بازارسال شده از Ardabil.tic
متن پیام مقام معظم رهبری به سی امین اجلاس سراسری نماز
۷:۲۳
#حکمت_هفتاد_و_هشتم_نهج_البلاغهوَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ(ع) لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ، بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ : وَيْحَكَ، لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً! لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا؛ "ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ".هنگامى كه كسى از امام(ع) پرسيد آيا رفتن ما به شام، قضا و قدر خداوند است، پاسخى دراز فرمود كه گزيده اش چنين است : واى بر تو، گويا به قضاى لازم و قدر حتمى گمان مى برى! اگر چنين باشد ديگر ثواب و عقاب باطل شود و وعد و وعيد ساقط گردد. خداوند بندگانش را امر كرده با اختيار و نهى كرده تا بترسند. آنان را به آسان مكلف ساخته و به دشوار مكلّف نساخته. در برابر عمل اندک، پاداشهاى بسيار داده است. نبايد مغلوبش پندارند و نافرمانيش كنند و نبايد از روى اكراه اطاعتش نمايند. او پيامبران را به بازيچه نفرستاد و، بعبث، كتابهاى آسمانى را نازل ننمود و آسمان و زمين را و آنچه ميان آنهاست به باطل نيافريده. «اين گمان كسانى است كه كافر شده اند و واى بر كسانى كه كافر شده اند از آتش.
چگونه ممکن است خداوند کسى را به کار خوب مجبور کند و بعد به او پاداش دهد یا مجبور به گناه سازد بعد او را مجازات نماید؟ این کارى ظالمانه و غیر عادلانه است و چگونه ممکن است به کسى که از خود اختیار ندارد وعده بدهند که اگر فلان کار نیک را انجام دهى پاداشى چنین و چنان به تو خواهیم داد و یا تهدید کنند که اگر فلان کار بد را انجام دادى چنین و چنان کیفر داده خواهى شد؟ به یقین این وعد و وعید لغو و بیهوده است.این نظر، عقیده بت پرستان و دشمنان رحمان و قائلان به قدَر و مجوس این امت است اشاره به این است که مجوس قائل به ثنویت و دوگانه پرستى بودند: یزدان را خداى خیر مى دانستند که صدور شر از او غیر ممکن است و اهریمن را خداى شر که صدور خیر از او غیر ممکن. حوادث و موجودات جهان را نیز به خیر و شر تقسیم مى کردند; خیرات را به یزدان و شرور را به اهریمن نسبت مى دادند و به این ترتیب در مبدأ جهان هستى نیز قائل به جبر بودند و به طریق اولى، انسان ها را در افعالشان مجبور مى پنداشتند. آن کس که باطن او مخلوق یزدان است جز خیر انجام نمى دهد و آن کس که باطن روحش مخلوق اهریمن است همواره تمایل به شر دارد.آنچه امام(ع) فرموده: جبر عقیده مشرکان نیز هست، قرآن در آیه شریفه۳۵ از سوره نحل می فرماید: « وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ، مشرکان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدران ما غیر او را پرسش نمى کردیم و چیزى را بدون اراده او حرام نمى ساختیم، کسانى که پیش از ایشان بودند نیز همین گونه عمل مى کردند ولى آیا پیامبران وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند».
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
چگونه ممکن است خداوند کسى را به کار خوب مجبور کند و بعد به او پاداش دهد یا مجبور به گناه سازد بعد او را مجازات نماید؟ این کارى ظالمانه و غیر عادلانه است و چگونه ممکن است به کسى که از خود اختیار ندارد وعده بدهند که اگر فلان کار نیک را انجام دهى پاداشى چنین و چنان به تو خواهیم داد و یا تهدید کنند که اگر فلان کار بد را انجام دادى چنین و چنان کیفر داده خواهى شد؟ به یقین این وعد و وعید لغو و بیهوده است.این نظر، عقیده بت پرستان و دشمنان رحمان و قائلان به قدَر و مجوس این امت است اشاره به این است که مجوس قائل به ثنویت و دوگانه پرستى بودند: یزدان را خداى خیر مى دانستند که صدور شر از او غیر ممکن است و اهریمن را خداى شر که صدور خیر از او غیر ممکن. حوادث و موجودات جهان را نیز به خیر و شر تقسیم مى کردند; خیرات را به یزدان و شرور را به اهریمن نسبت مى دادند و به این ترتیب در مبدأ جهان هستى نیز قائل به جبر بودند و به طریق اولى، انسان ها را در افعالشان مجبور مى پنداشتند. آن کس که باطن او مخلوق یزدان است جز خیر انجام نمى دهد و آن کس که باطن روحش مخلوق اهریمن است همواره تمایل به شر دارد.آنچه امام(ع) فرموده: جبر عقیده مشرکان نیز هست، قرآن در آیه شریفه۳۵ از سوره نحل می فرماید: « وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ، مشرکان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدران ما غیر او را پرسش نمى کردیم و چیزى را بدون اراده او حرام نمى ساختیم، کسانى که پیش از ایشان بودند نیز همین گونه عمل مى کردند ولى آیا پیامبران وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند».
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
۵:۲۷
#حکمت_هفتاد_و_نهم_نهج_البلاغهخُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ؛ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.حكمت و دانش را فرا گير هر جا كه باشد، زيرا حكمت گاهى در سينه منافق است، اما در سينه او آرام نمى گيرد تا از آن خارج شود و در كنار حكمت هاى ديگر در سينه مؤمن جاى گيرد.
