بازارسال شده از sadrzadeh
هستند چیست؟در تاریخ انقلاب خودمان هم گروههای تروریستی مختلفی داشتیم؛ هم جنایت منافقین و هم مارکسیتها را دیدهایم ولی شاید مارکسیستها به اندازۀ منافقین سازمان مجاهدین خلق که نماز هم میخواندند، جنایتکارانه آدم نکشتند!امروز هم در سوریه، تروریستهایی که به ظاهر مسلمان هستند، آنقدر وحشیانه آدم میکشند که بیسابقه است؛ از کافران و ملحدان کمتر چنین قساوتها و جنایتهایی میبینیم. دلیل این وحشیگری از سوی کسانی که اهل نماز و دیانت هستند چیست؟ برخی از این تروریستهای سوریه آنقدر متشرّع هستند که اگر مفتی آنها به جهاد نکاح فتوا نداده بود، هرگز حاضر نمیشدند عمل منافی عفت انجام دهند. ولی با وجود این تشرّع، ببینید چقدر راحت آدمهای بیگناه را میکشند!خوارج مذهبیترین گروهی که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و شکم زن حامله را دریدندآیا اینها نشان نمیدهد کسی که یک مقدار مذهبی شد و اهل دین و دیانت شد ولی مبارزه با هوای نفس نکرد، خیلی وحشی میشود؟ شواهد تاریخی نشان میدهد اولین جنایت تاریخ، یعنی قتل هابیل توسط قابیل از همین نوع بوده و بزرگترین جنایت تاریخ در کربلا هم از این نوع بوده است. وحشیگریهای امروز در سوریه و جاهای دیگر نیز از همین نوع است. خوارج مذهبیترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آنقدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعهای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آنوقت همین خوارج مردی به نام عبدالله بن خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند. چطور یک انسان به چنین وحشیگری و جنایتی دست میزند؟ آیا این عادی است؟! هیچ کدام از اینها تصادفی نیست بلکه نشاندهندۀ یک واقعیت مهم است و از برخی قواعد عالم هستی حکایت میکند. همۀ اینها به ما میگوید که اگر یک آدم به ظاهر مذهبی و متشرع، مبارزه با نفس نکند و مطیع هوای نفسش باشد، میتواند از آدم کافر و ملحدی که همیشه مطیع هوای نفسش است، وحشیتر بشود؛ از این آدم مذهبی ممکن است جنایتهایی سر بزند که از کافران و ملحدان هم سر نمیزند!گاهی اوقات از آدمی که ادعای دین و ایمان ندارد، انصافی دیده میشود که از آدمی که ادعای دین و ایمان دارد ولی مطیع هوای نفس خودش است، این انصاف را نمیبینیم. این آدم مدعیِ دیانت، جنایتها و خیانتهایی مرتکب میشود که حدّ و حساب ندارد. اینطور نیست که حتماً جنایتکار بودن این مذهبیها را در آدمکشی ببینیم، بلکه هر کسی در هر عرصهای که هست به نوعی رذالت خود را نشان میدهد. مثلاً گاهی یک عنصری در عرصۀ رسانه میبینید که بچه مذهبی بوده ولی چون مطیع هوای نفسش است دروغهایی حاضر است ببندد و تخریبهایی حاضر است بکند که یک آدم ملحد حاضر نیست چنین کارهایی انجام دهد. یعنی یک آدم ملحد حاضر نبود کسی را اینطور تخریب کند. یک آدم مذهبی و نمازخوان که مطیع هوای نفس باشد، گاهی در رذالت غوغا میکند و کارهای زشتی انجام میدهد که از یک کافر ملحد هم برنمیآید. بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند. بچهمذهبیای که مطیع هوای نفسش باشد، تبعیت خودش از هوای نفس را توجیه میکند. مثلاً اگر با شوهرش دعوا کند، شوهرش را تکفیر میکند و او را به لجن میکشد. یا آقای مذهبی اگر با خانمش دعوا کند، او را تکفیر میکند و به لجن میکشد و همۀ هواپرستیهای خود را پشت سر توجیهاتش مخفی میکند. ابلیس هم روز اول همین کار را کرد. ابلیس در توجیه سجده نکردنش گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک آفریدهای.
