دخترا میخوام رمان جدیدو خوناشامی بنویسم اگه ایده ای دارین پیوی بگین🦱 @arti_a
۱۵:۰۴
و بلاخرههه رمان جدید رو نوشتممم
۱۱:۴۳
پارت 1 خوناشام من...
چند وقت بود که حس میکردم دارم تغییر میکنم توی آینه داشتم خودمو نگاه میکردم که دیدم دندون نیش هام خیلی بلند تر شده بود مثل گچ سفید شده بودم رنگ چشمام داشت به قرمز میزد راستی من لونام و 20 سالمه خب بریم بقیه داستان...داشتم میترسیدم دیگه خیلی دیر وقت بود یه کتاب خوندم و خوابم برد خوابیدم وقتی صبح بیدار شدم خونه نبودم اینور و اونور و نگاه کردم که دیدم چند نفر که مثل خون آشام بودن اومدن دورم در حقیقت مثل خوناشام نبودن خود خوناشام بودن...
4 لایک تا پارت بعد...
چند وقت بود که حس میکردم دارم تغییر میکنم توی آینه داشتم خودمو نگاه میکردم که دیدم دندون نیش هام خیلی بلند تر شده بود مثل گچ سفید شده بودم رنگ چشمام داشت به قرمز میزد راستی من لونام و 20 سالمه خب بریم بقیه داستان...داشتم میترسیدم دیگه خیلی دیر وقت بود یه کتاب خوندم و خوابم برد خوابیدم وقتی صبح بیدار شدم خونه نبودم اینور و اونور و نگاه کردم که دیدم چند نفر که مثل خون آشام بودن اومدن دورم در حقیقت مثل خوناشام نبودن خود خوناشام بودن...
4 لایک تا پارت بعد...
۱۱:۴۴
پارت 2 خوناشام من...
_بلاخره بیدار شد
+شما کی هستینننن
_من الکسم ریس خوناشام
_من ناتاشام و جولیکا، جک، شارلوت و...
+خب من الان اینجا چیکار میکنم؟
_چون توهم خوناشامی
+من خوناشام نیستم
هستی نیستم هستی نیستم هستییی تو تمام الائم تبدیل شدن به یک خوناشام رو داری توی همین سن تقریبا الائم ما هم شروع شد
+مگه شما چند سالتونه
_من ۱۳۸۵ سالمه(الکس گفت)...
5لایک تا پارت بعد...
_بلاخره بیدار شد
+شما کی هستینننن
_من الکسم ریس خوناشام
_من ناتاشام و جولیکا، جک، شارلوت و...
+خب من الان اینجا چیکار میکنم؟
_چون توهم خوناشامی
+من خوناشام نیستم
هستی نیستم هستی نیستم هستییی تو تمام الائم تبدیل شدن به یک خوناشام رو داری توی همین سن تقریبا الائم ما هم شروع شد
+مگه شما چند سالتونه
_من ۱۳۸۵ سالمه(الکس گفت)...
5لایک تا پارت بعد...
۱۳:۴۹
پارت 3 خوناشام من...
+چیییییییی
_این عمر معمولی یک خوناشامه
+یعنی من هم انقدر عمر میکنمم؟
_آره
+نوموخوامممممممم
در حقیقت روی الکس کراش زده بودم خیلیییی جذاب بود ولی روی مخم بود و اونجا بهم اتاق دادن و خوابیدم صبح بیدار شدم احساس ضعف شدید داشتم انگار یک هفته بود که چیزی نخوردم رفتم تو حال و داشتم میرفتم روی مبل بشینم ولی دیگه دووم نیاوردم و از هوش رفتم...
6 لایک تا پارت بعد...
+چیییییییی
_این عمر معمولی یک خوناشامه
+یعنی من هم انقدر عمر میکنمم؟
_آره
+نوموخوامممممممم
در حقیقت روی الکس کراش زده بودم خیلیییی جذاب بود ولی روی مخم بود و اونجا بهم اتاق دادن و خوابیدم صبح بیدار شدم احساس ضعف شدید داشتم انگار یک هفته بود که چیزی نخوردم رفتم تو حال و داشتم میرفتم روی مبل بشینم ولی دیگه دووم نیاوردم و از هوش رفتم...
6 لایک تا پارت بعد...
۸:۴۳
پارت 4 خوناشام من...
