کشور بدون فرار!
کشوری می شناسم با حکومت «پادشاهی مطلق» که هیچ کس از آن فرار نمی کند! چرا؟ حالا دلایلش را عرض می کنم:
ـ پادشاه عادل و مهربانی دارد و دست اندرکاران حکومتی او نیز کاملا تابع اوامر او هستند و هیچ اقدام خودسرانه ای علیه مردم و حتی مخالفین پادشاه انجام نمی دهند.
ـ برقراری نظم و انضباط و مقررات اجتماعی در هر محل به مردم خود آنجا سپرده شده تا هر شکل که می خواهند زندگی اجتماعی خود را سامان دهند . مثلا با این که حکومت پادشاهی مطلق است اما در هر ایالت می توان شکل حکومت اجتماعی خاصی را انتخاب کرد.
ـ یک سری قوانین محدود به عنوان «قوانین سراسری» وجود دارد که به رعایت کنندگان قوانین و احترام گزاران به قوانین، جوایزی بیش از حد انتظار داده می شود.
ـ همه در این کشور آزادی مطلق در آن دارند! با این که کشور، قانون محکم و درست و حسابی ای دارد، و ناظران و ضابطین قانون آن هم بسیار قوی و دقیق اند، اما جلوی هیچ کس را نمی گیرند. همه در عمل آزادند، حتی برای قانون شکنی!
ـ تمام قوانین به نفع شهروندان طراحی شده و سعادت و خوشبختی و آرامش و سلامت جسم و جان آنان در طراحی قوانین، نقش اساسی داشته است.
ـ حقوق و مزایای هر کس در برابر کاری که انجام می دهد، به خودش داده می شود و بیش از نیاز او خواه ناخواه به دیگران می رسد.
ـ چنانچه کسی اقدام به کار خیر بکند، ناظران آگاه حکومتی که بر رفتار او به دقت نظارت دارند، از سوی پادشاه او را تشویق می کنند و در صورت صرف دارایی برای امور خیر، به حقوق و مزایای شما می افزایند.
ـ پرداخت مالیات ها بر عهده خودتان است، مالیات های مشخص و معینی که کاملا منصفانه است و شما می دانید که کجا هزینه می شود.
ـ ممکن است کسانی نزد پادشاه برتر از دیگران باشند اما هیچ کس نباید بر دیگری احساس برتری داشته باشد،
ـ مجازات های سختی برای قانون شکنان در نظر گرفته شده، اما به همه آنها مهلت جبران و پشیمانی و ابراز ندامت داده می شود.
ـ مخالفان پادشاه کاملا در ابراز مخالفت های خود آزادند. جیره و مواجب و حقوق آنان قطع نخواهد شد و تا عمر دارند می توانند به مخالفت های گفتاری و حتی عملی خود با پادشاه ادامه دهند. تنها و تنها در صورت ایجاد مزاحمت جدی (در حد قتل و جنگ) برای شهروندان وفادار به پادشاه، ممکن است برخی محدودیت ها برایشان اعمال شود.
ـ به مناسبت های مختلف و بهانه های گوناگون، جشنواره بخشش خطاکاران برگزار می شود و فقط کافیست که خطاکاران در آن ثبت نام کنند!
شاید این سوال برایتان پیش بیاید که با این وصف ، اصلا چرا باید با پادشاه مخالفت کنند؟! اصلا چه هنری است که در برابر کسی که این قدر مهربان و خیرخواه و صبور است، گردنکشی و سرکشی کنند؟!!
راستش من هم پاسخی برای این سوال نیافته ام، اگر شما هم مثل من نتوانستید پاسخ این سوال را بدهید، از خود مخالفین این پادشاه مهربان که نامش «رحمن» است، سوال کنید!
نادر نوروزشاد عید سعید فطر
کشوری می شناسم با حکومت «پادشاهی مطلق» که هیچ کس از آن فرار نمی کند! چرا؟ حالا دلایلش را عرض می کنم:
ـ پادشاه عادل و مهربانی دارد و دست اندرکاران حکومتی او نیز کاملا تابع اوامر او هستند و هیچ اقدام خودسرانه ای علیه مردم و حتی مخالفین پادشاه انجام نمی دهند.
ـ برقراری نظم و انضباط و مقررات اجتماعی در هر محل به مردم خود آنجا سپرده شده تا هر شکل که می خواهند زندگی اجتماعی خود را سامان دهند . مثلا با این که حکومت پادشاهی مطلق است اما در هر ایالت می توان شکل حکومت اجتماعی خاصی را انتخاب کرد.
ـ یک سری قوانین محدود به عنوان «قوانین سراسری» وجود دارد که به رعایت کنندگان قوانین و احترام گزاران به قوانین، جوایزی بیش از حد انتظار داده می شود.
ـ همه در این کشور آزادی مطلق در آن دارند! با این که کشور، قانون محکم و درست و حسابی ای دارد، و ناظران و ضابطین قانون آن هم بسیار قوی و دقیق اند، اما جلوی هیچ کس را نمی گیرند. همه در عمل آزادند، حتی برای قانون شکنی!
ـ تمام قوانین به نفع شهروندان طراحی شده و سعادت و خوشبختی و آرامش و سلامت جسم و جان آنان در طراحی قوانین، نقش اساسی داشته است.
ـ حقوق و مزایای هر کس در برابر کاری که انجام می دهد، به خودش داده می شود و بیش از نیاز او خواه ناخواه به دیگران می رسد.
ـ چنانچه کسی اقدام به کار خیر بکند، ناظران آگاه حکومتی که بر رفتار او به دقت نظارت دارند، از سوی پادشاه او را تشویق می کنند و در صورت صرف دارایی برای امور خیر، به حقوق و مزایای شما می افزایند.
ـ پرداخت مالیات ها بر عهده خودتان است، مالیات های مشخص و معینی که کاملا منصفانه است و شما می دانید که کجا هزینه می شود.
ـ ممکن است کسانی نزد پادشاه برتر از دیگران باشند اما هیچ کس نباید بر دیگری احساس برتری داشته باشد،
ـ مجازات های سختی برای قانون شکنان در نظر گرفته شده، اما به همه آنها مهلت جبران و پشیمانی و ابراز ندامت داده می شود.
ـ مخالفان پادشاه کاملا در ابراز مخالفت های خود آزادند. جیره و مواجب و حقوق آنان قطع نخواهد شد و تا عمر دارند می توانند به مخالفت های گفتاری و حتی عملی خود با پادشاه ادامه دهند. تنها و تنها در صورت ایجاد مزاحمت جدی (در حد قتل و جنگ) برای شهروندان وفادار به پادشاه، ممکن است برخی محدودیت ها برایشان اعمال شود.
ـ به مناسبت های مختلف و بهانه های گوناگون، جشنواره بخشش خطاکاران برگزار می شود و فقط کافیست که خطاکاران در آن ثبت نام کنند!
شاید این سوال برایتان پیش بیاید که با این وصف ، اصلا چرا باید با پادشاه مخالفت کنند؟! اصلا چه هنری است که در برابر کسی که این قدر مهربان و خیرخواه و صبور است، گردنکشی و سرکشی کنند؟!!
راستش من هم پاسخی برای این سوال نیافته ام، اگر شما هم مثل من نتوانستید پاسخ این سوال را بدهید، از خود مخالفین این پادشاه مهربان که نامش «رحمن» است، سوال کنید!
نادر نوروزشاد عید سعید فطر
۱۰:۰۱
خبر مهم : سامانه پدافندی TAQWAA برای رهگیری هرگونه متجاوز به حریم قلب و خاطر، طراحی شده است.
این سامانه، کلیه متجاوزین به حریم دیداری و شنیداریِ شما را از دسترسی و رسیدن به محدوده قلب و خاطر دور میکند و در صورت استفاده بهنگام از آن، اجازه نفوذ هیچ بیگانهای را به منطقه تحت حفاظت خود نمیدهد.
سامانه پدافندی TAQWAA با انرژی دائمی IMAAN بطور ۲۴*۷ قادر به مراقبت از شما است.
این سامانه بمناسبت عیدسعید فطر در اختیار همه مومنان قرار گرفته است.
این سامانه، کلیه متجاوزین به حریم دیداری و شنیداریِ شما را از دسترسی و رسیدن به محدوده قلب و خاطر دور میکند و در صورت استفاده بهنگام از آن، اجازه نفوذ هیچ بیگانهای را به منطقه تحت حفاظت خود نمیدهد.
سامانه پدافندی TAQWAA با انرژی دائمی IMAAN بطور ۲۴*۷ قادر به مراقبت از شما است.
این سامانه بمناسبت عیدسعید فطر در اختیار همه مومنان قرار گرفته است.
۱۸:۵۹
فراز و فرودهای زندگی
وقتی گرفتاری ای به انسان رو می کند، زندگی تلخ و گذران آن سخت می شود. می دانم که زندگی فراز و فرودهایی دارد، شیرینی هایش دوام ندارند مثل تلخی هایش. انسان می تواند در زندگی «الکی خوش» باشد، همان طور که می تواند «الکی غمگین» باشد. ندیدن خطرات پیش رو همان قدر خطرناک است که در توهم خطرات بسر بردن. در این چند روز، بارها یاد داستان «حجت بال پروانه» افتادم. اتفاقی که در دوران تلخ کرونا برای خودم رخ داد و شیطان می خواست ایمان مرا به زیبایی و درستی خلقت الهی از من بگیرد. (ماجرای آن را همان روزها نوشته ام)در لابلای دعاهای مفاتیح، چند دعا دل مرا به شدت امیدوار ساخت و حال دلم را متحول کرد اما آنچه مرا بیش از هرچیز متحول ساخت این بود که در قرآن به نکته جالب و عجیبی درباره حضرت ایوب (ع) رسیدم. این نکته شاید برای شما هم تازگی داشته باشد. موضوع ابتلاء انسان به غم و بیماری، موضوع ساده ای نیست که با یک فرمول یکسان برای همه قابل حل باشد. گاه گرفتاری ها نتیجه خطاها و اشتباهات خود ما است، گاه موجب ریزش گناهان و پاک شدن ما است و گاه اصلا موضوعش چیز دیگری است (که در سطح ما نیست و به انسان های والا و بزرگ برمی گردد) اما ایوب با آن مشخصاتی که در قرآن از او بیان شده لااقل با اطمینان می توان گفت که در نتیجه خطاها و اشتباهاتش گرفتار نشد. پس چرا مدتی طولانی در گرفتاری ماند؟البته این را می دانیم که خداوند صبر ایوب را در برابر تحمل مصیبت های بسیار، بیان کرده و او را با صفاتی نظیر «صابر»، «نعم العبد» (بنده ای نیکو) ، و «اوّاب» ستوده است اما کمتر به این نکته توجه می کنیم که پایان مصیبت های ایوب چگونه رقم خورد؟! چه شد که ایوب از گرفتاری خلاص شد و خداوند تلخی های روزگار را برایش به شیرینی مبدل ساخت؟دو آیه در قرآن این معما را باز می کند:آیه اول: وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (سوره انبیاء آیه 83) و ایوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که من گرفتار سختی ها شده ام و تو مهربان ترین مهربانانی!آیه دوم: وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ (سوره ص آیه 41) و یادکن ایوب را آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان مرا به رنج و عذاب آزار می دهد.آیات بعد؛ حکایت از آغاز گشایش و حل مشکلات ایوب دارد.آیات ذکر شده در بالا کلید این معما هستند بویژه وقتی ادامه آن آیات را می خوانیم و می فهمیم که به محض «اقرار ایوب» و «پناه بردن به رب» راه نجات گشوده شده است. گویا ایوب از این هراس داشته تا در پیشگاه الهی لب به شکوه از حال و روز خود باز کند و لذا قرآن با تمجید این حیا و هراس او، چنین پیام می دهد که راه نجاتی جز «پناه بردن به خود خدا» وجود ندارد حتی اگر ایوب باشی و صبر ایوب داشته باشی!