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار کردن از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند. مبارزه با هوای نفس اصلش برای ما مؤمنین و نمازخوانها است نه برای کافران. جهاد با نفس برای کسانی نیست که در اروپا و کشورهای دیگر هستند و از دین و ایمان چیزی نشنیدهاند. اگرچه آنها هم اگر مبارزه با نفس کنند سود میبرند.
مبارزه با نفس برای اصلاح کافران نیست، برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند. برای اینهایی که تعصبهای دینی قوی دارند ولی امروز دارند بچه سر میبرند، آدمها را زنده میسوزانند و جنایتهای وحشتناک انجام میدهند. وقتی هم دستگیرشان میکنند میگویند: «زود باشید
بچهمذهبیها مواظب باشند برای فرار کردن از مبارزه با نفس، پشت دینداری خود پنهان نشوند. مبارزه با هوای نفس اصلش برای ما مؤمنین و نمازخوانها است نه برای کافران. جهاد با نفس برای کسانی نیست که در اروپا و کشورهای دیگر هستند و از دین و ایمان چیزی نشنیدهاند. اگرچه آنها هم اگر مبارزه با نفس کنند سود میبرند.
مبارزه با نفس برای اصلاح کافران نیست، برای این است که کسانی مثل تروریستهای سوریه درست نشوند. برای اینهایی که تعصبهای دینی قوی دارند ولی امروز دارند بچه سر میبرند، آدمها را زنده میسوزانند و جنایتهای وحشتناک انجام میدهند. وقتی هم دستگیرشان میکنند میگویند: «زود باشید
۱۵:۲۲
بازارسال شده از sadrzadeh
مرا بکشید تا به ملاقات پیامبر(ص) بروم!»تصور نکنید این افراد تنها دچار سوء تفاهم شدهاند یا اشتباه به عرضِ آنها رساندهاند! مگر یک آدم چقدر میتواند اشتباه کند؟ بالاخره هر آدمی عقل و شعور دارد و تا این حدّ نمیتواند دچار اشتباه بشود و از روی نفهمی جنایت کند. بالاخره انسان وجدان و فطرت دارد. پس مسأله صرف یک برداشت اشتباه نیست. اگر نفس انسان پشت سر عبادتش بزرگ شود، یک جایی که فرصت پیدا کند جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهندوقتی یک آدم مومن و مذهبی، به هوای نفس خود رسیدگی نکرد و نفس خود را رصد نکرد (به نقایص نفس خود رسیدگی نکرد) نفس امارهاش بزرگ میشود و چون پشت سر عبادت قرار میگیرد، دیده نمیشود. یعنی نفسش پشت سر عبادت بزرگ میشود. لذا یک جایی که فرصت پیدا کند، جنایتی میکند که آدمهای معمولی انجام نمیدهند. اغلب آدمهای متدین که خطاها و اشتباهات بزرگ میکنند، به خاطر نفسانیت آنهاست که آنها را به اشتباه میاندازد. اغلب آدمهایی که جاهل و نادان هستند، تبعیت از هوای نفس، آنها را به اینجا رسانده و اگر تبعیت از هوای نفس نکرده بودند به این جهالت نمیرسیدند. گویا مؤمنِ هوای نفس پرست، تا قبل از ظهور نباید باقی بماندهمۀ ما در موضوع تبعیت از هوای نفس امتحان خواهیم شد. گویا مؤمنِ هوای نفس پرست تا قبل از ظهور نباید باقی بماند و باید غربال شود و به حسابش رسیده شود. از خدا میخواهیم هوای نفس را از دلِ ایمانی ما خارج کند و هوای نفس ما را پشت سر ایمان ما متورم و پنهان و جنایتکار نگه ندارد. تنها جایی که میشود بر این نفس ذلیل کننده و ذلیل شده غلبه کرد، درِ خانۀ اباعبدالله(ع) و کنار گودی قتلگاه است ...
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_مصطفی_چگینی#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_مصطفی_چگینی#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
۱۵:۲۲
سلام دوستان
نیمروز بخیر
#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
نیمروز بخیر
#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
۸:۵۳
بازارسال شده از نشاط مادرانه
۸:۵۶
┄┅═✧﷽✧═┅┄
قدم دوم داشتن بنای مبارزه با هوای نفس است.
