سوار آسانسور که شدم، جملههای همیشگی چنگ زد به وجودم...
این بچه مادر میخواد.
اگه بهونه بگیره چی چقدر بهت میدن که حاضری این طفل معصوم رو ول کنی و بری بیمارستان
آسانسور توی طبقه بخش زنان و زایمان ایستاد. نگاهی توی آینه کردم و لبام رو کشیدم تا با یه لبخند، چروکهای پیشونیم باز بشه.
آدامس نعناییای رو که گوشه دهنم قایم کرده بودم جویدم تا مزهی تلخ دهنم کمتر بشه.
هنوز پام رو توی بخش نذاشته بودم که موبایلم زنگ خورد...
سپهر گریه میکنه؛ خرسشو میخواد. لای رختخوابو دیدی؟
آره ایناهاش.
توی ایسنگاه پرستاری پروندههای بیمارا رو برداشتم و بهشون نگاهی انداختم. صدای گریهی سپهر پیچید توی گوشم.
باید آنژوکت تخت ۱۲ عوض بشه.
چشمام به پرستار شیفت قبله و سر تکون میدم. نکنه گریهش از دلتنگی باشه؟
سفکسیم بیمار تخت ۶ رو دادم.همکارم که متوجه شد توی یه دنیای دیگهم گفت:حواست هست؟
به خودم اومدم و گفتم:
یاسمن جان یه لحظه به من مهلت بده. رفتم صورتم رو آب زدم و روبروی آینه چندتا نفس عمیق کشیدم و گفتم:-خدایا من خودم و سپهر رو به تو میسپارم، تو میتونی هر قدمی که من برای آرامش این مامانا و نوزادهای پاکشون برمیدارم، آرامش کنی توی دل پسرم.
موبایلم رو باز کردم تا یه خبر از خونه بگیرم. دیدم همسرم یه عکس فرستاده؛ سپهر خرسی رو بغل گرفته بود و آروم خوابیده بود.
قال رسولالله (صلی الله علیه وآله):
"من اعان، ضعیفا فی بدنه علی امره اعانه الله علی امره"
هرکس انسانی را که ناتوانی جسمی دارد یاری کند، خداوند او را در کارهایش یاری میدهد.آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
این بچه مادر میخواد.
اگه بهونه بگیره چی چقدر بهت میدن که حاضری این طفل معصوم رو ول کنی و بری بیمارستان
آسانسور توی طبقه بخش زنان و زایمان ایستاد. نگاهی توی آینه کردم و لبام رو کشیدم تا با یه لبخند، چروکهای پیشونیم باز بشه.
آدامس نعناییای رو که گوشه دهنم قایم کرده بودم جویدم تا مزهی تلخ دهنم کمتر بشه.
هنوز پام رو توی بخش نذاشته بودم که موبایلم زنگ خورد...
سپهر گریه میکنه؛ خرسشو میخواد. لای رختخوابو دیدی؟
آره ایناهاش.
توی ایسنگاه پرستاری پروندههای بیمارا رو برداشتم و بهشون نگاهی انداختم. صدای گریهی سپهر پیچید توی گوشم.
باید آنژوکت تخت ۱۲ عوض بشه.
چشمام به پرستار شیفت قبله و سر تکون میدم. نکنه گریهش از دلتنگی باشه؟
سفکسیم بیمار تخت ۶ رو دادم.همکارم که متوجه شد توی یه دنیای دیگهم گفت:حواست هست؟
به خودم اومدم و گفتم:
یاسمن جان یه لحظه به من مهلت بده. رفتم صورتم رو آب زدم و روبروی آینه چندتا نفس عمیق کشیدم و گفتم:-خدایا من خودم و سپهر رو به تو میسپارم، تو میتونی هر قدمی که من برای آرامش این مامانا و نوزادهای پاکشون برمیدارم، آرامش کنی توی دل پسرم.
موبایلم رو باز کردم تا یه خبر از خونه بگیرم. دیدم همسرم یه عکس فرستاده؛ سپهر خرسی رو بغل گرفته بود و آروم خوابیده بود.