به همین جهت، زبان به دعا گشودن، یاد لطف و رحمت خدا نمودن، همه وقایع و اتفاقات خوب و بد را جز در ید قدرت خدا ندیدن، او را قادر مطلق و فعال ما یشاء دانستن، و اقرار به ضعف و ناتوانی خود و کمک خواهی از مهربان توانا کردن،طلب مغفرت (جبران پیامدهای بدی که در اعمال خود ناخواسته داشته ایم) راه را برای خروج از بحران باز می کند. چگونه؟! این سوالی است که پاسخ آن را بندگان نمی دانند و کسی که دانا و توانای مطلق و حکیم و سبحان است، خود چاره ساز و چاره دان است.شاید دعای ما آن گونه که خود تصور می کنیم که بهترین است، اجابت نشود اما قطعا آن گونه که او می داند بهترین است اجابت خواهد شد.بارپروردگارا! ما صبر ایوب نداریم! دست های ما در حل مشکلات بزرگ ناتوان است. «تو در کتاب خود به قومی که جز تو را می خوانند عیب گرفتی که معبودشان جواب آنها را نمی دهد یا اگر هم جواب بدهد قادر به انجام کاری برای آنان نیست، اینک ما تنها تو را می خوانیم، و جز تو راه چاره ای نمی شناسیم. هر کلید آشکار و پنهانی که برای حل مشکل ما است در دست تو است.» (مضمون دعایی که از امام صادق علیه السلام در عدة الداعی نقل شده است)
وقتی گرفتاری ای به انسان رو می کند، زندگی تلخ و گذران آن سخت می شود. می دانم که زندگی فراز و فرودهایی دارد، شیرینی هایش دوام ندارند مثل تلخی هایش. انسان می تواند در زندگی «الکی خوش» باشد، همان طور که می تواند «الکی غمگین» باشد. ندیدن خطرات پیش رو همان قدر خطرناک است که در توهم خطرات بسر بردن. در این چند روز، بارها یاد داستان «حجت بال پروانه» افتادم. اتفاقی که در دوران تلخ کرونا برای خودم رخ داد و شیطان می خواست ایمان مرا به زیبایی و درستی خلقت الهی از من بگیرد. (ماجرای آن را همان روزها نوشته ام)در لابلای دعاهای مفاتیح، چند دعا دل مرا به شدت امیدوار ساخت و حال دلم را متحول کرد اما آنچه مرا بیش از هرچیز متحول ساخت این بود که در قرآن به نکته جالب و عجیبی درباره حضرت ایوب (ع) رسیدم. این نکته شاید برای شما هم تازگی داشته باشد. موضوع ابتلاء انسان به غم و بیماری، موضوع ساده ای نیست که با یک فرمول یکسان برای همه قابل حل باشد. گاه گرفتاری ها نتیجه خطاها و اشتباهات خود ما است، گاه موجب ریزش گناهان و پاک شدن ما است و گاه اصلا موضوعش چیز دیگری است (که در سطح ما نیست و به انسان های والا و بزرگ برمی گردد) اما ایوب با آن مشخصاتی که در قرآن از او بیان شده لااقل با اطمینان می توان گفت که در نتیجه خطاها و اشتباهاتش گرفتار نشد. پس چرا مدتی طولانی در گرفتاری ماند؟البته این را می دانیم که خداوند صبر ایوب را در برابر تحمل مصیبت های بسیار، بیان کرده و او را با صفاتی نظیر «صابر»، «نعم العبد» (بنده ای نیکو) ، و «اوّاب» ستوده است اما کمتر به این نکته توجه می کنیم که پایان مصیبت های ایوب چگونه رقم خورد؟! چه شد که ایوب از گرفتاری خلاص شد و خداوند تلخی های روزگار را برایش به شیرینی مبدل ساخت؟دو آیه در قرآن این معما را باز می کند:آیه اول: وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (سوره انبیاء آیه 83) و ایوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که من گرفتار سختی ها شده ام و تو مهربان ترین مهربانانی!آیه دوم: وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ (سوره ص آیه 41) و یادکن ایوب را آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان مرا به رنج و عذاب آزار می دهد.آیات بعد؛ حکایت از آغاز گشایش و حل مشکلات ایوب دارد.آیات ذکر شده در بالا کلید این معما هستند بویژه وقتی ادامه آن آیات را می خوانیم و می فهمیم که به محض «اقرار ایوب» و «پناه بردن به رب» راه نجات گشوده شده است. گویا ایوب از این هراس داشته تا در پیشگاه الهی لب به شکوه از حال و روز خود باز کند و لذا قرآن با تمجید این حیا و هراس او، چنین پیام می دهد که راه نجاتی جز «پناه بردن به خود خدا» وجود ندارد حتی اگر ایوب باشی و صبر ایوب داشته باشی!
به همین جهت، زبان به دعا گشودن، یاد لطف و رحمت خدا نمودن، همه وقایع و اتفاقات خوب و بد را جز در ید قدرت خدا ندیدن، او را قادر مطلق و فعال ما یشاء دانستن، و اقرار به ضعف و ناتوانی خود و کمک خواهی از مهربان توانا کردن،طلب مغفرت (جبران پیامدهای بدی که در اعمال خود ناخواسته داشته ایم) راه را برای خروج از بحران باز می کند. چگونه؟! این سوالی است که پاسخ آن را بندگان نمی دانند و کسی که دانا و توانای مطلق و حکیم و سبحان است، خود چاره ساز و چاره دان است.شاید دعای ما آن گونه که خود تصور می کنیم که بهترین است، اجابت نشود اما قطعا آن گونه که او می داند بهترین است اجابت خواهد شد.بارپروردگارا! ما صبر ایوب نداریم! دست های ما در حل مشکلات بزرگ ناتوان است. «تو در کتاب خود به قومی که جز تو را می خوانند عیب گرفتی که معبودشان جواب آنها را نمی دهد یا اگر هم جواب بدهد قادر به انجام کاری برای آنان نیست، اینک ما تنها تو را می خوانیم، و جز تو راه چاره ای نمی شناسیم. هر کلید آشکار و پنهانی که برای حل مشکل ما است در دست تو است.» (مضمون دعایی که از امام صادق علیه السلام در عدة الداعی نقل شده است)
۲۰:۵۲
ورق را باید برگرداند!
البته که گاهی هم ورق خودش برمی گردد، اما در اغلب اوقات این ما هستیم که باید ورق را برگردانیم.دیشب، اتفاق عجیبی در لیگ برتر ایران افتاد. شوکه شدم. من نه ورزشی نویس هستم و نه طرفدار تیم خاصی. اما تغییر ناگهانی نتیجه 3 بر صفر در عرض بیست دقیقه و پیروز شدن تیمی که با سه گل خورده باخته بود را واقعا باور نمی کردم. گفتم که صاحب نظر ورزشی نیستم و نظر کارشناس داوری رادیو ورزش را شنیدم که تک تک موارد بحث انگیز را بررسی کرد و معتقد بود که خطای داوری صورت نگرفته است. بحث من اما اینها نیست!بحث من برگشت ورق باخته است؛ شاید تا دقیقه 75 و حتی تا دقیقه 90 کسی باور نمی کرد که پرسپولیس از این میدان برنده بیرون بیاید، اما آمد!شاید تیم استقلال خوزستان با سه گل خود پروایی نداشت از این که بازی خطرناک کند و حالا یک بازیکنش دواخطاره شود و اخراج شود. اما، چه بسا یک خطا! همان خطای بی پروایی که منجر به اخراج بازیکن تیم استقلال خوزستان شد، زمینه را برای تیم پرسپولیس فراهم کرد تا همچنان باامید، با جنگندگی، با تمام قدرت، بجنگند، و در ده دقیقه با زدن سه گل مساوی کند! و در وقت اضافه نیز گل پیروزی خود را به دروازه حریف بنشاند.تمام مدت رانندگی در تعجب بودم. چگونه ورق برگشت؟!جز با امید، حفظ روحیه جنگندگی، و تلاش بی وقفه؟بازی دیشب پرسپولیس یک درس اخلاق در زندگی، یک درس مبارزه در سیاست به ما آموخت.آنها که باخته اند، نباید مبارزه را رها کنند. آنها که بُرده اند، نباید مبارزه را رها کنند. طرفداران هر دو تیم، نباید تا لحظه آخر حمایت خود را ناامیدانه ( یا مغرورانه) قطع کنند.ای کاش احزاب واقعی سیاسی در کشور ما ( و نه جریان ها و جبهه های خلق الساعه که برای هر انتخابات مثل نیلوفر سربلند می کنند) از این حادثه عجیب درس عبرت بگیرند. ای کاش فرزندان ما در زندگی بیاموزند که لا تیاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم! (سوره حدید آیه 23)نه از باخت ناامید شوند و نه از پیروزی مغرور!
