بازارسال شده از راوی شو
۱۴:۲۳
بازارسال شده از راوی شو
۱۴:۲۷
بازارسال شده از راوی شو
۱۴:۳۷
بازارسال شده از راوی شو
اسمش احمد بود، پنج سال بیشتر نداشت.اون روز بعد از ظهر با ذوق لباس آبی تازهاش رو پوشید.
احمد رفت توی *کمد دیواری و لای پتوها قایم شد. خیالش راحت بود. فکر میکرد هیچکس پیدایش نمیکنه، قراره یه بازی قشنگ بشه
صبح که صدای همسایهها بلند شد و آدما جمع شدن
– « *دیدین پیدام نکردین؟ »
وقتی آوردنش بیرون، لباس آبیاش خاکی و پاره بود🩸، صورتش پر از غبار*، اما *چشماش هنوز برق داشت
مشابه برداشت داستانی بالا، داستانی درباره احمد و زندگیش یا سرنوشت خودش و پدر و مادرش بنویسید و همراه ویدیو منتشر کنید.
۳:۱۳
بازارسال شده از راوی شو
۹:۵۶
بازارسال شده از راوی شو
۹:۵۶
بازارسال شده از راوی شو
۱۶:۰۸
بازارسال شده از راوی شو
۱۶:۰۸
بازارسال شده از راوی شو
۱۶:۰۸
بازارسال شده از راوی شو
۱۶:۰۸
بازارسال شده از راوی شو
۹:۲۳
بازارسال شده از راوی شو
روایتت رو همراه با عکس توی کانالت منتشر کن
۱:۳۴
بازارسال شده از راوی شو
۱:۳۶
بازارسال شده از راوی شو
۱:۳۶
بازارسال شده از راوی شو
۱:۳۶
بازارسال شده از راوی شو
۱:۳۶
بازارسال شده از راوی شو
۱:۳۶
بازارسال شده از کانال اختصاصی طلاب شاغل در آموزش و پرورش
پویش ملی برای مادرم زهرا(س)http://hamkariha.ir/fa/news/55462/8/9
۱۵:۳۱
بازارسال شده از راوی شو
دلنوشتهات رو همراه با مداحی مورد نظرت توی کانالت منتشر کن
۱۵:۳۲
بازارسال شده از کانال اختصاصی طلاب شاغل در آموزش و پرورش
۷:۱۱