چشمامو باز کردم دیدم روی تختم و بهم سرم زدن الکس و ناتاشا و بقیه کنارم جمع شده بودن
_بهوش اومدی؟ بیا اینو بخور
+این چیه
_خون
+چییییی الان ازم انتظار داری اینو بخورممم؟
_اگه نخوری دوباره از حال میری
و قانعم کردن تا بخورم و بلاخره خوردم خیلی خوب بود دلم میخواست بیشتر بخورم تشنه خون شده بودم...
7 لایک تا پارت بعد...
چشمامو باز کردم دیدم روی تختم و بهم سرم زدن الکس و ناتاشا و بقیه کنارم جمع شده بودن
_بهوش اومدی؟ بیا اینو بخور
+این چیه
_خون
+چییییی الان ازم انتظار داری اینو بخورممم؟
_اگه نخوری دوباره از حال میری
و قانعم کردن تا بخورم و بلاخره خوردم خیلی خوب بود دلم میخواست بیشتر بخورم تشنه خون شده بودم...
7 لایک تا پارت بعد...
۱۹:۴۷
پارت 5 خوناشام من...
ولی هنوزم نمیتونستم باور کنم خوناشام شدم اونم کی من؟؟؟؟
اخه از بین اینه همه ادم چرا من؟
اونم خیلی یهویی
اما خیلی هم خوب بود میتونستم پرواز کنم
یه مدت الکس مربیم شد که بیشتر چیز ها رو بهم یاد بده
وقتی فکر کردم تو پرواز حرفه ای هستم خواستم تنهایی پرواز کنم که....
7 لایک تا پارت بعد...
ولی هنوزم نمیتونستم باور کنم خوناشام شدم اونم کی من؟؟؟؟
اخه از بین اینه همه ادم چرا من؟
اونم خیلی یهویی
اما خیلی هم خوب بود میتونستم پرواز کنم
یه مدت الکس مربیم شد که بیشتر چیز ها رو بهم یاد بده
وقتی فکر کردم تو پرواز حرفه ای هستم خواستم تنهایی پرواز کنم که....
7 لایک تا پارت بعد...
۱۰:۱۳
پارت 6 خوناشام من...
یهو افتادم و الکس منو گرفت
در واقع نجاتم داد.
و از اون موقع حسم بهش بیشتر شد
وای واقعا نمیتونم باور کنم عاشق یه خون اشام شدم البته خودمم خون اشام شده بودم
ولی تپش قلب گرفته بودم نمیتونستم بهش اعتراف نکنم
فردا وسط تمرین تو فکر بودم
الکس سرم داد زد که تمرین رو درست انجام بدم.
خیلی رو مخم رفت انگار نامزدم سرم داد زده بود.
وسط تمرین ول کردم و رفتم تو اتاقم.
5 دقیقه بعد الکس اومد از دلم در اورد و گفت میدونم خون اشام بودن برات سخته منم اولش همینجوری بودم.
بعد بغلم کرد انگار دوست پسرمه
و بعدشم داشت میرفت که یهو...
7 لایک تا پارت بعد...
یهو افتادم و الکس منو گرفت
در واقع نجاتم داد.
و از اون موقع حسم بهش بیشتر شد
وای واقعا نمیتونم باور کنم عاشق یه خون اشام شدم البته خودمم خون اشام شده بودم
ولی تپش قلب گرفته بودم نمیتونستم بهش اعتراف نکنم
فردا وسط تمرین تو فکر بودم
الکس سرم داد زد که تمرین رو درست انجام بدم.
خیلی رو مخم رفت انگار نامزدم سرم داد زده بود.
وسط تمرین ول کردم و رفتم تو اتاقم.
5 دقیقه بعد الکس اومد از دلم در اورد و گفت میدونم خون اشام بودن برات سخته منم اولش همینجوری بودم.
بعد بغلم کرد انگار دوست پسرمه
و بعدشم داشت میرفت که یهو...
7 لایک تا پارت بعد...
۱۸:۰۳
پارت پایانی خوناشام من...
دستشو گرفتم و بهش اعتراف کردم.
وای باورم نمیشد انگار یهویی از دهنم پرید بیرون
اصلا چرا گفتم کی گفتم چرا نفهمیدم هم من هم الکس خشکمون زده بود
منم از استرس داشتم میمردم ، نکنه ردم کنه یا بگه باید بهش فکر کنم 2 دقیقه گذشت.
بعد الکس گفت لونا و اونم دستمو گرفت و گفت منم دوست دارم...
دستشو گرفتم و بهش اعتراف کردم.
