عکس پروفایل مسعود ریاعیم

مسعود ریاعی

۷۲عضو
زبان و زبان‌بازی‌های مخرب و ویرانگرزبان پدیدهٔ عجیبی است. آن نیز طبقات خود را دارد. انواع خود را دارد. حتی مؤنث‌ و‌ مذکر دارد و برخوردار از رنگ و لعاب خویش است. زبان احساسی، زبان ذهنی، زبان علمی، زبان دیپلماسی و حُقه‌بازانه، زبان نظامی، زبان تجاری، زبان مذهبی، زبان زور، زبان ساحرانه، زبان رمزی، زبان کودکانه، و حتی زبان بی‌زبانی…در این دنیا زبان برای برخی نان و آب می‌آورد و برخی دیگر را به خاک سیاه می‌نشاند. برخی را مقام می‌دهد و برخی را از زندگی می‌اندازد. خلاصه پدیدهٔ عجیبی است این زبان. امروزه زبان دیگر آن وسیلهٔ ارتباطی متعارف برای فهم متقابل نیست. یک دکان عجیب با محصولات مختلف است. قوی‌ترین وسیلهٔ استثمار و استحمار طبقات مختلف مردمی است. با زبان است که می‌توان ذهن مخاطب را با کمترین هزینه در اختیار گرفت. متأسفانه امروزه مردمان پیش از دریافت هر حقیقتی، عاشق حرف‌های قشنگ‌اند. شیفتهٔ وعده‌های طلایی‌اند. آنها با این حرف‌ها مست می‌شوند، مسخ می‌گردند. امروزه در جهان بیش از هر دورهٔ دیگر استثمار و استحمار از طریق زبان و زبان‌بازی اتفاق می‌افتد. برای کسانی‌که علم‌زده‌اند و نه عالِم واقعی، کافیست در میان کلامت چند واژه و اصطلاح علمی بیان کنی تا مقهورشان کرده‌باشی تا القاءات بعدی‌ات را بپذیرند. برای کسانی‌که دین‌زده‌اند و نه دیندار فهیم، کافیست در میان کلامت یکی دو آیه و حدیث بیان کنی و چند تا هم ان‌شاءالله و ماشاءالله غلیظ و بموقع چاشنی‌اش کنی، و آنگاه تأثیرگذاری‌ات را بر این عده نظاره‌گر شوی. و برای کسانی‌که اهل سیاست‌اند و اهل تحلیل این چه گفت و آن چه گفت‌ و بالاخره چه خواهد شد، به همین نحو… و قِس علی هکذا.امروزه زبان بیش از پیش شیطانی است. شیاطین جن و انس اساتید حرفه‌ای استفاده از زبان و تأثیرات زبانی‌اند. این دکان‌دارانِ زبان به طور حرفه‌ای یاد گرفته‌اند که حرف خوب بزنند و ارادهٔ باطل کنند. استاد حُقّهٔ “کلمةُ الحَقِّ و یُرادُ بِهَا الباطِل” شده‌اند. امروزه خطر زبان و زبان‌بازی بسیار جدی است. بسیار جدی‌تر از دوره‌های پیشین. فلذا هر سالک حقی علاوه بر آنکه باید به خطرات ویرانگر آن آگاه باشد باید راه مقابله با آن را نیز خوب بشناسد و بکار برد. و آن اینکه هر صبح و شام چنان محتویات ذهن خود را با “سبحان” خالی کند که تمامی زبان‌بازی‌ها و القاءات را بِلا أثر بگذارد. برای آنان که می‌خواهند روح خود را به سلامت بدارند این کار از نان شب هم ضروری‌تر است. و اِلّا بی‌آنکه بفهمند از درون اسیر شده‌اند. به دام افتاده‌اند. و مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌اند. آری، برای رهایی از نفوذ و سلطهٔ زبان و زبان‌بازی‌های مخرب و القاءات اسارت‌بار باید هر صبح و شام وجودی خالی داشته‌باشی. ذهنی پاک از هر چیز، پاک از هر تعلق و اندیشه داشته باشی. خالیِ خالی. خودمانی بگویم؛ “اگر طالب نجاتی باید دست به دور انداختن‌ات معرکه باشد”.
مسعود ریاعی

