یه شب دیر وقت از سر کار برمیگشتم ، راه میانبر رو انتخاب کردم و از قبرستون بزرگ روستا رد میشدم ...
وسط راه سه تا خانم به طرفم اومدن و گفتن خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده.منم گفتم باشه و با هم راه افتادیم ...بعدش وسط راه من گفتم :ترس شما رو میفهمم ، حق دارین بترسین ...من هم قدیما ، اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم!
باید میدیدید چطوری میدویدن ...
(برگی از خاطرات یه آدم مریض )
وسط راه سه تا خانم به طرفم اومدن و گفتن خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده.منم گفتم باشه و با هم راه افتادیم ...بعدش وسط راه من گفتم :ترس شما رو میفهمم ، حق دارین بترسین ...من هم قدیما ، اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم!
باید میدیدید چطوری میدویدن ...
(برگی از خاطرات یه آدم مریض )
۷:۲۵
اصفهانيه به رفيقش ميگه:
زنی من خيلی ولخرجس هر روز كلی پول ازم ميخواد
رفيقش ميپرسه:
اين همه پولا چيكا ميكوند؟
اصفهانيه ميگه:
نميدونم تالا بش ندادم!!
<خندوانه>
زنی من خيلی ولخرجس هر روز كلی پول ازم ميخواد
رفيقش ميپرسه:
اين همه پولا چيكا ميكوند؟
اصفهانيه ميگه:
نميدونم تالا بش ندادم!!
<خندوانه>
۷:۳۵
رفتم توالت عمومی، دیدم روی سیفون نوشته:
((خواهی که نبیند اَحدی این هنرت را،
برخیز و بکش سیفون بالای سرت را))
من موندم شاعرای این مملکت چرا استعدادها رو اینجور جاها خالی میکنن... تازه برگشتم دیدم یکی نوشته :
((سنجیدم و دیدم سخنت عين صواب است،
صد حيف كه دستگيره سیفون خراب است))
هنرمندان کشور متاسفانه بهشون توجه نمیشه
<خندوانه>
((خواهی که نبیند اَحدی این هنرت را،
برخیز و بکش سیفون بالای سرت را))
من موندم شاعرای این مملکت چرا استعدادها رو اینجور جاها خالی میکنن... تازه برگشتم دیدم یکی نوشته :
((سنجیدم و دیدم سخنت عين صواب است،
صد حيف كه دستگيره سیفون خراب است))
هنرمندان کشور متاسفانه بهشون توجه نمیشه
<خندوانه>
۷:۴۸
ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﻣﻘﺪﻡ ﺗﺮﻥ ﺍﺯ ﮐﯽ ﺭﻭﺍﺝ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ
ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﺎﺭ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ ﻏﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺣﯿﻮﻭﻧﯽ ﺗﻮ ﻏﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺎﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻩ
ﻧﺨﻨﺪ جمله تاریخیه
<خندوانه>
ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﺎﺭ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ ﻏﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺣﯿﻮﻭﻧﯽ ﺗﻮ ﻏﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺎﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻩ
ﻧﺨﻨﺪ جمله تاریخیه
<خندوانه>
۱۱:۲۸
تو مترو داشتم چت میکردم
دیدم پسره داره چت منو میخونه نوشتم:
((بچه ها اینجا یکی داره چتامو میخونه
اما حواسش نیست زیپ شلوارش بازه))
ب همین دستگیره در،
حداقل 5 نفر به زیپاشون نگاه کردن !
یه دختره هم اول خودشو جمع و جور کرد ...
بعد دید ک دارم نگاهش میکنم گفت :
مال من زیپ نداره دکمه ایه
<خندوانه>
دیدم پسره داره چت منو میخونه نوشتم:
((بچه ها اینجا یکی داره چتامو میخونه
اما حواسش نیست زیپ شلوارش بازه))
ب همین دستگیره در،
حداقل 5 نفر به زیپاشون نگاه کردن !
یه دختره هم اول خودشو جمع و جور کرد ...
بعد دید ک دارم نگاهش میکنم گفت :
مال من زیپ نداره دکمه ایه
<خندوانه>
۱۸:۲۹
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﻠﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺑﻮﺩﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮ
ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪاومدم برم تو که دیدم
ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﯾﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﯿﺮ
از شما چه پنهون ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ خوشم اومد
<خندوانه>
ﺑﻮﺩﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮ
ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪاومدم برم تو که دیدم
ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﯾﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﯿﺮ
از شما چه پنهون ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ خوشم اومد
<خندوانه>
۱۸:۵۰
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﺪمت ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍش بزرگم ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻡ ﺩﺭﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻭ! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ.
