م

مشاعره

۱۱۱عضو
عجب چیزی است عشق و من عجبتر
تو گویی عشق را خود من نهادم
بیا گر من منم خونم بریزیدکه تا خود من نمردم من نزادم
نگویم سر تو کان غمز باشدولی ناگفته بندی برگشادم

۲۲:۲۶

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
بیا کز عشق تو دیوانه گشتموگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدمبه درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویمچو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدمز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روزکنون در عشق تو افسانه گشتمundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۲۲:۳۱

چه دیدم خواب شب کامروز مستمچو مجنونان ز بند عقل جستم
به بیداری مگر من خواب بینمکه خوابم نیست تا این درد هستم
مگر من صورت عشق حقیقیبدیدم خواب کو را می پرستم
بیا ای عشق کاندر تن چو جانیبه اقبالت ز حبس تن برستم
مرا گفتی بدر پرده دریدممرا گفتی قدح بشکن شکستم
مرا گفتی ببر از جمله یارانبکندم از همه دل در تو بستم
مرا دل خسته کردی جرمم این بودکه از مژگان خیالت را بجستم
ببر جان مرا تا در پناهتدو دستک می زنم کز جان بسستم
چه عالم‌هاست در هر تار مویتبیفشان زلف کز عالم گسستم
که در هفتم زمین با تو بلندمکه در هفتم فلک بی‌روت پستم

۲۳:۵۴

ما آتش عشقیم که در موم رسیدیمچون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم
یک حمله مردانه مستانه بکردیمتا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم
در منزل اول به دو فرسنگی هستیدر قافله امت مرحوم رسیدیم

۱۸:۲۸

عاشق مستیم به صد تیغ نگردیمشیریم که خون دل فغفور چشیدیم
مستان الستیم به جز باده ننوشیمبر خوان جهان نی ز پی آش و ثریدیم

۲۳:۵۹

دلبران راه معنی با دلی عاجز بدندوحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست
ای زبان‌ها برگشاده بر دل بربوده‌ایلب فروبندید کو را همزبانی دیگرست

۱۴:۵۲

ای کرده میان سینه غارت ای جان و هزار جان شکارت
جز کشتن عاشقان چه شغلت جز کشتن خلق چیست کارت
می‌کش که درست باد دستت ای جان جهانیان نثارت
بس کشته زنده را که دیدم از غمزه چشم پرخمارت
بس ساکن بی‌قرار دیدم در آتش عشق بی‌قرارت
یک مرده به خاک درنماند گر رنجه شوی کنی زیارت
جان بوسد خاک تو به هر دمبر بوی کنار بی‌کنارت

۱۴:۵۹

ای کرده میان سینه غارت ای جان و هزار جان شکارتجز کشتن عاشقان چه شغلت جز کشتن خلق چیست کارتمی‌کش که درست باد دستت ای جان جهانیان نثارتبس کشته زنده را که دیدم از غمزه چشم پرخمارتبس ساکن بی‌قرار دیدم در آتش عشق بی‌قرارتیک مرده به خاک درنماند گر رنجه شوی کنی زیارتجان بوسد خاک تو به هر دم بر بوی کنار بی‌کنارت

۱:۰۶

وهاي عن الحب من طرف واحد. .
ﺍﺫﺍ ﻣﻴﺖ ﺍﺣﺴﺎﺳﻚ ﻛﻠﻲ ﺣﺘﻰ ﺍﺭﺗﺎﺡﻋﻠﻴﻤﻦ ﺑﻌﺪ ﺷﺎﻏﻞ ﻓﻜﺮﻱ ﺑﺲ ﺑﻴﻚ؟ﻭﺍﺫﺍ ﻣﺘﺤﺒﻨﻲ ﻛﻠﻲ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﻳﺎﻙﺍﻛﺺ ﺍﻟﺴﺎﻧﻲ ﺍﺫﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﻧﻲ ﺍﺣﺎﺟﻴﻚﺗﺤﺒﻨﻲ ﻣﺎﺗﺤﺒﻨﻲ ﺍﺣﺠﻴﻠﻲ ﺍﺭﺟﻮﻙﺍﺭﺣﻢ ﺑﺸﺮ ﺣﺒـــﻚ ﺧﺎﻳﺐ ﺷﺒﻴﻚﺣﺘﻰ ﺍﻛﻄﻊ ﺧﻴﻮﻁ ﺍﻻﻣﻞ ﻭﻳﺎﻙﻭﺍﺫﺍ ﻣﺘﺼﻴﺮ ﺍﻟﻴﻪ ﻟﻴﺶ ﺍﺗﺎﻧﻴـــــﻚ؟ﺣﺘﻰ ﺍﺟﺮﺡ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﻭﻳﺎﻙ ﺑﺎﻟﺸﻮﻙﻭﺍﻏﺾ ﺍﻟﻨﻈﺮ ﻋﻨﻚ ﻣﺎ ﺍﻻﻛﻴـــــــــﻚﻣﻮ ﺷﻐﻠﻪ ﻋﺸﻚ ﺑﺲ ﻟﻠﻜﺮﺍﻣﻪ ﺍﺣﺪﻭﺩﻋﺸﻚ ﺑﻼ ﻛﺮﺍﻣﻪ ﺷﻠﻮﻥ ﺍﻧﻄﻴﻴﻴﻚ؟ﺗﻌﺒﻨﻲ ﻏﺮﻭﺭﻙ ﻭﺍﻟﻠﻪ ﺷﻞ ﺍﻟﺤﺎل