۱۱:۰۹

وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةࣰ وَأَصِيلًا

۱۱:۱۱

وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةࣰ وَأَصِيلًا

۱۱:۱۱

وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةࣰ وَأَصِيلًا

۱۱:۱۲

خودت باش...
هر کس دیگری جز خودت باشی ضرر کرده‌ای. خدا می‌خواهد خودت باشی نه کس دیگر.راه خودت را داشته باش. راه تو بر فطرت تو نهاده شده است.به راه خود باش. راهی که ویژه است. تقلیدی نیست. منحصر بفرد است.راهت را دریاب و بر راه خود باش. هیچ دو زندگی یی یکسان نیست. تشابهات صوری‌اند و هر کس راه خود را دارد. و این خود از شگفتی‌های آفرینش است. “الطرق الی الله بعدد نفوس الخلائق”. اگر بشر این مهم را دریابد و آگاهانه به راه خویش رود جهان در نهایت آزادی، بارور خواهد شد.
نکته اینجاست که ما به راه خود نمی‌رویم. بر راه فطرت خویش قدم نمی‌گذاریم. خودمان نیستیم. تصنعی شده‌ایم. موجوداتی ماشینی گشته‌ایم. در یک کلام، فطری نیستیم، ذهنی شده ایم. آن هم با ذهنیاتی که هر روزه از همه سو بر ما القا می‌شود. ما از خویشتن خویش دور افتاده‌ایم. و برای همین است که زجر می‌کشیم. ما خود نیستیم. با خود زندگی نمی‌کنیم. با برداشت هایمان محشوریم. با قضاوت هایمان زندگی می‌کنیم.
زندگی هایمان کاملا ذهنی شده است. و عجیب‌تر آنکه می‌خواهیم دیگران را به راه خود بیاوریم! چه خواست ابلهانه و بی اساسی! دیگران خود راه دارند. باید به راه خود باشند. تنها راهنمایی درست آنست که آنها را به راه خودشان آشنا کنی. در مسیر فطری خودشان بیاندازی. جز این باشد دخالتی غیر قابل بخشش است. حرکتی بر خلاف جریان آفرینش است. و هر حرکتی بر خلاف فطرت آدمی، محکوم به شکست است.
خداوند در فطرت هر کدام راه و سرنوشت شان را به خوبی نهاده است. هر کدام قابلیت‌های خود را دارند. “ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی”[1] پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آنچه را که برای رشدش نیاز دارد عطا کرده و بر همین طریق هدایتش می‌کند. دست کاری در این سیستم عالیِ آفرینش، اقدامی مخرب است. إصلاح نیست. إفساد است. هر کس با راه خود، از راه خود، و در راه خود است که به رشد و بالندگی نایل می‌شود. نعمات و برکات هر کس، در راه خودش نهاده شده است. راه هر کسِ دیگری برای او خطرآفرین است. مخرب است. گاه مرگ آور است. بگذار هر کس راه خدادادۀ خود را داشته باشد. این بزرگترین کاریست که می‌توانی انجام دهی. این اصیل‌ترین راهنمایی و هدایتی است که می‌توانی تقدیم کنی. گل سرخ از مجرای خودش است که گل سرخ می‌شود. همچنانکه علفزار نیز مجرای خود را داراست.

۱۹:۳۴

کسی موظف نیست کس دیگر را به راه خود بیاورد. این خیانت است. و البته جنایت هم هست. زیرا با این کار نابودش کرده است. بی ثمرش کرده است. برده‌اش ساخته است. راه خدا این است که بگذاری مردم بر راه خداداده شان بروند. مزاحم شان مشو. فضولی مکن. و جز در مواردی که مزاحم آزادی دیگران شده اند، آسیب می‌زنند، دخالتی نداشته باش. این حق هر کس است که بر اساس فطرت خداداده‌اش زندگی را تجربه کند. به واقع برای همین تجربه به زمین آمده است. بگذار زندگی را تجربه کند. شاید این تجربه از منظر تو خوب نباشد. اما این منظر توست. نظر او چیز دیگری است. ممکن است این تجربه، با راه تو مطابق نباشد اما با راه او تطابق دارد. هیچ دو انسانی شبیه هم نیستند. آگاهی و تجارب شان نیز یکسان نیست. آیۀ “لنا اعمالنا و لکم اعمالکم”[3] به همین معناست. هر کس با دستاورد خویش روبرو می‌شود. و همین خوب است. همین رشد دهنده است.

۱۹:۳۷

به راه خود باش. بگذار دیگران نیز به راه خود باشند. احترام کن و آزاده باش. مخواه که راه خود را بر کسی تحمیل کنی. این کار الهی نیست. خلاف مشی قرآن است. حتی الگو بودن پیامبران و امامان (ع) بدین معنا نیست که تو باید کس دیگری باشی یا کس دیگری شوی. این غیرممکن است. آن به این معناست که تو با استفاده از تعالیم ارزشمند آنان به خودیت خود دست یابی. به فطرت الهی خویش واصل شوی.

۱۹:۴۲

هر نعمتی که برایت تقدیر شده است در راه خودت با آن روبرو می‌شوی. کس دیگری مباش. مخواه که باشی. این خسران مبین است. بسیاری خود را از نعمات خداداده شان به دست خویش محروم کرده‌اند زیرا خودشان نیستند. أدا در می‌آورند. از خود بیگانه گشته‌اند. اگر خود باشی برخوردار می‌شوی. اگر خود باشی به ثمر می‌نشینی. آرامش می‌یابی. تو کس دیگری نیستی. خودت هستی. کس دیگر بودن ضد ارزش است. نابودی است. کی خدا گفته است دیگری باش. 