تعبیر به « تَلَجْلَجُ ... » با توجه به اینکه این واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به آن است که جایگاه کلام حکمت آمیز سینه منافق نیست، از این رو در آنجا پیوسته ناآرامى مى کند تا خارج شود و در جایگاهى که متناسب آن است، یعنى سینه شخص مؤمن در کنار سایر سخنان حکمت آمیز قرار گیرد.در بعضى از روایات از جمله روایتى که از امام باقر(ع) در ذیل آیه شریفه: فَلْیَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ، آمده است که امام(ع) فرمود: منظور از طعام «عَلْمُهُ الَّذى یَأخُذُهُ مِمَّنْ یَأخُذُهُ، دانشى است که فرا مى گیرد باید نگاه کند از چه کسى فرا مى گیرد» بحارالانوار، ج۲ ص۹۶
○ سئوال : گرفتن سخن حکمت آمیز از منافق چه معنا دارد؟○ پاسخ : گاه سخن حکمت آمیز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد باید آن را پذیرفت، ولى در موارد دیگر که انسان مطالب را به اعتماد استاد فرا مى گیرد باید نزد کسى برود که از نظر دیانت و علمیت مورد اعتماد باشد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
تعبیر به « تَلَجْلَجُ ... » با توجه به اینکه این واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به آن است که جایگاه کلام حکمت آمیز سینه منافق نیست، از این رو در آنجا پیوسته ناآرامى مى کند تا خارج شود و در جایگاهى که متناسب آن است، یعنى سینه شخص مؤمن در کنار سایر سخنان حکمت آمیز قرار گیرد.در بعضى از روایات از جمله روایتى که از امام باقر(ع) در ذیل آیه شریفه: فَلْیَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ، آمده است که امام(ع) فرمود: منظور از طعام «عَلْمُهُ الَّذى یَأخُذُهُ مِمَّنْ یَأخُذُهُ، دانشى است که فرا مى گیرد باید نگاه کند از چه کسى فرا مى گیرد» بحارالانوار، ج۲ ص۹۶
○ سئوال : گرفتن سخن حکمت آمیز از منافق چه معنا دارد؟○ پاسخ : گاه سخن حکمت آمیز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد باید آن را پذیرفت، ولى در موارد دیگر که انسان مطالب را به اعتماد استاد فرا مى گیرد باید نزد کسى برود که از نظر دیانت و علمیت مورد اعتماد باشد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
۳:۴۸
۷:۵۳
#حکمت_هشتادم_نهج_البلاغهالْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ.حكمت گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.
روشن است هرگاه انسان گمشده پرارزشى داشته باشد دائماً به دنبال آن مى گردد و آن را نزد هركس ببيند از او مى گيرد، خواه آن شخص مؤمن باشد يا كافر، منافق باشد يا مشرک، نيكوكار باشد يا بدكار. اين سخن در واقع نشان مى دهد كه صاحبان اصلى علم و دانش افراد باايمان اند و منافقان و فاسدان غاصبانه از آن استفاده مى كنند و چه بسا آن را وسيله اى براى رسيدن به اهداف سوء خود قرار مى دهند، بنابراين، صاحب حقيقى آن كه مؤمنان اند هر جا كه آن را بيابند به آن سزاوارترند.در سوره اعراف، آيه۳۲ مى خوانيم: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاْياتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ); بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و (همچنين) روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است. بگو اينها در زندگى دنيا از آن كسانى است كه ايمان آورده اند (هرچند ديگران نيز از آن استفاده مى كنند ولى) در قيامت خالص براى مؤمنان خواهد بود. اين گونه آيات خود را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم».در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است كه روزى «حجاج» خطبه خواند و در ضمن آن گفت: «إنَّ اللّهَ أمَرَنا بِطَلَبِ الاْخِرَةِ وَكَفانا مَؤنَةَ الدُّنْيا فَلْيَتَنا كُفينا مَؤنَةُ الاْخِرَةِ وَأُمرْنا بِطَلَبِ الدُّنْيا; خداوند ما را به طلب آخرت دستور داده و روزى دنيوى ما را ضمانت كرده. اى كاش آخرت را براى ما تضمين مى كرد و ما مأمور به طلب دنيا بوديم». حسن بصرى اين سخن را شنيد و گفت: «هذهِ ضالَّةُ الْمؤمِنْ خَرَجَتْ مِنْ قَلْبِ الْمُنافِقِ; اين همان گمشده مؤمن است كه از قلب منافقى خارج شده است» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۱۸، ص۲۲۹
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
روشن است هرگاه انسان گمشده پرارزشى داشته باشد دائماً به دنبال آن مى گردد و آن را نزد هركس ببيند از او مى گيرد، خواه آن شخص مؤمن باشد يا كافر، منافق باشد يا مشرک، نيكوكار باشد يا بدكار. اين سخن در واقع نشان مى دهد كه صاحبان اصلى علم و دانش افراد باايمان اند و منافقان و فاسدان غاصبانه از آن استفاده مى كنند و چه بسا آن را وسيله اى براى رسيدن به اهداف سوء خود قرار مى دهند، بنابراين، صاحب حقيقى آن كه مؤمنان اند هر جا كه آن را بيابند به آن سزاوارترند.در سوره اعراف، آيه۳۲ مى خوانيم: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاْياتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ); بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و (همچنين) روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است. بگو اينها در زندگى دنيا از آن كسانى است كه ايمان آورده اند (هرچند ديگران نيز از آن استفاده مى كنند ولى) در قيامت خالص براى مؤمنان خواهد بود. اين گونه آيات خود را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم».در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است كه روزى «حجاج» خطبه خواند و در ضمن آن گفت: «إنَّ اللّهَ أمَرَنا بِطَلَبِ الاْخِرَةِ وَكَفانا مَؤنَةَ الدُّنْيا فَلْيَتَنا كُفينا مَؤنَةُ الاْخِرَةِ وَأُمرْنا بِطَلَبِ الدُّنْيا; خداوند ما را به طلب آخرت دستور داده و روزى دنيوى ما را ضمانت كرده. اى كاش آخرت را براى ما تضمين مى كرد و ما مأمور به طلب دنيا بوديم». حسن بصرى اين سخن را شنيد و گفت: «هذهِ ضالَّةُ الْمؤمِنْ خَرَجَتْ مِنْ قَلْبِ الْمُنافِقِ; اين همان گمشده مؤمن است كه از قلب منافقى خارج شده است» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۱۸، ص۲۲۹
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل️
۷:۴۷
۱:۵۱
۱۶:۰۶
#حکمت_هشتاد_و_یکم_نهج_البلاغهقِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ.قيمت و ارزش هر كس به اندازه كارى است كه میتواند آن را به خوبى انجام دهد.