وای باورم نمیشد انگار یهویی از دهنم پرید بیرون
اصلا چرا گفتم کی گفتم چرا نفهمیدم هم من هم الکس خشکمون زده بود
منم از استرس داشتم میمردم ، نکنه ردم کنه یا بگه باید بهش فکر کنم 2 دقیقه گذشت.
بعد الکس گفت لونا و اونم دستمو گرفت و گفت منم دوست دارم...
۱۰:۳۸
دخترا میخوام رمان جدید بنویسم اگه ایده ای دارین پیوی بگین🦱 @arti_a
۸:۱۷
درود دخترا دارم چند تا رمان با ایده های شما دارم مینویسم یکیشو نوشتم براتون میزارم اگه ایده ای دارین بگین بنویسم @arti_a
۱۲:۵۷
پارت 1 یک قدم نزدیک تر...
سلام من لونام و مدیر شرکت M B هستم اره میدونم اسمش یکم عجیبه.
و اینکه من بادیگارد ، خدمت کار و از این چرت و پرتا ندارم چون خودم 15 ساله رزمی کار میکنم آشپزیم هم خوبه هم خودم هم میتونم کارام رو انجام بدم
تنها چیزی که دارم مدیر برنامم هستش که اونم رفیقمه که 7 ساله دوستیم و یکی از دلایلی که دوست ندارم بادیگارد و خدمتکار و از این چیزا داشته باشم اینه که نمیخوام کسی تو خونم باشههه و اینکه از ارتباط گرفتن با دیگران اصلا خوشم نمیادددد
داشتم پیاده میرفتم خونه که یهو یکی که...
4 لایک تا پارت بعد...
سلام من لونام و مدیر شرکت M B هستم اره میدونم اسمش یکم عجیبه.
و اینکه من بادیگارد ، خدمت کار و از این چرت و پرتا ندارم چون خودم 15 ساله رزمی کار میکنم آشپزیم هم خوبه هم خودم هم میتونم کارام رو انجام بدم
تنها چیزی که دارم مدیر برنامم هستش که اونم رفیقمه که 7 ساله دوستیم و یکی از دلایلی که دوست ندارم بادیگارد و خدمتکار و از این چیزا داشته باشم اینه که نمیخوام کسی تو خونم باشههه و اینکه از ارتباط گرفتن با دیگران اصلا خوشم نمیادددد
داشتم پیاده میرفتم خونه که یهو یکی که...
4 لایک تا پارت بعد...
۱۲:۵۸
🔪رمان لونا...🎀
پارت 1 یک قدم نزدیک تر... سلام من لونام و مدیر شرکت M B هستم اره میدونم اسمش یکم عجیبه. و اینکه من بادیگارد ، خدمت کار و از این چرت و پرتا ندارم چون خودم 15 ساله رزمی کار میکنم آشپزیم هم خوبه هم خودم هم میتونم کارام رو انجام بدم تنها چیزی که دارم مدیر برنامم هستش که اونم رفیقمه که 7 ساله دوستیم و یکی از دلایلی که دوست ندارم بادیگارد و خدمتکار و از این چیزا داشته باشم اینه که نمیخوام کسی تو خونم باشههه و اینکه از ارتباط گرفتن با دیگران اصلا خوشم نمیادددد داشتم پیاده میرفتم خونه که یهو یکی که... 4 لایک تا پارت بعد...
این داستان هم به خواسته خودتون عاشقانس...
۱۳:۰۸
پارت 2 یک قدم نزدیک تر...
روی متور بود از جلوم رد شد و
در حالی که داشت رد میشد سعی کرد روم اسید بپاشه که یه مردی که به ظاهرش میخورد مهربون باشه ولی نبود منو هول داد اونور
و من اون موقع خیلی ترسیده بودم و
کلی ازش تشکر کردم و یه مبلغ پولی رو بهش دادم
ولی پولو پرت کرد و گفت : تو الان زندگیت رو مدیون منی پس باید یکی از کارایی که میگن رو انجام بدی.
از اول هم میدونستم مهربون نیست...
4 لایک تا پارت بعد...
روی متور بود از جلوم رد شد و
در حالی که داشت رد میشد سعی کرد روم اسید بپاشه که یه مردی که به ظاهرش میخورد مهربون باشه ولی نبود منو هول داد اونور
و من اون موقع خیلی ترسیده بودم و
کلی ازش تشکر کردم و یه مبلغ پولی رو بهش دادم
ولی پولو پرت کرد و گفت : تو الان زندگیت رو مدیون منی پس باید یکی از کارایی که میگن رو انجام بدی.
از اول هم میدونستم مهربون نیست...