۲۳:۳۲

ما عاشق مستیم به صد تیغ نگردیم
شیریم که خون دل فغفور چشیدیم
مستان الستیم به جز باده ننوشیم
بر خوان جهان نی ز پی آش و ثریدیم
حق داند و حق دید که در وقت کشاکش
از ما چه کشیدید وز ایشان چه کشیدیم

۹:۱۶

من بمیرم که تو را رنجِ مضاعف دادمعذرِ تقصیر، عزیزم ! به خطا افتادم !
من بمیرم که کمی اشک به چشمت آمداز همان روز، غمینم ، به خدا ناشادم !
گفته بودم که گُلم محرم و نامحرم هست«زُلف بر باد مَده تـــــا ندهی بر بادم» !
گفته بودم که بسی ناز، فزون‌تر داری«ناز بنیاد مَکُن تـــــا نَکنـی بنیادم» !
من نگفتم که تو حوّایِ منی، حسّاسمغیرتم ارثِ عزیزی‌ست زِ جدّم آدم ؟! آمدی تـــــا که اسیرم بُکنی با غمـــــزهمن از آن‌روز که عاشق شده‌ام، آزادم!

۲۳:۴۲

كلمات راقية وجميلة#الــــوجع ! ~ ان تحب من ليس لك#الالــــم ! ~ ان تسعد شخصا وانت تحتاج للسعاده#اليـأس ! ~ ان تموت اشياء كثيره بداخلك ولا تستطيع استرجاعها#الـــفقد ! ~ ان تترك احدا وانت مازلت تريده وتتمناه#الـــدموع ! ~ كلمات ان خرجت لا تعود وتترك اثرا#الحــنين ! ~ اشتياقا لايتركك وان اقبلت على اواخر العمر...#الــجمال ! ~ هو ان تجد من يحبك وتحبه#الســعاده ! ~ هوان تمنحها لمن تحب ويمنحها لك#الاهــتمام ! ~ هو شعور قبل ان يكون جميل يجب ان يكون متبادل#الاشــتياق ! ~حنين قاسي يمر ويسكن في القلب #الــحب ~...~ هو كل ما قيل سابقا

۲۳:۳۶

تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آن جا که وصال دوستانست
والله که میان خانه صحراست
وان جا که مراد دل برآید
یک خار به از هزار خرماست
چون بر سر کوی یار خسبیم
بالین و لحاف ما ثریاست

۱:۵۰

در دل دردیست از تو پنهان که مپرستنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلیجا کرده محبت تو چندانکه مپرس

۲:۰۷

دارم دلکی غمین بیامرز و مپرسصد واقعه در کمین بیامرز و مپرس
شرمنده شوم اگر بپرسی عملمیا اکرم‌اکرمین بیامرز و مپرس

۲:۰۷

ای جملهٔ بی کسان عالم را کسیک جو کرمت تمام عالم را بس
من بی کسم و تو بی کسان را یارییا رب تو به فریاد من بی کس رس

۲:۰۹

الله، به فریاد من بی کس رسفضل و کرمت یار من بی کس بس
هر کس به کسی و حضرتی مینازدجز حضرت تو ندارد این بی کس کس

۲:۱۰

دل خسته و جان فگار و مژگان خونریزرفتم بر آن یار و مه مهرانگیز
من جای نکرده گرم گردون به ستیززد بانگ که هان چند نشینی برخیز

۲:۱۱

دانی که مرا یار چه گفتست امروزجز ما به کسی در منگر دیده بدوز
از چهره خویش آتشی افروزدیعنی که بیا و در ره دوست بسوز

۲:۱۲

سنگ شد آب از غمم آه نه سنگ و آهنم
کآتش روید از تنم چونک حدیث آن کنم

۸:۵۸