۱۹:۳۳
۱۹:۳۳
تولد امیرحسین نیکی منش در روز مبعثبه همراه چای و شیرینیانشاءالله عاقبت به خیر بشه
۱۹:۳۳
سومین سحر در حرم رضویانشاءالله امام رضا پشت و پناه بچه ها باشه
۲:۴۱
۷:۲۲
۹:۱۷
۹:۱۷
۹:۱۷
۹:۱۷
الحمدلله در صحت و سلامت کامل
و با کوله باری از معنویت 

و با روحیه هایی عالی به لطف عنایات امام رووف
سوار قطار شدیم.
قطار بدون تاخیر و راس ساعت ۱۲:۳۰ حرکت کرد.انشاءالله ساعت دقیق رسیدنمان به مدرسه را مجددا اطلاع رسانی خواهیم کرد.
قطار بدون تاخیر و راس ساعت ۱۲:۳۰ حرکت کرد.انشاءالله ساعت دقیق رسیدنمان به مدرسه را مجددا اطلاع رسانی خواهیم کرد.
۹:۲۰
۹:۲۹
۹:۲۹
۹:۲۹
۹:۲۹
بچه ها در حال میل کردن ناهارشون در قطار هستندچلو خورشت قیمه
۹:۲۹
انشاءالله حدود ۱۱:۴۵ به راه آهن میرسیمو حدود ۱۲:۳۰ در مدرسه خواهیم بود
۱۹:۴۱
ایستگاه راه آهن تهرانخدا رو شکر به سلامت رسیدیم
۲۰:۲۳
به دلیل تصادف شدید در اتوبان ارتش و آتش سوزی ماشین هابزرگراه ارتش کاملا قفل شدهبا تاخیر به مدرسه میرسیم
۲۱:۱۱
الحمدلله به مدرسه رسیدیم 
۲۱:۲۳
بازارسال شده از حسین دارابی
آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن:
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان
ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!
وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!
۱۵:۲۵