4 لایک تا پارت بعد...
۱۳:۵۷
پارت 3 یک قدم نزدیک تر...
از اول هم میدونستم مهربون نیست...
دوست داشتم بزنم تو دهنش دندوناش خرد شه ولی خب جونمو نجات داده بود گفتم اول باید ببینم چی میخوای
- چی تو الان زندگیتو مدیون منی
و یه مبلغ خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی رو گفت که باید بهش بدم بخدا روم اسید میپاشید سنگین تر بودم
آخه چرا الکی الکی باید اون مقداررررررر پول رو بهش میدادم!
+ دیوونه ای؟
_نمیخوای بدی؟
+نه
_چیی میخوای بمیری؟...
5 لایک تا پارت بعد...
از اول هم میدونستم مهربون نیست...
دوست داشتم بزنم تو دهنش دندوناش خرد شه ولی خب جونمو نجات داده بود گفتم اول باید ببینم چی میخوای
- چی تو الان زندگیتو مدیون منی
و یه مبلغ خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی رو گفت که باید بهش بدم بخدا روم اسید میپاشید سنگین تر بودم
آخه چرا الکی الکی باید اون مقداررررررر پول رو بهش میدادم!
+ دیوونه ای؟
_نمیخوای بدی؟
+نه
_چیی میخوای بمیری؟...
5 لایک تا پارت بعد...
۱۵:۵۸
پارت 4 یک قدم نزدیک تر...
اصلا نترسیدم اون در برابر من چیزی نبود
یه چاقو در آورد و پرت کرد سمت من
منم سریع جا خالی دادم و چاقوش رو پرت کردم
و تا صدای ماشین پلیس رو شنید فرار کرد.
ولی خیلی اسکل بود
چون من زنگ نزده بودم پلیس ، پلیس ها فقط اومده بودن گشت ازاد
و وقتی فرار کرد
جولیا(مدیر برنامم)از اون طرف خیابون اومد
- وای لونااا
چه اتفاقی افتاده چرا پیشونیت خراش برداشته داری خون ریزی نگران نباش الان زنگ میزنم پلیس یعنی امبولانس وایی...
5 لایک تا پارت بعد...
اصلا نترسیدم اون در برابر من چیزی نبود
یه چاقو در آورد و پرت کرد سمت من
منم سریع جا خالی دادم و چاقوش رو پرت کردم
و تا صدای ماشین پلیس رو شنید فرار کرد.
ولی خیلی اسکل بود
چون من زنگ نزده بودم پلیس ، پلیس ها فقط اومده بودن گشت ازاد
و وقتی فرار کرد
جولیا(مدیر برنامم)از اون طرف خیابون اومد
- وای لونااا
چه اتفاقی افتاده چرا پیشونیت خراش برداشته داری خون ریزی نگران نباش الان زنگ میزنم پلیس یعنی امبولانس وایی...
5 لایک تا پارت بعد...
۲۱:۰۰
پارت 5 یک قدم نزدیک تر...
و بعدش جولی منو به زور برد آمبولانس ولی اونا فقط به زخمم یه چسب زخم زدن من که به جولیا گفتم فقط یه خراشه
_با این وضعیتت مجبورم میکنی برات بادیگارد بگیرم
+چیی بادیگارد مگه من بچمم و...
رفتیم خونه و یه چیزی خوردم و خوابیدم
صبح از خواب بیدار شدم رفتم صبحونه بخورم...
6لایک تا پارت بعد...
و بعدش جولی منو به زور برد آمبولانس ولی اونا فقط به زخمم یه چسب زخم زدن من که به جولیا گفتم فقط یه خراشه
_با این وضعیتت مجبورم میکنی برات بادیگارد بگیرم
+چیی بادیگارد مگه من بچمم و...
رفتیم خونه و یه چیزی خوردم و خوابیدم
صبح از خواب بیدار شدم رفتم صبحونه بخورم...
6لایک تا پارت بعد...
۱۱:۲۳
پارت 6 یک قدم نزدیک تر...
- صبح بخیر خانم
+[جیغغغغغغغ] تو دیگه کی هستییییی
- نگران نباشید من بادیگارد تونم
+ چییی من که به جولیا گفتم نیاز به محافظ ندارم
- بادیگارد
+ حالا همون
یه لحظه منو ببخشیددد (رفتم تو اتاق) [جیغغغغغغغغغغغغ]
+خب داشتم چی میگفتم راستی تو بادیگاردمی درسته؟
- بله
+ حتما باید تو خونم هم باشیییی؟
- نه نیازی نیست ولی خانم جولیا اصرار داشتن که چون شما مورد حمله قرار گرفتین 24 ساعته مراقبتون باشم
+من الان میام
[جیغغغغغغغغغغغغغ] ببینین من اون لحظه...