ارزش واقعى انسان را كارهاى مهمى تشكيل مى دهد كه از عهده آن بر مى آيد. جراحى بسيار ماهر، معلم شايسته، شاعرى توانا، نويسنده قوى و فقيهى ماهر و غیره ، نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم كسانى قيمت و ارزش دارند كه اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند.براى اين حديث شريف جز آنچه در بالا آمد تفسيرهاى ديگرى هم شده است. بعضى گفته اند منظور از «مايُحْسِنُهُ» علم و دانش هايى است كه شخص دارد، بنابراين ارزش هر انسان به مقدار معرفت و علم و دانشى است كه به خوبى آن را فرا گرفته است. بعضى اين دو را با هم آورده اند: معرفت بالا و عمل با ارزش. برخى ديگر تفسير چهارمى براى اين حديث شريف ذكر كرده اند و «ما يحسنُهُ» را به معنى احسان و نيكوكارى تفسير نموده گفته اند: ارزش هر كس به اندازه احسان و نيكوكارى اوست. گر چه جمع بين هر چهار تفسير در مفهوم جمله امكان پذير است، زيرا استعمال لفظ در بيش از يك معنا كاملاً بى مانع است; ولى تفسير اول صحيح تر و مناسب تر به نظر مى رسد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
ارزش واقعى انسان را كارهاى مهمى تشكيل مى دهد كه از عهده آن بر مى آيد. جراحى بسيار ماهر، معلم شايسته، شاعرى توانا، نويسنده قوى و فقيهى ماهر و غیره ، نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم كسانى قيمت و ارزش دارند كه اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند.براى اين حديث شريف جز آنچه در بالا آمد تفسيرهاى ديگرى هم شده است. بعضى گفته اند منظور از «مايُحْسِنُهُ» علم و دانش هايى است كه شخص دارد، بنابراين ارزش هر انسان به مقدار معرفت و علم و دانشى است كه به خوبى آن را فرا گرفته است. بعضى اين دو را با هم آورده اند: معرفت بالا و عمل با ارزش. برخى ديگر تفسير چهارمى براى اين حديث شريف ذكر كرده اند و «ما يحسنُهُ» را به معنى احسان و نيكوكارى تفسير نموده گفته اند: ارزش هر كس به اندازه احسان و نيكوكارى اوست. گر چه جمع بين هر چهار تفسير در مفهوم جمله امكان پذير است، زيرا استعمال لفظ در بيش از يك معنا كاملاً بى مانع است; ولى تفسير اول صحيح تر و مناسب تر به نظر مى رسد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۸:۵۸
#حکمت_هشتاد_و_دوم_نهج_البلاغهأُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا : لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَيْرَ] فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.شما را به پنج چيز وصيت مى كنم كه براى به دست آوردن آنها اگر بر شتر سوار شويد و تند بتازيد، شايسته است : هيچ يک از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد و از چيزى جز گناه خود نترسد و اگر چيزى كه از او پرسند كه نداند از گفتن نمى دانم شرمنده نباشد و از آموختن چيزى كه نمى داند، ننگ نداشته باشد. بر شما باد به شكيبايى، زيرا شكيبايى نسبت به ايمان چون سر است نسبت به بدن، در بدنى كه سر نباشد، خيرى نيست. همچنين است در ايمانى كه با شكيبايى توأم نباشد.
۱. مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحید افعالى معتقدیم : لا مؤثر فى الوجود الا الله، همه چیز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراین چه بهتر که انسان آب را از سرچشمه بگیرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفکرى شرک آلود در دست دیگرى نبیند. ثانیاً به فرض که دیگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غیر خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت.۲. امام دومین توصیه را بیان مى دارد و مى فرماید: «هیچ کس جز از گناه خود نترسد» دلیل آن روشن است چیزى که دشمن واقعى انسان است گناه اوست که او را در دنیا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى کند. ۳. آن گاه به سومین دستور پرداخته مى افزاید: «هیچ کس از شما اگر چیزى را از او پرسیدند که نمى داند حیا نکند و (صریحاً) بگوید: نمى دانم» گفتن نمى دانم عیب نیست. عیب آن است که انسان جواب خطایى بدهد و دیگران را به گمراهى بیفکند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت یا فتوا بوده باشد که مسئولیت بسیار عظیمى دارد.۴. در چهارمین دستور مى افزاید: «اگر کسى از شما چیزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد» هنگامى که انسان از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از این و آن حقایق بسیارى را فرا مى گیرد. بزرگترین دانشمندان جهان یکى از دلایل پیشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است. آرى سؤال، کلید علم و دانش است.۵. در پایان به پنجمین دستور پرداخته مى فرماید: «بر شما باد که صبر و استقامت را پیشه کنید، زیرا صبر و استقامت در برابر ایمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فایده اى ندارد همچنین ایمان بدون صبر و استقامت» مى دانیم مهمترین حواس انسان در سر اوست: بینایى، شنوایى، چشایى و بویایى و مهمترین ابزار ارتباط انسان با دیگران که زبان است در سر قرار دارد. دروازه ورود غذا به بدن، یعنى دهان نیز جزء این پیکر است. فرمانده تمام اعضا که مغز است در وسط جمجمه قرار دارد که اگر کمترین آسیبى به آن برسد بخشى از فعالیتهاى بدن تعطیل مى شود. در سکته مغزى که گاه نیمى از بدن انسان فلج میگردد عامل اصلى خونریزى بعضى از رگهاى مغز است که آن بخش را از کار انداخته است. مغز انسان در واقع اتاق کنترل تمام بدن است. همه اینها در سر قرار دارد، اگر سر جدا شود، پس از چند دقیقه تمام دستگاهها تعطیل مى شود. صبر و استقامت نسبت به ایمان نیز چنین است. اگر از ایمان جدا شود دوام و بقایى براى ایمان نخواهد بود، زیرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترک دارد، نه در برابر مشکلات اطاعت، توانى در خود مى بیند و نه در مصائب صبر می کند!