قال رسولالله (صلی الله علیه وآله):
"من اعان، ضعیفا فی بدنه علی امره اعانه الله علی امره"
هرکس انسانی را که ناتوانی جسمی دارد یاری کند، خداوند او را در کارهایش یاری میدهد.آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
۷:۲۸
۳:۵۹
تا حالا چند تا کلاس و دوره رفتی برای اینکه مامان بهتری باشی چند تا کتاب خوندیقراره با این کتاب و کلاسا چه اتفاقی برات بیفته
بله️ با کلاس رفتن آگاهیت بیشتر میشه؛ ولی ممکنه حالتم بدتر بشه. چراچون توی این کلاس و کتابا ممکنه با خود واقعیت مواجه بشی که اگه همراه با شفقت نباشه میتونه آسیب زا باشه.
کلاس و دوره رفتن و کتاب خوندن یک گزینه عالی برای رشد و بهتر شدن ماست. اما چرا لازمه در کنار اینا شفقت به خود داشته باشیمچون وقتی با خودمون مهربون باشیم اول از همه به صدایی که در ذهن ما وجود داره و دائماً داره ما رو نقد می کنه و اغلب اوقات هم بسیار منتقد تند و تیزیه توجه می کنیم.اول از همه لازمه که این صدا رو تشخیص بدیم و زمانی که به سمت سرزنش بیش از حد منحرف شد اون رو تشخیص بدیم. این به این معنی نیست که به خودمون بگیم که چقدر عالی هستیم، بلکه به معنی صحبت کردن با خودمون با مهربانی، بدون قضاوت، و به همون شیوهایه که با عزیزانمون صحبت میکنیم.
اینطوری روی زندگی خودمون مدیریت بیشتری خواهیم داشت.
آموزش مهارت خودشفقتی کیفیت زندگیتو بالا میبره. دوره «مشفق جیبی» رو از دست نده.
لینک ثبت نامhttps://zil.ink/khaneavand
بله️ با کلاس رفتن آگاهیت بیشتر میشه؛ ولی ممکنه حالتم بدتر بشه. چراچون توی این کلاس و کتابا ممکنه با خود واقعیت مواجه بشی که اگه همراه با شفقت نباشه میتونه آسیب زا باشه.
کلاس و دوره رفتن و کتاب خوندن یک گزینه عالی برای رشد و بهتر شدن ماست. اما چرا لازمه در کنار اینا شفقت به خود داشته باشیمچون وقتی با خودمون مهربون باشیم اول از همه به صدایی که در ذهن ما وجود داره و دائماً داره ما رو نقد می کنه و اغلب اوقات هم بسیار منتقد تند و تیزیه توجه می کنیم.اول از همه لازمه که این صدا رو تشخیص بدیم و زمانی که به سمت سرزنش بیش از حد منحرف شد اون رو تشخیص بدیم. این به این معنی نیست که به خودمون بگیم که چقدر عالی هستیم، بلکه به معنی صحبت کردن با خودمون با مهربانی، بدون قضاوت، و به همون شیوهایه که با عزیزانمون صحبت میکنیم.
اینطوری روی زندگی خودمون مدیریت بیشتری خواهیم داشت.
آموزش مهارت خودشفقتی کیفیت زندگیتو بالا میبره. دوره «مشفق جیبی» رو از دست نده.
لینک ثبت نامhttps://zil.ink/khaneavand
۳:۲۵
وقتی مامان شدم با چالشها و شیرینیهای خاصی روبهرو شدم که هر کدومشون بخشی از وجودم رو تغییر داد. اما یکی از مهمترین تجربههام این بود که گاهی کارهایی انجام میدادم که به نظر خودم بهترین کار بود ولی برعکس حال من رو بدتر میکرد و از هدفم دور میشدم.
(بعد از شرکت در دوره «مشفق جیبی» و آشنا شدن با خطاهای شناختی تازه فهمیدم مشکل کجاست!!)
خطای اول بازخوردهای غلطروزهای اولی که فرزندم به دنیا اومده بود، همش نگران بودم که آیا به اندازه کافی مامان خوبی هستم یا نه؟؟؟ این نگرانی باعث میشد گاهی به حرفها و واکنشهای بقیه بیش از حد توجه کنم و خودم رو با بقیه مامانا مقایسه کنم.