همچنانکه قبلا گفته شد، قدم اول در مبارزه با نفس این است که ما نگرشی منفی نسبت به نفس پیدا کنیم. پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: «بدترین دشمن تو نفس توست که بین دو پهلوی تو قرار دارد. اهلبیت (ع) خواستهاند که ما نسبت به نفس خود چنین موضعی داشته باشیم. البته باور این مسأله دشوار است. برای باور کردن دشمن بودنِ نفس میتوان از تلقین، تفکر و تذکر استفاده کرد. در روح انسان تمایلاتی وجود دارد که معمولاً با تعبیر «نفس» و یا «هوای نفس» از آن یاد میکنند و میتواند عامل جهنّم ما بشود. در روح انسان هم مانند جسم انسان، سموم و آلودگیهایی هستند که باید آنها را دفع و دفن کرد.
قدم اول، تنفر از نفس است. به علاوۀ اینکه نفس، دشمن هم هست. یعنی نفس هم «زشت» است و هم «خطرناک». هم هلاککننده است و هم قبیح و کثیف است. در قدم اول باید نگرش درستی به نفس پیدا کرد؛ البته اینکه با این دشمن، دشمن شویم کار سختی است. این دشمن، دشمنِ پستی است و آنقدر که این دشمن درونی، انسان را به لجن میکشد، دشمن بیرونی نمیتواند انسان را به لجن بکشد.
اگر نفس خود را دشمن خودت بدانی، از اسیر شدن در دست این دشمن خطرناک میترسی. اسیر نفس شدن، خیلی قبیح است. اولیاء خدا هم مراقب بودند که مبادا اسیر نفس شوند. اگر باور کنیم نفسِ ما دشمن ماست، با تمام اتفاقاتی که در نفس میافتد با سوءظن برخورد میکنیم.
آیتالله بهجت میفرمودند: «آن چه معاویه و یزید بالفعل داشتند ما بالقوه داریم. و خیلى به خود مغرور نشویم این طور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه مىبریم!» یعنی نفس آنقدر با ما دشمن است که میتواند با ما این کار را بکند و ما را به جایی برساند که مانند شمر و یزید و معاویه باشیم. اگر واقعاً نفس را دشمن خود بدانیم، همیشه با شک و سوءظن با آن برخورد میکنیم. آقای بهجت همین مطلب را که در روایات ما هم مکرر آمده، به عبارتهای مختلف تذکر میدادند: «هر معصیت و ظلمى که در دیگران بالفعل موجود است، در ما نیز بالقوّه وجود دارد. خدا کند شرایط آنها براى ما تحقّق پیدا نکند و به آزمایش آنها مبتلا نشویم! خدا به ما توفیق و تنبّه دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب، و خوب را بد نبینیم! حضرت عیسى علیه السّلام از احمق یعنى کسى که نمى فهمد و نمى فهمد که نمى فهمد، فرار مىکرد. ما خرابیم، خدا کند بفهمیم که خرابیم، تا به فکر اصلاح و درمان برآییم.» یا میفرمودند: «آن چه در همۀ این رؤسای ضلالت و فساد، بالفعل است، در هر کدام از ما که خدا معصومش نکند و خدا او را حفظ نکند، بالقوّه است.»
قدم دوم عزم است؛ یعنی به صورت جدی بنای مبارزه با نفس داشته باشیم. یعنی بنا داشته باشیم که حرف نفس خود را گوش نکنیم و او را ذلیل کنیم. وقتی انسان بنا داشته باشد که نفسش را تحویل نگیرد، ممکن است یک جایی از دستش در برود و اشتباهی بکند، اما خدا دست او را خواهد گرفت. لذا در روایت آمده است که وقتی مؤمن بنا دارد با نفس خود مبارزه کند، اگر زمین بخورد خدا او را بلند میکند و باز هم مبارزه را ادامه میدهد. باید بنای مبارزه با نفس را داشته باشیم، حالا ممکن است خطایی انجام شود، ولی نفس «بنای مخالفت با نفس» داشتن نجات دهنده است. در مسیر مبارزه با نفس، زمین خوردن تا حدی یک امر طبیعی است. اگر خدا ببیند کسی بنای مبارزه نفس دارد، اما زمین خورده و گرفتار گناهی شده، زیاد سخت نمیگیرد؛ کمکش میکند که بلند شود و جبران کند، چون بنای مبارزه با نفس داشته ولی در راه دچار اشتباه شده است. ببینید بنا داشتن بر مبارزه با نفس چه فایدۀ با عظمتی دارد؟ چون بنا داشتی که مبارزه با نفس بکنی، وقتی زمین خوردی کمکت میکنند. البته وقتی کمکت کردند باید کمک را بپذیری و برخیزی. اما کسی که اساساً بنا نداشته باشد مبارزه با نفس بکند، احتمالا بویی از معنویت هم به مشامش نخواهد رسید و عنایتی هم به او نخواهد شد.
