های گایز
برای رمانم واسه ی شخصیت ها به 15 نفر احتیاج دارم هر کسی میخواد یه شخصیت باشه پیوی پیام بده
ایدیم:@my_girl22
۱۷:۲۱
بازارسال شده از پینترست ٫ Pinterest🎸
چنلمون با آمار ۱k بن شد 
دوباره پر قدرت ادامه میدیم
لطفا پخشش کنید که خانوادمون دوباره بزرگبشه
★p ic tre n d_
۹:۲۶
نیم:کاتریننیک نیم:کتیاستعداد:بسکتبال و پیانو و گیتار میتونه بزنهسن:17خصوصیات اخلاقی:مهربربون و در عین حال سرداستایل:دارک لش و یا اسپرتتایپ شخصیتی:istpرنگ مورد:مشکی، سفید، شرابیچیزایی که توش خوبه:دلداری دادن و درسیه چیزی درباره ی شخصیتش:دیر و سخت اعتماد میکنه و ارتباط میگیره اما اگر به کسی اعتماد کنه هیچوقت بهش خیانت نمیکنهو اگر به کسی اعتماد کنه و اون بهش زخم بزنه حتما اون تقاص پس میده
۱۳:۳۸
نیم: ادرینانیک نیم: ادیاستعداد: گیم پلیسن: 17خصوصیات اخلاقی: مهربون ،احساساتیاستایل: تینیجری دارکتایپ شخصیتی: intpرنگ مورد علاقه: بنفش، مشکیچیزایی که توش خوبه: کمک کردن و درسیه چیزی درباره شخصیتش: خیلی مهربونه و خیانت نمیکنه، راحت ارتباط میگیره و همیشه شنگوله
۱۳:۳۹
نیم: پریماهنیک نیم: پریاستعداد: پیانو میزنم، تابلو آبرنگ میکشمسن:16خصوصیات اخلاقی: شوخ تب، مهربون، خیلی حیوان ها رو دوست دارهاستایل:لش و اسپرتتایپ شخصیتی:ENTjرنگ مورد علاقه:رنگ های پاستیلی، بنفش، سیاهچیزایی که توش خوبه:24 ساعت سر تو گوشی بودن شخصیتش: موسیقی رو خیلی دوست داره
۱۳:۳۹
نیم: آرتانیک نیم: اخمالواستعداد: ریاضی، حقوق،دیجیتال مارکتینگ، استراتژی برندینگ. سن:21خصوصیات اخلاقی: درون گرا، کم حرف کمی اخمواستایل: معمولا اسپرت( بجز محل کارش )تایپ شخصیتی: istpرنگ مورد علاقه: مشکیچیزایی که توش خوبه: ریاضی، حقوق، مارکتینگیک چیز ی درباره شخصیتش:کم حرف متفکر، درون گرا، با تمرکز بالا، پولدار
۱۳:۳۹
نیم:لیانانیک نیم:لیااستعداد:کاراته، ژیمناستیکسن:20خصوصیات اخلاقی:حساس، احساسی، مهربون، زودجوشاستایل:معمولا رسمیتایپ شخصیتی:INFJرنگ مورد علاقه: قرمز و سرخابیچیزایی که توش خوبه:نقاشی مخصوصا روی شیشه و پارچهیک چیز ی درباره شخصیتش:زود گریه میکنه و وقتی. عصبیه کسی نباید دور و برش باشه
۱۳:۴۰
#Part_1_ بجنب دختر همین اول کاری دیر میکنیااین صدای آدرینا بود دوست 5 سالم خیلی وقت بود که باهم دوست بودیمامروز اولین روز کاریم بود که قرار بود از این به بعد توی یه هولدینگ منشی باشم. خیلی موقعیت کاری خوبی بود چون ساعت هاش طوری تنظیم شده بود که هم بتونم به کارای هولدینگ برسم هم به دانشگاه و درسمخب بیاید یکم درباره خودم براتون بگم من کاترینم 17 سالمه و خیلی وقته که توی لندن زندگی میکنم حقیقتا من دورگه ام مادرم انگلیسیه و بابام ایرانی و الان حدودا 4 ساله که اینجاممنو دو تا از بهترین دوستام باهم زندگی میکنیم من ادرینا و پریماهمنو ادرینا 5 ساله که باهم دوستیم اما با پریماه اینجا اشنا شدیماونم ایرانیه و برای مهاجرت اومده اینجا اول به عنوان یه دوست انگلیسی میشناختیمش اما بعدا فهمیدیم که ایرانیه و بعد از دو سال باهم خونه گرفتیم و الان با هم زندگی میکنیم
۱۳:۴۰
Part_2خب برگردیم به الان تصمیم گرفتم یه کت و دامن خوشگل و مشکی بپوشمکه هم دوستش داشته باشم هم رسمی باشهلباسمو پوشیدم موهامم با بابلیس فر کردم و تصمیم گرفتم که باز بزارمارایشمم یکم ابرسان زدم زدم و صبر کردم تا جذب شه بعد هم یه خط چشم کوتاه کشیدمو و یکمم ریمل زدم بعدم یه رژ لب نود مایل به صورتی به لبام کشیدم رفتم سمت پذیرایی که بالاخره پری خانم از خواب نازشون بیدار شدن با قیافه خواب الود که معلوم بود هنوز صورتشم نشسته و صدای گرفته پرسید :« کجا میخوای بری.» اممم میخوام برم قبرتو بکنم نظرت چیه؟