نادر نوروزشاد
البته که گاهی هم ورق خودش برمی گردد، اما در اغلب اوقات این ما هستیم که باید ورق را برگردانیم.دیشب، اتفاق عجیبی در لیگ برتر ایران افتاد. شوکه شدم. من نه ورزشی نویس هستم و نه طرفدار تیم خاصی. اما تغییر ناگهانی نتیجه 3 بر صفر در عرض بیست دقیقه و پیروز شدن تیمی که با سه گل خورده باخته بود را واقعا باور نمی کردم. گفتم که صاحب نظر ورزشی نیستم و نظر کارشناس داوری رادیو ورزش را شنیدم که تک تک موارد بحث انگیز را بررسی کرد و معتقد بود که خطای داوری صورت نگرفته است. بحث من اما اینها نیست!بحث من برگشت ورق باخته است؛ شاید تا دقیقه 75 و حتی تا دقیقه 90 کسی باور نمی کرد که پرسپولیس از این میدان برنده بیرون بیاید، اما آمد!شاید تیم استقلال خوزستان با سه گل خود پروایی نداشت از این که بازی خطرناک کند و حالا یک بازیکنش دواخطاره شود و اخراج شود. اما، چه بسا یک خطا! همان خطای بی پروایی که منجر به اخراج بازیکن تیم استقلال خوزستان شد، زمینه را برای تیم پرسپولیس فراهم کرد تا همچنان باامید، با جنگندگی، با تمام قدرت، بجنگند، و در ده دقیقه با زدن سه گل مساوی کند! و در وقت اضافه نیز گل پیروزی خود را به دروازه حریف بنشاند.تمام مدت رانندگی در تعجب بودم. چگونه ورق برگشت؟!جز با امید، حفظ روحیه جنگندگی، و تلاش بی وقفه؟بازی دیشب پرسپولیس یک درس اخلاق در زندگی، یک درس مبارزه در سیاست به ما آموخت.آنها که باخته اند، نباید مبارزه را رها کنند. آنها که بُرده اند، نباید مبارزه را رها کنند. طرفداران هر دو تیم، نباید تا لحظه آخر حمایت خود را ناامیدانه ( یا مغرورانه) قطع کنند.ای کاش احزاب واقعی سیاسی در کشور ما ( و نه جریان ها و جبهه های خلق الساعه که برای هر انتخابات مثل نیلوفر سربلند می کنند) از این حادثه عجیب درس عبرت بگیرند. ای کاش فرزندان ما در زندگی بیاموزند که لا تیاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم! (سوره حدید آیه 23)نه از باخت ناامید شوند و نه از پیروزی مغرور!
نادر نوروزشاد
۸:۳۰
مکثی بر «مکث»
الان کتاب «مکث» حسین انتظامی را بعد از خواندن، بسته ام تا ببینم بدون مراجعه مجدد به آن تا چه حد می توانم آنچه را که در ذهنم نقش بسته برای شما مرور کنم.کتاب، معرفی هشتاد کتاب دیگر است؛ با نام کامل : « مکث، درنگی در هشتاد کتاب»! از انتشارات نیستان که سال 1401 چاپ اولش را داشته است. کار جالبی است، هشتاد کتاب متنوع در موضوعات گونه گون، از تاریخ و رمان و مذهبی و خاطرات و سفرنامه و اقتصادی و جامعه شناسی و ...را به صورت مختصر و مفید معرفی کرده است.انتظامی ادعا کرده که با خواندن کتابش از خواندن آن کتاب ها بی نیاز نمی شوید. انصافا اگر چند استثناء را کنار بگذاریم در مورد اغلب معرفی کتابهای موجود در این کتاب، این ادعا درست است. نه تنها از خواندن آن کتابها احساس بی نیازی نمی کنیم، بلکه تازه با خواندن این معرفی ها احساس نیاز در ما بوجود می اید که حتما برویم بخوانیم!معرفی های انتظامی شامل حاشیه های پررنگ و مهمی هم از نویسنده و موضوع کتاب می شود. وسعت مطالعاتی او و سابقه فعالیتهای فرهنگی اش اقتضاء می کند تا درباره نویسنده پیش زمینه ذهنی ای داشته باشد و با آگاهی وارد فاز مطالعه شود.در معرفی کتاب ها، توصیه به خواندن آن ها گاه هست و گاه نیست! و خواننده هشیار درمی یابد که انتظامی برخی از این کتاب ها را برای خواندن معرفی کرده و برخی را برای نخواندن!این که انتظامی اصطلاح «کتاب بالینی» را مکرر تکرار می کند معلوم است که خودش اهل مطالعه بالینی است.(نه به معنای اصطلاحی اش، به معنای مطالعه در بالین!) بخلاف من؛ که اصلا نمی توانم کتاب را در رختخواب بخوانم. یک حالت دفاع هوشمندانه در برابر نویسنده در عمق وجود من نهادینه شده که نمی گذارد تسلیم نوشته ها و یا حتی اهداف پنهان در نوشته شوم. پس در حالت نزدیک به خواب که تسلیم پذیری انسان نسبت به نوشته ها افزایش می یابد هرگز کتاب نمی خوانم.در بین کتاب های معرفی شده توسط انتظامی، تعداد زیادی از عناوین آن را قبلا خوانده بودم. برای چند عنوان از آنها نیز معرفی نوشته بودم. خواندن معرفی کتاب های انتظامی این فایده را داشت که ببینم او از چه زاویه ای به موضوع و متن و نویسنده نگریسته که من آن زاویه را ندیده بودم ( و بالعکس) طبیعی است که حساسیت های مدیریتی او در عرصه فرهنگ، زاویه دید خاصی به او داده که برای دیگران تازگی دارد و حتما او هم اگر معرفی کتاب را از نگاه دیگران بخواند، برایش جذاب و تازه خواهد بود.با خواندن این کتاب، که کشش دارد، ولی بهتر است با مکث خوانده شود، تا تاثیر مطالبی که می خوانید در ذهنتان باقی بماند، نسبت به برخی مطالب کتاب های معرفی شده، آگاهی اجمالی پیدا می کنید. اگر پیشتر در همان زمینه مطالعاتی هم داشته باشید این اگاهی اجمالی به شما کمک می کند تا ارزیابی نسبتا مناسبی پیدا کنید و تصمیم بگیرید که آیا آن کتاب را بخوانید یا نه؟!انتظامی در لابلای نوشته اش لو داده که قفسه ای کتاب نخوانده و در انتظار خواندن دارد، که نه به نوبت بلکه به دلخواه و پسند و کشش خود سراغ کتاب بعدی می رود. حال شاید توصیه یک دوست این کشش را ایجاد کرده باشد. او همچنین افشا کرده که برخی کتاب ها را نیمه کاره رها می کند چون از آن خوشش نیامده و نتوانسته با آن کنار بیاید. انتظامی به لطف سابقه ژورنالیستی اش با افراد مختلف در این حوزه آشنا است . افرادی که دوره جوانی قلم به دست گرفته درخشیده و با پختگی های بعد در موضوعات مختلف تخصصی کتاب نوشته اند. همین آشنایی با نویسندگان سبب روی آوری او به انتخاب برخی کتاب ها شده است. در کشکول «مکث» گاه به کتاب هایی برمی خوریم که بلحاظ نظریه های سیاسی یا تاریخی با هم در تضاد (یا لااقل اختلاف) هستند. این معرفی ها به شما کمک می کنند تا جایگاه هر کتاب و نظریه را پیش از ورود به مبحث مورد نظر دریابید و با چشم باز از گفتمان های مخالف تسلیم محض نویسنده نشوید. چیزی که نظر مرا بیش از بقیه جلب کرد، کتاب هایی بود که اسرار رسانه و آزادی بیان غربی را افشا می کرد و نشان می داد که موضوع سواد رسانه ای فقط مشکل ملت ما نیست و این مشکل در تمام جهان وجود دارد.از خواندن این کتاب بهره بردم. بنظرم از آن کتاب هایی نیست که نیمه کاره رهایش کنید یا بعد از خواندن احساس خسارت در عمر خود کنید. اگر به فهرست اعلام در انتهای کتاب مراجعه کنید می توانید درباره نویسندگان، مترجمان، عناوین کتاب ها، فیلم ها و سریال ها و ناشران و .. آدرس دهی دقیق و خوبی پیدا کنید و یک راست سراغ همان مطالب بروید.
باتشکر از دوست فرهیخته و کتابخوانم، جناب نصیر میرجانی که این کتاب را به من معرفی کرد. نادر نوروزشاد
الان کتاب «مکث» حسین انتظامی را بعد از خواندن، بسته ام تا ببینم بدون مراجعه مجدد به آن تا چه حد می توانم آنچه را که در ذهنم نقش بسته برای شما مرور کنم.کتاب، معرفی هشتاد کتاب دیگر است؛ با نام کامل : « مکث، درنگی در هشتاد کتاب»! از انتشارات نیستان که سال 1401 چاپ اولش را داشته است. کار جالبی است، هشتاد کتاب متنوع در موضوعات گونه گون، از تاریخ و رمان و مذهبی و خاطرات و سفرنامه و اقتصادی و جامعه شناسی و ...را به صورت مختصر و مفید معرفی کرده است.انتظامی ادعا کرده که با خواندن کتابش از خواندن آن کتاب ها بی نیاز نمی شوید. انصافا اگر چند استثناء را کنار بگذاریم در مورد اغلب معرفی کتابهای موجود در این کتاب، این ادعا درست است. نه تنها از خواندن آن کتابها احساس بی نیازی نمی کنیم، بلکه تازه با خواندن این معرفی ها احساس نیاز در ما بوجود می اید که حتما برویم بخوانیم!معرفی های انتظامی شامل حاشیه های پررنگ و مهمی هم از نویسنده و موضوع کتاب می شود. وسعت مطالعاتی او و سابقه فعالیتهای فرهنگی اش اقتضاء می کند تا درباره نویسنده پیش زمینه ذهنی ای داشته باشد و با آگاهی وارد فاز مطالعه شود.در معرفی کتاب ها، توصیه به خواندن آن ها گاه هست و گاه نیست! و خواننده هشیار درمی یابد که انتظامی برخی از این کتاب ها را برای خواندن معرفی کرده و برخی را برای نخواندن!این که انتظامی اصطلاح «کتاب بالینی» را مکرر تکرار می کند معلوم است که خودش اهل مطالعه بالینی است.(نه به معنای اصطلاحی اش، به معنای مطالعه در بالین!) بخلاف من؛ که اصلا نمی توانم کتاب را در رختخواب بخوانم. یک حالت دفاع هوشمندانه در برابر نویسنده در عمق وجود من نهادینه شده که نمی گذارد تسلیم نوشته ها و یا حتی اهداف پنهان در نوشته شوم. پس در حالت نزدیک به خواب که تسلیم پذیری انسان نسبت به نوشته ها افزایش می یابد هرگز کتاب نمی خوانم.در بین کتاب های معرفی شده توسط انتظامی، تعداد زیادی از عناوین آن را قبلا خوانده بودم. برای چند عنوان از آنها نیز معرفی نوشته بودم. خواندن معرفی کتاب های انتظامی این فایده را داشت که ببینم او از چه زاویه ای به موضوع و متن و نویسنده نگریسته که من آن زاویه را ندیده بودم ( و بالعکس) طبیعی است که حساسیت های مدیریتی او در عرصه فرهنگ، زاویه دید خاصی به او داده که برای دیگران تازگی دارد و حتما او هم اگر معرفی کتاب را از نگاه دیگران بخواند، برایش جذاب و تازه خواهد بود.با خواندن این کتاب، که کشش دارد، ولی بهتر است با مکث خوانده شود، تا تاثیر مطالبی که می خوانید در ذهنتان باقی بماند، نسبت به برخی مطالب کتاب های معرفی شده، آگاهی اجمالی پیدا می کنید. اگر پیشتر در همان زمینه مطالعاتی هم داشته باشید این اگاهی اجمالی به شما کمک می کند تا ارزیابی نسبتا مناسبی پیدا کنید و تصمیم بگیرید که آیا آن کتاب را بخوانید یا نه؟!انتظامی در لابلای نوشته اش لو داده که قفسه ای کتاب نخوانده و در انتظار خواندن دارد، که نه به نوبت بلکه به دلخواه و پسند و کشش خود سراغ کتاب بعدی می رود. حال شاید توصیه یک دوست این کشش را ایجاد کرده باشد. او همچنین افشا کرده که برخی کتاب ها را نیمه کاره رها می کند چون از آن خوشش نیامده و نتوانسته با آن کنار بیاید. انتظامی به لطف سابقه ژورنالیستی اش با افراد مختلف در این حوزه آشنا است . افرادی که دوره جوانی قلم به دست گرفته درخشیده و با پختگی های بعد در موضوعات مختلف تخصصی کتاب نوشته اند. همین آشنایی با نویسندگان سبب روی آوری او به انتخاب برخی کتاب ها شده است. در کشکول «مکث» گاه به کتاب هایی برمی خوریم که بلحاظ نظریه های سیاسی یا تاریخی با هم در تضاد (یا لااقل اختلاف) هستند. این معرفی ها به شما کمک می کنند تا جایگاه هر کتاب و نظریه را پیش از ورود به مبحث مورد نظر دریابید و با چشم باز از گفتمان های مخالف تسلیم محض نویسنده نشوید. چیزی که نظر مرا بیش از بقیه جلب کرد، کتاب هایی بود که اسرار رسانه و آزادی بیان غربی را افشا می کرد و نشان می داد که موضوع سواد رسانه ای فقط مشکل ملت ما نیست و این مشکل در تمام جهان وجود دارد.از خواندن این کتاب بهره بردم. بنظرم از آن کتاب هایی نیست که نیمه کاره رهایش کنید یا بعد از خواندن احساس خسارت در عمر خود کنید. اگر به فهرست اعلام در انتهای کتاب مراجعه کنید می توانید درباره نویسندگان، مترجمان، عناوین کتاب ها، فیلم ها و سریال ها و ناشران و .. آدرس دهی دقیق و خوبی پیدا کنید و یک راست سراغ همان مطالب بروید.