بنا داشتن بر مبارزه با نفس، یکی از ریشههای استغفار است. کسی که مواظب بوده گناه نکند و یا گناه را شکست خوردن از نفس بداند، وقتی گناه کند استغفار خواهد کرد. والّا فرد میپرسد: «من برای چه باید استغفار کنم؟!»؛ چون عیبی در خود نمیبیند. ولی وقتی بنا داشته باشی، تازه عیوب و معاصی خود را میبینی. در ابتدای سورۀ بقره میفرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2)؛ معنای متقین در اول قرآن، به احتمال زیاد این است که کسانیکه «بنا»ی تقوا داشته باشند یعنی بنای مراقبت و مبارزه با هوای نفس دارند. تقوا، یعنی مبارزه با هوای نفس، مطابق برنامهها و دستورات الهی، به انگیزۀ تقرّب الیالله؛ و این غیر از این است که صرفاً آرزو داشته باشیم که آدمهای خوبی باشیم.
۹:۰۳
برخی از پدر و مادرها بنا ندارند که فرزندانی باتقوا تربیت کنند، بلکه تنها به دنبال تربیت فرزندان استاندارد هستند، و استاندارد هم از نظر آنها این است که فرزندشان، دانشگاه قبول شود، ازدواج کند، شغل و ماشین باکلاس داشته باشد، اهل روابط اجتماعی و لبخند به دیگران باشد، بتواند از حق خودش دفاع کند، و آبرویی برای پدر و مادرش دست پا کند. ولی اینکه زندگی فرزند آنها ربطی به خدا هم داشته باشد را مهم نمیدانند. روش تربیتی برخی از پدر و مادرها این است که به فرزند خود میگویند «آدم نباید بیادب باشد. آدم باید خوشاخلاق باشد» نه اینکه بگویند «آدم باید با خواستههای نفس مبارزه کند». هیچگاه به فرزندشان نمیگویند: «تو خلق شدهای که با خواستههای دلت مبارزه کنی. یعنی اگر الان دوست داری کاری را انجام دهی، ولی آن علاقۀ تو ارزش ندارد، جلوی نفس بایست، مهم این است که جلوی نفس بایستی و با آن مبارزه کنی. مهم این نیست که رفتار خوبی از خودت نشان بدهی ولو مطابق نفسانیاتت هم باشد.»
بنا را بر این بگذاریم که با دوستداشتنیهایمان طبق دستور خدا، برخورد کنیم؛ و الّا ممکن است شامل این آیه باشیم که فرمود: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ» (اعراف/179). بعضیها چنین بنایی برای مبارزه با نفس ندارند و آغاز دوری از معنویت، نداشتن این بنا است. آغاز معنویت هم داشتن بنای مبارزه با نفس است. وقتی بنای مبارزه با نفس داشته باشی، حرکت شروع میشود و دستورالعملهای جزئی از زمین و آسمان سرازیر میشود. دستورالعمل هم همین دستورهای عمومی است. البته گاهی از اوقات برخی از اولیاء خدا، لازم باشد دستورالعمل خصوصی هم میدهند، اما مهم این است که بنا بر مبارزه با نفس داشته باشیم، و به همان دستورات عمومی گوش فرا بدهیم. بعضیها هستند که دنبال دستورالعمل خصوصی هستند، ولی هنوز بنا بر مبارزه با نفس ندارند؛ اینها کارشان بیفایده است. اگر کسی در فضولات نفس زندگی کند، بوی خوش از او به مشام نخواهد رسید. وقتی هر روز صبح دعای روزهای هفته را میخوانی، یعنی خدایا! من بنا دارم امروز گناه نکنم و از هوای نفسم تبعیت نکنم، و از تو تبعیت کنم.
