جَفَر با حیف نون دعوا میکرده ...
یکی میاد جداشون کنه، ازشون میپرسه دعوا سر چیه؟
جَفَر میگه: ساعت دیواری خونه رو آوردم بفروشم، این حیف نون وایساده روش میگه بگو من چندکیلو ام؟
آخه بابا وقتی این باطری نداره من چه جوری بگم چند کیلویی؟!



· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
یکی میاد جداشون کنه، ازشون میپرسه دعوا سر چیه؟
جَفَر میگه: ساعت دیواری خونه رو آوردم بفروشم، این حیف نون وایساده روش میگه بگو من چندکیلو ام؟
آخه بابا وقتی این باطری نداره من چه جوری بگم چند کیلویی؟!
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
۱۲:۲۷
۱۳:۵۵
حیف نون میره خونه دوستش مهمونی.
بعد از چند روز میخواسته بره
دوستش میگه بازم میموندی پیش ما…
میگه نه دیگه برم بچه ها تو ماشین منتظرن

@khandehbazarrr
بعد از چند روز میخواسته بره
دوستش میگه بازم میموندی پیش ما…
میگه نه دیگه برم بچه ها تو ماشین منتظرن
@khandehbazarrr
۱۶:۲۰
افسر جلومو گرفت گفت چرا خیابون یه طرفه اومدی؟
گفتم ماهی ها وقتی بالغ میشوند که بر خلاف مسیر آب شنا کنند
گفت زیبا بود ولی الان تو دهن کوسهای


@khandehbazarrr
گفتم ماهی ها وقتی بالغ میشوند که بر خلاف مسیر آب شنا کنند
گفت زیبا بود ولی الان تو دهن کوسهای
@khandehbazarrr
۱۶:۲۱
رفتم بانک...به رییس شعبه گفتم: میخوام یه حساب مشترک باز کنم...
پرسید: با کی؟
گفتم: میذارم به انتخاب شما.... فقط یکی که خیلی پولدار باشه!!!
.
.
.
نمیدونم چرا میمو ن با داد و بیداد از بانک بیرونم کردن ...




· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
پرسید: با کی؟
گفتم: میذارم به انتخاب شما.... فقط یکی که خیلی پولدار باشه!!!
.
.
.
نمیدونم چرا میمو ن با داد و بیداد از بانک بیرونم کردن ...
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
۱۸:۴۴

پاکت هدیه
😂(خــنـده✨بــازار)😂
برای شادی شما
تا حالا به شباهت بین تخمه و اینترنت دقت کردین؟
هر جفتش وقتی میشینی پاش باید با بیل جدات کنن!



@Khandehbazarrr
هر جفتش وقتی میشینی پاش باید با بیل جدات کنن!
@Khandehbazarrr
۱۲:۴۵
۲۱:۱۹
کل خاندانمون نشسته بودن. داییم بهم گفت: تو خیلی دلقکی، باید بجای میمون، تو رو میفرستادند فضا،
منم یکم اندیشه کردم و گفتم: حلال زاده به داییش میره!
یه سکوته خاصی همجارو گرفت اون لحظه!!!

@Khandehbazarrr
منم یکم اندیشه کردم و گفتم: حلال زاده به داییش میره!
یه سکوته خاصی همجارو گرفت اون لحظه!!!
@Khandehbazarrr
۷:۰۹
طرف به نامزدش میگه: عصر میام در خونتون، دو تا بوق میزنم بیا پایین تا بریم...
نامزدش خوشحال میشه میگه:ماشین خریدی؟
طرف میگه: نه، بوق خریدم
@Khandehbazarrr
نامزدش خوشحال میشه میگه:ماشین خریدی؟
طرف میگه: نه، بوق خریدم
@Khandehbazarrr
۱۱:۲۹
امام جماعت شهری در خطبه های نمازش گفت :کسی که مسجد و نمازش را ترک کند ،در بهشت با زنش دیدار نمی کند.
فردای آن روز مسجد خالی از نماز گزار شد..

