عکس پروفایل مستر بینم

مستر بین

۵,۰۵۸عضو
thumnail
سکانسundefined

۱۲:۱۵

ﺑﺎﺑﺎﻡ زنگ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩه ﻣﻴگم ﺑﻠﻪ؟
میگه بیا ﺩم ﺩﺭ!
ﺭﻓﺘﻢ ﺩم ﺩﺭ میگه ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ سوییچ ﻣﺎشینو وردار ﺑﻴﺎﺭ! undefined ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

۱۹:۴۷

‏یه مدت هم خیلی جوگیر شده بودم برم باشگاه، گفتم باید مجهز برم که انگیزه داشته باشم. رفتم لباس و دستکش و مچ‌بند و کفش خریدم، پولم دیگه به ثبت نام باشگاه نرسید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

۱۹:۴۸

بهتره تو هیچ مسئله‌ ای با خانما بحث نکنین ، چون یا کلا حق باهاشونه یا قهر میکنن و حق باهاشون میشه.

۱۹:۵۱

نقی ام،خیلی معمولی

۲۰:۲۱

الان داشتم تو آیینه خودمو نگا میکردم دیگه خلاصش کنم براتون ، مهم اخلاقه...

۱۲:۴۱

بعضى از پيام هامو انقدر دير ميبينم كه ديگه جواب دادنش بيشتر بى احتراميه تا جواب ندادنش.

۱۲:۴۱

چند وقت پیش داشتم یه فرم پر میکردم، مسئول اونجا بهم گفت آقا چرا به خودت سختی میدی خب با دست راست بنویس، یعنی یه درصد احتمال نداد من چپ دستم.

۱۳:۲۸

از طرف ی کارمند متاهل:
زنم زنگ زده میگه: ۵ تومن بهم قرض بده، سر برج حقوقت رو که گرفتی بهت پس میدم.

۱۷:۱۱

قند رو انداختم هوا سریع با دهن گرفتمش میگم مامان حال کردی حرکتو؟میگه :خاک تو سرت بچه های مردم هواپیما بدون سرنشین ساختن
تو مثل کلاغ میپری هوا با دهن قند و میگیری؟

۴:۱۵

به پسرداییم که تازه ۵ سالش شده گفتم ایشالا ۱۲۰ ساله شی گفت نه بابا چه خبره خیلی طولانیه :”)

۴:۱۵

ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ! ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ! ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ!!! ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ! ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ! ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ ... "ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ "...

۴:۲۰

۱۲سال درس خوندیم....
آخر نفهمیدیمسرنوشت اون ۶ قطعه عکسی که هر سال توی مدرسه از ما میگرفتند چی شد؟!

۱۷:۰۶

یه بار با مامانم طوفانی دعوام شد گفت اگه می‌دونستم این شکلی میشه هیچوقت به دنیات نمیووردم
گفتم حداقل تو یه حق انتخابی داشتی من چشم باز کردم دیدم مامانم تویی دعوا وارد فاز دوم شد..

۱۷:۰۷

سوار یه تاکسی شدم، راننده خیلی از موتوری‌ها شاکی بود، می‌گفت آقا من «توهم موتوری» دارم، شب در یخچال خونه‌ام را باز می‌کنم، منتظرم از توش موتوری دربیاد..

۱۴:۵۲

تفاوت سلیقه من و رفیقم: یه موتور سنگین از کنار گوشمون رد میشه و گاز میده،یکیمون: زهرمااااار، اون یکی: بنازممممم.

۱۴:۵۳

یلداتون مبارک (ب جز مهتاب)

۱۴:۵۶

به مامانم گفتم دقت کردی من و تو به عنوان مادر پسر باهم دعوامون نمیشه؟عجیب نیست بحث نمیکنیم؟گفت چون مادر خوبی هستم اذیتای تو رو تحمل میکنممنم گفتم تو پسر بد ندیدی، پسرای مردم خانواده رو جون به لب میکننیکی اون گفت یکی من گفتمدعوامون شدundefined

۷:۰۹

یه آقای مسنی رو آمبولانس آورده بود، یه بخشی از سقف خونه‌ش خراب شده و ریخته بود روی سرش، ی پرستار رو فرستادن ازش رضایتنامه بگیره، از مریض پرسید خودکار همراهتون نیست؟ پیرمرد یه کم نگاهش کرد، گفت من همیشه قبل از اینکه زیر آوار بمونم یه خودکار میذارم تو جیبم، ایندفعه یادم رفت :)

۷:۱۱

خاطرات یک متآهل؛
والا من یه خبطی کردم، شب عروسیم‌‌، موقع خداحافظی از مامانم دوتا قطره اشک ریختم، از اون شب برادرزاده ام هرجا منو میبینهمیگه:«عمو یادته شب عروسیت از خوشحالی گریه میکردی »

۷:۱۳