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﮕﻮ،
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ، ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!!!دیدم یهو مامانم از در اومد تو
گفتم پس چی شده همه ریش گذاشتید؟ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ! <خندوانه>
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻭ! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ.
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟ ﺑﮕﻮ،
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ، ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!!!دیدم یهو مامانم از در اومد تو
گفتم پس چی شده همه ریش گذاشتید؟ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ! <خندوانه>
۱۸:۵۱
یعقوب ﺍﺯﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ:ﺁﻳﺎﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﻳﻮﺳﻔﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺁﺏﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻴﺪ ﭼﻴﺰی ﻫﻢ ﮔﻔﺖ؟؟؟ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺁﺭی- چه گفت ؟
- ﮔﻔﺖ : ....شِلِپ
این پسرا از همون اول عوضی بودن
<خندوانه>
- ﮔﻔﺖ : ....شِلِپ
این پسرا از همون اول عوضی بودن
<خندوانه>
۱۹:۰۱
جاهل چیست؟
جایی که هِل در آن نگه داری میشود.این عقلی که من دارم انیشتین ندارهجلسه دارم باید زود برم.
<خندوانه>
جایی که هِل در آن نگه داری میشود.این عقلی که من دارم انیشتین ندارهجلسه دارم باید زود برم.
<خندوانه>
۱۹:۰۵
۱۲:۱۵
ازحکیمی پرسیدند:
ای حکیم تو را چه شده که سالهاست در این کنج عزلت گزیده ای؟
حکیم در پاسخی حکیمانه فرمودند:
چون فقط همین کنج آنتن میده
<خندوانه>
ای حکیم تو را چه شده که سالهاست در این کنج عزلت گزیده ای؟
حکیم در پاسخی حکیمانه فرمودند:
چون فقط همین کنج آنتن میده
<خندوانه>
۱۲:۱۷
عارفی ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗِﺮِﺩﻣﯿــﻞ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻧﻤﻮﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﺪﻩ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳـَـﮓ ﺩﻭ
ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯽ !...
. <خندوانه>
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻧﻤﻮﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﺪﻩ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳـَـﮓ ﺩﻭ
ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯽ !...
. <خندوانه>
۱۵:۵۳
از بچگی یه زخم بزرگ رو شکمم دارم به مامانم نشون دادم گفتم این جای چیه؟؟ گفت بچه بودی رفتی بالای وانتِ بابات از اونجا افتادی گفتم اها پس اونجا اینجوری شد گفت نه ...
وقتی اومدی خونه بابات با کمربند زدت که دیگه از این غلطا نکنی...
<خندوانه>
وقتی اومدی خونه بابات با کمربند زدت که دیگه از این غلطا نکنی...
<خندوانه>
۱۵:۵۳
یه بار تا ۳ظهر خوابیده بودم بابام اومد گفت بلندشو دیگه خرس گنده عصر شد، از جام پاشدم بش گفتم؛ اگر بی هدف از خواب بیدار شدید بهتر است بخابید... استیو جابز. با دستاش یقمو گرفت از پنجره اتاقم منو انداخت پایین گفت؛ آدم های بی ارزش را نابود کنید.... هیتلر.دیدم حرف اون منطقی تره
<خندوانه>
<خندوانه>
۱۵:۵۳
مردی از همسرش پرسید :
چه احساسی داری وقتی چهار ساعت میشینی دلمه میپیچی و من در عرض یک دقیقه میخورمشون ؟
زنش میگه :همون احساسی که تو بعد از یک ماه کار حقوقت رو میاری و من در عرض یک دقیقه تو بازار خرجش میکنم .
يكى نيست بگه آخه برادرمن دلمه تو بخور چرا روی اعصاب خودت راه میری ؟
<خندوانه>
چه احساسی داری وقتی چهار ساعت میشینی دلمه میپیچی و من در عرض یک دقیقه میخورمشون ؟
زنش میگه :همون احساسی که تو بعد از یک ماه کار حقوقت رو میاری و من در عرض یک دقیقه تو بازار خرجش میکنم .
يكى نيست بگه آخه برادرمن دلمه تو بخور چرا روی اعصاب خودت راه میری ؟
<خندوانه>
۹:۱۵
۹:۱۶
۹:۱۷
روز تعطیل اونجاش خوبه که بیدار میشی و فکر میکنی شنبهس
و یادت میاد که تعطیله و میتونی بیشتر بخوابی
و بدیشم اونجاس که دیگه خوابت نمیبره
<خندوانه>
و یادت میاد که تعطیله و میتونی بیشتر بخوابی
و بدیشم اونجاس که دیگه خوابت نمیبره
<خندوانه>
۱۳:۳۸
۱۷:۱۸
۱۶:۲۳