7لایک تا پارت بعد...
- صبح بخیر خانم
+[جیغغغغغغغ] تو دیگه کی هستییییی
- نگران نباشید من بادیگارد تونم
+ چییی من که به جولیا گفتم نیاز به محافظ ندارم
- بادیگارد
+ حالا همون
یه لحظه منو ببخشیددد (رفتم تو اتاق) [جیغغغغغغغغغغغغ]
+خب داشتم چی میگفتم راستی تو بادیگاردمی درسته؟
- بله
+ حتما باید تو خونم هم باشیییی؟
- نه نیازی نیست ولی خانم جولیا اصرار داشتن که چون شما مورد حمله قرار گرفتین 24 ساعته مراقبتون باشم
+من الان میام
[جیغغغغغغغغغغغغغ] ببینین من اون لحظه...
7لایک تا پارت بعد...
۱۷:۵۴
پارت 7 یک قدم نزدیک تر...
اینجوری بودم که چقدررر جذابههه ولی بادیگارد؟ تو خونم؟ 24 ساعته مراقبم باشه؟ نهههه اتاق رفتم و یک نفس عمیق کشیدم. حالم خوب نبود. اصلاً نمیخواستم بادیگارد داشته باشم، کسی که تمام وقت باید استرس حضورش رو تحمل میکردم با خودم فکر کردم: «خب، حالا چی کار کنم؟»
پلن اول- سریع برگردم و به جولیا بگم که من نیاز به بادیگارد ندارم؟
پلن دوم- یا اینکه تسلیم بشم و ببینم این بادیگارد به چه دردی میخوره؟
تصمیم گرفتم برگردم بیرون. با خودم گفتم: «باید یک مقدار با این مثلا بادیگارد صحبت کنم.»
7 لایک تا پارت بعد...
اینجوری بودم که چقدررر جذابههه ولی بادیگارد؟ تو خونم؟ 24 ساعته مراقبم باشه؟ نهههه اتاق رفتم و یک نفس عمیق کشیدم. حالم خوب نبود. اصلاً نمیخواستم بادیگارد داشته باشم، کسی که تمام وقت باید استرس حضورش رو تحمل میکردم با خودم فکر کردم: «خب، حالا چی کار کنم؟»
پلن اول- سریع برگردم و به جولیا بگم که من نیاز به بادیگارد ندارم؟
پلن دوم- یا اینکه تسلیم بشم و ببینم این بادیگارد به چه دردی میخوره؟
تصمیم گرفتم برگردم بیرون. با خودم گفتم: «باید یک مقدار با این مثلا بادیگارد صحبت کنم.»
7 لایک تا پارت بعد...
۱۸:۴۱
پارت 8 یک قدم نزدیک تر...
+خب من اومدم راستی من لونام و تو؟
- من مایک هستم ( حتی اسمشم مثل خودش رسمی بود)و با دستش به سمت من اشاره کرد. "خیالت راحت، من برای محافظت از تو اینجام
به شدت از بادیگارد داشتن بدم میومد ولی به یاد اون مردی که سعی کرد روم اسید بپاشه و اون یکی که سعی کرد با چاقو منو بکشه تو خیابون افتادم اما حالا باید با مایک کنار میاومدم
+فقط یک سوال هر جا که برم باید با من بیای؟"
- بله، تا زمانی که میبینم خطر برات وجود داره.
علیرغم اینکه با این شرایط راحت نبودم،
8 لایک تا پارت بعد...
+خب من اومدم راستی من لونام و تو؟
- من مایک هستم ( حتی اسمشم مثل خودش رسمی بود)و با دستش به سمت من اشاره کرد. "خیالت راحت، من برای محافظت از تو اینجام
به شدت از بادیگارد داشتن بدم میومد ولی به یاد اون مردی که سعی کرد روم اسید بپاشه و اون یکی که سعی کرد با چاقو منو بکشه تو خیابون افتادم اما حالا باید با مایک کنار میاومدم
+فقط یک سوال هر جا که برم باید با من بیای؟"
- بله، تا زمانی که میبینم خطر برات وجود داره.
علیرغم اینکه با این شرایط راحت نبودم،
8 لایک تا پارت بعد...
۱۷:۵۳