بعضیها علیرغم رعایت برخی دستورات دینی، بنا ندارند مبارزه با هوای نفس کنند، بلکه بنا دارند دین را هم در خدمت نفس خود قرار دهند. اینها مورد عنایت خاص خدا قرار نمیگیرند، و چه بسا مورد نفرت پروردگار هم واقع شوند. یکی از لوازم بنا داشتن برای مبارزه با نفس صبر و رضایت است. مبارزه با نفس یعنی بنا داشته باشی اگر خدا برخی از دوستداشتنیهایت را از تو گرفت، صبر کنی. اگر خدا خواست برخی از نعمتها را از تو بگیرد، با صبر و رضایت برخورد کنی. آیا ما بنا داریم از سلامتی، خانه، آسایش و آبروی خودمان در راه اوامر تقدیری و تشریعی خدا بگذریم؟ اگر خدا نگذاشت به دوست داشتنیهایمان برسیم آیا بنا داریم که صبر کنیم؟ آیا بنا بر این داریم که اگر خدا دستور داد: «از فلان دوست داشتنیهایت دست بردار»، بگوییم چشم؟! هرکس چنین بنایی داشته باشد، سجدههایش، نمازش و زندگیش نورانیتر میشود.
یکی از راههای کسب و تقویت عزم، دُعا است. عزم و بنای مبارزه با نفس را باید از خدا بخواهیم. دعا و خواستن از خدا برای عزم و بنا داشتن لازم است. اگر با خدا مناجات کنیم و از او بخواهیم، خدا حتماً کمک میکند. بسیاری از شهدا وقتی واقعاً از خدا شهادت میخواستند و اعلام آمادگی میکردند، خدا هم عزمشان را تقویت میکرد و شهادت را برایشان رقم میزد. یکی از مهمترین آثار تربیتی ذکر کربلا و روضۀ امام حسین(ع) این است که مهمترین جایی است که لحظات جدایی از حب نفس را میتوان تجربه کرد. میگویی: «خدایا! من دیگر برای خودم گریه نمیکنم. برای نیازمندیهای خودم نیست، برای کسی گریه میکنم که در کربلا به روی زمین افتادهاست...» دیگر «خودت» مطرح نیستی.
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_تورجی_زاده#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
بنا را بر این بگذاریم که با دوستداشتنیهایمان طبق دستور خدا، برخورد کنیم؛ و الّا ممکن است شامل این آیه باشیم که فرمود: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ» (اعراف/179). بعضیها چنین بنایی برای مبارزه با نفس ندارند و آغاز دوری از معنویت، نداشتن این بنا است. آغاز معنویت هم داشتن بنای مبارزه با نفس است. وقتی بنای مبارزه با نفس داشته باشی، حرکت شروع میشود و دستورالعملهای جزئی از زمین و آسمان سرازیر میشود. دستورالعمل هم همین دستورهای عمومی است. البته گاهی از اوقات برخی از اولیاء خدا، لازم باشد دستورالعمل خصوصی هم میدهند، اما مهم این است که بنا بر مبارزه با نفس داشته باشیم، و به همان دستورات عمومی گوش فرا بدهیم. بعضیها هستند که دنبال دستورالعمل خصوصی هستند، ولی هنوز بنا بر مبارزه با نفس ندارند؛ اینها کارشان بیفایده است. اگر کسی در فضولات نفس زندگی کند، بوی خوش از او به مشام نخواهد رسید. وقتی هر روز صبح دعای روزهای هفته را میخوانی، یعنی خدایا! من بنا دارم امروز گناه نکنم و از هوای نفسم تبعیت نکنم، و از تو تبعیت کنم.
بعضیها علیرغم رعایت برخی دستورات دینی، بنا ندارند مبارزه با هوای نفس کنند، بلکه بنا دارند دین را هم در خدمت نفس خود قرار دهند. اینها مورد عنایت خاص خدا قرار نمیگیرند، و چه بسا مورد نفرت پروردگار هم واقع شوند. یکی از لوازم بنا داشتن برای مبارزه با نفس صبر و رضایت است. مبارزه با نفس یعنی بنا داشته باشی اگر خدا برخی از دوستداشتنیهایت را از تو گرفت، صبر کنی. اگر خدا خواست برخی از نعمتها را از تو بگیرد، با صبر و رضایت برخورد کنی. آیا ما بنا داریم از سلامتی، خانه، آسایش و آبروی خودمان در راه اوامر تقدیری و تشریعی خدا بگذریم؟ اگر خدا نگذاشت به دوست داشتنیهایمان برسیم آیا بنا داریم که صبر کنیم؟ آیا بنا بر این داریم که اگر خدا دستور داد: «از فلان دوست داشتنیهایت دست بردار»، بگوییم چشم؟! هرکس چنین بنایی داشته باشد، سجدههایش، نمازش و زندگیش نورانیتر میشود.
