بازارسال شده از کارو فناوری هفتم محدثه
انیمیشن جالب در مورد نهاد
۸:۵۳
#مفعول را چگونه پیدا کنیم؟
تعریف: مفعول یک یا چند کلمه است که پس از آن «را» میآید یا میتوان به آخر آن «را» اضافه کرد؛ مثال:
کژال روناک را بغل زد. در این جمله روناک مفعول است.
کژال از زمین سنگی [را] برداشت. در این جمله«سنگی» مفعول است.
راه پیدا کردن مفعول: از جمله میپرسیم: چه کس را؟ یا چه چیز را؟
گرگ جوان رشید مردم را درید. چه کس را؟ جوان رشید مردم را
آزاد گردن گرگ را فشرد. چه چیز را؟ گردن گرگ را
توضیح1: «را» حرف نشانۀ مفعول است.
توضیح2: همۀ جملهها مفعول ندارند.
کژال روناک را بغل زد. در این جمله روناک مفعول است.
کژال از زمین سنگی [را] برداشت. در این جمله«سنگی» مفعول است.
گرگ جوان رشید مردم را درید. چه کس را؟ جوان رشید مردم را
آزاد گردن گرگ را فشرد. چه چیز را؟ گردن گرگ را
۵:۳۸
#نهاد را چگونه پیدا کنیم؟
تعریف: نهاد یک یا چند کلمه است که یا کاری انجام میدهند؛ مانند «آقای مدیر» در جملۀ زیر:آقای مدیر آمد.و یا حالتی را به آنها نسبت میدهیم؛ مانند «برادرم» در این جمله:برادرم خوشحال است.
نهاد معمولاً در آغاز جمله میآید.
راه پیدا کردن نهاد: افزودن چه کس یا چه چیز به اوّل فعل، مثال:
بهرام درسش را نوشت. چه کسی نوشت؟ «بهرام»
معلّم از کوتاهی دانشآموزان، غمگین است. چه کسی غمگین است؟ «معلّم»
بهرام درسش را نوشت. چه کسی نوشت؟ «بهرام»
معلّم از کوتاهی دانشآموزان، غمگین است. چه کسی غمگین است؟ «معلّم»
۵:۳۸
چگونه #فعل را پیدا کنیم؟
تعریف فعل: فعل بخشی از جمله است که در بارۀ انجام یک عمل یا داشتن یک حالت به ما اطّلاعاتی میدهد:
فرهاد رفت. (انجام یک عمل)معلّم خوشحال است. (داشتن یک حالت)
فعل مهمترین بخش هر جمله است و معمولاً در پایان جمله میآید.
هر فعلی زمانی دارد. (گذشته، حال یا آینده)
هر فعلی شخصی دارد. (اوّل شخص، دوم شخص يا سوم شخص)
هر فعلی یا مفرد است یا جمع.
فرهاد رفت. (انجام یک عمل)معلّم خوشحال است. (داشتن یک حالت)
۵:۳۸
انیمیشن آموزش #مفعول 

۱۱:۲۷
#فارسی_هفتم#درس_ششم#قلب_کوچکم_را_به_چه_کسی_بدهم؟
۱۱:۳۵
انیمیشن آموزش #مفعول 

۱۱:۳۶
2134130309241.aac
۰۳:۵۶-۲.۷۹ مگابایت
#دعای_مادر#فارسی_هفتم
۱۹:۵۶
2134132403790.mp3
۰۲:۱۷-۲.۰۹ مگابایت
خوانش فارسی هفتم/ حکایت درس ۷ : « دعای مادر » 


۱۹:۵۷
2134132401847.mp3
۰۵:۴۹-۵.۳۳ مگابایت
خوانش فارسی هفتم/ درس ۸ : «زندگی، همین لحظه هاست»


۱۹:۵۹
متن حکایت #دعایمادر#معنی_متن #معنی_لغات#آرایهها
از بایزید بسطامى - رحمة اللّه علیه - پرسیدند که ابتداى کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمىبُرد.
شبى مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب.
مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم.آن شب هزار «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» خوانده بودم.
آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «اى تن، رنج از بهِر خداى بکش.»
چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وى خشنود باش و درجتش، درجهٔ اولیا گردان.» دعاى مادرم در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جاى رسانید.
عباس اقبال آشتیانی(با تلخیص)
معنی حکایت #دعای_مادر
از بایزید بسطامی(حمت خداوند بر او باد) پرسیدند که تو چگونه به این مقام و مرتبه رسیدی؟ در زندگی خود چه کردی و چگونه رفتار کردی که نزد خداوند شایسته شدی و به این راه هدایت شدی؟ او در پاسخ گفت: هنگامی که من ده ساله بودم، شبها مشغول عبادت بودم و نمیخوابیدم. یک شب مادرم از من درخواست کرد که، چون امشب سرد است نزد او بخوابم.