به مرور و بعد از تحمل کلی فشار و سختی فهمیدم که هر مامانی ماجرا و چالشهای خودش رو داره و مقایسه فقط باعث ناراحتی میشه و نمیذاره از لحظههای شیرین مادری لذت ببری.
خطای دوم پیشفرضهای نادرست
فکر میکردم باید همیشه همه چیز تحت کنترل باشه و دقیقا طبق برنامه پیش بریم؛ بچهم سر ساعت بخوابه، بیدار بشه، شیر بخوره و حتی سرساعت پوشکش رو عوض کنم!
ولی توی دنیای واقعی گاهی خیلی راحت همهچیز در کسری از ثانیه بههم میریخت! یواش یواش یادگرفتم انعطافپذیری بخشی از دنیای مادریه.
خطای سوم انتظار کامل بودن
اولا فکر میکردم هممممه چیز از ظاهر خودم تا مرتب بودن خونه و غذایی که درست میکنم و حتی نحوه رفتار بچهم با بقیه باید بینقص باشه.
اما حالا فهمیدم رشد من توی انجام این کارها با وجود همهی نقصهاییه که دارم و اینکه قراره پابهپای فرزندم یادبگیرم.
وقتی این خطاهای شناختی رو فهمیدم، تونستم بهتر از خودم مراقبت کنم و یاد بگیرم که گاهی باید فقط به قلب و فطرتم اعتماد کنم.
چیزی که دوست دارم همه مامانها بدونن اینه که: با خودتون مهربون باشین! به خودتون سخت نگیرین. و همیشه یادتون باشه که هیچ مادری کامل نیست.آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
(بعد از شرکت در دوره «مشفق جیبی» و آشنا شدن با خطاهای شناختی تازه فهمیدم مشکل کجاست!!)
خطای اول بازخوردهای غلطروزهای اولی که فرزندم به دنیا اومده بود، همش نگران بودم که آیا به اندازه کافی مامان خوبی هستم یا نه؟؟؟ این نگرانی باعث میشد گاهی به حرفها و واکنشهای بقیه بیش از حد توجه کنم و خودم رو با بقیه مامانا مقایسه کنم.
به مرور و بعد از تحمل کلی فشار و سختی فهمیدم که هر مامانی ماجرا و چالشهای خودش رو داره و مقایسه فقط باعث ناراحتی میشه و نمیذاره از لحظههای شیرین مادری لذت ببری.
خطای دوم پیشفرضهای نادرست
فکر میکردم باید همیشه همه چیز تحت کنترل باشه و دقیقا طبق برنامه پیش بریم؛ بچهم سر ساعت بخوابه، بیدار بشه، شیر بخوره و حتی سرساعت پوشکش رو عوض کنم!
ولی توی دنیای واقعی گاهی خیلی راحت همهچیز در کسری از ثانیه بههم میریخت! یواش یواش یادگرفتم انعطافپذیری بخشی از دنیای مادریه.
خطای سوم انتظار کامل بودن
اولا فکر میکردم هممممه چیز از ظاهر خودم تا مرتب بودن خونه و غذایی که درست میکنم و حتی نحوه رفتار بچهم با بقیه باید بینقص باشه.
اما حالا فهمیدم رشد من توی انجام این کارها با وجود همهی نقصهاییه که دارم و اینکه قراره پابهپای فرزندم یادبگیرم.
وقتی این خطاهای شناختی رو فهمیدم، تونستم بهتر از خودم مراقبت کنم و یاد بگیرم که گاهی باید فقط به قلب و فطرتم اعتماد کنم.
چیزی که دوست دارم همه مامانها بدونن اینه که: با خودتون مهربون باشین! به خودتون سخت نگیرین. و همیشه یادتون باشه که هیچ مادری کامل نیست.آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
۹:۱۳
مـــادر هر کاری کند اهالی خانه یــاد میگیرندمثلا اگر شهیـــد شود....#فاطمیه#حضرت-زهرا
۱۲:۵۴
یه مامانِ از دور خیلی ایدهآلی در اقوام شوهر من هست. از وقتی یادمه بچههاش ساعت نه شب خواب بودن و یه جورایی الگوی خواب بچههاش زبانزد فامیل بود.هر وقت کسی جلو من می گفت: «فلانی بچه هاش ۹ شب بیهوش میشن.» من به خودم میگرفتم که داره به من تیکه میندازه.
