اما چیزی نمیبیند. صدای قیژ باز و بسته شدن در چوبی خانه را که میشوند، صدای تیلور به اعصاب زخمیاش چنگ میزند، آلبرت سعی میکرد صندلی را بلند کند و به پنجره بزند، سارا هم کمکش کرد و شیشه با صدای وحشتناکی، آرامش شب را در هم شکست. هر دو به سختی از پنجره بیرون پریدند.از آن شب تیره و سیاه دیگر مادرش را ندید. همه جایی که فکرش را میکرد، سارا رفته باشد، پا گذاشت. نه خودش لباس درستی داشت و نه مادرش.سه روز بعد حوالی ظهر که به خانه رسید، هنوز شیشهی اتاق خواب مادرش تعمیر نشده بود. میدانست آن وقت روز، تیلور به زمین آن طرف ده میرود. نه برای کار کردن، برای خراب کردن خودش.سراغ کشوی دراور شخصی سارا میرود، دفترچهای به رنگ قهوهای مات، نظرش را جلب میکند. همان اولین خط دفتر، با خطی لرزان نوشته شده بود..." درد شکمم بیشتر شده. آلبرت خودش رو به پایین شکمم فشار میده. تحمل ندارم. میرم مزرعهی خانوم میلر. شاید بتونه منو با تراکتورشون برسونه زایشگاه سالی"صفحات را همینطور ورق میزد، حس کنجاویاش او را قلقلک میداد. آخرین صفحه اما او را کاملا بی تحرک کرد." باز هم تیلور امشب دستش را رویم بلند کرد. امشب را که صبح کنم، دیگر مرا نخواهد دید. میروم. میروم جایی که دیگر نبینمش. تا حالا هم آلبرت، حلقهی وصل بین من و اون بوده. آلبرت پسرم! مادرت رو ببخش. نتونستم بیشتر از این تحمل کنم. تیلور فقط یک معتاد نیست. اون بویی از انسانیت نبرده. قربانت سارا"
رسول کامبیزی
رسول کامبیزی
۱۹:۳۰
ایده های داستانی 📖
ایده (رمان، فیلمنامه، نمایشنامه): ... مردی نویسنده همراه دخترش تنها داخل جنگل زندگی میکنند. زندگی آن ها معمولی هست تا اینکه اتفاقات عجیبی برای دختر جوان و دوستانش می افتد. طی اتفاقی دختر متوجه میشود که پدرش سعی میکند زندگی او را مانند داستان هایی که مینویسد شبیه سازی کند. اما مشکل اینجاست که رمان های پدرش غالبا پایان خوشی ندارند... (بقیشو تو بنویس!) ... کد: ۳۱ ... #درام ایـدهـ هـایـِ داســـتـانـــی (مهم: جهت استفاده از ایده انتخاب شده، به ادمین کانال پیام دهید)
کد 31.تمام افکار خوش و رویا پردازی های هیجان آوری که میخواست پایان زندگی خودش و تمام ایده های داستانی پدرش باشد یکباره به کابوس خوشی براش تبدیل شد که مجبور بود ازش بترسه و فرار کنه!فرار کنه؟!مگه میشد؟!مگه امکان داشت؟!مگه کسی اجازه ورود به تفکرات و تصمیمات ذهنی اش را داشت؟!چه کسی اجازه داشت؟!چه کسی بدون اجازه خودش میتوانست چنین کاری کند؟!...سوالات پایان ناپذیر ذهنی اش روزها ادامه داشت او گاهی یقین میکرد گاهی دودل بودگاهی اضطراب به وقوع پیوستن ایده های پدرش او را تا حد دیوانگی بی قرار میکرد.سرانجام بعد از روزها فکر و خیال و سبک سنگین کردن اندیشه هایش به این نتیجه رسید که.......
۱۹:۳۲
شما هم برای اینکه پیشرفت کنید به همین صورت ایدهها رو گسترش بدید و حتی به چند صفحه برسونید.
نکته مهم: تا ننویسید اتفاقی نمیوفته!
نکته مهم: تا ننویسید اتفاقی نمیوفته!
۱۹:۳۳