سلام خدمت همه عزیزاناز امروز کارمون رو شروع میکنیم
۱۹:۰۷
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
۱۹:۱۸
۱۹:۲۰
۱۹:۲۵
۱۹:۲۸
نخستین عضو شرکت فولر براش✍آلفرد سی. فولر از خانوادهای فقیر بود که در نوااسکوتیا زندگی میکردند. به نظر نمیرسید که او بتواند شغلی اختیار کرده و مشغول آن بماند. درواقع، همان دو سال اول که شروع به کار کرد، سهبار شغل خود را عوض کرده، از دست داده بود.ولی بعدها تغییری اساسی در زندگی فولر رخ داد؛ یعنی وقتی که او فروختن مسواک را امتحان کرد. درست بعد از آن بود که فولر انگیزه پیدا کرد و کمکم متوجه شد که سه شغل قبلی، مناسب او نبودهاند.او آنها را دوست نداشت. آن کارها در ذات او نبودند، ولی فروشندگی در ذات او بود. فولر فوراً متوجه شد که فروشندهی خوبی خواهد شد. او کارش را دوست داشت، بنابراین آن را ادامه داد تا حدی که بهترین فروشنده شد. کارش عالی بود!وقتی در فروشندگی موفق شد، برای بالا رفتن از نردبان ترقی، هدفی را برای خود تعیین کرد. هدف او این بود که خودش بهتنهایی کاری را شروع کند و اگر این کار، فروشندگی باشد، کاملاً مناسب او خواهد بود.آلفرد سی. فولر از فروختن مسواک برای دیگران دست کشید و به این ترتیب، بیشتر از هر زمان دیگر سرگرم شد. او شبها مسواک میساخت و روز بعد آنها را میفروخت و وقتی فروشش بالا رفت، در یک انباری قدیمی، جایی را به مبلغ ۱۱ دلار در ماه اجاره کرد. کسی را هم استخدام کرد تا وقتی او مشغول فروش است، برایش مسواک بسازد.آخرِ ماجرای کسی که سه شغل را از دست داده بود، چه شد؟ در سال ۱۹۵۹ شرکت فولر براش بیش از ۷۰۰۰ فروثسندهی خانهبهخانه و درآمد سالانهی بیش از یک ۱۰۰ میلیون دلار داشت. که متوجه شدید، اگر کاری را انجام دهید که در ذات شما و مطابق میل شما باشد، موفق خواهید شد.#_فولر_براش
۱۹:۳۰
خاطرات معلمیاین داستان، فارسی✍سال ۶۸ خودم کلاس اول بودم.اون زمان تلویزیون فقط یه کانال داشت که از ساعت ۴ تا ۱۰شب بود.از سرود ملی و.....تا یه ۱۰دقیقه برفک بعد آخرین برنامه را نگاه می کردیم شاید چیز دیگه نشون بده.تنها منبع آموزش فارسی ما همین تلویزیون بود والسلام.
با این اوصاف من که تنها تُرکی بلد بودم چیزی از زبان فارسی نمیدونستم خواستم پا به مدرسه بزارم.یکی از خواهران با حوصله اولین جملهی فارسی را چندین با برام تکرار کرد .به صورت عملی نشونم داد چطورانگشت اشاره را بگیرم بالا وبگم«اِ_جا_زه____بِ_رَم_دست_شو_یی»😜😜😁😁😜#خاطرات_معلمی
با این اوصاف من که تنها تُرکی بلد بودم چیزی از زبان فارسی نمیدونستم خواستم پا به مدرسه بزارم.یکی از خواهران با حوصله اولین جملهی فارسی را چندین با برام تکرار کرد .به صورت عملی نشونم داد چطورانگشت اشاره را بگیرم بالا وبگم«اِ_جا_زه____بِ_رَم_دست_شو_یی»😜😜😁😁😜#خاطرات_معلمی
۱۹:۳۱
۱۲:۲۱