بله | کانال خَرچاکْتاب =]
خ

خَرچاکْتاب =]

۲۷۲عضو
خَرچاکْتاب =]
undefined کراش بود تا مقدار زیادی🫠
thumbnail
و دختره هم...

۱۸:۳۲

thumbnail
این مرد هر شاتی که ازش میگیری یه موودی داره لعنتیundefined

۱۸:۳۳

thumbnail
از اعماق وجودم:شاهرخ استخری >>>> هر ننه قمری

۱۹:۱۱

thumbnail
زن و بچه هاش هم همونقدر مث خودش گودوئن =>

۱۹:۱۲

thumbnail
undefinedundefinedundefinedundefined

۱۹:۱۳

thumbnail
دلم میخواد دوباره ببینمش...

۱۹:۱۵

اگه هستید میشه یه دعای ریز بکنید؟🫠

۰:۱۳

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

خَرچاکْتاب =]
قسمت چهارم سمفونی کلمات
دلم میخواد قایم شم! مثل همون روز... همون روزی که من پشت در بودم و تو بخاطر شیطنت من از بابات سیلی، از مامانت نیشگون و از بقیه کلی تشر خوردی! من دقیقا میخوام برگردم به زمانی که اومدی کنارم نشستی، قطره اشک روی گونه هامون رو پاک و کنار گوشم زمزمه کردی: "منم دوستت دارم..."
من و تو عشقو خیلی زود فهمیدیم و یاد گرفتیم.
یادته؟ یواشکی به عمه مریم و عمو سعید نگاه و تعجب میکردیم از اینکه چرا اونا مثل مامان بابامون نیستن؟ چرا توی جمع به جای آقا فلانی یا فلانی خانوم به هم‌ میگن "عزیزدل" یا "زندگی"؟
الگوهامون رو همونموقع انتخاب کردیم. پا به پای عمه و شوهرش عاشقی کردیم، یعنی اول سر شوخی اداشو درآوردیم، تو سر شوخی مثل عمو سعید یهو با یه نگاه قشنگ، گونه مو نوازش میکردی، میگفتی امروز چه خوشگل تر شدی! من سر شوخی به هر بهونه ای دستتو محکم‌ میگرفتم و هروقت حوصلم سر میرفت با بند انگشتات بازی میکردم. اصن انگار سر شوخی همه چی یهو جدی شد. البته... واسه من!
میدونی؟ من دلم میخواد قایم‌ شم...! دلم میخواد دوباره پشت در مچاله شم و از ترس بلرزم ولی باز پشیمون نباشم که چرا با ماژیک روی تابلو فرش سفید عتیقه خانوم جون نوشتم دوستت دارم!
دلم‌ میخواد قایم شم اما نبینم که از هرچی ترسیدم سرم اومد. که نبینم واسه تو در حد همون شوخی و حریف تمرینی بودم. که باهام عاشقی رو یاد گرفتی که روی یکی دیگه اجرا کنی.
من...
فکر میکردم همه چی واقعیه! توئم مثل من تمام روز منتظری شب بشه که قبل خواب غرق شی تو دنیایی که فقط مال ما دوتاست! دنیایی که پر از لبخندای یواشکی و پر از محبته... من فکر میکردم "تو" پاداش همه اون سختی هایی! تو اون "آخیش ارزشش رو داشتی"! هروقت ایمانم به خدا سست میشد چهره ات، چشمات! میومد جلو چشمم... میگفتم ببین! خدا هنوز هست! خدا رو توی چشمای تو پیدا میکردم. عاشق خدایی بودم که تونسته یه جفت چشم ساده رو انقدر قشنگ خلق کنه. من قشنگی خدا رو با چشمای تو درک کردم... تو خدا رو ازم گرفتی!
یعنی الان باید از تو دلخور باشم یا خدا؟ تقدیر یا عمه مریم و عمو سعید؟ از تو... چون زدی زیر قول بچگیامون، از خدا چون عدالتشو بهم نشون نداد، از تقدیر چون اسباب بازیش بودم که حوصلش سر نره... یا از عمه و شوهرش که بعد اون همه ادعای عاشقی جدا شدن و تو بازم از اونا الگو گرفتی و دیگه منو نخواستی؟
یا... از خودم؟ این منطقی تره. من احمقم! من ساده دل و زودباورم! من نخواستنی ام! و گرنه خدا که صلاح همه چیو میدونه، تقدیر که اصن دل شکسته یا نشکسته من واسش مهم نیست، عمه و شوهرش به خودشون ربط داره بخوان با هم بمونن یا نه، و تو هم... حق داری منو نخوای! این وسط اون گره کور مسخره منم. من... میخوام قایم شم. باید قایم شم! چجوری خودمو از جلوی چشم خودم قایم کنم؟ تو بلدی؟ تو منو یه بار از زندگیت حذف کردی... بلدی یادم بدی چجوری از صفحه روزگار خودمو محو کنم؟

- یاسمین فتحی
- #سمفونی_کلمات
- #قسمت_پنجم

۸:۰۰

خوشحال میشم نظراتتونو بشنوم...

۸:۳۹

بچه ها...

۱۲:۵۱

خب اینجا خیلی دقته که فعالیت منظم نداره

۱۲:۵۱

و هم منو دلسرد کرده هم شمارو (البته که تقصیر منه)

۱۲:۵۲

پس...بهتره که با اینجا خدافظی کنیم

۱۲:۵۳

و به اینجا سلام کنیم: @lonely_pond

۱۳:۱۱

خَرچاکْتاب =]
و به اینجا سلام کنیم: @lonely_pond
دوست دارم همتون رو اینجا ببینم و دوباره باهم خفن تر از قبل شروع کنیم

۱۳:۱۱

خَرچاکْتاب =]
و به اینجا سلام کنیم: @lonely_pond
بر و بچ چنل دار...یه دستی برسونید یکم زیاد شیم🫠

۱۳:۲۳

بازارسال شده از - Lonely pond 🌾
به صد برسیم استارت بزنیم یا نه؟

۱۹:۰۰

بازارسال شده از - Lonely pond 🌾
https://t.me/we_are_nobodyتلگرام دار ها...فعلا بیاید چنل اونجا پیش هم باشم.

۱۵:۵۲