بله | کانال حوزه دانشگاهیان علم و صنعت
عکس پروفایل حوزه دانشگاهیان علم و صنعتح

حوزه دانشگاهیان علم و صنعت

۶۸۳عضو
thumbnail
آغاز کلاس ها و کارگاه های سال جدید تحصیلیundefined حوزه علوم اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران@iust_hodat_ir

۸:۳۹

thumbnail

۸:۳۹

thumbnail

۸:۳۹

thumbnail

۸:۳۹

thumbnail

۸:۳۹

بازارسال شده از نهاد رهبری دانشگاه علم وصنعت
thumbnail
undefinedundefined اطلاعیه برگزاری نماز طلب باران در دانشگاه علم و صنعت
undefined به امامت حجت الاسلام‌ و‌المسلمین حاج علی اکبری (امام جمعه موقت تهران )
undefined یکشنبه ۲۵ آبان، بلافاصله بعد از نماز ظهر و عصر
undefined[مسجدالشهدا دانشگاه علم و صنعت](https://nshn.ir/5fsbvZ0O5xpuGi)

undefined نکات و مستحبات نماز باران:
undefined بهتر است مردم سه روز روزه بگیرند و در روز سوم نماز بخوانند. (البته اگر کسی نتوانست روزه بگیرد، می‌تواند در نماز شرکت نماید)
undefined قبل از نماز مردم از گناهان خود توبه کرده و بعد از تطهیر اخلاق خود از خداوند طلب باران کنند.
undefined نماز استسقا (طلب باران) دو رکعت است و تکبیر و قنوت آن مانند نماز عیدین (عید فطر و عید قربان) است.
undefined در قنوت، به‌جای دعاهای این دو نماز، از خدا درخواست رحمت و طلب باران می‌شود.
undefined نهاد رهبری دانشگاه علم و صنعت @nahadiust

۸:۰۷

بازارسال شده از اینجا یک منبر دیجیتال است.!
thumbnail
بسم الله...ایشان حاج اکبر خبوشانی است، همان نجاری که منبرهایش در کشور مشهور است...ایشان حاج اکبر خبوشانی است. سرگروه نجارهای جهادی، همان کسانی که برای ساختن سه هزار تابوت، تاکید می‌کند: سه هزار تابوت برای جوانان شهرشان داوطلب شدند...ایشان حاج اکبر خبوشانی است، کسی که حسین، بزرگترین پسرش را در همین تابوت‌ها برایش آوردند...ایشان حاج اکبر خبوشانی است، کسی که زمینی که برای ساختن خانه‌ی پسر تازه دامادش تهیه کرده بود را، حسینیه کرد. همان‌جایی که وقتی پشت بلندگویش تقاضایی برای جبهه مطرح می‌شد، فردا آماده بود...ایشان حاج اکبر خبوشانی است، یکی از هزار و پنجاه مردی که فرزندشان را دادند تا حماسه ۲۵ آبان اصفهان را بسازند...ایشان حاج اکبر خبوشانی است، یک اسطوره! پیرمردی که نشان داد نسل حبیب بن مظاهر ادامه دارد

فمنهم من قضیه نحبه و منهم من ینتظر...

@menbar_digital#اینجا_یک_منبر_دیجیتال_است

۱۸:۳۸

thumbnail
undefined اقامه نماز باران در دانشگاه علم و صنعت
نماز باران به امامت حجت الاسلام والمسلمین حاج علی اکبری، امام جمعه موقت تهران و با حضور دانشگاهیان و اقشار مختلف مردم در دانشگاه علم و صنعت اقامه شد.@iust_hodat_ir

۱۱:۲۲

thumbnail

۱۱:۲۲

thumbnail
undefined برگزاری سومین جلسه شورای راهبردی حوزه علوم اسلامی علم و صنعتبا حضور معاون محترم نهاد کارشناس محترم خواهران نهادحاج آقای دکتر بلند قامت از اساتید حوزه حاج آقای دهقانی از اساتید حوزه و مبلغین دانشگاه و مدیر حوزه دانشجویی

۱۱:۳۷

بازارسال شده از |هیئت شهدای گمنام|
thumbnail
undefined #اطلاعیه
صلی الله علیک ایتها صدیقه الشهیده(سلام الله علیها)
undefinedمراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
undefinedسخنران:undefinedحجت الاسلام #طاهریundefinedحجت الاسلام #صمدی
undefinedبا نوای:undefinedحاج #محسن_حیدرزادهundefinedکربلایی #مصطفی_هادیان
undefined از جمعه ۳۰ آبان به مدت چهار شب undefined از ساعت ۱۸:۳۰
undefinedبه همراه هیئت کودک
undefinedمسجدالشهدا دانشگاه علم و صنعت
#فاطمیه_۱۴۰۴#فاطمیه_۱۴۴۷#فاطمیه_دوم#هیئت_شهدای_گمنام
هیئت شهدای گمنام در شبکه های اجتماعی undefinedhttps://zil.ink/heyatgomnamiustundefined@heyat_gomnam_iustundefined