باتشکر از دوست فرهیخته و کتابخوانم، جناب نصیر میرجانی که این کتاب را به من معرفی کرد. نادر نوروزشاد
۱۵:۵۳
لگد به دمب گربه زدن!
«فلانی تا بحال یک لگد به دمب گربه هم نزده» ؛ این یک متل است. به معنای واقعی کسی نباید لگد به دمب گربه بزند و این کار یعنی آزار یک حیوان، نشانه شخصیت ناسالم روحی است، اما در پشت این متل یک نکته زیبا و عمیق نهفته است! و آن این که طرف از شدت بی عرضگی حتی سابقه هماوردی(؟!)با یک گربه هم نداشته و موفقیتی در اجرای یک عمل از او به ثبت نرسیده و آزمون و خطایی را پشت سر نگذاشته است.در اصطلاح، به کسی که هیچ سابقه اجرایی نداشته ، یا سابقه اجرایی موفقی نداشته ولی ادعای تقوا دارد، اطلاق می شود. البته افراد متقی و پرهیزگار زیادی هستند که توانایی حضور در صحنه های اجرایی را ندارند و همان تقوا و پرهیزشان باعث کناره گیری آنها از مناصبی شده که قدرت اداره آن را ندارند. اما این که کسی فاقد سابقه اجرایی باشد و باصطلاح «لگد به دمب گربه هم نزده باشد» ولی در عین حال مدعی اداره یک کشور 80 میلیونی هم شده باشد، هرگز با تقوا و پرهیزگاری سازگاری ندارد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «مَنْ تَوَلّی عَمَلا وَ هُوَ یعْلَمُ أنَّهُ لَیسَ لَهُ بِأهْلٍ، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ» یعنی هر که مسئولیت عملی را بپذیرد و بداند که اهلیت آن را ندارد، در قبر و قیامت جایگاه او پر از آتش خواهد شد. (تاریخ إلاسلام، ج 101ـ120، ص 285)و در روایتی دیگر فرمود «مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَومٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ مَن هو افضلُ منه فقد خانَ اللَّه و رسولَه و المُسلمیِن» یعنی هرکه جلودار عدهای از مسلمانان شود، (خود را جلو بیندازد) در حالی که میداند در بین مسلمین فردی بهتر از او وجود دارد، پس خائن به خدا، رسولش و مسلمانان خواهد بود.»
«فلانی تا بحال یک لگد به دمب گربه هم نزده» ؛ این یک متل است. به معنای واقعی کسی نباید لگد به دمب گربه بزند و این کار یعنی آزار یک حیوان، نشانه شخصیت ناسالم روحی است، اما در پشت این متل یک نکته زیبا و عمیق نهفته است! و آن این که طرف از شدت بی عرضگی حتی سابقه هماوردی(؟!)با یک گربه هم نداشته و موفقیتی در اجرای یک عمل از او به ثبت نرسیده و آزمون و خطایی را پشت سر نگذاشته است.در اصطلاح، به کسی که هیچ سابقه اجرایی نداشته ، یا سابقه اجرایی موفقی نداشته ولی ادعای تقوا دارد، اطلاق می شود. البته افراد متقی و پرهیزگار زیادی هستند که توانایی حضور در صحنه های اجرایی را ندارند و همان تقوا و پرهیزشان باعث کناره گیری آنها از مناصبی شده که قدرت اداره آن را ندارند. اما این که کسی فاقد سابقه اجرایی باشد و باصطلاح «لگد به دمب گربه هم نزده باشد» ولی در عین حال مدعی اداره یک کشور 80 میلیونی هم شده باشد، هرگز با تقوا و پرهیزگاری سازگاری ندارد.رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «مَنْ تَوَلّی عَمَلا وَ هُوَ یعْلَمُ أنَّهُ لَیسَ لَهُ بِأهْلٍ، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ» یعنی هر که مسئولیت عملی را بپذیرد و بداند که اهلیت آن را ندارد، در قبر و قیامت جایگاه او پر از آتش خواهد شد. (تاریخ إلاسلام، ج 101ـ120، ص 285)و در روایتی دیگر فرمود «مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَومٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ مَن هو افضلُ منه فقد خانَ اللَّه و رسولَه و المُسلمیِن» یعنی هرکه جلودار عدهای از مسلمانان شود، (خود را جلو بیندازد) در حالی که میداند در بین مسلمین فردی بهتر از او وجود دارد، پس خائن به خدا، رسولش و مسلمانان خواهد بود.»
۸:۴۲
خودروهای بی پلاک
دهه شصت پر از حوادث درس آموز و عبرت آموز است. یکی از آن ها ماجرای خودروهای بی پلاک است که توسط خودی ها (کمیته و بسیج و گاه سپاه) مورد استفاده قرار می گرفت. افزایش ترور در ابتدای آن دهه، فضای رعب انگیزی ایجاد کرده بود، تا جایی که کسی نمی دانست از سوی کدام آشنا و یا غریبه ای ممکن است امروز مورد هدف ترور قرار بگیرد. لذا انواع فعالیت های حفاظتی برای دوری از شناسایی شدن بکار گرفته می شد و از آنجا که پیوند دولت- مردم (دولت به مفهوم حاکمیت) بسیار عمیق بود، مردم از امکانات شخصی خود نیز برای امور عمومی استفاده می کردند ( بعکس امروز!)
یعنی بسیار اتفاق می افتاد که مردم خودروهای خود را برای انجام ماموریت های عمومی در اختیار نهاد های حاکمیتی قرار می دادند. از جمله برای امور امنیتی و تعقیب و گریز گروهکهای تروریستی.به همین جهت، هنگام استفاده از این خودروها، پلاک آنها را برمی داشتند تا خودرو و مالک آن شناسایی نشود و دردسری بعدا برایش پیش نیاید.
به تدریج این وضعیت به یک هنجار تبدیل شد!تا جایی که هر گاه یک خودروی بی پلاک را در خیابان می دیدید که دارد بسرعت حرکت می کند یا از چراغ قرمز عبور می کند یا در پست های ایست و بازرسی توقف نمی کند و... حدس می زدید که در حال انجام یک ماموریت مهم امنیتی است و باید این استثناء را در شرایط جنگ با تروریسم، برای او قبول کرد و به رسمیت شناخت.
اما!اما قضیه به همین جا منتهی نشد؛ تروریست ها نیز عینا همین کار را کپی کردند. خودروهای بی پلاک با رانندگان ریش دار محمل مناسبی شد برای تردد آسان و بی دردسر آنان در شهر ؛ و تروریست ها براحتی از صحنه ترور می گریختند.به تدریج پست های ایست بازرسی بسیج نسبت به خودروهای بی پلاک حساس شدند و همه را متوقف کردند. در این میان غیر از تروریست هایی که به دام افتادند و نتوانستند از فضای خاکستری و نامعلوم سوءاستفاده کنند، درگیری هایی نیز با نیروهای امنیتی خودی بوجود آمد. نیروهایی که هنوز حاضر نبودند «حاکمیت قانون» را بپذیرند و بی پلاک تردد نکنند.
این تجربه یعنی خودروهای بی پلاک، تجربه خوبی است برای نسل امروز ما، آن روز ابتدا برای افزایش امنیت عمومی یک قانونی را زیرپا گذاشتند و ندیده گرفتند اما همین امر موجب کاهش امنیت عمومی شد.
"دور زدن تحریم ها" نیز چیزی است شبیه به همین خودروی بی پلاک! اگر نفع اندکی به ملت برساند، ضرر هنگفتی را در پی دارد.امروز شفافیت، و ساده سازی قوانین، درمان بسیاری از بیماری های اجتماعی ما نظیر کسب مال حرام (رشوه، رانت خواری، باجگیری، قمار، و ... ) است. اما مقاومت های زیادی در برابر آن صورت می گیرد و حتی برغم وجود قانون ، بازهم درگیری هایی بین نیروهای بظاهر خودی و پست های ایست بازرسی (خبرنگاران و یا نهاد های نظارتی) رخ می دهد و جامعه هنوز به وضعیت ثبات نرسیده است. دور زدن تحریم بهانه مناسبی است برای مقاومت در برابر شفاف سازی ها. تحریم، فضای مناسبی برای حرام خواری در کشور ایجاد کرده که خیلی ها به این راحتی حاضر به از دست دادن چنین فضای مساعدی نیستند.
نادر نوروزشاد
دهه شصت پر از حوادث درس آموز و عبرت آموز است. یکی از آن ها ماجرای خودروهای بی پلاک است که توسط خودی ها (کمیته و بسیج و گاه سپاه) مورد استفاده قرار می گرفت. افزایش ترور در ابتدای آن دهه، فضای رعب انگیزی ایجاد کرده بود، تا جایی که کسی نمی دانست از سوی کدام آشنا و یا غریبه ای ممکن است امروز مورد هدف ترور قرار بگیرد. لذا انواع فعالیت های حفاظتی برای دوری از شناسایی شدن بکار گرفته می شد و از آنجا که پیوند دولت- مردم (دولت به مفهوم حاکمیت) بسیار عمیق بود، مردم از امکانات شخصی خود نیز برای امور عمومی استفاده می کردند ( بعکس امروز!)