یکی از راههای کسب و تقویت عزم، دُعا است. عزم و بنای مبارزه با نفس را باید از خدا بخواهیم. دعا و خواستن از خدا برای عزم و بنا داشتن لازم است. اگر با خدا مناجات کنیم و از او بخواهیم، خدا حتماً کمک میکند. بسیاری از شهدا وقتی واقعاً از خدا شهادت میخواستند و اعلام آمادگی میکردند، خدا هم عزمشان را تقویت میکرد و شهادت را برایشان رقم میزد. یکی از مهمترین آثار تربیتی ذکر کربلا و روضۀ امام حسین(ع) این است که مهمترین جایی است که لحظات جدایی از حب نفس را میتوان تجربه کرد. میگویی: «خدایا! من دیگر برای خودم گریه نمیکنم. برای نیازمندیهای خودم نیست، برای کسی گریه میکنم که در کربلا به روی زمین افتادهاست...» دیگر «خودت» مطرح نیستی.
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_تورجی_زاده#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
۹:۰۳
۵:۳۹
بازارسال شده از نشاط مادرانه
۵:۴۱
┄┅═✧﷽✧═┅┄
راه مبارزه با نفس، یک راه بسیار نورانی و زیبا است که در جلسات قبل تلاش کردیم این راه را بهتر بشناسیم. اولین قدم بعد از این شناخت، پیدا کردن نگرشی بود که در آن نفس را دشمن خود بدانیم تا واقعاً مبارزه با نفس را شروع کنیم. قدم دوم، عزم است که رفتن این راه را فوقالعاده آسان میکند. «عزم» داشته باشی، توانایی بر مبارزه با نفس پیدا میکنی. کسانیکه نتوانستهاند مبارزه با نفس کنند، در واقع نخواستهاند که مبارزه کنند. این ناتوانی فراگیر در مبارزه با هوای نفس ناشی از سلطۀ طاغوت است و الّا انسانها توانایی طی این مسیر را دارند. انشاءالله وقتی این «نظام سلطه» که بشریت را در جهان به بردگی کشیده است و بد بودن را در مرحلۀ اول، او به انسانها تحمیل و تلقین کرده، نابود شود؛ همه خواهند دید که مبارزه با نفس چقدر آسان بوده است. افراد رذلی که برای نظام سلطه کار میکنند، به راحتی انسانها را از رسیدن به بالاترین سعادتها باز میدارند و حق چنین افرادی این است که خداوند آنها را در عذاب مخلّد کند. اینکه میگویم مبارزه با هوای نفس آسان است، چون به آثار با برکت «عزم» نگاه میکنم. وقتی عزم بر مبارزه با نفس میکنی راه برای بهرهمند شدن از عنایت پروردگار عالم هموار میشود. برای توجه بیشتر به فعل درونی «عزم»، میتوان به این روایت توجه کرد. امام جواد(ع) میفرمایند: «با دل قصد خداوند متعال را نمودن، انسان را بهتر به مقصود میرساند تا اذیت شدن جوارح بدن انسان به واسطه عمل. در راه مبارزه با نفس نیاز به کار و عمل ویژه و سختی نیست، فقط همینکه قصد و عزم داشته باشی که در راه رسیدن به قرب خدا مبارزه با نفس کنی، سختیهای راه آسان میشوند. روایتی در مورد عزم داریم که هم آیت الله العظمی بهجت(ره) در پیام معنوی خود به آن اشاره میکنند و هم در دو مورد از ادعیه که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده، به چشم میخورد: «خدایا! من فهمیدم با فضلیتترین توشه راحِل به سمت تو، عزم و اراده است. یعنی مهمترین توشهای که در راه و مسیر به سمت خدا میتوان داشت، عزم و اراده است. آیت االله بهجت(ره) رضوان الله تعالی علیه در پیامی که به درخوست جماعتی از مؤمنین و مؤمنات برای نصیحت نوشتهاند، در انتهای پیام میفرمایند: «از خدا میخواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفۀ اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است»(به سوی محبوب، ص35) و در پاسخ به سوالی دربارۀ اینکه با چه کاری میتوان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال قوت پیدا نمود؟ نوشتهاند: «بسمه تعالی ـ العزم الثابت الدائم علی ترک المعصیة فی الاعتقاد و العمل»(به سوی محبوب، ص66)
وقتی عزم و ارادۀ مبارزه با نفس داشته باشی، حتی اگر گاهی زمین بخوری، واقعاً زیاد اهمیتی ندارد. مهم این است که عزم کنیم و در این عزم ثابت قدم باشیم، بقیهاش را خدا دستگیری میکند. امام باقر(ع) میفرمایند: مؤمن سخت متوجه جهاد با نفس است و در رنج و تلاش است تا بر هواى نفس خود غلبه کند، حالا یک مرتبه با خواهش نفس خود مخالفت میکند، یک بار هم نفس او را زمین میزند و از نفس خود تبعیت میکند ولی خدا او را بلند میکند و مشکل او را اصلاح میکند و ضایعاتش را جبران میکند. او هم به سمت توبه و ترس از خدا میرود، بصیرت او زیاد میشود، این است که خداوند میفرماید: کسانیکه تقوی دارند وقتی وسوسهای از سوى شیطان به آنان میرسد، متذکر میشوند و بصیرت پیدا میکنند.