هومممم جالبه ولی میگما اگه میخواستی بری قبر منو بکنی با کت دامن نمیرفتی بابا تو چقدر خنگی میخوام برم سر کار دیگهه
عه پس بگو خانم میخواد بره سر کار مارو تحویل نمیگیرهبرو بابایی نسارش کردم و از خونه زدم بیرون
هومممم جالبه ولی میگما اگه میخواستی بری قبر منو بکنی با کت دامن نمیرفتی بابا تو چقدر خنگی میخوام برم سر کار دیگهه
عه پس بگو خانم میخواد بره سر کار مارو تحویل نمیگیرهبرو بابایی نسارش کردم و از خونه زدم بیرون
۱۳:۴۰
کت دامن کاترین برای اولین روز کاری
۱۳:۴۲
#Part_3یه تاکسی گرفتمو دم در هولدینگ پیاده شدمو از اسانسور رفتم بالا و وارد طبقه ی مدیریت شدمHello, can I help you? [سلام، میتونم کمکتون کنم؟ ]این رو یک خانم زیبا و قد بلند بهم گفت که انگار اونجا کار میکرد من برگشتم سمتش و بهش گفتمHello, I came here for my work. Today was supposed to be my first day of work, as I was told I was supposed to be the secretary of the head of this holding.[سلام، من برای کارم اینجا اومدم. امروز قرار بود اولین روز کاریم باشه، اون طور که بهم گفته بودن قرار بود منشی رییس این هولدینگ باشم.]Ok, please come with me. [باشه، لطفا با من بیاید.]Ok, thanks[باشه ممنون]و باهم به سمت یه راهرو رفتیم که اتاق های زیادی داخل اون بود، اون خانم جلوی یکی از اتاق ها ایستاد، در زد و وارد شد
۱۳:۴۲
Part_4چند دقیقه بعد اومد بیرون و گفت که برم داخلاتاق با تم مشکی و زیبایی چیده شده بود که کاملا لوکس و مدرن بود ناگفته نمونه که کل اتاق هم پر دوربین بودیه مردی هم پشت میز نشسته بود اون مرد رو ندیده بودم ولی میدونستم اسمش ارتا استونه و رییس این هولدینگه من با یکی از کارمنداش قرار استخدام داشتمفکنم این هولدینگ مال باباش بوده وقتی هم که باباش مرده ارث رسیده بهشاقای استون از جاش بلند شد و گفت...
۱۳:۴۲
#Part_5Hello, my name is Arta.I don't think you know me because I told one of my friends to meet you on a work date. Well, you were trusted by him, and he trusts hard and is very strict, and that means you deserve to be my secretary.[سلام من اسمم ارتاست. فکر نمیکنم منو بشناسی چون به یکی از دوستام گفتم تا سر قرار کاری بیاد پیشت. و خوب از نظرش مورد اعتماد بودی و خب اون سخت اعتماد میکنه و به شدت سختگیره و این یعنی لیاقت این رو داری که منشی من بشی. ]Thank you, I will try not to disappoint you[ممنونم، سعی میکنم ناامیدتون نکنم]
۱۳:۴۲
#Part_6hope, well, Liana is one of the employees of this company, so I think you know her, the one who brought you hereOf course, for me, he is more than an employee, he is one of my partners whom I trust completely, if you have something you can tell himHer name is Liana, but they call her Lia Call her Leah, she will give you company. [امیدوارم، خب لیانا یکی از کارمند های این شرکته فکنم بشناسیش همونی که اوردت اینجاالبته برای من بیشتر از یک کارمنده اون یکی از شریک های منه که کاملا مورد اعتمادمه اگر کاری داشتی میتونی بهش بگیاسمش لیاناست ولی لیا صداش میکنن تو هم لیا صداش کن اون شرکتو تشونت میده]Ok. [باشه]بعد هم لیانا رو صدا کرد و بهش گفت....
۱۳:۴۳