خودم رو سرزنش می کردم. به خودم میگفتم: «چقدر تو بی عرضه ای که نمیتونی ساعت خواب بچههاتو تنظیم کنی.»
یا وقتی مسافرت دست جمعی میرفتیم به زور سعیمو می کردم که زود بیدار شم و بچههام رو بیدار کنم تا آبرومون نره.
از ساعت ۸ صبح گوشیم آلارم میزززد تا ساعت ۱۰ من بالاخره بیدار میشدم.
حتی مورد پیش اومده بود که ۹ صبح از اتاق میومدم بیرون یه صبح بخیر میگفتم که یعنی ما بیداریم و بعد میومدم تو اتاق و به ادامه خوابم میپرداختم.
تا اینکه تابستون شد و قرار بود از مهر ماه دخترم بره پیش دبستان. توی مدرسه جلسه گذاشتن و معاون مدرسه گفت: «خواب بچه ها رو از همین الان تنظیم کنین که اول مهر اذیت نشن.»
از اینکه به این بهانه مجبور بودم بالاخره ساعت خوابشون رو تنظیم کنم و میتونستم بالاخره مامان باکلاس و کاردرستی بشم خیلی خوشحال بودم.
با همسرم به زور و به هزار زحمت تونستیم بعد از یک ماه ساعت خوابمون رو بیاریم جلو. دیگه مهمونیهایی که دیر برگزار میشد رو نمیرفتیم. هر جا که بودیم عصر برمیگشتیم خونه و خلاصه خیلی باکلاس طور به ساعت خواب بچهها اهمیت میدادیم.
احساس مامان خفن و توانمند داشتمو حسابی توی این نقش فرو رفته بودم. یک شب وسط مهمونی قوم شوهر، وقتی بچهها رو تو اتاق خوابوندم و اومدم تو جمع خانمها نشستم؛ یه بزرگی گفت: «مونا دختر صدیقه خانوم رو دیدی؟ بچه هاش تا ظهر میخوابن. اون روز میگفت من اصلا بهشون سخت نمیگیرم و میگم بزار تا بچه هستن هرچقدر می خوان کیف کنن. خیلی مامانِ با محبتیه!!»
و از همونی که همیشه به مزایای خواب زود هنگام اشاره میکرد شنیدم: «اینقدر زود این طفلیا رو میخوابونی که نمیزاری از چیزی لذت ببرن.»
انگار دنیا رو سرم آوار شد.یاد داستان ملانصر الدین و الاغش افتادم.
چند روزه از خودم می پرسم «تا کی میخوای برای پسند مردم کاری کنی و توی ذوقت بخوره»
تا حالا شده خوشامد دیگران، تو مدل تربیت کردن شما تاثیر بذاره
نویسنده: فاطمه مردانی
آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
خودم رو سرزنش می کردم. به خودم میگفتم: «چقدر تو بی عرضه ای که نمیتونی ساعت خواب بچههاتو تنظیم کنی.»
یا وقتی مسافرت دست جمعی میرفتیم به زور سعیمو می کردم که زود بیدار شم و بچههام رو بیدار کنم تا آبرومون نره.
از ساعت ۸ صبح گوشیم آلارم میزززد تا ساعت ۱۰ من بالاخره بیدار میشدم.
حتی مورد پیش اومده بود که ۹ صبح از اتاق میومدم بیرون یه صبح بخیر میگفتم که یعنی ما بیداریم و بعد میومدم تو اتاق و به ادامه خوابم میپرداختم.
تا اینکه تابستون شد و قرار بود از مهر ماه دخترم بره پیش دبستان. توی مدرسه جلسه گذاشتن و معاون مدرسه گفت: «خواب بچه ها رو از همین الان تنظیم کنین که اول مهر اذیت نشن.»
از اینکه به این بهانه مجبور بودم بالاخره ساعت خوابشون رو تنظیم کنم و میتونستم بالاخره مامان باکلاس و کاردرستی بشم خیلی خوشحال بودم.