به همین دلیل هنگامى که فرشتگان رحمت به استقبال بهشتیان مى آیند به آنها مى گویند: «این همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است که به خرج دادید» مؤمنان وارد باغ هاى جاویدان بهشتى مى شوند و همچنین پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گویند سلام بر شما به دلیل صبر و استقامت تان است چه نیکو است سرانجام آن سراى جاویدان» رعد، آیه۲۳ و ۲۴
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱. مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحید افعالى معتقدیم : لا مؤثر فى الوجود الا الله، همه چیز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراین چه بهتر که انسان آب را از سرچشمه بگیرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفکرى شرک آلود در دست دیگرى نبیند. ثانیاً به فرض که دیگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غیر خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت.۲. امام دومین توصیه را بیان مى دارد و مى فرماید: «هیچ کس جز از گناه خود نترسد» دلیل آن روشن است چیزى که دشمن واقعى انسان است گناه اوست که او را در دنیا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى کند. ۳. آن گاه به سومین دستور پرداخته مى افزاید: «هیچ کس از شما اگر چیزى را از او پرسیدند که نمى داند حیا نکند و (صریحاً) بگوید: نمى دانم» گفتن نمى دانم عیب نیست. عیب آن است که انسان جواب خطایى بدهد و دیگران را به گمراهى بیفکند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت یا فتوا بوده باشد که مسئولیت بسیار عظیمى دارد.۴. در چهارمین دستور مى افزاید: «اگر کسى از شما چیزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نکشد» هنگامى که انسان از مادر متولد مى شود چیزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از این و آن حقایق بسیارى را فرا مى گیرد. بزرگترین دانشمندان جهان یکى از دلایل پیشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است. آرى سؤال، کلید علم و دانش است.۵. در پایان به پنجمین دستور پرداخته مى فرماید: «بر شما باد که صبر و استقامت را پیشه کنید، زیرا صبر و استقامت در برابر ایمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فایده اى ندارد همچنین ایمان بدون صبر و استقامت» مى دانیم مهمترین حواس انسان در سر اوست: بینایى، شنوایى، چشایى و بویایى و مهمترین ابزار ارتباط انسان با دیگران که زبان است در سر قرار دارد. دروازه ورود غذا به بدن، یعنى دهان نیز جزء این پیکر است. فرمانده تمام اعضا که مغز است در وسط جمجمه قرار دارد که اگر کمترین آسیبى به آن برسد بخشى از فعالیتهاى بدن تعطیل مى شود. در سکته مغزى که گاه نیمى از بدن انسان فلج میگردد عامل اصلى خونریزى بعضى از رگهاى مغز است که آن بخش را از کار انداخته است. مغز انسان در واقع اتاق کنترل تمام بدن است. همه اینها در سر قرار دارد، اگر سر جدا شود، پس از چند دقیقه تمام دستگاهها تعطیل مى شود. صبر و استقامت نسبت به ایمان نیز چنین است. اگر از ایمان جدا شود دوام و بقایى براى ایمان نخواهد بود، زیرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترک دارد، نه در برابر مشکلات اطاعت، توانى در خود مى بیند و نه در مصائب صبر می کند!
به همین دلیل هنگامى که فرشتگان رحمت به استقبال بهشتیان مى آیند به آنها مى گویند: «این همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است که به خرج دادید» مؤمنان وارد باغ هاى جاویدان بهشتى مى شوند و همچنین پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گویند سلام بر شما به دلیل صبر و استقامت تان است چه نیکو است سرانجام آن سراى جاویدان» رعد، آیه۲۳ و ۲۴
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۲۰:۱۹
#حکمت_هشتاد_و_سوم_نهج_البلاغهلِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ، وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ.روش برخورد با چاپلوسان :به شخصى كه در ستايش امام(ع) افراط كرد، و آنچه در دل داشت نگفت، فرمود: من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى و برتر از آنم كه در دل دارى.
ممكن است آن شخص در مورد امام غلو كرده باشد و امام با اين سخن مى خواهد جلوى غلو او را بگيرد، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه چه بسا او تنها بخشى از صفات واقعى امام را برشمرده ولى امام متواضعانه چنين سخنى را مى گويد. در هر حال جمله ذيل اين سخن كه مى فرمايد «برتر از آنم كه در دل دارى» در واقع كرامتى است از سوى امام(ع) كه باطن و درون مخاطب خود را مى خواند و مى داند او منافقانه تعريف و تمجيد مى كند و در دلش حتى صفات واقعى امام(ع) را نيز قبول ندارد.
مردى ستایش مبالغه آمیزى درباره شخص دیگرى در محضر پیغمبر کرد، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «لا تُسْمِعْهُ فَتُهْلِکُهُ لَوْ سَمِعَکَ لَمْ یُفْلَحْ، آنچه را گفتى به گوش او نرسان که سبب هلاکت او مى شود و اگر مدح مبالغه آمیز تو را بشنود هرگز رستگار نخواهد شد» کنزالعمال، ج۳، ص۶۵۲در فرمان مالک اشتر نیز همین مطلب به صورت جامع ترى آمده است آنگاه که امام(ع) فرمود: «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَلاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَتُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ، سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند، تو را نسبت به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند، زیرا مدح و ستایش فراوان عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد».
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
ممكن است آن شخص در مورد امام غلو كرده باشد و امام با اين سخن مى خواهد جلوى غلو او را بگيرد، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه چه بسا او تنها بخشى از صفات واقعى امام را برشمرده ولى امام متواضعانه چنين سخنى را مى گويد. در هر حال جمله ذيل اين سخن كه مى فرمايد «برتر از آنم كه در دل دارى» در واقع كرامتى است از سوى امام(ع) كه باطن و درون مخاطب خود را مى خواند و مى داند او منافقانه تعريف و تمجيد مى كند و در دلش حتى صفات واقعى امام(ع) را نيز قبول ندارد.
مردى ستایش مبالغه آمیزى درباره شخص دیگرى در محضر پیغمبر کرد، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «لا تُسْمِعْهُ فَتُهْلِکُهُ لَوْ سَمِعَکَ لَمْ یُفْلَحْ، آنچه را گفتى به گوش او نرسان که سبب هلاکت او مى شود و اگر مدح مبالغه آمیز تو را بشنود هرگز رستگار نخواهد شد» کنزالعمال، ج۳، ص۶۵۲در فرمان مالک اشتر نیز همین مطلب به صورت جامع ترى آمده است آنگاه که امام(ع) فرمود: «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَلاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَتُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ، سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند، تو را نسبت به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند، زیرا مدح و ستایش فراوان عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد».
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱۰:۴۰
#حکمت_هشتاد_و_چهارم_نهج_البلاغهبَقِيَّةُ السَّيْفِ [أَنْمَى] أَبْقَى عَدَداً وَ أَكْثَرُ وَلَداً.باقى ماندگان شمشير و جنگ، شماره شان با دوام تر و فرزندانشان بيشتر است.