یعنی بسیار اتفاق می افتاد که مردم خودروهای خود را برای انجام ماموریت های عمومی در اختیار نهاد های حاکمیتی قرار می دادند. از جمله برای امور امنیتی و تعقیب و گریز گروهکهای تروریستی.به همین جهت، هنگام استفاده از این خودروها، پلاک آنها را برمی داشتند تا خودرو و مالک آن شناسایی نشود و دردسری بعدا برایش پیش نیاید.
به تدریج این وضعیت به یک هنجار تبدیل شد!تا جایی که هر گاه یک خودروی بی پلاک را در خیابان می دیدید که دارد بسرعت حرکت می کند یا از چراغ قرمز عبور می کند یا در پست های ایست و بازرسی توقف نمی کند و... حدس می زدید که در حال انجام یک ماموریت مهم امنیتی است و باید این استثناء را در شرایط جنگ با تروریسم، برای او قبول کرد و به رسمیت شناخت.
اما!اما قضیه به همین جا منتهی نشد؛ تروریست ها نیز عینا همین کار را کپی کردند. خودروهای بی پلاک با رانندگان ریش دار محمل مناسبی شد برای تردد آسان و بی دردسر آنان در شهر ؛ و تروریست ها براحتی از صحنه ترور می گریختند.به تدریج پست های ایست بازرسی بسیج نسبت به خودروهای بی پلاک حساس شدند و همه را متوقف کردند. در این میان غیر از تروریست هایی که به دام افتادند و نتوانستند از فضای خاکستری و نامعلوم سوءاستفاده کنند، درگیری هایی نیز با نیروهای امنیتی خودی بوجود آمد. نیروهایی که هنوز حاضر نبودند «حاکمیت قانون» را بپذیرند و بی پلاک تردد نکنند.
این تجربه یعنی خودروهای بی پلاک، تجربه خوبی است برای نسل امروز ما، آن روز ابتدا برای افزایش امنیت عمومی یک قانونی را زیرپا گذاشتند و ندیده گرفتند اما همین امر موجب کاهش امنیت عمومی شد.
"دور زدن تحریم ها" نیز چیزی است شبیه به همین خودروی بی پلاک! اگر نفع اندکی به ملت برساند، ضرر هنگفتی را در پی دارد.امروز شفافیت، و ساده سازی قوانین، درمان بسیاری از بیماری های اجتماعی ما نظیر کسب مال حرام (رشوه، رانت خواری، باجگیری، قمار، و ... ) است. اما مقاومت های زیادی در برابر آن صورت می گیرد و حتی برغم وجود قانون ، بازهم درگیری هایی بین نیروهای بظاهر خودی و پست های ایست بازرسی (خبرنگاران و یا نهاد های نظارتی) رخ می دهد و جامعه هنوز به وضعیت ثبات نرسیده است. دور زدن تحریم بهانه مناسبی است برای مقاومت در برابر شفاف سازی ها. تحریم، فضای مناسبی برای حرام خواری در کشور ایجاد کرده که خیلی ها به این راحتی حاضر به از دست دادن چنین فضای مساعدی نیستند.
نادر نوروزشاد
۱۱:۰۸
۱۱:۱۵
۱۲:۲۱
️️️️️️️ هوالباقیمادرم دیده به سویت نگران است هنوزغم نادیدن تو بار گران است هنوزآنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تونام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
با نهایت تاثر و تاسف درگذشت مادری مهربان و فداکار مرحومه مغفوره حاجیه خانم بتول محمودی ( نوروزشاد ) را به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان محترم می رساند.
انشاءالله اهدای نماز لیله الدفن به نیت حاجیه خانم مرحومه بتول محمودی بنت علی اکبر در این شب جمعه، شب رحمت و مغفرت الهی باعث آسایش این مسافر ابدیت گردد.
از طرف خانواده محمودی و نوروزشاد، مجدحکمت، حاج ملاعلی، منزوی و مرشدی️️️️️️️
با نهایت تاثر و تاسف درگذشت مادری مهربان و فداکار مرحومه مغفوره حاجیه خانم بتول محمودی ( نوروزشاد ) را به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان محترم می رساند.
انشاءالله اهدای نماز لیله الدفن به نیت حاجیه خانم مرحومه بتول محمودی بنت علی اکبر در این شب جمعه، شب رحمت و مغفرت الهی باعث آسایش این مسافر ابدیت گردد.
از طرف خانواده محمودی و نوروزشاد، مجدحکمت، حاج ملاعلی، منزوی و مرشدی️️️️️️️
۱۲:۲۲
مهر مادر از جنس مهر خدا است
گرچه فقدان مادر، داغ جاودانی است، اما ابراز لطف و همدردی اقوام و آشنایان، مرهمی است بر دل های بازماندگان.
سپاس فراوان از عزیزانی که:با اعطای صدقات و خیرات،با انجام طواف و نماز و زیارت و تلاوت قرآن کربم،با حضور در مراسم بدرقه پیکر مادر،یا با حضور در مراسم ترحیم و بزرگداشت،یا با ارسال تاج گل و تماس تلفنی و ارسال پیام تسلیت،
با بازماندگان ابراز همدردی و همراهی نمودند.
از خداوند منان و مهربان، جزای خیر و حسن معیشت و بهترین عاقبت را برای همه شما عزیزان خواهانیم.
خانواده نوروزشاد
گرچه فقدان مادر، داغ جاودانی است، اما ابراز لطف و همدردی اقوام و آشنایان، مرهمی است بر دل های بازماندگان.
سپاس فراوان از عزیزانی که:با اعطای صدقات و خیرات،با انجام طواف و نماز و زیارت و تلاوت قرآن کربم،با حضور در مراسم بدرقه پیکر مادر،یا با حضور در مراسم ترحیم و بزرگداشت،یا با ارسال تاج گل و تماس تلفنی و ارسال پیام تسلیت،
با بازماندگان ابراز همدردی و همراهی نمودند.
از خداوند منان و مهربان، جزای خیر و حسن معیشت و بهترین عاقبت را برای همه شما عزیزان خواهانیم.
خانواده نوروزشاد
۱۴:۰۷
حَربٌ لِمَن سالَمَکُم!!
همه ما معنای عجیب و غریب این تیتر انتخابی را میفهمیم و خدا نکند که بعد از عمری پای منبر نشستن (و یا بالای منبر نشستن!) کارمان به جایی به برسد که معیار سِلم و حرب ما با سایر مردم، چیزی غیر از «حسین» و اهل بیت پیامبر علیهم السلام باشد!
یک عمر در زیارتهای مختلف، از جمله زیارت عاشورا خوانده ایم که «انی سلم لمن سالمکم؛ و حرب لمن حاربکم» اما در عمل، سلم و صلحی با محبان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام نداریم و به هر بهانهای با آنها سر جنگ و جدال و ستیز باز میکنیم.
سلیقه های اعتقادی و سیاسی ما تا بدان جا اهمیت مییابد و بزرگ میشود که جای معیارهای اصلی را در روابط اجتماعی میگیرد و نه تنها با کسانی که با اهل بیت پیامبر (ع) سلم و صلح دارند، دشمنی میورزیم، بلکه با شیعیان و محبان آنها نیز رفتار دشمنانه میکنیم!
ترک رحم میکنیم،غیبت میکنیم،سوء ظن به یکدیگر روا میداریم،از ازدواج فرزندانمان با آن سلیقه سیاسی یا اعتقادی جلوگیری میکنیم،در ختم و عروسی و مجالسشان با اکراه شرکت میکنیم،از استخدام آنها برغم شایستگی خودداری میکنیم،با سوءظن و بدبینی به تمام گفتهها و رفتارشان مینگریم،هر تهمتی را درباره آنها براحتی میپذیریم،و .... خلاصه آن که: معیاری با عنوان «سلم لمن سالمکم» در رفتار اجتماعی ما جایی ندارد.
مبادا روز رستاخیز ما را به سبب دشمنی هایی که با دوستان اهل بیت میکردیم، از صف موالیان ایشان خارج کنند!! آنجا کسی حاکم است که توجیهات ما را برای این همه دشمنی و کینه افکنی و تفرقه اندازی و اعتمادزدایی و کمک به شیطان ... نخواهد پذیرفت!
نادر نوروزشاد (این نوشته در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ در کانال تلگرام گاه نوشت منتشر شد).
همه ما معنای عجیب و غریب این تیتر انتخابی را میفهمیم و خدا نکند که بعد از عمری پای منبر نشستن (و یا بالای منبر نشستن!) کارمان به جایی به برسد که معیار سِلم و حرب ما با سایر مردم، چیزی غیر از «حسین» و اهل بیت پیامبر علیهم السلام باشد!
یک عمر در زیارتهای مختلف، از جمله زیارت عاشورا خوانده ایم که «انی سلم لمن سالمکم؛ و حرب لمن حاربکم» اما در عمل، سلم و صلحی با محبان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام نداریم و به هر بهانهای با آنها سر جنگ و جدال و ستیز باز میکنیم.
سلیقه های اعتقادی و سیاسی ما تا بدان جا اهمیت مییابد و بزرگ میشود که جای معیارهای اصلی را در روابط اجتماعی میگیرد و نه تنها با کسانی که با اهل بیت پیامبر (ع) سلم و صلح دارند، دشمنی میورزیم، بلکه با شیعیان و محبان آنها نیز رفتار دشمنانه میکنیم!
ترک رحم میکنیم،غیبت میکنیم،سوء ظن به یکدیگر روا میداریم،از ازدواج فرزندانمان با آن سلیقه سیاسی یا اعتقادی جلوگیری میکنیم،در ختم و عروسی و مجالسشان با اکراه شرکت میکنیم،از استخدام آنها برغم شایستگی خودداری میکنیم،با سوءظن و بدبینی به تمام گفتهها و رفتارشان مینگریم،هر تهمتی را درباره آنها براحتی میپذیریم،و .... خلاصه آن که: معیاری با عنوان «سلم لمن سالمکم» در رفتار اجتماعی ما جایی ندارد.
مبادا روز رستاخیز ما را به سبب دشمنی هایی که با دوستان اهل بیت میکردیم، از صف موالیان ایشان خارج کنند!! آنجا کسی حاکم است که توجیهات ما را برای این همه دشمنی و کینه افکنی و تفرقه اندازی و اعتمادزدایی و کمک به شیطان ... نخواهد پذیرفت!
نادر نوروزشاد (این نوشته در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ در کانال تلگرام گاه نوشت منتشر شد).