با همسرم به زور و به هزار زحمت تونستیم بعد از یک ماه ساعت خوابمون رو بیاریم جلو. دیگه مهمونیهایی که دیر برگزار میشد رو نمیرفتیم. هر جا که بودیم عصر برمیگشتیم خونه و خلاصه خیلی باکلاس طور به ساعت خواب بچهها اهمیت میدادیم.
احساس مامان خفن و توانمند داشتمو حسابی توی این نقش فرو رفته بودم. یک شب وسط مهمونی قوم شوهر، وقتی بچهها رو تو اتاق خوابوندم و اومدم تو جمع خانمها نشستم؛ یه بزرگی گفت: «مونا دختر صدیقه خانوم رو دیدی؟ بچه هاش تا ظهر میخوابن. اون روز میگفت من اصلا بهشون سخت نمیگیرم و میگم بزار تا بچه هستن هرچقدر می خوان کیف کنن. خیلی مامانِ با محبتیه!!»
و از همونی که همیشه به مزایای خواب زود هنگام اشاره میکرد شنیدم: «اینقدر زود این طفلیا رو میخوابونی که نمیزاری از چیزی لذت ببرن.»
انگار دنیا رو سرم آوار شد.یاد داستان ملانصر الدین و الاغش افتادم.
چند روزه از خودم می پرسم «تا کی میخوای برای پسند مردم کاری کنی و توی ذوقت بخوره»
تا حالا شده خوشامد دیگران، تو مدل تربیت کردن شما تاثیر بذاره
نویسنده: فاطمه مردانی
آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
۱۴:۰۲
۶:۴۱
۶:۴۲
هرکسی بهم میرسه میگه خب دیگه الحمدلله سر سومی کلی تجربه داری و دیگه قلقش دستت اومده. من فقط توی دلم آه میکشم که هععی...کدوم تجربه؟یکی از یکی ناموفقتر و همراه با خاطرات تلخ.
یادمه بچه اولم که خیلی کوچیک بود توی یک جمع سه نفره از دوستان، یکی به دیگری که بچهی بزرگتری داشت گفت: یه کم راهنماییم کن. میخوام بچهام رو از پوشک بگیرم.اون دوستمون گفت راستش کاش از کس دیگهای بپرسی. من خیلی تجربه پیروزمندانهای نداشتم! من تو دلم گفتم: وااا یعنی چی؟ حالا که بالاخره از پوشک گرفتیش و یه تجربهای داری! اما الان با گوشت و پوست حرف اون دوستم رو میفهمم و جوابم به همه کسانی که ازم میپرسن همون جواب دوستمه.
کلا مادری انگار نقطه عطفیه در تحول و قضاوتها. قضاوتهایی که از نوجوانی یا شاید حتی قبلتر در مورد سایر مادرها و بچهها داشتیم. به مرور به رفتار تمام مادرانی که تو عمرت دیدی تاحدودی حق میدی.
یهو به خودت میای میبینی بعد از یک عمر نقد و افاضات فرهیختهطور در مورد مضرات گوشی دادن به بچهها یاحداقل در بهترین و متواضعترین حالت،نوچ نوچهایی که توی دلت نثار دیگران کردی الان وسط هیئتی و گوشی رو دادی دست بچهت که بازی کنه و پنج دقیقه بیخیال تو بشه.
یهو یه روز دلت برای اون مامانی که هفت هشت سال پیش توی خیابون داشت بچهش رو بلند بلند دعوا میکرد میسوزه. با خودت میگی حتما اون لحظه از خودش بیشتر از همه دنیا متنفر بوده و تا چند شب از عذاب وجدان خواب راحت نداشته.
دیگه میفهمی وقتی یه مامانی ساده و شلخته مهمونی میومد و میگفت حوصله نداشتم به خودم برسم یعنی چی.
به اون دوستانی که از وقتی بچهدار شدن دیگه سالی به دوازده ماه زنگ بهت نمیزدن حق میدی و از فکرهایی که در موردشون میکردی شرمنده میشی. یه وقتی میرسه دیگه اسم اون مادری که توی مهمونی بچهش داره یه خرابکاری میکنه و خیلی به روی خودش نمیاره رو نمیگذاری تنبل و با خودت میگی حتما دیگه بریده و دوست داره برای چند لحظه هم که شده وانمود کنه اتفاقی نیفتاده.