اشاره به طوايفى است كه دشمنان بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند، ولى باقى ماندگانشان بقاى بيشتر دارند و فرزندانشان فزون تر خواهند بود. همان گونه كه در ذكر سند اين كلام حكمت آميز گفته شد تجربه هاى تاريخى اين حقيقت را تأييد و مورخان به طوايفى اشاره كرده اند كه عدد كثيرى از آنها كشته شد ولى چندان نگذشت كه فرزندانشان به طور چشمگيرى فزونى يافتند.نمونه بارز آن فرزندان امير(ع) بودند كه بنى اميه آنها را هر جا يافتند از دم شمشير گذراندند و بنى عباس نيز بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند ولى نسل آنها به قدرى فزونى يافته كه در تمام بلاد عدد كثيرى از آنها ديده مى شود.درباره اينكه چه رابطه اى ميان آن كشتار بى رحمانه و فزونى باقى ماندگان است بعضى از شارحان مانند «ابن ميثم» معتقدند كه رابطه طبيعى در ميان اين دو نمى توان يافت تنها عنايات الهيه و الطاف خداوندى است كه به چنين مظلومانى چنان بركتى در نسل مى دهد.ولى تفسير روشن ترى براى كلام امام(ع) مى توان گفت كه رابطه طبيعى صدر و ذيل آن را روشن مى سازد و آن اين كه اقوامى كه شهيد و قربانى مى دهند بازماندگانشان در نظر توده هاى مردم عزيز و شريف مى شوند و به همين دليل مردم دوست دارند از آنها داماد بگيرند و به آنها عروس بدهند و همين سبب مى شود كه زاد و ولد آنها فزونى يابد. به تعبير ديگر ارتباط سببى با آنها مايه افتخار و اعتبار است و همين امر موجب مى شود كه مردم براى برقرار ساختن چنين رابطه اى تلاش و كوشش كنند. ما در عصر و زمان خود نيز مى بينيم كه يكى از امتيازاتى كه به هنگام خواستگارى براى عروس يا داماد ذكر مى كنند اين است كه مى گويند از خانواده شهداست تا طرف مقابل به ازدواج به اين خانواده ترغيب شود. البته جمع ميان تفسيرهاى بالا امكان پذير است، هر چند تفسير اخير مناسب تر است.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
اشاره به طوايفى است كه دشمنان بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند، ولى باقى ماندگانشان بقاى بيشتر دارند و فرزندانشان فزون تر خواهند بود. همان گونه كه در ذكر سند اين كلام حكمت آميز گفته شد تجربه هاى تاريخى اين حقيقت را تأييد و مورخان به طوايفى اشاره كرده اند كه عدد كثيرى از آنها كشته شد ولى چندان نگذشت كه فرزندانشان به طور چشمگيرى فزونى يافتند.نمونه بارز آن فرزندان امير(ع) بودند كه بنى اميه آنها را هر جا يافتند از دم شمشير گذراندند و بنى عباس نيز بى رحمانه از آنها قربانى گرفتند ولى نسل آنها به قدرى فزونى يافته كه در تمام بلاد عدد كثيرى از آنها ديده مى شود.درباره اينكه چه رابطه اى ميان آن كشتار بى رحمانه و فزونى باقى ماندگان است بعضى از شارحان مانند «ابن ميثم» معتقدند كه رابطه طبيعى در ميان اين دو نمى توان يافت تنها عنايات الهيه و الطاف خداوندى است كه به چنين مظلومانى چنان بركتى در نسل مى دهد.ولى تفسير روشن ترى براى كلام امام(ع) مى توان گفت كه رابطه طبيعى صدر و ذيل آن را روشن مى سازد و آن اين كه اقوامى كه شهيد و قربانى مى دهند بازماندگانشان در نظر توده هاى مردم عزيز و شريف مى شوند و به همين دليل مردم دوست دارند از آنها داماد بگيرند و به آنها عروس بدهند و همين سبب مى شود كه زاد و ولد آنها فزونى يابد. به تعبير ديگر ارتباط سببى با آنها مايه افتخار و اعتبار است و همين امر موجب مى شود كه مردم براى برقرار ساختن چنين رابطه اى تلاش و كوشش كنند. ما در عصر و زمان خود نيز مى بينيم كه يكى از امتيازاتى كه به هنگام خواستگارى براى عروس يا داماد ذكر مى كنند اين است كه مى گويند از خانواده شهداست تا طرف مقابل به ازدواج به اين خانواده ترغيب شود. البته جمع ميان تفسيرهاى بالا امكان پذير است، هر چند تفسير اخير مناسب تر است.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱۷:۴۵
#حکمت_هشتاد_و_پنجم_نهج_البلاغهمَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي، أُصِيبَتْ مَقَاتِلُهُ.كسى كه از گفتن «نمى دانم» روى گردان است، به هلاكت و نابودى مى رسد.