۸:۰۷
توپخانه عثمانی و هوش مصنوعی امروز
نادر نوروزشاد
داغ شهادت سیدالشهدای مقاومت باعث شد تا امروز این نوشته را بنویسم. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده است.این خطر وجود دارد که ترورها و حملات هدفمند دشمن بازهم ادامه یابد و ما دوباره تلخی های سال 60 را این بار از سمت دشمن صهیونیستی بچشیم. ما ملت ریشه دار و تاریخ داری هستیم و تاریخ ما پر از شکست ها و برآمدن های مجدد است. شاه اسماعیل اول صفوی در نبرد با عثمانی ها در سال 920 قمری شکست خورد. لشکریان وی دلیر و از جان گذشته بودند و هیچ نیروی نفوذی دشمن نیز فعالیت قابل ملاحظه ای علیه آنان نداشت . آنچه باعث شکست شاه اسماعیل اول شد، وجود 300 عراده توپ بود که ایرانیان نه تنها از داشتن آن محروم بودند بلکه اصلا آن را نمی شناختند و با آن آشنایی نداشتند. قطعا اگر می دانستند که توپ چیست، شیوه جنگ رودررو را انتخاب نمی کردند و از روش دیگری برای نبرد استفاده می کردند که احتمال پیروزی را به رغم وجود توپخانه در سپاه دشمن، برایشان فراهم می ساخت. امروز ما باید بدانیم که هوش مصنوعی چیست و یگان 8200 دقیقا چه می کند؟ تا در تله ای شبیه آنچه شاه اسماعیل اول افتاد نیفتیم. حماس دانست و حمله 7 اکتبر را طوری طراحی کرد که هوش مصنوعی دشمن نتوانست آن را پیش بینی کند و تا امروز که بیش از یک سال از این جنگ پرخسارت می گذرد هنوز یحیی سنوار رهبر حماس زنده است و به جنگ ادامه می دهد.آنچه امروز از ترور جمعی سربازان حزب الله در ماجرای پیجر، و از ترور پیاپی فرماندهان حزب الله شاهدیم، یک جنگ تکنیکی فناورانه است که فراتر از قواعد جنگ معمول است. دشمن (با کمک تمام متحدین خود) موفق شده تا با رصد ماهواره ای بر تمام تحرکات و جابجایی های یک سال اخیر فرماندهان حزب الله مسلط شود. اشخاص را شناسایی کند، مکان های مهم تجمع و زندگی آنها را شناسایی کند و نهایتا در زمانی که اراده کرد، با استفاده از بمب ها و موشکهای قوی و دقیق آمریکایی، و هواپیماهای اف 35 پنهانکار آنها را هدف قرار دهد.سلطه دشمن بر مخابرات (اعم از تلفن ثابت و همراه و نرم افزارهای پیام رسان و پیجر) نیز در این زمینه تسهیل کننده کشف روابط و حرکات حزب الله بود. مجموع این اطلاعات را پس از مدتی (مثلا یک سال) جمع آوری، به هوش مصنوعی دادند تا تعیین کند چه تلفن هایی به کدام فرمانده نزدیک تر است و مثلا با آنکه یکی از فرماندهان هرگز از تلفن استفاده نمی کرد، از تلفن خواهر او پی به جابجایی او بردند و وی را به شهادت رساندند. به این ترتیب، ما باید قدرت ماهواره را در نظارت بر تحرکات و شنود مخابرات درک کنیم و روش های درست تری را برای مبارزه انتخاب کنیم . درست است که دشمن با خریدن نیروهای ضعیف النفس و بی ایمان، برخی از اهداف خود را به اجرا می گذارد اما اصل و اساس سلطه و ابتکار عمل او متکی بر بکارگیری هوش مصنوعی و استفاده از فناوری برتر نظامی است. آنچه دشمن را جسور کرده، عدم شناخت ما نسبت به این توانمندی است. دشمن سعی دارد تا ما همچنان در ابهام باقی بمانیم و برای یافتن نیروی نفوذی به جان همدیگر بیفتیم و او کار خود را به پیش ببرد. قطعا نیروی نفوذی نیز در بین ما هست و شاید یکی از همین تندروهایی که تمام فعالیتش آب به آسیاب دشمن ریختن بوده، نیروی او باشد ؛ اما همه داستان در نیروی نفوذی خلاصه نمی شود. نفودی ها فقط امکان اجرای آسانتر و سریعتر نقشه های دشمن را فراهم می کنند و اغلب نفوذی های سطح پایین نیز در همان عملیات یا پس از آن کشته می شوند. پس دنبال نفوذی گشتن، نوعی سرگرم شدن به حاشیه است. ما با شناخت هوش مصنوعی می توانیم عملیات خود را ( از طراحی و امادگی تا اجرا) به نحو دیگری مدیریت کنیم. هنوز فرصت باقی است اگر بجنبیم.نمونه های دیگری از بکارگیری فناوری پیشرفته توسط دشمن بعثی در جریان جنگ هشت ساله ما رخ داد که شکست نسبی رادار رازیت و شکست قطعی هواپیماهای سوپراتاندارد و موشکهای اگزوسه و تقابل ما در جنگ نفتکش ها، نمونه هایی از آن بود. نمونه هایی که گرچه ما قادر به هماوردی با فناوری های پیشرفت دشمن نبودیم اما بدلیل شناخت صحیح از آن توانستیم آنها را مهار و یا کنترل کنیم.
نادر نوروزشاد
داغ شهادت سیدالشهدای مقاومت باعث شد تا امروز این نوشته را بنویسم. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده است.این خطر وجود دارد که ترورها و حملات هدفمند دشمن بازهم ادامه یابد و ما دوباره تلخی های سال 60 را این بار از سمت دشمن صهیونیستی بچشیم. ما ملت ریشه دار و تاریخ داری هستیم و تاریخ ما پر از شکست ها و برآمدن های مجدد است. شاه اسماعیل اول صفوی در نبرد با عثمانی ها در سال 920 قمری شکست خورد. لشکریان وی دلیر و از جان گذشته بودند و هیچ نیروی نفوذی دشمن نیز فعالیت قابل ملاحظه ای علیه آنان نداشت . آنچه باعث شکست شاه اسماعیل اول شد، وجود 300 عراده توپ بود که ایرانیان نه تنها از داشتن آن محروم بودند بلکه اصلا آن را نمی شناختند و با آن آشنایی نداشتند. قطعا اگر می دانستند که توپ چیست، شیوه جنگ رودررو را انتخاب نمی کردند و از روش دیگری برای نبرد استفاده می کردند که احتمال پیروزی را به رغم وجود توپخانه در سپاه دشمن، برایشان فراهم می ساخت. امروز ما باید بدانیم که هوش مصنوعی چیست و یگان 8200 دقیقا چه می کند؟ تا در تله ای شبیه آنچه شاه اسماعیل اول افتاد نیفتیم. حماس دانست و حمله 7 اکتبر را طوری طراحی کرد که هوش مصنوعی دشمن نتوانست آن را پیش بینی کند و تا امروز که بیش از یک سال از این جنگ پرخسارت می گذرد هنوز یحیی سنوار رهبر حماس زنده است و به جنگ ادامه می دهد.آنچه امروز از ترور جمعی سربازان حزب الله در ماجرای پیجر، و از ترور پیاپی فرماندهان حزب الله شاهدیم، یک جنگ تکنیکی فناورانه است که فراتر از قواعد جنگ معمول است. دشمن (با کمک تمام متحدین خود) موفق شده تا با رصد ماهواره ای بر تمام تحرکات و جابجایی های یک سال اخیر فرماندهان حزب الله مسلط شود. اشخاص را شناسایی کند، مکان های مهم تجمع و زندگی آنها را شناسایی کند و نهایتا در زمانی که اراده کرد، با استفاده از بمب ها و موشکهای قوی و دقیق آمریکایی، و هواپیماهای اف 35 پنهانکار آنها را هدف قرار دهد.سلطه دشمن بر مخابرات (اعم از تلفن ثابت و همراه و نرم افزارهای پیام رسان و پیجر) نیز در این زمینه تسهیل کننده کشف روابط و حرکات حزب الله بود. مجموع این اطلاعات را پس از مدتی (مثلا یک سال) جمع آوری، به هوش مصنوعی دادند تا تعیین کند چه تلفن هایی به کدام فرمانده نزدیک تر است و مثلا با آنکه یکی از فرماندهان هرگز از تلفن استفاده نمی کرد، از تلفن خواهر او پی به جابجایی او بردند و وی را به شهادت رساندند. به این ترتیب، ما باید قدرت ماهواره را در نظارت بر تحرکات و شنود مخابرات درک کنیم و روش های درست تری را برای مبارزه انتخاب کنیم . درست است که دشمن با خریدن نیروهای ضعیف النفس و بی ایمان، برخی از اهداف خود را به اجرا می گذارد اما اصل و اساس سلطه و ابتکار عمل او متکی بر بکارگیری هوش مصنوعی و استفاده از فناوری برتر نظامی است. آنچه دشمن را جسور کرده، عدم شناخت ما نسبت به این توانمندی است. دشمن سعی دارد تا ما همچنان در ابهام باقی بمانیم و برای یافتن نیروی نفوذی به جان همدیگر بیفتیم و او کار خود را به پیش ببرد. قطعا نیروی نفوذی نیز در بین ما هست و شاید یکی از همین تندروهایی که تمام فعالیتش آب به آسیاب دشمن ریختن بوده، نیروی او باشد ؛ اما همه داستان در نیروی نفوذی خلاصه نمی شود. نفودی ها فقط امکان اجرای آسانتر و سریعتر نقشه های دشمن را فراهم می کنند و اغلب نفوذی های سطح پایین نیز در همان عملیات یا پس از آن کشته می شوند. پس دنبال نفوذی گشتن، نوعی سرگرم شدن به حاشیه است. ما با شناخت هوش مصنوعی می توانیم عملیات خود را ( از طراحی و امادگی تا اجرا) به نحو دیگری مدیریت کنیم. هنوز فرصت باقی است اگر بجنبیم.نمونه های دیگری از بکارگیری فناوری پیشرفته توسط دشمن بعثی در جریان جنگ هشت ساله ما رخ داد که شکست نسبی رادار رازیت و شکست قطعی هواپیماهای سوپراتاندارد و موشکهای اگزوسه و تقابل ما در جنگ نفتکش ها، نمونه هایی از آن بود. نمونه هایی که گرچه ما قادر به هماوردی با فناوری های پیشرفت دشمن نبودیم اما بدلیل شناخت صحیح از آن توانستیم آنها را مهار و یا کنترل کنیم.
۱۶:۳۰
هوش مصنوعی فقط چت GPT نیست!
نادر نوروزشاد
نوشته اخیر من با عنوان "توپخانه عثمانی و هوش مصنوعی امروز" با بازخوردهای مثبت و منفی متعددی روبرو شد. جا دارد از همه دوستانی که با بازخورد منفی خود موجب گسترش بحث و ادای توضیح بیشتر را فراهم آوردند تشکر کنم.
در بین بازخوردهای منفی، یک نکته بیشتر جلب توجه می کرد و آن این که برخی مخالفان تصور میکردند که منظور از هوش مصنوعی، استفاده از چت GPT (یا همانند آن) است و مثلا ما مدعی شده ایم همان طور که استفاده از پیام رسان واتساپ یا شبکه ایکس، نقش جاسوسی برای دشمن ایفا می کنند، این چت هم جاسوس است!