۱۹:۴۴

با خود باش و خود شناسی پیشه کن. اگر خود را بشناسی، رب‌ات را شناخته‌ای.
بر فطرت خود باش. بگذار دیگران نیز بر فطرت خود باشند. این تنها راه نجات است که سر به سلامت می‌برد.

۱۹:۴۹

همراهی و تعلیم....
در جریان زندگی زور نزن تا چیزی را تغییر دهی و یا به کنترل خود درآوری. این‌کار تنش ایجاد می‌کند و تضاد می‌آفریند. همراهی کن و در همراهی تعلیم ده و اصلاح نما. که این طریقت فرزانگان است.
مسعود ریاعی

۱۵:۰۰

مراقب کلامت باش...
در جریان زندگی مراقب سخنان و شعارهایی که می‌دهی باش. چه بسیارند کسانی که توسط سخنان و شعارهایشان به گوشهٔ رینگ گرفتار آمدند و بی‌آنکه راه گریزی داشته باشند نابود گشتند. حُکَما گفته‌اند؛ همواره بر اساس کلامت بر تو حکم خواهد رفت.
مسعود ریاعی

۱۷:۳۴

thumnail
هر که راه بخواهد.

۷:۳۱

thumnail
پایان خوب

۷:۳۷

thumnail
معرفت یکتایی

۹:۲۹

thumnail
الله

۱۵:۱۹

پذیرش زندگی
طبیعت، هیچ خط مستقیمی ندارد. هر خطی که در آن بیابی دارای انحنا است. این به ما می آموزد که زندگی دنیوی هرگز بر یک منوال به پیش نمی رود. بالا و پایین دارد، شب و روز دارد، داشتن و نداشتن دارد، خوشی و ناخوشی دارد. این یعنی؛ پذیرش همه اینها پذیرش زندگی است نه فقط پذیرش خوشی ها و راحتی ها.
مسعود ریاعی

۴:۴۵

پذیرش، اولین گام ضروری است”
حکمای الهی از دیر باز گفته اند؛ اولین قدم برای نیل به آرامش حقیقی، پذیرش آنچه که هست، می باشد، نه انکارشان. فرقی نمی کند، آنچه که هست خوشایند است یا ناخوشایند. بپذیر که این بدن من است، این موقعیت من است، این امکانات من است، این استعداد من است، این امور خوشایند من است، این امور ناخوشایند من است، این بیماری من است، این داشته ها و این نداشته های من است… پذیرش آنچه که هست و آنچه که نیست، بسیار مهم و آغاز گشایش است. چون بپذیری، از آن پس است که بهترین راهکارها برای بهره مندی بیشتر از “آنچه که هست”، بارز می شود، و بهترین خلاقیت ها برای دست یابی به “آنچه که نیست” اما بودنش ضروری است، از درونت جوشیدن می گیرد. متاسفانه اغلب انسانها از خاصیت اسراری چنین پذیرشی بی خبرند. ذهن آنها مدام در عدم پذیرش بسر می برَد. و دقیقاً از این روست که واقعی نیستند. آنچه که هست را نمی بینند و همواره در حسرت آنچه که نیست بسر می برند. پس افسرده و محزون اند و بدیهی است که خلاقیتی از وجودشان نجوشد.
مسعود ریاعی

۴:۴۶

آنچه هست!”
 به آنچه داری، راضی باش. ابتدا راضی باش و بعد عمل کن. اگر می گویی که هیچ ندارم، پس به آن هیچ راضی باش، آن را بپذیر، سپس عمل کن. بگذار عملت ریشه در رضایت داشته باشد نه در نارضایتی. این نکته ای اسراری و در عین حال بسیار کارآمد است. نکته ای که پیشینیان می دانستند و عامل بودند، ولی انسان‌های ذهنی امروز، از آن غافلند. برخی با نارضایتی از آنچه که دارند، وارد عمل می شوند. این غلط است. زهر را با خود بردن است. چنین زهری عملت را هم زهرآگین می کند و آنگاه بی دستاورد خواهی بود. از این واضحتر توان گفتنم نیست.
مسعود ریاعی

۴:۴۹

پذیرش و رهایی” نصیحت های مدام، گله و شکایت های پی در پی، سرزنش های تکراری و مقایسه کردن های بی حاصل، نه تنها سازنده نیست و چیزی را حل نمی کند بلکه سم مهلک هر زندگی است. دیگران را یا همانگونه که هستند بپذیر و یا رهایشان کن. بهتر آن است که خود تغییر کنی، تا اینکه در اندیشه ی تغییر دیگران فرو روی.
مسعود ریاعی

۵:۱۹