اشاره به اینکه با این کار خود را به هلاکت مى افکند و این هلاکت ممکن است جنبه دنیوى داشته باشد در آنجا که سخنان نسنجیده و خطرآفرین است و یا جنبه اخروى، در آنجا که سخنانش لطمه به حیثیت و آبروى اشخاص وارد مى کند یا مردم را به گمراهى مى کشاند.از بعضى فضلا نقل مى کند که اگر کسى در برابر چیزهایى که نمى داند بگوید: نمى دانم، او را تعلیم مى دهیم تا بداند و اگر بگوید: مى دانم، امتحانش مى کنیم تا بگوید نمى دانم (و رسوا شود) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۱۸ ص۲۳۶شبیه این سخن را مرحوم مغنیه در فى ظلال نهج البلاغه از کتاب «الحکمة الخالده» نقل مى کند که دانشمندى مى گفت: گفتن «لا أدرى» (نمى دانم) را یاد بگیرید، چرا که اگر بگویید نمى دانم به شما تعلیم مى دهند تا بدانید و اگر بگویید مى دانم از شما سؤال مى کنند و نمى دانید و رسوا مى شوید. سپس مى افزاید: احدى از یاران رسول خدا ادعا نکرد که همه چیز را مى داند و به طور مطلق نگفت: «سلونى» (از من بپرسید) به جز على بن ابى طالب(ع) فى ظلال نهج البلاغه، ج۴ ص۲۶۶در همین رابطه ضرب المثلى نقل شده است که آن نیز محتواى کلام امام را دارد: «مَقْتَلُ الرَّجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ» موضع آسیب پذیر انسان در میان دو فک او قرار دارد (یعنى زبان او مایه هلاکت او مى شود) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۷ ص۹۰
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
اشاره به اینکه با این کار خود را به هلاکت مى افکند و این هلاکت ممکن است جنبه دنیوى داشته باشد در آنجا که سخنان نسنجیده و خطرآفرین است و یا جنبه اخروى، در آنجا که سخنانش لطمه به حیثیت و آبروى اشخاص وارد مى کند یا مردم را به گمراهى مى کشاند.از بعضى فضلا نقل مى کند که اگر کسى در برابر چیزهایى که نمى داند بگوید: نمى دانم، او را تعلیم مى دهیم تا بداند و اگر بگوید: مى دانم، امتحانش مى کنیم تا بگوید نمى دانم (و رسوا شود) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۱۸ ص۲۳۶شبیه این سخن را مرحوم مغنیه در فى ظلال نهج البلاغه از کتاب «الحکمة الخالده» نقل مى کند که دانشمندى مى گفت: گفتن «لا أدرى» (نمى دانم) را یاد بگیرید، چرا که اگر بگویید نمى دانم به شما تعلیم مى دهند تا بدانید و اگر بگویید مى دانم از شما سؤال مى کنند و نمى دانید و رسوا مى شوید. سپس مى افزاید: احدى از یاران رسول خدا ادعا نکرد که همه چیز را مى داند و به طور مطلق نگفت: «سلونى» (از من بپرسید) به جز على بن ابى طالب(ع) فى ظلال نهج البلاغه، ج۴ ص۲۶۶در همین رابطه ضرب المثلى نقل شده است که آن نیز محتواى کلام امام را دارد: «مَقْتَلُ الرَّجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ» موضع آسیب پذیر انسان در میان دو فک او قرار دارد (یعنى زبان او مایه هلاکت او مى شود) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۷ ص۹۰
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۴:۱۶
#حکمت_هشتاد_و_ششم_نهج_البلاغهرَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ. وَ [يُرْوَى] رُوِيَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ.تدبير پيرمرد را از رشادت جوان دوست تر دارم (در روايتى ديگر:) از جنگيدن جوان دوست تر دارم.
«جَلَد» به معناى چابكى و نيرومندى و «غلام» در اينجا به معناى جوان و «مشهد» در اين گونه موارد به معناى ميدان جنگ است. بديهى است براى پيروزى در نبرد با دشمن در درجه نخست نقشه هاى صحيح لازم است و در درجه بعد دلاورى و چالاكى جنگجويان و به يقين تا نقشه صحيحى نباشد دلاورى ها به نتيجه اى نمى رسد، ازاين رو امام(ع) مى فرمايد: تدبير پيران نزد من از شجاعت و چالاكى جوانان بهتر است، زيرا مردان بزرگسالى كه سال ها ميدان هاى نبرد را ديده اند و تجربه ها آموخته اند بر اساس آن تجربه ها قادر به تنظيم برنامه صحيح هستند در حالى كه جوانان، چنين توانى را ندارند; ولى به عكس پيران، داراى قدرت و توانايى جسمى كافى و دلاورى و چالاكى هستند، گرچه هر يك امتيازى دارند; ولى پايه اصلى را رأى و تدبير پيران تشكيل مى دهد.تاريخ نيز اين كلام حكيمانه را كاملاً تأييد مى كند مثلا در جنگ خندق تدبيرى كه سلمان فارسى در پيشنهاد حفر خندق انديشيد توانست مدينه را از سقوط در چنگال دشمن حفظ كند.اين گفتار حكيمانه در ضمن به جوانانى كه نسبت به پيران بى اعتنا هستند و خود را كانون همه چيز و پيران را خارج از گردونه اجتماع مى پندارند هشدار مى دهد كه به بزرگسالان احترام بگذاريد و خود را از تجارب آنها بى نياز ندانيد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
«جَلَد» به معناى چابكى و نيرومندى و «غلام» در اينجا به معناى جوان و «مشهد» در اين گونه موارد به معناى ميدان جنگ است. بديهى است براى پيروزى در نبرد با دشمن در درجه نخست نقشه هاى صحيح لازم است و در درجه بعد دلاورى و چالاكى جنگجويان و به يقين تا نقشه صحيحى نباشد دلاورى ها به نتيجه اى نمى رسد، ازاين رو امام(ع) مى فرمايد: تدبير پيران نزد من از شجاعت و چالاكى جوانان بهتر است، زيرا مردان بزرگسالى كه سال ها ميدان هاى نبرد را ديده اند و تجربه ها آموخته اند بر اساس آن تجربه ها قادر به تنظيم برنامه صحيح هستند در حالى كه جوانان، چنين توانى را ندارند; ولى به عكس پيران، داراى قدرت و توانايى جسمى كافى و دلاورى و چالاكى هستند، گرچه هر يك امتيازى دارند; ولى پايه اصلى را رأى و تدبير پيران تشكيل مى دهد.تاريخ نيز اين كلام حكيمانه را كاملاً تأييد مى كند مثلا در جنگ خندق تدبيرى كه سلمان فارسى در پيشنهاد حفر خندق انديشيد توانست مدينه را از سقوط در چنگال دشمن حفظ كند.اين گفتار حكيمانه در ضمن به جوانانى كه نسبت به پيران بى اعتنا هستند و خود را كانون همه چيز و پيران را خارج از گردونه اجتماع مى پندارند هشدار مى دهد كه به بزرگسالان احترام بگذاريد و خود را از تجارب آنها بى نياز ندانيد.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱۴:۵۴
بازارسال شده از Ardabil.tic
۵:۱۲
#حکمت_هشتاد_و_هفتم_نهج_البلاغهعَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ، وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ.در شگفتم از كسى كه میتواند استغفار كند و نااميد است.