یکی از معانی تقوا ، عزم است. یعنی متقی، کسی است که بنا دارد مراقبت کند . البته تقوی درجات مختلف دارد. تقوی در درجه اعلی در شرایطی است که تمام عزمها را محقق کرده است ولی در درجات پائینتر این است که بنای مخالفت با هوای نفس خود را در جریان اطاعت از خدا دارد. شاید به همین علت باشد که خداوند در قرآن فرموده است: «اگر پذیرفته شدن اعمال فقط متعلق به درجات عالی تقوی باشد، کسانیکه در مراتب پائین تقوی قرار دارند و تازه شروع کردهاند که نخواهند توانست قدم از قدم بردارند! پس علی القاعده پذیرفته شدن عمل باید به درجات ابتدایی تقوی هم تعلق بگیرد. شاید این آیه کریمه که میفرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) به این معنی باشد که قرآن فقط افرادی را که لااقل بنای رعایت اوامر خدا را داشته باشند هدایت خواهد کرد و منظور این نیست که قرآن فقط کسانی را هدایت میکند که در اوج تقوا باشند و هیچ معصیتی نکنند. مهم این است که فرد عزم کرده و در مسیر قرار بگیرد، خدا در بقیه راه، او را میبرد. بنا نیست که این راه را ما خودمان برویم، که اگر شکست خوردیم بخواهیم بگوئیم «خدایا من نتوانستم بیایم!» بنا است ما اراده کنیم و خدا دست ما را بگیرد. مثال ما در این راه
۵:۴۴
مانند بچهای است که همراه پدرش قایق پدالی سوار شده باشد. پدر پا میزند و قایق را جلو میبرد و فرمان هم دست او است ولی پسر که آن طرف پا را بر روی پدال گذاشته و پا زدن او هیچ تاثیری ندارد و تلاش بیتأثیری دارد، فکر میکند او هم در حرکت قایق نقشی دارد. ما نقش اندکی در رسیدن به ساحل داریم چون با خدا حرکت میکنیم و مسلماً او موثرتر از ماست. انگار فقط اراده میکنیم که سوار این قایق شویم. اگر مسیر مبارزه با نفس را اینطور نبینیم در صورت موفقیت در مبارزه با هوای نفس دچار عجب میشویم. و بخاطر اینکه در اثر عجب خراب نشویم، خدا از اول بسیاری از توفیقات را از ما سلب میکند.
عزم، اولین مرحله اخلاص هم هست. اگر خدا بفهمد که بندهاش دوست دارد مخلص شود، خداوند زندگی او را اداره خواهد کرد. کسی که به این سادگی نمیتواند مخلص شود، مهم این است که عزم کرده باشد مخلص شود. رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید: «خداوند متعال میفرماید: هرگاه دل بندهام را نگاه کنم و ببینم که از روى اخلاص و براى خشنودى من طاعتم را به جا مىآورد، اصلاح و تربیت او را خودم به عهده میگیرم و به او نزدیک میشوم. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطَّلِعُ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْه»(مصباح الشریعه/ص92)کسی که واقعاً بخواهد مبارزه با نفس کند، خدا دست او را میگیرد. خدا کسانی را پاک نمیکند که حاضر نیستند از بدیهایشان دست بردارند. دلیل اینکه زبیر گمراه شد این بود که نخواست یکی از بدیهایش که حسادت نسبت به علی بن ابیطالب(ع) بود را کنار بگذارد. لذا هیچکدام از بدیهایمان را نباید از خدا پنهان کنیم. عزم ، رفتن این راه را آسان میکند. عزم برای انجام عمل هم بسیار مؤثر است. مثلاً برای سحرخیزی، عزم سحرخیزی داشتن مشکل را حل میکند. کسی که عزم نماز شب خواندن دارد، شب کمتر غذا میخورد یا زودتر میخوابد و موفق به سحرخیزی میشود. ولی خود عزم هم بسیار موثر است.