از آنجایی که دوست نداشتم خواهش مادرم را نادیده بگیرم و این کار برایم آسان نبود، درخواست او را قبول کردم. آن شب اصلا خوابم نبرد و نتوانستم نماز شب نیز به جا آورم. در آن شب یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم در زیر سرش بود تا راحت بخوابد.
آن شب هزار بار سوره توحید را خوانده بودم. آن دستم که زیر سر مادرم بود، بخاطر آنکه بیحرکت مانده بود و خون در آن جریان نداشت، خشک و کرخت شد. پس به بدن خود گفتم به خاطر خداوند و خشنودی او رنج و سختی امشب را تحمل کن.وقتی مادرم از خواب برخاست و مرا در آن وضعیت دید برایم دعا کرد و گفت: خدایا تو هم از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبهاش را در ردیف مرتبه بزرگان و عارفان قرار بده. اینگونه بود که دعای مادرم درباره من پذیرفته شد و آن دعای خیر مادر مرا به این درجه و جایگاه رساند.
معنی کلمات:
ابتدای کار: شروع زندگی
بخسب: بخواب
باز ماندن: محروم شدن
از نماز شب باز ماندم: نتوانستم نماز شب را بخوانم
از بهر: بخاطر
درجت: درجه، رتبه
اولیا: جمع ولی، دوستان خدا
مستجاب: پذیرفته شده، اجابت شده
رحمه اللّه علیه: رحمت خدا بر او باد
آرایه های ادبی:
عبادت خوابم نمیبرد:از(شدت شوق و انجام) عبادت، در این جمله محذوف است و باعث اغراق بیشتر در جمله شده است.
بازماندن: کنایه از «ازکار ماندن، متوقف شدن»
«دست» در سطر سوم: آرایه تکرار
دست و سر: تناسب
ای تن...: شخصیت بخشی
جای: کنایه از جایگاه و مقام
درباره کتاب #بستانالعارفین
بستان العارفین و تحفة المریدین رساله دوم از مجموعه دو رساله منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحفة المریدین است. بستان العارفین رسالهای است بی آغاز و انجام و حاوی حکایتهای مربوط به صوفیان مانند "بایزید بسطامی"، "سفیان ثوری"، "صالح سمرقندی"،" رابعه" و...
از بایزید بسطامى - رحمة اللّه علیه - پرسیدند که ابتداى کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمىبُرد.
شبى مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب.
مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم.آن شب هزار «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» خوانده بودم.
آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «اى تن، رنج از بهِر خداى بکش.»
چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وى خشنود باش و درجتش، درجهٔ اولیا گردان.» دعاى مادرم در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جاى رسانید.
عباس اقبال آشتیانی(با تلخیص)
از بایزید بسطامی(حمت خداوند بر او باد) پرسیدند که تو چگونه به این مقام و مرتبه رسیدی؟ در زندگی خود چه کردی و چگونه رفتار کردی که نزد خداوند شایسته شدی و به این راه هدایت شدی؟ او در پاسخ گفت: هنگامی که من ده ساله بودم، شبها مشغول عبادت بودم و نمیخوابیدم. یک شب مادرم از من درخواست کرد که، چون امشب سرد است نزد او بخوابم.
از آنجایی که دوست نداشتم خواهش مادرم را نادیده بگیرم و این کار برایم آسان نبود، درخواست او را قبول کردم. آن شب اصلا خوابم نبرد و نتوانستم نماز شب نیز به جا آورم. در آن شب یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم در زیر سرش بود تا راحت بخوابد.
آن شب هزار بار سوره توحید را خوانده بودم. آن دستم که زیر سر مادرم بود، بخاطر آنکه بیحرکت مانده بود و خون در آن جریان نداشت، خشک و کرخت شد. پس به بدن خود گفتم به خاطر خداوند و خشنودی او رنج و سختی امشب را تحمل کن.وقتی مادرم از خواب برخاست و مرا در آن وضعیت دید برایم دعا کرد و گفت: خدایا تو هم از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبهاش را در ردیف مرتبه بزرگان و عارفان قرار بده. اینگونه بود که دعای مادرم درباره من پذیرفته شد و آن دعای خیر مادر مرا به این درجه و جایگاه رساند.
ابتدای کار: شروع زندگی
بخسب: بخواب
باز ماندن: محروم شدن
از نماز شب باز ماندم: نتوانستم نماز شب را بخوانم
از بهر: بخاطر
درجت: درجه، رتبه
اولیا: جمع ولی، دوستان خدا
مستجاب: پذیرفته شده، اجابت شده
رحمه اللّه علیه: رحمت خدا بر او باد
عبادت خوابم نمیبرد:از(شدت شوق و انجام) عبادت، در این جمله محذوف است و باعث اغراق بیشتر در جمله شده است.