از یه جایی به بعد یادآوری صحنهای که یه مادری در حالی که یک ساعت ممتد داشت از دست کارای بد بچهش و سختی بچهداری غر میزد و در کسری با فکر کردن به بچه دوم قند تو دلش آب میشه دیگه اصلا متناقض و عجیب و بیمنطق به نظر نمیرسه که هیچ، تازه به نظرت خیلی شجاع و آیندهنگر بوده که اون قابلیت رو داشته و روحیهاش ستودنی بوده. تازه یه سری از درک کردنها تا قبل از بچه دوم و سوم مرحلهاش قفله و با به دنیا آمدن اونا تازه قفلش باز میشه!
خلاصه که از یه جایی به بعد دیگه سعی میکنی هیچ مادری رو قضاوت نکنی! چون تو نمیدونی که اون لحظه چه فشاری روشه و یا اینکه حداقل ۲۴ ساعت گذشتهاش رو چطور گذرونده.
شاید همینه که مادر شدن پر از رشده.
توی هیچ دانشگاهی درس قضاوت نکردن آدمها رو نمیشه انقدر عملی آموخت.
نویسنده: عطیه سرائی
آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
یادمه بچه اولم که خیلی کوچیک بود توی یک جمع سه نفره از دوستان، یکی به دیگری که بچهی بزرگتری داشت گفت: یه کم راهنماییم کن. میخوام بچهام رو از پوشک بگیرم.اون دوستمون گفت راستش کاش از کس دیگهای بپرسی. من خیلی تجربه پیروزمندانهای نداشتم! من تو دلم گفتم: وااا یعنی چی؟ حالا که بالاخره از پوشک گرفتیش و یه تجربهای داری! اما الان با گوشت و پوست حرف اون دوستم رو میفهمم و جوابم به همه کسانی که ازم میپرسن همون جواب دوستمه.
کلا مادری انگار نقطه عطفیه در تحول و قضاوتها. قضاوتهایی که از نوجوانی یا شاید حتی قبلتر در مورد سایر مادرها و بچهها داشتیم. به مرور به رفتار تمام مادرانی که تو عمرت دیدی تاحدودی حق میدی.
یهو به خودت میای میبینی بعد از یک عمر نقد و افاضات فرهیختهطور در مورد مضرات گوشی دادن به بچهها یاحداقل در بهترین و متواضعترین حالت،نوچ نوچهایی که توی دلت نثار دیگران کردی الان وسط هیئتی و گوشی رو دادی دست بچهت که بازی کنه و پنج دقیقه بیخیال تو بشه.
یهو یه روز دلت برای اون مامانی که هفت هشت سال پیش توی خیابون داشت بچهش رو بلند بلند دعوا میکرد میسوزه. با خودت میگی حتما اون لحظه از خودش بیشتر از همه دنیا متنفر بوده و تا چند شب از عذاب وجدان خواب راحت نداشته.
دیگه میفهمی وقتی یه مامانی ساده و شلخته مهمونی میومد و میگفت حوصله نداشتم به خودم برسم یعنی چی.
به اون دوستانی که از وقتی بچهدار شدن دیگه سالی به دوازده ماه زنگ بهت نمیزدن حق میدی و از فکرهایی که در موردشون میکردی شرمنده میشی. یه وقتی میرسه دیگه اسم اون مادری که توی مهمونی بچهش داره یه خرابکاری میکنه و خیلی به روی خودش نمیاره رو نمیگذاری تنبل و با خودت میگی حتما دیگه بریده و دوست داره برای چند لحظه هم که شده وانمود کنه اتفاقی نیفتاده.
از یه جایی به بعد یادآوری صحنهای که یه مادری در حالی که یک ساعت ممتد داشت از دست کارای بد بچهش و سختی بچهداری غر میزد و در کسری با فکر کردن به بچه دوم قند تو دلش آب میشه دیگه اصلا متناقض و عجیب و بیمنطق به نظر نمیرسه که هیچ، تازه به نظرت خیلی شجاع و آیندهنگر بوده که اون قابلیت رو داشته و روحیهاش ستودنی بوده. تازه یه سری از درک کردنها تا قبل از بچه دوم و سوم مرحلهاش قفله و با به دنیا آمدن اونا تازه قفلش باز میشه!