خدا درهاى توبه را به روى بندگانش گشوده و آنها را به رحمت خود امیدوار ساخته است و فرمود: « قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ، اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان را به یقین او آمرزنده مهربان است » زمر، آیه۵۳«یَقْنَطُ» از ماده «قُنوط» به معناى ناامیدى است و مى دانیم یأس از رحمت خدا بالاترین گناهان است، زیرا کسى که از رحمت حق مأیوس شود از هیچ گناهى إبایى ندارد، نومیدى خطرناک ترین راه نفوذ شیطان در دل آدمى است که او را آلوده هر گونه گناه مى کند.قرآن نیز با صراحت مى گوید: « إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ، از رحمت خدا تنها کافران مأیوس میشوند » یوسف، آیه۸۷ابن ابى الحدید در شرح این کلام سخنى با نظر موافق از ربیع بن خثعم نقل مى کند که بسیار نادرست به نظر مى رسد و آن اینکه او مى گفت: هیچ کس نگوید: « أسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ أتُوبُ إلَیْهِ » چرا که ممکن است دروغ و گناه باشد اگر به آن عمل نکند، و به جاى آن بگوید: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَتُبْ عَلَىَّ » خدایا مرا ببخش و به سوى من باز گرد و رحمت خود را فرو فرست.این سخن با تعبیرات زیادى که به عنوان استغفار در دعاها وارد شده سازگار نیست. اضافه بر این در قرآن امر به استغفار شده از جمله در داستان نوح مى خوانیم: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً، نوح، آیه۱۰ و در آیات متعدد دیگرى نیز همین تعبیر دیده مى شود.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
خدا درهاى توبه را به روى بندگانش گشوده و آنها را به رحمت خود امیدوار ساخته است و فرمود: « قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ، اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان را به یقین او آمرزنده مهربان است » زمر، آیه۵۳«یَقْنَطُ» از ماده «قُنوط» به معناى ناامیدى است و مى دانیم یأس از رحمت خدا بالاترین گناهان است، زیرا کسى که از رحمت حق مأیوس شود از هیچ گناهى إبایى ندارد، نومیدى خطرناک ترین راه نفوذ شیطان در دل آدمى است که او را آلوده هر گونه گناه مى کند.قرآن نیز با صراحت مى گوید: « إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ، از رحمت خدا تنها کافران مأیوس میشوند » یوسف، آیه۸۷ابن ابى الحدید در شرح این کلام سخنى با نظر موافق از ربیع بن خثعم نقل مى کند که بسیار نادرست به نظر مى رسد و آن اینکه او مى گفت: هیچ کس نگوید: « أسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ أتُوبُ إلَیْهِ » چرا که ممکن است دروغ و گناه باشد اگر به آن عمل نکند، و به جاى آن بگوید: « اللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَتُبْ عَلَىَّ » خدایا مرا ببخش و به سوى من باز گرد و رحمت خود را فرو فرست.این سخن با تعبیرات زیادى که به عنوان استغفار در دعاها وارد شده سازگار نیست. اضافه بر این در قرآن امر به استغفار شده از جمله در داستان نوح مى خوانیم: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً، نوح، آیه۱۰ و در آیات متعدد دیگرى نیز همین تعبیر دیده مى شود.
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱۹:۲۹
#حکمت_هشتاد_و_هشتم_نهج_البلاغهوَ حَكَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(ع) أَنَّهُ قَالَ: كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الْآخَرَ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ؛ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَارُ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ".ابوجعفر محمد بن على الباقر عليهما السلام از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: دو امان از عذاب خدا در زمين بود، يكى از آنها برداشته شد، پس ديگرى را كه باقى مانده بگيريد و به آن چنگ بزنيد. اما امانى كه برداشته شد رسول خداست و امّا امانى كه باقى است استغفار است، خداوند بزرگ فرمود: «خداوند آنان را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنانى، و عذابشان نمى نمايد در حالى كه به استغفار مشغولند».
پیغمبر اسلام مطابق آیه شریفه (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ) انبیا، آیه۱۰۷ رحمتى براى تمام جهانیان بود چگونه ممکن است این کانون رحمت الهى در میان امت باشد و خدا آنها را عذاب کند.از سویى دیگر، استغفار یکى از وسایل جلب رحمت خداست، زیرا خودش بندگان را دعوت به استغفار کرده و وعده غفران و آمرزش داده و فرمود: « قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ، اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان توبه کنندگان را به یقین او آمرزنده مهربان است » زمر، آیه۵۳ بنابراین بعد از رحلت پیغمبر خدا و رفتن آن حضرت به دیار باقى مسلمانان مى توانند خود را به وسیله توبه و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام(ع) با استنباطى که در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأکید ورزیده است.مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: ضمیر در « لِیُعَذِّبَهُمْ » به اهل مکه بر مى گردد و منظور از « استغفار » در این آیه ترک شرک و روى آوردن به اسلام است، بنابراین معناى آیه این است که «خداوند اهل مکه را مادامى که پیغمبر در میان آنهاست عذاب نمى کند و بعد از او نیز اگر ایمان به رسالت آن حضرت بیاورند مجازات نخواهد کرد» فى ظلال نهج البلاغه، ج۴، ص۲۶۷به نظر مى رسد که مرحوم مغنیه مفهوم آیه را محدود کرده است، زیرا ظاهر آیه همه مسلمانان را شامل مى شود نه فقط اهل مکه را همچنین استغفار نیز معناى وسیعى دارد که هم گناه شرک و هم گناهان دیگر را در بر مى گیرد و مى دانیم بسیارى از عذاب هاى اقوام پیشین به سبب گناهانى بود که غیر از شرک انجام مى دادند، مانند عذاب قوم لوط. بنابراین آیه مفهوم وسیعى دارد که همه مسلمانان در هر زمان را شامل مى شود و استغفار نیز هرگونه توبه از گناه است.قابل توجه اینکه در آیه بعد از آن در سوره انفال میخوانیم: « وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، چرا خدا آنها را مجازات نکند با این که آنها (مؤمنان را از عبادت کردن در کنار) مسجدالحرام جلوگیرى مى کنند در حالى که آنها سرپرست آن نیستند، سرپرست آن فقط پرهیزگارانند، ولى بیشتر آنها نمى دانند » انفال، آیه۳۴
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
پیغمبر اسلام مطابق آیه شریفه (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ) انبیا، آیه۱۰۷ رحمتى براى تمام جهانیان بود چگونه ممکن است این کانون رحمت الهى در میان امت باشد و خدا آنها را عذاب کند.از سویى دیگر، استغفار یکى از وسایل جلب رحمت خداست، زیرا خودش بندگان را دعوت به استغفار کرده و وعده غفران و آمرزش داده و فرمود: « قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ، اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان توبه کنندگان را به یقین او آمرزنده مهربان است » زمر، آیه۵۳ بنابراین بعد از رحلت پیغمبر خدا و رفتن آن حضرت به دیار باقى مسلمانان مى توانند خود را به وسیله توبه و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام(ع) با استنباطى که در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأکید ورزیده است.مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: ضمیر در « لِیُعَذِّبَهُمْ » به اهل مکه بر مى گردد و منظور از « استغفار » در این آیه ترک شرک و روى آوردن به اسلام است، بنابراین معناى آیه این است که «خداوند اهل مکه را مادامى که پیغمبر در میان آنهاست عذاب نمى کند و بعد از او نیز اگر ایمان به رسالت آن حضرت بیاورند مجازات نخواهد کرد» فى ظلال نهج البلاغه، ج۴، ص۲۶۷به نظر مى رسد که مرحوم مغنیه مفهوم آیه را محدود کرده است، زیرا ظاهر آیه همه مسلمانان را شامل مى شود نه فقط اهل مکه را همچنین استغفار نیز معناى وسیعى دارد که هم گناه شرک و هم گناهان دیگر را در بر مى گیرد و مى دانیم بسیارى از عذاب هاى اقوام پیشین به سبب گناهانى بود که غیر از شرک انجام مى دادند، مانند عذاب قوم لوط. بنابراین آیه مفهوم وسیعى دارد که همه مسلمانان در هر زمان را شامل مى شود و استغفار نیز هرگونه توبه از گناه است.قابل توجه اینکه در آیه بعد از آن در سوره انفال میخوانیم: « وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، چرا خدا آنها را مجازات نکند با این که آنها (مؤمنان را از عبادت کردن در کنار) مسجدالحرام جلوگیرى مى کنند در حالى که آنها سرپرست آن نیستند، سرپرست آن فقط پرهیزگارانند، ولى بیشتر آنها نمى دانند » انفال، آیه۳۴