بازماندن: کنایه از «ازکار ماندن، متوقف شدن»
«دست» در سطر سوم: آرایه تکرار
دست و سر: تناسب
ای تن...: شخصیت بخشی
جای: کنایه از جایگاه و مقام
بستان العارفین و تحفة المریدین رساله دوم از مجموعه دو رساله منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحفة المریدین است. بستان العارفین رسالهای است بی آغاز و انجام و حاوی حکایتهای مربوط به صوفیان مانند "بایزید بسطامی"، "سفیان ثوری"، "صالح سمرقندی"،" رابعه" و...
۱۹:۵۹
#افعال_اسنادی
۲۰:۰۰
افعال اسنادی
۲۰:۰۱
۲۰:۰۱
#زندگی_همین_لحظه_هاست
نویسنده درس، عباس اقبال آشتیانی نام دارد. وی در سال1275ه.ش در آشتیان به دنیا آمد و از چهارده سالگی تحصیل را آغاز کرد. وی استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. مجله«یادگار»را منتشر نمود و در سن53سالگی درگذشت. از ایشان حدوداً 60 اثر باقی مانده است که برای نمونه می توان: «تاریخ مغول» و «وُزَرای سَلاجَقِه» را نام بُرد.
نثر درس، ساده، روان و دارای انسجام متن است و از ترکیب های متنوع کنایی بهره گرفته است.مفهوم درس بر استفاده از فرصت ها و به بیهودگی نگذراندن عُمر، تأکید می کند.
زندگی مجموعه ای از روزها و ماه هاست:اشاره دارد به سخنی از امام حسین علیه السلام که می فرمایند: «ای فرزند آدم(ای انسان)، تو مجموعه ای از روزها هستی.»
روز، ماه، سال: مراعات نظیر
به شتاب: سریع
بدون تردید: بی شک
وقت طلاست: وقت به طلا تشبیه شده
صرف وقت: از زمان استفاده کردن
دقایق: جِ دقیقه
تلف شده: از بین رفته
گویی: اِنگار
قرن: صد سال
دل آزُرده: ناراحت
دنیا را زیرورو می کنند: همه جا را می گردند
زیستن: زندگی کردن
عمر حقیقی را، شناسنامه ما تعیین نمی کند: ارزش عمر ما به سنّ شناسنامه ای ما نیست بلکه به اندازه رفتارها و کارهای نیک ماست. (جواب سوال۲ خودارزیابی)
اسکندر: فرمانده یونانی که با شکست دادن آخرین پادشاه هخامنشی، ایران را تصرف کرد و سلسله سلوکی را در ایران بنا نهاد.
اثنا: میانه ها، جِ ثنی
در اثنای سفر: در بین سفر، در مسیر
به حیرت فرورفت: شگفت زده شد
هم خانواده حیرت: متحیر، حیران، تحیُّر
حیات: زندگی، عُمر
قبور: قبرها، جِ قبر
هم خانواده قبر: قبور، مقبره
صاحبان قبور: مُردگان
حک شدن: به شیوه کَنده کاری نوشتن
تجاوز نمی کرد: بیشتر نمی شد
پیش خواند: فراخواند
نظر: فکر، عقیده
خُفتن: خوابیدن
قسمت اعظم عمر: بیشترین سال های زندگیهم خانواده اعظم: معظّم، تعظیم، عِظام
غفلت: بی خبری
هم خانواده غفلت: غافل
سپری می شود: می گذرد
امروز را به فردا افکندن: کارها را برای روز بعد گذاشتن
دی: دیروز، گذشتهگذشت: رفتاو: به واژه دی بر می گرددنامده: آینده
معنی شعر: از گذشته که دیگر رفته و تمام شده، حرفی نزن و نگران آینده ای که هنوز نیامده، نباش و بی تابی نکن. لحظه های زندگیت را بر پایه گذشته و آینده قرار نده. زمان حال را دریاب و عمرت را هدر نده.