چه چیزی عزم ما را از بین میبرد؟ غفلت میتواند عزم انسان را از بین ببرد، همچنانکه به فکر بودن و «ذکر» هم عاملی است که میتواند باعث تقویت عزم شود. ما وقتی حواسمان از عزمی که کردهایم پرت شود و ساعتها بگذرد و یادمان نیاید چه عزمی داشتیم کم کم عزممان ضعیف میشود. محاسبه نفس نیز میتواند تقویت عزم را به دنبال داشته باشد. محاسبۀ مداوم نفس آنقدر مهم است که امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید: «کسیکه هر روز نفس خود را محاسبه نکند، از ما اهل بیت(ع) نیست. تداوم عزم، با محاسبه نفس است و محاسبه نفس، عزم را نگه میدارد و حفظ میکند و حتی موجب تقویت آن میشود.
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_زبر_جدی#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
عزم، اولین مرحله اخلاص هم هست. اگر خدا بفهمد که بندهاش دوست دارد مخلص شود، خداوند زندگی او را اداره خواهد کرد. کسی که به این سادگی نمیتواند مخلص شود، مهم این است که عزم کرده باشد مخلص شود. رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید: «خداوند متعال میفرماید: هرگاه دل بندهام را نگاه کنم و ببینم که از روى اخلاص و براى خشنودى من طاعتم را به جا مىآورد، اصلاح و تربیت او را خودم به عهده میگیرم و به او نزدیک میشوم. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطَّلِعُ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْه»(مصباح الشریعه/ص92)کسی که واقعاً بخواهد مبارزه با نفس کند، خدا دست او را میگیرد. خدا کسانی را پاک نمیکند که حاضر نیستند از بدیهایشان دست بردارند. دلیل اینکه زبیر گمراه شد این بود که نخواست یکی از بدیهایش که حسادت نسبت به علی بن ابیطالب(ع) بود را کنار بگذارد. لذا هیچکدام از بدیهایمان را نباید از خدا پنهان کنیم. عزم ، رفتن این راه را آسان میکند. عزم برای انجام عمل هم بسیار مؤثر است. مثلاً برای سحرخیزی، عزم سحرخیزی داشتن مشکل را حل میکند. کسی که عزم نماز شب خواندن دارد، شب کمتر غذا میخورد یا زودتر میخوابد و موفق به سحرخیزی میشود. ولی خود عزم هم بسیار موثر است.
چه چیزی عزم ما را از بین میبرد؟ غفلت میتواند عزم انسان را از بین ببرد، همچنانکه به فکر بودن و «ذکر» هم عاملی است که میتواند باعث تقویت عزم شود. ما وقتی حواسمان از عزمی که کردهایم پرت شود و ساعتها بگذرد و یادمان نیاید چه عزمی داشتیم کم کم عزممان ضعیف میشود. محاسبه نفس نیز میتواند تقویت عزم را به دنبال داشته باشد. محاسبۀ مداوم نفس آنقدر مهم است که امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید: «کسیکه هر روز نفس خود را محاسبه نکند، از ما اهل بیت(ع) نیست. تداوم عزم، با محاسبه نفس است و محاسبه نفس، عزم را نگه میدارد و حفظ میکند و حتی موجب تقویت آن میشود.
https://ble.ir/neshatemadarane
#سلام_بر_شهید_زبر_جدی#نشاط_مادرانه#مادرانه_جنوبشرق
۵:۴۴
۸:۵۵
۷:۰۰
بازارسال شده از دیدار با آسمان
۱۳:۵۰
۲۰:۳۷
۱۵:۰۴
۸:۵۶
۱۲:۱۷
۸:۴۸
پاکت هدیه
ن
نشاط مادرانه
۱۸:۰۳