خلاصه که از یه جایی به بعد دیگه سعی میکنی هیچ مادری رو قضاوت نکنی! چون تو نمیدونی که اون لحظه چه فشاری روشه و یا اینکه حداقل ۲۴ ساعت گذشتهاش رو چطور گذرونده.
شاید همینه که مادر شدن پر از رشده.
توی هیچ دانشگاهی درس قضاوت نکردن آدمها رو نمیشه انقدر عملی آموخت.
نویسنده: عطیه سرائی
آدرس آوند در بلهhttps://ble.ir/khaneavandآدرس آوند در ایتاhttps://eitaa.com/khaneavand
۶:۱۳
۶:۲۹
خانه آوند..mp3
۰۲:۱۶-۴.۱۷ مگابایت
۷:۱۸
۱۶:۱۶
۱۰:۴۱
۲:۵۶
وقتی حرف از مادری میشه همه از ایثار زنایی صحبت میکننن که به بهترین نحو نقش مادری رو اجرا کردن و بهشت رو برای خودشون خریدن.
از شب بیداریها و محبتهای بی قیدوشرط میگن.
از اینکه چطور یک زن باید از آیندهی شغلی و تحصیلی خودش بگذره تا در رشد و تربیت فرزندش کوتاهی نکرده باشد.
همه از این مسئله میگن که زن با مادر شدن کامل میشه.
واقعیت اینه که مادر شدن فقط همون تصویر شیرین و زیبایی که به همه القا میشه نیست. تاریکیهای زیادی رو در دل خودش داره.
مشکلاتی رو در خودش پنهان کرده که شاید یک زن قبل از مادر شدن، آمادگی و اطلاعی از اون نداشته باشه.
لیزا مارچیانو در کتاب «سفر قهرمانی مادرانگی» به سراغ همین تاریکیها رفته تا زنانی که مادرن و یا قصد مادرشدن دارن رو در این مسیر همراهی کنه.چیزی که تو کمتر کتابی بهش پرداخته شده.
حالا ما قراره از ۲ دی با هم این کتاب جذاب رو بخونیم.
اگه مشتاقی این فرصت فوق العاده رو از دست ندی برای ثبت نامش وارد لینک زیر شو.https://khane-avand.com/course/safar-ghahramani/
از شب بیداریها و محبتهای بی قیدوشرط میگن.
از اینکه چطور یک زن باید از آیندهی شغلی و تحصیلی خودش بگذره تا در رشد و تربیت فرزندش کوتاهی نکرده باشد.
همه از این مسئله میگن که زن با مادر شدن کامل میشه.
واقعیت اینه که مادر شدن فقط همون تصویر شیرین و زیبایی که به همه القا میشه نیست. تاریکیهای زیادی رو در دل خودش داره.
مشکلاتی رو در خودش پنهان کرده که شاید یک زن قبل از مادر شدن، آمادگی و اطلاعی از اون نداشته باشه.
لیزا مارچیانو در کتاب «سفر قهرمانی مادرانگی» به سراغ همین تاریکیها رفته تا زنانی که مادرن و یا قصد مادرشدن دارن رو در این مسیر همراهی کنه.چیزی که تو کمتر کتابی بهش پرداخته شده.
حالا ما قراره از ۲ دی با هم این کتاب جذاب رو بخونیم.
