۱۳:۲۸
۱۳:۳۰
۱۳:۳۳
۱۳:۳۵
هَمہ میگن #درست میشہ ؛ یکی نگفت درستش #میڪنیم . ! :)#بیو🥂#غمگین🎱
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۸:۴۲
لبخند رو لبامُ نبین ، قلبم داره گریه میکنه؛
#بیو🏐#غمگین✨
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
#بیو🏐#غمگین✨
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۸:۴۴
درسته گردشگری نخوندم ولی بلدم چطوری دورت بگردم
#بیو🪢#عاشقانه🍷
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
#بیو🪢#عاشقانه🍷
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۸:۴۷
زمانی که بهت میگم دوستت دارم از روی عادت نیستاین جمله رو میگم که یاد آوری کنم بهترین اتفاق زندگیمی
#بیو💤#عاشقانه💕
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
#بیو💤#عاشقانه💕
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۸:۵۰
اينقدر قوى باشكه بدونى بايد بعضى چيزها رو رها كنى،و اينقدر صبور باش كه بدونى بايد براى اون چيزى كه لياقتت هست، صبر كنى . . .!|با سختىها مُبارزه كن،تا روياهاتو عملى كنى . .||بعضی قدمها رو بايد تنهایی برداری . .||باختنی وجود نداره،بعضی وقتا میبری، بعضی وقتا یاد میگیری . . :)'
#انگیزشی🔔
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
#انگیزشی🔔
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۸:۵۲
۱۲:۵۱
۱۱:۵۹
۱۲:۰۲
🤍🤍🤍🤍🤍🤍#رمان#ماهور#پارت15
نشستم که شروع کرد+ماهور بابا میخواستم ی چیزی بهت بگم به عنوان ی رفیق ن پدر جانم بابا بگو
+ تو انتخاب دوستات زیاد دقت کن دیدی ی میوه ی گندیده رو میزاری کنار میوه های سالم چی میشه؟
اره دیگه بابا معلومه که بقیه میوه هام میگنده+آفرین تاثیر دوست و رفیق هم همینطوریه...داشت ادامه میداد که یهو یاد شیما افتادم...نکنه چیزی فهمیده🫥البته بابا همیشه فاز نصیحت سر هر چیزی میگیره ولی اگر این سری بویی برده باشه...+ماهور حواست هست چی میگم بله بابا ممنون که حواستون بهم هست
+خواهش میکنم دخترم وظیفه به عنوان ی پدر...
حرفش رو قطع کردم و گفتم: من برم درسای فردامو دوره کنم
چیزی نگفت و کنترل رو برداشت و تلویزیون رو روشن کرد
رفتم تو اتاق و فقط داشتم به حرفای بابا فکر میکردم که یهو صدای نوتیف تلگرامم بلند شد
پریدم سمتش و برش داشتم
مانی بود
+شامتو خوردی؟ خوابی؟
به پیامش جواب دادم
ن تو نخوابیدی؟+ مگه فکرت میزاره بخوابم کوچولوی من_ ای بابا+ بله دیگه...🤍🤍🤍🤍🤍🤍نویسنده: کیمیا حسنی #کپی.مطلقا.ممنوع
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
نشستم که شروع کرد+ماهور بابا میخواستم ی چیزی بهت بگم به عنوان ی رفیق ن پدر جانم بابا بگو
+ تو انتخاب دوستات زیاد دقت کن دیدی ی میوه ی گندیده رو میزاری کنار میوه های سالم چی میشه؟
اره دیگه بابا معلومه که بقیه میوه هام میگنده+آفرین تاثیر دوست و رفیق هم همینطوریه...داشت ادامه میداد که یهو یاد شیما افتادم...نکنه چیزی فهمیده🫥البته بابا همیشه فاز نصیحت سر هر چیزی میگیره ولی اگر این سری بویی برده باشه...+ماهور حواست هست چی میگم بله بابا ممنون که حواستون بهم هست
+خواهش میکنم دخترم وظیفه به عنوان ی پدر...
حرفش رو قطع کردم و گفتم: من برم درسای فردامو دوره کنم
چیزی نگفت و کنترل رو برداشت و تلویزیون رو روشن کرد
رفتم تو اتاق و فقط داشتم به حرفای بابا فکر میکردم که یهو صدای نوتیف تلگرامم بلند شد
پریدم سمتش و برش داشتم
مانی بود
+شامتو خوردی؟ خوابی؟
به پیامش جواب دادم
ن تو نخوابیدی؟+ مگه فکرت میزاره بخوابم کوچولوی من_ ای بابا+ بله دیگه...🤍🤍🤍🤍🤍🤍نویسنده: کیمیا حسنی #کپی.مطلقا.ممنوع
┈────────•🤍•────────┈ ִֶָ 𝐽𝑜𝑖𝑛:@mmkakam
۱۷:۰۶
۱۷:۵۱
۱۷:۵۲
ادمین فعال میخوام@moon9013
۱۸:۰۸
۱۸:۱۳
۱۷:۳۵
۷:۱۰
۷:۱۱