بازارسال شده از 𔓕𝐵𝑢𝑡𝑡𝑒𝑟𝑓𝑙𝑦🦋ᴀᴘᴏɴɪ𓂅 ִֶָ𔓕
نه عاشق ماشق کسیم
۱۱:۳۶
بازارسال شده از 𔓕𝐵𝑢𝑡𝑡𝑒𝑟𝑓𝑙𝑦🦋ᴀᴘᴏɴɪ𓂅 ִֶָ𔓕
ولی این خیلی قشنگه:
۱۱:۳۶
بازارسال شده از 𔓕𝐵𝑢𝑡𝑡𝑒𝑟𝑓𝑙𝑦🦋ᴀᴘᴏɴɪ𓂅 ִֶָ𔓕
ماه را نگاه میکردمتو را دیدمچه شبی میشد امشباگر تو به جای این سیگارمیان انگشت ها و لب هایم میچرخیدی ...-هانیه رئیسی
۱۱:۳۶
خوشمزه ترین بوی دنیا : شامپو بدن شکلاتی
۱۸:۴۴
۱۲:۲۹
- 𝖵𝗈𝗅𝖼𝖺𝗇𝗈"
از انتخابم که برم هنرستان به شدت راضی ام.
تا ابد
۱۶:۱۳
دلتون برام تنگ نشده؟
۱۶:۱۴
منم دلم تنگ شده وای
۱۲:۰۶
ناشناس بزارم حرف بزنیم؟🥹
۱۲:۰۶
- 𝖵𝗈𝗅𝖼𝖺𝗇𝗈"
دلتون برام تنگ نشده؟
وای پشمام الی هیتر داری
۱۳:۴۸
- 𝖵𝗈𝗅𝖼𝖺𝗇𝗈"
وای پشمام الی هیتر داری
دو نفر وای.
۱۶:۳۰
بلا رمزی>>>>
۱۷:۰۴
بازارسال شده از پیچکِ من؛
۲۰ مهر، روز بزرگداشتِ حافظ شیرازی.
۱۰:۱۹
بازارسال شده از پیچکِ من؛
خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسیگوی ایرانی بود. بیشتر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ را از مهمترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسیزبانِ پس از خود میشناسند. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبانهای اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند و هر سال در این روز، مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصی نقاط دنیا برگزار میگردد.
۱۰:۱۹
به مناسبت سالروز حافظ بذارید براتون یکی از روایتهای داستان لسان الغیب رو تعریف کنم.
وقتی که مردم میان بعد از مرگ حافظ اون رو توی یه مسجد دفن کنن، زاهد مسجد اجازه نمیده و وقتی ازش دلیلش رو میپرسن میگه حافظ مشروب میخورده و نباید توی مسجد دفن شه. مردم به اصرار ادامه میدن اما زاهد همچنان مقاومت میکنه. مردم اونموقع که به فال گرفتن و مخصوصا فال حافظ اعتقاد داشتن، با کلی دردسر به زاهد میگن بیا اصلا از خود حافظ بپرسیم و ببینیم اون نظرش چیهزاهد کتاب رو باز میکنه و غزل شماره 80 به چشمش میخوره که:
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشتکه گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدههامدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازلتو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بسپدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامییک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
وقتی که مردم میان بعد از مرگ حافظ اون رو توی یه مسجد دفن کنن، زاهد مسجد اجازه نمیده و وقتی ازش دلیلش رو میپرسن میگه حافظ مشروب میخورده و نباید توی مسجد دفن شه. مردم به اصرار ادامه میدن اما زاهد همچنان مقاومت میکنه. مردم اونموقع که به فال گرفتن و مخصوصا فال حافظ اعتقاد داشتن، با کلی دردسر به زاهد میگن بیا اصلا از خود حافظ بپرسیم و ببینیم اون نظرش چیهزاهد کتاب رو باز میکنه و غزل شماره 80 به چشمش میخوره که:
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشتکه گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدههامدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازلتو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بسپدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامییک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
۱۰:۱۹
سلام
۱۶:۰۳
خوبید شما
۱۶:۰۳
سلامتید
۱۶:۰۴
..
۱۶:۰۴
- 𝖵𝗈𝗅𝖼𝖺𝗇𝗈"
خوبید شما
خوب نیستید؟ بیاید ناشناسم حرف بزنیم، چراا:((سوبینم)
۱۷:۰۰