قول: گفته(به سخن معروف میان مردم، قول گویند)
گره از کار دیگران گشودن: مشکل دیگران را رفع کردن
منها کردن: کم کردن
شادی، غم: مخالف
تقسیم، منها: مراعات نظیر
اضطراب: پریشانی، مضطرب شدن
راحت: آسایش
حرام کردن: از بین بردنهم خانواده حرام: حریم، تحریم، اِحرام، مُحرِم
ساعات: جِ ساعت
مُصاحبت:هم نشینی
هم خانواده مصاحبت: صحبت
هم خانواده تفریح: فَرَح، مُفرّح
سبزه، گُل، درختان: مراعات نظیر
آسمان، ستاره: مراعات نظیر
اِعجاب: شگفتی
هم خانواده اِعجاب: عَجب، تعجب، عجیبتأمّل: اندیشه کردن
عبرت: پند گرفتن
فرصت ها مثل گذشتن ابرها می گذرند: فرصت به گذشتن ابر تشبیه شده است.اشاره به سخن امام علی (ع) : الفرصتُ تمرُ مرَّ الحساب
۲۰:۰۲
۲۰:۰۳
معانی لغات سفرنامه اصفهان صفحه ۷۰قلم زنی: کندن نقش بر روی فلزاتعین: مثل/ماننداز کوره در رفتن: کنایه از خشمگین شدنطاقت: تاب و توانعمارت: ساختمان /بناپلکیدن: آهسته و آرام حرکت کرنهرهر خندیدن: پیوسته و بیهوده خندیدنتو نخ چیزی رفتن: مشغول و متمرکز در کاری شدنکلافه شدن: سخت ناراحت شدنقراضه: خراب/ کهنه و فرسودهحوصله: صبر /تاب و تحملاز زبان افتادن: کنایه از خسته شدن از پرحرفی/ به کنایه نتوانستم حرف بزنمتو ذوق کسی زدن: مایوس و ناامید کردن کسیبار و بندیل: اسباب و اثاثیهناشتایی: صبحانهعازم: قصد کننده تک و دو: تلاش و تکاپوشوفر: رانندۀ اتومبیل در زبان فرانسهپوزخند: خندهای به قصد تمسخر بیتوته: شب در جایی ماندنپرپر زدن دل: کنایه از نهایت اضطراب و بیتابیاوقات تلخی: تند خوییدیزی: دیگ/ آبگوشترونق: رواجمناره: ستونی بلند در مسجد که در آن اذان میگویندآهان: بلی/ آری کار دست کسی دادن: برای کسی مشکل درست کردنعلاف: بیکار و سر در گمعازم: رهسپارگوشزد نمودن: یاد آوری کردن/ تذکر دادنزیر بار رفتن: کنایه از پذیرفتن مسئولیتلب و لوچه تو هم رفتن: کنایه از اخم کردن / غمگین شدنیک سطل آب سر کسی ریختن: کنایه از کسی را مایوس و ناامید کردنقصههای مجید: هوشنگ مرادی کرمانی
به دریا بنگرم دریا تو بینمبه دریا که نگاه میکنم، تو را میبینمبه صحرا بنگرم صحرا تو بینمبه صحرا که نگاه میکنم، تو را میبینمبه هر جا بنگرم کوه و در و دشتبه کوه، در و دشت و هر جایی که نگاه میکنم نشان از قامت رعنا تو بینمنشانهای از قامت زیبای تو را میبینم
هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرج کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در روستا آغاز کرد و در کرمان و تهران ادامه داد. در سال ۱۳۴۷ اولین داستانهای او در مطبوعات منتشر شد و تا کنون کتابهای زیادی از او منتشر گردیده است که معروفترین آنها قصههای مجید است. وی هم اکنون عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی میباشد. قصههای مجیددرک و دریافت صفحه ۷۷۱-انگیزه مجید از نوشتن سفرنامه چه بود؟قصد داشت سفرنامهاش را به کتاب تبدیل کند.
۲-چه درسها و عبرتهایی از سفر میتوان گرفت؟ سفر سراسر پند و عبرت است و موجب تکامل و پختگی شخصیت و رفتار ما میشود.
به دریا بنگرم دریا تو بینمبه دریا که نگاه میکنم، تو را میبینمبه صحرا بنگرم صحرا تو بینمبه صحرا که نگاه میکنم، تو را میبینمبه هر جا بنگرم کوه و در و دشتبه کوه، در و دشت و هر جایی که نگاه میکنم نشان از قامت رعنا تو بینمنشانهای از قامت زیبای تو را میبینم
هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرج کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در روستا آغاز کرد و در کرمان و تهران ادامه داد. در سال ۱۳۴۷ اولین داستانهای او در مطبوعات منتشر شد و تا کنون کتابهای زیادی از او منتشر گردیده است که معروفترین آنها قصههای مجید است. وی هم اکنون عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی میباشد. قصههای مجیددرک و دریافت صفحه ۷۷۱-انگیزه مجید از نوشتن سفرنامه چه بود؟قصد داشت سفرنامهاش را به کتاب تبدیل کند.
۲-چه درسها و عبرتهایی از سفر میتوان گرفت؟ سفر سراسر پند و عبرت است و موجب تکامل و پختگی شخصیت و رفتار ما میشود.
۲۰:۰۴
#فارسی_هفتم #درس_هشتم#سفرنامه_اصفهان#سبک_نمایشی
۲۰:۰۵
4_5879895650828553050.aac
۰۲:۴۰-۱.۸۹ مگابایت
#فارسی_هفتم #درس_هشتم#سفرنامه_اصفهان
۲۰:۰۷