اگه مشتاقی این فرصت فوق العاده رو از دست ندی برای ثبت نامش وارد لینک زیر شو.https://khane-avand.com/course/safar-ghahramani/
۶:۰۱
خانه آوند
دوره کتابخوانی این کتاب به دردت نمیخوره اگه فکر میکنی باید یه مادر بی عیب و نقص باشی. قراره چه کتابی رو بخونیم؟ «سفر قهرمانی مادرانگی، یافتن خود و مواجهه با آن» اثر لیزا مارچیانو. موضوع کتاب چیه؟ نویسنده سعی کرده بر اساس شیوه یونگ -روانشناس معروف- این موضوع رو بررسی کنه «آیا دنیای مادری با چالشهای بیشمارش میتونه فرصتی برای رشد و تعالی مادر فراهم کنه؟» چرا این کتاب؟ چون برنده چندین جایزه بهترین کتاب فرزندپروری شده. چون دیدتون رو نسبت به مادری متحول میکنه. چون با خوندش ابعاد درونی مادرانگی خودتون رو کشف میکنید. پس خوندش برای هر مادری از نون شب واجبتره. به چه کسانی پیشنهاد میشه؟ به همه مادران و کسانی که قصد مادر شدن دارن به همه کسانی که در پی شناخت یونگ، مادرانگی و «خود» هستن. تسهیلگرش کیه؟ خانم رضوانه شریعتی مدیر و کوچ مجموعه آوند. تسهیلگر دورههای والدگری. کجا برگزار میشه؟ در محیط آنلاین «زوم» یکشنبهها ۲، ۹، ۱۶ و ۲۳ دی ماه. ساعت ۱۰ الی ۱۱:۳۰ هزینه دوره: ۲۵۰ هزار تومان. ظرفیت دوره محدوده. لینک ثبت نام : https://khane-avand.com/course/safar-ghahramani/
برشی از کتاب «سفر قهرمانی مادرانگی»#حرف-حق
پری سیزدهم نشاندهندۀ واقعیت آزاردهندهایست که کاملا با ایدههای ما دربارۀ زندگیمان منطبق نمیشود. بنابراین میخواهیم از آن اجتناب کنیم یا چشممان را بر رویش ببندیم. پری سیزدهم نماد بخشی از ماست که اغلب آن را نمیشناسیم. نماد پرخاشگری، حسادت و توقع در درون ماست. پری سیزدهم درون ما زنده است و بیتردید وقتی مادر میشویم، دلش میخواهد در زندگی ما نقش داشته باشد. اگر جایی برای ویژگیهای تاریکمان باز نکنیم، احتمالا تمام زخمهایی را که میخواهیم فرزندانمان را از آنها دور نگه داریم، سر راهمان قرار میگیرند.
پری سیزدهم نشاندهندۀ واقعیت آزاردهندهایست که کاملا با ایدههای ما دربارۀ زندگیمان منطبق نمیشود. بنابراین میخواهیم از آن اجتناب کنیم یا چشممان را بر رویش ببندیم. پری سیزدهم نماد بخشی از ماست که اغلب آن را نمیشناسیم. نماد پرخاشگری، حسادت و توقع در درون ماست. پری سیزدهم درون ما زنده است و بیتردید وقتی مادر میشویم، دلش میخواهد در زندگی ما نقش داشته باشد. اگر جایی برای ویژگیهای تاریکمان باز نکنیم، احتمالا تمام زخمهایی را که میخواهیم فرزندانمان را از آنها دور نگه داریم، سر راهمان قرار میگیرند.
۴:۲۳
۷:۲۹
۱۴:۲۴
فقط تا پایان امروز فرصت دارید
در کتابخوانی جمعی «سفر قهرمانی مادرانگی» ثبت نام کنید.
در کتابخوانی جمعی «سفر قهرمانی مادرانگی» ثبت نام کنید.
۱۴:۲۵
عیدانه
آوندیهای عزیز سلامعیدتون مبااارک
هدیه خانه آوند به مناسبت عید ولادت حضرت زهرا سلام الله و روز مادر به شما
حضور در جلسه اول دوره کتابخوانی کتاب «سفر قهرمانی مادرانگی» هست.
جلسه اول رااااایگان.
جلسه اول همین امروز برگزار میشه.
ساعت ۱۰ الی ۱۱:۳۰
برای شرکت در این جلسه کافیه از طریق لینک زیر ثبت نام کنید.https://survey.porsline.ir/s/e8wrlqS
آوندیهای عزیز سلامعیدتون مبااارک
هدیه خانه آوند به مناسبت عید ولادت حضرت زهرا سلام الله و روز مادر به شما
حضور در جلسه اول دوره کتابخوانی کتاب «سفر قهرمانی مادرانگی» هست.
جلسه اول رااااایگان.
جلسه اول همین امروز برگزار میشه.
ساعت ۱۰ الی ۱۱:۳۰
برای شرکت در این جلسه کافیه از طریق لینک زیر ثبت نام کنید.https://survey.porsline.ir/s/e8wrlqS
۴:۲۶