این برداشت، دقیقا صحت مدعای مرا اثبات کرد و معلوم شد که واقعا ما (به طور عموم عرض می کنم که خودم هم مشمول این "ما" بشوم) هوش مصنوعی را نمی فهمیم.
ابتدا برای خالی شدن ذهن خوانندگان از این برداشت ناصواب عرض کنم، هنوز فکت یا احتمالی مبنی بر جاسوس بودن چت GPT بدست نیامده است و البته در دنیای جدید هیچ چیزی بعید نیست.
هوش مصنوعی (Artificial intelligence) که به اختصار (Ai) نامیده می شود، مبتنی بر الگوریتم های تشخیص و تحلیلی است که به ماشین آموزش داده می شود (آموزش اولیه) تا بر اساس دریافت داده ها از منابع گوناگون بویژه ابَرداده ها به تحلیل و تشخیص بپردازد (آموزش دوم برای تحلیل داده ها) و مبتنی بر بازخورد کاربران، الگوریتم اولیه و ثانویه خود را اصلاح و تکمیل کند (آموزش سوم) کاربرد تجاری یا عمومی آن در چهره شناسی و پلاک خوانی و تبدیل تصویر به متن (OCR) و مانند آن، سالهای زیادی است که در دسترس عموم قرار دارد. شناسایی رهبران تظاهرات ها بر اساس معادلات ریاضی (کاربرد در عملیات) نیز در اختیار نیروهای پلیس قرار گرفته است. این سطح از فناوری در ماجرای ترور شهید فخری زاده بکار گرفته شد. ابتدا خودروی وی شناسایی شد. سپس چهره او شناسایی شد. سپس سرعت و جهت حرکت خودرو تحلیل شد و مسلسل بر اساس محاسبات دقیق نقطه خاصی را هدف قرار داد تا شخص مورد نظر ترور شود. همچنین اصلاح و تکمیل عملیات نیز به دستگاه آموزش داده شد و نهایتا پس از اتمام ماموریت فیوز خودکشی بکار افتاد. نیروی انسانی در این ماجرا فقط در حد نصب و جای گذاری تجهیزات دخیل بود و حتی ادعای صدور فرمان شلیک از داخل اتاق عملیات نیز برای ردگم کردن صورت گرفت. آنها فقط با کمک دوربین های زمینی نصب شده، شاهد نتیجه عملیات بودند.
اما هوش مصنوعی نظامی، بر اساس الگوریتم آموزش اولیه و الگوریتم تزریق راهبرد (آموزش دوم)، ابرداده های ماهواره ای و مخابراتی و غیر آن را تحلیل و بررسی می کند و با تعیین خودی و دشمن، پیشنهادهایی را برای اجرای یک تاکتیک (یا مجموعه پی درپی تاکتیک ها) ارائه می دهد. در حقیقت یک نوع "بازی جنگ" ماشینی و پیشرفته است که می توان به طور مکرر جای خودی و دشمن را تغییر داد تا رفتار طرف مقابل را نیز پیش بینی کرد.
روشن است که هر چه الگوریتم قوی تر باشد، داده ها بیشتر و دقیقتر باشند، وسرعت پردازش زیادتر باشد، موفقیت بیشتری حاصل خواهد شد. دانشمندان هوش مصنوعی کارشان طراحی الگوریتم های قوی ای است که مشابه با واقعیت باشد. سپس دستیاران آنها، محدوده استفاده از بانک های اطلاعاتی (ابَر داده ها) را تعیین می کنند و به ماشین آموزش می دهند که چگونه اشکالات خود را برطرف کند. اکنون سطح سوم یعنی کاربران می توانند از این فرآورده در جهت تصمیم گیری های خود کمک بگیرند.
از آنجا که فرماندهان سنتی قدرت فهم قابلیت های هوش مصنوعی را ندارند، یگان خاصی در ارتش اسرائیل شکل گرفت تا نیروهای جوان و آشنا با این دانش، محصولات و فرآورده های این هوش مصنوعی را در اختیار فرماندهان سنتی قرار دهند. این روش که احتمالا در ابتدا نتایج مسخره و پر خطایی داشته است به تدریج جای خود را در ارتش اشغالگر باز کرده تا جایی که اعتیاد (و اعتماد) فرماندهان به محصولات آن منجر به وقوع ماجرای هفتم اکتبر شد. گمان من بر این است که پس از آن اصلاحاتی در الگوریتم، و جایگاه بکارگیری آن صورت گرفته تا امروز که شناسایی فرماندهان سطوح مختلف حزب الله و مکان حضور آنان به این یگان واسپاری شده است. احتمال می دهم که این یگان با بهره گیری از تجمع اطلاعات ماهواره ای یک سال گذشته، و تلفیق آن با رصد مخابراتی تعدادی از فرماندهان را شناسایی کرد و سپس برای تکمیل شناسایی سران حزب الله از بحران ناشی از انفجار پیجر استفاده نمود. بحرانی که منجر به حضور و یا ارتباط بیشتر سران حزب الله گردید و زمینه شناسایی شدن اشخاص و مکان های آنها را فراهم ساخت.
نادر نوروزشاد
نوشته اخیر من با عنوان "توپخانه عثمانی و هوش مصنوعی امروز" با بازخوردهای مثبت و منفی متعددی روبرو شد. جا دارد از همه دوستانی که با بازخورد منفی خود موجب گسترش بحث و ادای توضیح بیشتر را فراهم آوردند تشکر کنم.
در بین بازخوردهای منفی، یک نکته بیشتر جلب توجه می کرد و آن این که برخی مخالفان تصور میکردند که منظور از هوش مصنوعی، استفاده از چت GPT (یا همانند آن) است و مثلا ما مدعی شده ایم همان طور که استفاده از پیام رسان واتساپ یا شبکه ایکس، نقش جاسوسی برای دشمن ایفا می کنند، این چت هم جاسوس است!
این برداشت، دقیقا صحت مدعای مرا اثبات کرد و معلوم شد که واقعا ما (به طور عموم عرض می کنم که خودم هم مشمول این "ما" بشوم) هوش مصنوعی را نمی فهمیم.
ابتدا برای خالی شدن ذهن خوانندگان از این برداشت ناصواب عرض کنم، هنوز فکت یا احتمالی مبنی بر جاسوس بودن چت GPT بدست نیامده است و البته در دنیای جدید هیچ چیزی بعید نیست.
هوش مصنوعی (Artificial intelligence) که به اختصار (Ai) نامیده می شود، مبتنی بر الگوریتم های تشخیص و تحلیلی است که به ماشین آموزش داده می شود (آموزش اولیه) تا بر اساس دریافت داده ها از منابع گوناگون بویژه ابَرداده ها به تحلیل و تشخیص بپردازد (آموزش دوم برای تحلیل داده ها) و مبتنی بر بازخورد کاربران، الگوریتم اولیه و ثانویه خود را اصلاح و تکمیل کند (آموزش سوم) کاربرد تجاری یا عمومی آن در چهره شناسی و پلاک خوانی و تبدیل تصویر به متن (OCR) و مانند آن، سالهای زیادی است که در دسترس عموم قرار دارد. شناسایی رهبران تظاهرات ها بر اساس معادلات ریاضی (کاربرد در عملیات) نیز در اختیار نیروهای پلیس قرار گرفته است. این سطح از فناوری در ماجرای ترور شهید فخری زاده بکار گرفته شد. ابتدا خودروی وی شناسایی شد. سپس چهره او شناسایی شد. سپس سرعت و جهت حرکت خودرو تحلیل شد و مسلسل بر اساس محاسبات دقیق نقطه خاصی را هدف قرار داد تا شخص مورد نظر ترور شود. همچنین اصلاح و تکمیل عملیات نیز به دستگاه آموزش داده شد و نهایتا پس از اتمام ماموریت فیوز خودکشی بکار افتاد. نیروی انسانی در این ماجرا فقط در حد نصب و جای گذاری تجهیزات دخیل بود و حتی ادعای صدور فرمان شلیک از داخل اتاق عملیات نیز برای ردگم کردن صورت گرفت. آنها فقط با کمک دوربین های زمینی نصب شده، شاهد نتیجه عملیات بودند.
اما هوش مصنوعی نظامی، بر اساس الگوریتم آموزش اولیه و الگوریتم تزریق راهبرد (آموزش دوم)، ابرداده های ماهواره ای و مخابراتی و غیر آن را تحلیل و بررسی می کند و با تعیین خودی و دشمن، پیشنهادهایی را برای اجرای یک تاکتیک (یا مجموعه پی درپی تاکتیک ها) ارائه می دهد. در حقیقت یک نوع "بازی جنگ" ماشینی و پیشرفته است که می توان به طور مکرر جای خودی و دشمن را تغییر داد تا رفتار طرف مقابل را نیز پیش بینی کرد.
روشن است که هر چه الگوریتم قوی تر باشد، داده ها بیشتر و دقیقتر باشند، وسرعت پردازش زیادتر باشد، موفقیت بیشتری حاصل خواهد شد. دانشمندان هوش مصنوعی کارشان طراحی الگوریتم های قوی ای است که مشابه با واقعیت باشد. سپس دستیاران آنها، محدوده استفاده از بانک های اطلاعاتی (ابَر داده ها) را تعیین می کنند و به ماشین آموزش می دهند که چگونه اشکالات خود را برطرف کند. اکنون سطح سوم یعنی کاربران می توانند از این فرآورده در جهت تصمیم گیری های خود کمک بگیرند.
از آنجا که فرماندهان سنتی قدرت فهم قابلیت های هوش مصنوعی را ندارند، یگان خاصی در ارتش اسرائیل شکل گرفت تا نیروهای جوان و آشنا با این دانش، محصولات و فرآورده های این هوش مصنوعی را در اختیار فرماندهان سنتی قرار دهند. این روش که احتمالا در ابتدا نتایج مسخره و پر خطایی داشته است به تدریج جای خود را در ارتش اشغالگر باز کرده تا جایی که اعتیاد (و اعتماد) فرماندهان به محصولات آن منجر به وقوع ماجرای هفتم اکتبر شد. گمان من بر این است که پس از آن اصلاحاتی در الگوریتم، و جایگاه بکارگیری آن صورت گرفته تا امروز که شناسایی فرماندهان سطوح مختلف حزب الله و مکان حضور آنان به این یگان واسپاری شده است. احتمال می دهم که این یگان با بهره گیری از تجمع اطلاعات ماهواره ای یک سال گذشته، و تلفیق آن با رصد مخابراتی تعدادی از فرماندهان را شناسایی کرد و سپس برای تکمیل شناسایی سران حزب الله از بحران ناشی از انفجار پیجر استفاده نمود. بحرانی که منجر به حضور و یا ارتباط بیشتر سران حزب الله گردید و زمینه شناسایی شدن اشخاص و مکان های آنها را فراهم ساخت.