#بااحترام#شورای_اقامه_نماز_مدیریت_ارتباطات_زیرساخت#استان_اردبیل
۱۵:۰۱
باسلام . قابل توجه همکارانی که قصد شرکت در مسابقه نماز در نهج البلاغه را دارند . ۱۵ سوال از حکمت یک تا سی ام طرح خواهد شد .
۱۶:۰۷
بازارسال شده از مهدی آقاسی
برخی از توصیههای اخلاقی عرفانی آیتالله سید عبدالله فاطمینیا رحمةاللهعلیه
عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گرهگشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان - دقت کنید هر نوع گناهی - ، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
خواهش میکنم حاضر جواب نباشید. من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را - از عنایات الهی - محروم میکند. همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها- در عبادات و اعمال خیر - به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریهی استدراجی است. حالِ گریه به او میدهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه میکنند اما کارهایی از اینها سر میزند که سنگ را به گریه میاندازد!
مسکین گمان میکند خیلی حال خوبی دارد!
در جامعه ما - متاسفانه - تقوای لسانی خیلی کم است؛ - حتی - بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست دادهاند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا میداند خیلی خطرناک است، توفیق سلب میشود، قلب تیره میشود، نشاط در عبادات موجود نیست.
بگذارید جملهای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمیدانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. میگوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد میخورد؟ یا اگر از جملهای خوشش نیاید میپرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود.
خشم ما را بیچاره کرده است، نمیگذارد به جایی برسیم! هی دور خود میچرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیهالسلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمیکند.»
آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمیتوانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمیآید.
ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری میکنیم، نورانیتی حاصل میشود؛ راحت کاری میکنیم که میرود و جایش را به ظلمت میدهد. شب بلند میشویم چندتا استغفار میگوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» میشویم اما صبح میگوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت
تعجب میکنم از بعضیها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ میگویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ میگوید نمیتوانم؛
دوستانم میروند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت میکنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره میروی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟
فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت میشود اما ناگهان تعجب میکند؛پس نمازها و عمرهها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر میخواهی به جایی برسی از خانهتان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید.
اهل قسم نیستم ولی مجبورم،
دلم میسوزد. خانمها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمیآید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه میاندازد، عصبانی میشود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یکبار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمیآید.
خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیهالسلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.» اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است.
خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند
صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع
عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گرهگشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان - دقت کنید هر نوع گناهی - ، تاریک میکنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
خواهش میکنم حاضر جواب نباشید. من به جوانها میگویم دیر نمیشود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقتها آدم را - از عنایات الهی - محروم میکند. همینطوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید.
مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند! بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها- در عبادات و اعمال خیر - به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات میرود و دیگر چیزی نمیماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است.
نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریهی استدراجی است. حالِ گریه به او میدهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه میکنند اما کارهایی از اینها سر میزند که سنگ را به گریه میاندازد!
مسکین گمان میکند خیلی حال خوبی دارد!
در جامعه ما - متاسفانه - تقوای لسانی خیلی کم است؛ - حتی - بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست دادهاند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا میداند خیلی خطرناک است، توفیق سلب میشود، قلب تیره میشود، نشاط در عبادات موجود نیست.
بگذارید جملهای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمیدانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. میگوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد میخورد؟ یا اگر از جملهای خوشش نیاید میپرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود.
خشم ما را بیچاره کرده است، نمیگذارد به جایی برسیم! هی دور خود میچرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیهالسلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمیکند.»
آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمیتوانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمیآید.
ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری میکنیم، نورانیتی حاصل میشود؛ راحت کاری میکنیم که میرود و جایش را به ظلمت میدهد. شب بلند میشویم چندتا استغفار میگوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» میشویم اما صبح میگوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت
تعجب میکنم از بعضیها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ میگویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ میگوید نمیتوانم؛
دوستانم میروند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت میکنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره میروی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟
فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت میشود اما ناگهان تعجب میکند؛پس نمازها و عمرهها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر میخواهی به جایی برسی از خانهتان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید.
اهل قسم نیستم ولی مجبورم،
دلم میسوزد. خانمها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمیآید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه میاندازد، عصبانی میشود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یکبار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمیآید.
خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیهالسلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.» اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است.
خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه می رسد، میگوید تصادفی را دیدم! نمیخواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم اینها را رعایت کنید؛ ضربههایی به خانواده زده میشود که جبران نمیشود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچهها آرامش دهید.
مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند
صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع
۸:۱۸
۸:۰۹