۱۱:۵۰

بازارسال شده از نهاد رهبری دانشگاه علم وصنعت
thumbnail
زنان غزه، پای درس حضرت زهرا (س)
خانم های غزه در وسط جنگ در روز روشن زیر آسمان خدا در حفاظ دیوارهایی از برزنت و پارچه ی کهنه، کنار یکدیگر جمع شده اند و جلسه موعظه زنانه گرفته اند. خانم جلسه ای شان دارد از سَروَر زنان جهان فاطمه زهرا(س) میگوید. چه خوب گریز می زند و پیام های امروزی ماجرای حضرت زهرا را برای مخاطب غزه ایش عینی کرده و به تصویر می‌کشد. چه خوب استقامت، صبر و زنانگی را به زنان رنج دیده دیگر منتقل می کند.همیشه برایم سوال بود که مردان غزه چطور می توانند چنین مقاوم باشند وقتی همسر و فرزندانشان در رنج و سختی اند و حتما هر روز کلی شکایت و گلایه می کنند.با دیدن این فیلم جوابم را گرفتم.

پ.ن: این ویدیو را احمد ابو الروس، خبرنگار مشهور غزه‌ای یک سال پیش (نوامبر ۲۰۲۴) با این کپشن منتشر کرده بود:
«مادرم و خانم‌های غزه، و با عظمت ترین داستان از بانو فاطمه‌ی زهرا (س)»
پ.ن۲: احمد ابوالروس، دو ماه بعد از این ویدیو با حمله‌ی مستقیم پهپادی ترور و شهید شد.
پ.ن۳: این ویدیو توسط کانال غزه تودی تهیه و منتشر شده است.
غزه را فراموش نمی کنیم.
#غزه_تودی 𝐉𝗼𝗶𝗻,𝐈𝗻↝¦ @GazaToday_ir       
نهاد رهبری دانشگاه علم و صنعت@nahadiust

۵:۰۳

بازارسال شده از نهاد رهبری دانشگاه علم وصنعت
thumbnail
undefined السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُundefined ببینیم |نمایی متفاوت از دسته عزاداری دانشگاه علم و صنعت بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها
یکشنبه ۲ آذر ۱۴۰۴

«روز #دیزاین علم و صنعت یکشنبه بود. واقعا چه حس خوبی بود که جمع بسیار زیادی از کارکنان، اساتید و دانشجویان دانشگاه در کنار هم، برای تعظیم شعائر الهی قدم می شوند، گرد دانشگاه بگردند، از مقابل تک تک دانشکده ها عبور کنند و نام ولیّ خدا را طنین افکن کنند.کنار گلزار شهدای دانشگاه جمع شوند، بر سینه زنند و از شهدا برای فرج مولای خود استمداد کنند.
گوشه گوشه مسیر افرادی بودند که اگرچه به صف دسته نمی پیوستند، اما حفظ احترام و نگاه مثبت در چشمان اغلب آنها دریافت می شد.در انتها نیز سفره احسان مادرانه گسترده شد.
این طراحی و تزیین علم و صنعتی بود.»
بخشی از نوشته ی دکتر میثم جلالیهیئت علمی دانشگاه علم و صنعتمسئول هم اندیشی اساتید دفتر نهاد
نهاد رهبری دانشگاه علم و صنعت@nahadiust

۱۲:۲۷

thumbnail

۱۰:۰۲

thumbnail

۱۰:۰۲

thumbnail

۱۰:۰۲

thumbnail
undefined آغاز دوره دوم طرح ولایت،undefinedویژه فعالین تشکل های دانشجویی دانشگاه علم و صنعتundefinedآذر ماه ۱۴۰۴، مصادف با ولادت حضرت زهرا(س)
"حوزه دانشجویی دانشگاه علم و صنعت"

۱۰:۰۲

undefinedundefinedپاداش ده برابری!
undefined خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر undefined
undefined مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
undefined در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
undefinedیک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
undefined در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
undefined وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
undefinedدر حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»#آیت_الله_حائری_شیرازی

۱۹:۲۴

thumbnail
مردان چشم و دل سیر غربی!

۰:۴۶

thumbnail
آرزوی شهادت یا ...؟بندگی خداوند در چیست؟

۱۰:۳۴