۶:۳۱
۱۴:۳۵
۱۴:۳۸
این انصاف نیست که همیشه بدی های خودمان ببینیم و هیچ خوبی از خودمان را نگوئیم، تا جایی که گاه امر بر بعضی مشتبه شود و خود را در صف قاتل جنایتکار صهیونیست قرار دهند.و این هم انصاف نیست که همیشه خوبی های خودمان را ببینیم و هیچ بدی از خودمان را نگوئیم (ولو در نزد خودی ها، برای آسیب شناسی و رفع مشکل)، تا جایی که امر بر بعضی مشتبه شود که هر کس انتقاد می کند لابد در صف دشمنان قرار دارد!
نه تقدیس بی جا؛ و نه تنجیس بیجا!
نه تقدیس بی جا؛ و نه تنجیس بیجا!
۱۵:۲۶
پت شاپ!
مرحوم مادرم این اواخر، خیلی کم از خانه بیرون می آمد. یک بار که برای رفتن به بیمارستان سوار ماشین من شده بود چشمش به تابلوی مغازه ای خورد و گفت:
- نادر! روی تابلوی این مغازه یک چیزی نوشته نمی توانم بخوانم. پت شاپ ! یعنی چی؟!
نمی دانستم جواب او را چه بدهم؟ و چگونه بدهم؟
مادرم با همان حقوق وظیفه بگیری اش روزگار می گذراند. کم می خورد و کم می پوشید و کم خرج می کرد و از حقوقش چیزی می ماند. به محرومان کمک می کرد. به یتمیمان کمک می کرد. به سیلزده ها، زلزله زده ها، جنگزده ها، اسرائیل زده ها ووو.. کمک می کرد. اتلاف و اسراف نمی کرد. حتی چند دانه برنج ته بشقابش را برای کبوترها می ریخت . استخوان های خورش را برای سگ های روستایی کنار می گذاشت. از سوار شدن به تاکسی تلفنی یا گرفتن خدمتکار خانگی خجالت می کشید و می خواست مثل مردم عادی زندگی کند. با این وصف، همیشه احساس بدهکاری به مردم و محرومان داشت.برای همین هم باورش نمی شد که عده ای میلیونها تومان درآمد ماهانه خود را خرج حیوانی کنند که برایشان خوش رقصی کند. و مثل نوکر و کلفت در خدمت آن سگ و گربه باشند. مغازه پت شاپ برایش قابل فهم نبود! وقتی کمی توضیح دادم با تعجب فراوان پرسید: - یعنی اینها می روند برای سگ و گربه شان این همه خرج می کنند؟!! گفتم: بله! نه تنها پول خرج می کنند بلکه نوکری و خدمتکاری آن را هم می کنند و البته ما را بخاطر هزینه کردن برای زیارت، ساخت اماکن عمومی و کمک به محرومان مسخره هم می کنند!
مرحوم مادرم این اواخر، خیلی کم از خانه بیرون می آمد. یک بار که برای رفتن به بیمارستان سوار ماشین من شده بود چشمش به تابلوی مغازه ای خورد و گفت:
- نادر! روی تابلوی این مغازه یک چیزی نوشته نمی توانم بخوانم. پت شاپ ! یعنی چی؟!
نمی دانستم جواب او را چه بدهم؟ و چگونه بدهم؟
مادرم با همان حقوق وظیفه بگیری اش روزگار می گذراند. کم می خورد و کم می پوشید و کم خرج می کرد و از حقوقش چیزی می ماند. به محرومان کمک می کرد. به یتمیمان کمک می کرد. به سیلزده ها، زلزله زده ها، جنگزده ها، اسرائیل زده ها ووو.. کمک می کرد. اتلاف و اسراف نمی کرد. حتی چند دانه برنج ته بشقابش را برای کبوترها می ریخت . استخوان های خورش را برای سگ های روستایی کنار می گذاشت. از سوار شدن به تاکسی تلفنی یا گرفتن خدمتکار خانگی خجالت می کشید و می خواست مثل مردم عادی زندگی کند. با این وصف، همیشه احساس بدهکاری به مردم و محرومان داشت.برای همین هم باورش نمی شد که عده ای میلیونها تومان درآمد ماهانه خود را خرج حیوانی کنند که برایشان خوش رقصی کند. و مثل نوکر و کلفت در خدمت آن سگ و گربه باشند. مغازه پت شاپ برایش قابل فهم نبود! وقتی کمی توضیح دادم با تعجب فراوان پرسید: - یعنی اینها می روند برای سگ و گربه شان این همه خرج می کنند؟!! گفتم: بله! نه تنها پول خرج می کنند بلکه نوکری و خدمتکاری آن را هم می کنند و البته ما را بخاطر هزینه کردن برای زیارت، ساخت اماکن عمومی و کمک به محرومان مسخره هم می کنند!
۱۹:۲۷
مردی بر بستر احتضار همسایه می گریست. او را پرسیدند: برچه می گریی؟گفت: همسایه ای است محترم و دوست داشتنی که از شدت گرسنگی دارد جان می دهد.گفتند: برگرسنه گریه نمی کنند، او را نانی ده تا نمیرد!گفت: نان نمی دهم؛ ولی تا دلت بخواهد حاضرم بر او بگریم!
(این حکایت، امروز شما را به یاد چه ماجرایی می اندازد؟!)
(این حکایت، امروز شما را به یاد چه ماجرایی می اندازد؟!)
۹:۲۱
یادداشت های نادر نوروزشاد
توپخانه عثمانی و هوش مصنوعی امروز نادر نوروزشاد داغ شهادت سیدالشهدای مقاومت باعث شد تا امروز این نوشته را بنویسم. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده است. این خطر وجود دارد که ترورها و حملات هدفمند دشمن بازهم ادامه یابد و ما دوباره تلخی های سال 60 را این بار از سمت دشمن صهیونیستی بچشیم. ما ملت ریشه دار و تاریخ داری هستیم و تاریخ ما پر از شکست ها و برآمدن های مجدد است. شاه اسماعیل اول صفوی در نبرد با عثمانی ها در سال 920 قمری شکست خورد. لشکریان وی دلیر و از جان گذشته بودند و هیچ نیروی نفوذی دشمن نیز فعالیت قابل ملاحظه ای علیه آنان نداشت . آنچه باعث شکست شاه اسماعیل اول شد، وجود 300 عراده توپ بود که ایرانیان نه تنها از داشتن آن محروم بودند بلکه اصلا آن را نمی شناختند و با آن آشنایی نداشتند. قطعا اگر می دانستند که توپ چیست، شیوه جنگ رودررو را انتخاب نمی کردند و از روش دیگری برای نبرد استفاده می کردند که احتمال پیروزی را به رغم وجود توپخانه در سپاه دشمن، برایشان فراهم می ساخت. امروز ما باید بدانیم که هوش مصنوعی چیست و یگان 8200 دقیقا چه می کند؟ تا در تله ای شبیه آنچه شاه اسماعیل اول افتاد نیفتیم. حماس دانست و حمله 7 اکتبر را طوری طراحی کرد که هوش مصنوعی دشمن نتوانست آن را پیش بینی کند و تا امروز که بیش از یک سال از این جنگ پرخسارت می گذرد هنوز یحیی سنوار رهبر حماس زنده است و به جنگ ادامه می دهد. آنچه امروز از ترور جمعی سربازان حزب الله در ماجرای پیجر، و از ترور پیاپی فرماندهان حزب الله شاهدیم، یک جنگ تکنیکی فناورانه است که فراتر از قواعد جنگ معمول است. دشمن (با کمک تمام متحدین خود) موفق شده تا با رصد ماهواره ای بر تمام تحرکات و جابجایی های یک سال اخیر فرماندهان حزب الله مسلط شود. اشخاص را شناسایی کند، مکان های مهم تجمع و زندگی آنها را شناسایی کند و نهایتا در زمانی که اراده کرد، با استفاده از بمب ها و موشکهای قوی و دقیق آمریکایی، و هواپیماهای اف 35 پنهانکار آنها را هدف قرار دهد. سلطه دشمن بر مخابرات (اعم از تلفن ثابت و همراه و نرم افزارهای پیام رسان و پیجر) نیز در این زمینه تسهیل کننده کشف روابط و حرکات حزب الله بود. مجموع این اطلاعات را پس از مدتی (مثلا یک سال) جمع آوری، به هوش مصنوعی دادند تا تعیین کند چه تلفن هایی به کدام فرمانده نزدیک تر است و مثلا با آنکه یکی از فرماندهان هرگز از تلفن استفاده نمی کرد، از تلفن خواهر او پی به جابجایی او بردند و وی را به شهادت رساندند. به این ترتیب، ما باید قدرت ماهواره را در نظارت بر تحرکات و شنود مخابرات درک کنیم و روش های درست تری را برای مبارزه انتخاب کنیم . درست است که دشمن با خریدن نیروهای ضعیف النفس و بی ایمان، برخی از اهداف خود را به اجرا می گذارد اما اصل و اساس سلطه و ابتکار عمل او متکی بر بکارگیری هوش مصنوعی و استفاده از فناوری برتر نظامی است. آنچه دشمن را جسور کرده، عدم شناخت ما نسبت به این توانمندی است. دشمن سعی دارد تا ما همچنان در ابهام باقی بمانیم و برای یافتن نیروی نفوذی به جان همدیگر بیفتیم و او کار خود را به پیش ببرد. قطعا نیروی نفوذی نیز در بین ما هست و شاید یکی از همین تندروهایی که تمام فعالیتش آب به آسیاب دشمن ریختن بوده، نیروی او باشد ؛ اما همه داستان در نیروی نفوذی خلاصه نمی شود. نفودی ها فقط امکان اجرای آسانتر و سریعتر نقشه های دشمن را فراهم می کنند و اغلب نفوذی های سطح پایین نیز در همان عملیات یا پس از آن کشته می شوند. پس دنبال نفوذی گشتن، نوعی سرگرم شدن به حاشیه است. ما با شناخت هوش مصنوعی می توانیم عملیات خود را ( از طراحی و امادگی تا اجرا) به نحو دیگری مدیریت کنیم. هنوز فرصت باقی است اگر بجنبیم. نمونه های دیگری از بکارگیری فناوری پیشرفته توسط دشمن بعثی در جریان جنگ هشت ساله ما رخ داد که شکست نسبی رادار رازیت و شکست قطعی هواپیماهای سوپراتاندارد و موشکهای اگزوسه و تقابل ما در جنگ نفتکش ها، نمونه هایی از آن بود. نمونه هایی که گرچه ما قادر به هماوردی با فناوری های پیشرفت دشمن نبودیم اما بدلیل شناخت صحیح از آن توانستیم آنها را مهار و یا کنترل کنیم.
امشب آقای اسداللهی در شبکه خبر توضیحات مبسوط و مفصلی درباره بکارگیری هوش مصنوعی در جنگ از سوی دشمن صهیونیستی ارائه کرد.شاید ساعت ۶ فردا صبح تکرارش را بگذارد.یا در تلویبیون پیدایش کنید.
۱۸:۲۷