* @Khandehbazarrr
فردای آن روز مسجد خالی از نماز گزار شد..
* @Khandehbazarrr
۱۵:۴۵
عكس بچه ميزارن ميگن بخاطر اين بريد ازدواج كنيدبابا اون بچه آلمانيه!!
ما ازدواج كنيم بچمون نهايت شبيه عليرضا خمسه ميشه
@Khandehbazarrr
ما ازدواج كنيم بچمون نهايت شبيه عليرضا خمسه ميشه
@Khandehbazarrr
۱۵:۴۷
واسه داداشم رفتیم خواستگاری...
بابای دختره گفت : خونه ، ماشین ، پول ، کار داری؟
منم گفتم : اگه اینا رو داشت که نمیومد خودشو بدبخت کنه
هیچی دیگه ..
دیدن حرفم منطقیه ، گفتن : مبارکه


@Khandehbazarrr
بابای دختره گفت : خونه ، ماشین ، پول ، کار داری؟
منم گفتم : اگه اینا رو داشت که نمیومد خودشو بدبخت کنه
هیچی دیگه ..
دیدن حرفم منطقیه ، گفتن : مبارکه
@Khandehbazarrr
۱۷:۲۱
تو تاکسی بودم هرکی پیاده میشد درو محکم میبست
راننده هم هی فحش میداد: هِی خرِ نفهم...!
تا پیاده شدم داشتم خیلی آروم درو میبستم دیدم راننده بِربِر داره منو نگاه میکنه!هول شدم گفتم چیه خرِ فهمیده ندیدی؟!!

· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
راننده هم هی فحش میداد: هِی خرِ نفهم...!
تا پیاده شدم داشتم خیلی آروم درو میبستم دیدم راننده بِربِر داره منو نگاه میکنه!هول شدم گفتم چیه خرِ فهمیده ندیدی؟!!
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
۹:۲۵
تو يه جمعی بوديم يه نفر هی ميرفت وضو ميگرفت بهش گفتيم چرا انقد وضو ميگيری؟
گفت من دائم الوضو أم، يكی برگشت بهش گفت نه عنتر خان شما دائم وضو نیستی شما دائم الگوزويی
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
گفت من دائم الوضو أم، يكی برگشت بهش گفت نه عنتر خان شما دائم وضو نیستی شما دائم الگوزويی
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
۱۲:۱۶
سر جلسه امتحان به استاد گفتم: استاد خواهش میکنم یه کمک کنین
خیلی ریلکس نگام کرد، از تو جیبش هزار تومن درآورد و گذاشت رو میزم.. بعدشم رفت..
یعنی نابود شدم.. می فهمی..!؟بقیه هم که از شدت خنده برگه هارو می خوردن


· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
خیلی ریلکس نگام کرد، از تو جیبش هزار تومن درآورد و گذاشت رو میزم.. بعدشم رفت..
یعنی نابود شدم.. می فهمی..!؟بقیه هم که از شدت خنده برگه هارو می خوردن
@Khandehbazarrr
۱۲:۴۰
یکی از افتخارات دوران ابتدایی من اینه که مبصر کلاس بودم
وقتی کسی درس نمره کم میگرفتمعلم به من میگفت: ببرش دفتر بگو که درس نخونده…
اون لحظه حس پلیس بین المللو داشتممنم میبردمش بیرون پول میگرفتم ولش میکردماز اولش توکارخیر بودم
· • • • • • • · · ㋛︎ · · • • • • • • ·
@Khandehbazarrr
وقتی کسی درس نمره کم میگرفتمعلم به من میگفت: ببرش دفتر بگو که درس نخونده…
اون لحظه حس پلیس بین المللو داشتممنم میبردمش بیرون پول میگرفتم ولش میکردماز اولش توکارخیر بودم
@Khandehbazarrr
۱۶:۵۰
اومدم به مامانم گفتم امروز 9 کیلومتر دویدم
برگشت گفت:
ماشالا مردم دکتر مهندس تربیت کردن
ما اسب تحویل اجتماع دادیم



@Khandehbazarrr
برگشت گفت:
ماشالا مردم دکتر مهندس تربیت کردن
ما اسب تحویل اجتماع دادیم
@Khandehbazarrr
۱۹:۳۲