۱۵.
خواب آور طبیعی
.
۱۲:۴۷
۱۶.
تسکین درد گوش
.
۱۲:۴۷
۱۷.
کاهش فشار خون🩺.
۱۲:۴۷
۱۸.
تضمین سلامت دستگاه گوارش🦠.
۱۲:۴۷
۱۹.
کاهش استرس🥺.
۱۲:۴۸
۲۰.
درمان حالت تهوع و استفراغ
.
۱۲:۴۸
۲۱.
بهبود جریان گردش خون🩸.
۱۲:۴۸
.باورت میشه تماااااام این خواص فقط تو یکی از عرقیجات هایی که مصرف میکنی
.
۱۲:۴۸
.و اوووون
عرقییی نیست جز.....
.
عرقییی نیست جز.....
۱۲:۴۹
.بنابر اعلام وزارت کشاورزی 
۱۵:۱۰
.هر ۱۰۰ گرم هل
حاوی ۳۰۰ کیلوکالری انرژی
۶۸ گرم کربوهیدارت
۱۱ گرم پروتئین
۲۸ گرم فیبر غذایی
و فاقد کلسترول است..
حاوی ۳۰۰ کیلوکالری انرژی
۶۸ گرم کربوهیدارت
۱۱ گرم پروتئین
۲۸ گرم فیبر غذایی
و فاقد کلسترول است..
۱۵:۱۰
.هل سرشار از۴ ویتامین و ریزمغذی های مختلف نیز است 
نیاسین پیریدوکسینریبوفلاوین تیامین
ویتامین A، ویتامین C، سدیم، پتاسیم، کلسیم، مس، آهن، منگنز، منیزیم، فسفر و روی .
نیاسین پیریدوکسینریبوفلاوین تیامین
ویتامین A، ویتامین C، سدیم، پتاسیم، کلسیم، مس، آهن، منگنز، منیزیم، فسفر و روی .
۱۵:۱۰
.چی بهتراز این
برای نوشیدنی هاتون یه چای هل خوووش عطرررر دم کنید و لذددددت ببرید
️
البته حواست باشه عرق هل واقعی بخری همون که عطر وبوش همه رو دیونه میکنه
این عرق هل رو فقط یه جا میتونی پیداش کنی اونم
.
برای نوشیدنی هاتون یه چای هل خوووش عطرررر دم کنید و لذددددت ببرید
البته حواست باشه عرق هل واقعی بخری همون که عطر وبوش همه رو دیونه میکنه
۱۵:۱۰
•
عرق هل

با یه لیوان عرق هل، حال و هواتو عوض کن!
️
یه عطر فوقالعاده، یه طعم بینظیر، و کلی خاصیت 
🫀 تقویت قلب و اعصاب
آرامبخش و ضد استرس
ضد نفخ و خوشبوکننده دهان
تقویتکننده معده و هضم بهتر غذا
یه انتخاب خوشعطر برای آدمای خوشسلیقه
#طبیعی_و_خالص
ثبت سفارش:https://pureosareh.com/product/cardamom-extract/ارتباط ما: @osareh_aramesh1
لینک کانال@osareh_aramesh
•
عرق هل
با یه لیوان عرق هل، حال و هواتو عوض کن!
🫀 تقویت قلب و اعصاب
یه انتخاب خوشعطر برای آدمای خوشسلیقه
•
۱۵:۴۹
.
«سلام به همراهان همیشگی و پرشور **کافه دل**!
️
امروز از شما شروع میکنیم؛ شما که برای لحظهای آرامش
، برای یک گپ دوستانه
، و برای طعم ولذت سلامتی وآرامش
اینجا هستید امیدواریم حال دلتان به زیبایی عطر خوش گلاب
و آرامشبخشیِ یک چای داغ
️ باشد. ما اینجاییم تا با شما همراه شویم لحظات شیرینتری را بسازیم.
.
«سلام به همراهان همیشگی و پرشور **کافه دل**!
امروز از شما شروع میکنیم؛ شما که برای لحظهای آرامش
.
۸:۵۵
کافه دلی های عزیز
! کافه دل امروز رنگ قصه داره از اون قصه خوشگلای مادر بزرگی
بعضی قصهها انقدر حرف برای گفتن دارن، انقدر پند توی سینهشون قایم کردن که بالاخره تبدیل میشن به یک ضربالمثل معروف!

امروز اومدیم که با هم بریم به دل قصهها و راز یکی از همین ضربالمثلهای قدیمی رو کشف کنیم. ببینیم اون حکایت چه داستانی پشت سرش داره.
.
! کافه دل امروز رنگ قصه داره از اون قصه خوشگلای مادر بزرگی
بعضی قصهها انقدر حرف برای گفتن دارن، انقدر پند توی سینهشون قایم کردن که بالاخره تبدیل میشن به یک ضربالمثل معروف!
امروز اومدیم که با هم بریم به دل قصهها و راز یکی از همین ضربالمثلهای قدیمی رو کشف کنیم. ببینیم اون حکایت چه داستانی پشت سرش داره.
۸:۵۶
.
ادویهفروش و گنجینهی سرخ**

در بازار بزرگ ادویهجات، مردی به نام جمشید بساطی کوچک داشت و فقط چند نوع فلفل خشک برای فروش گذاشته بود. بساط او همیشه خلوت بود، زیرا در کنارش، حجرههای بزرگتری بودند که ادویههای رنگارنگ و گرانبهایی میفروختند.
روزی، یک بازرگان بزرگ به نام منوچهر که به دنبال ادویهای کمیاب برای یک ضیافت مهم بود، از کنار جمشید گذشت. منوچهر با تمسخر به چند غلاف فلفل قرمز کوچک و لاغر جمشید نگاه کرد و گفت: "این همه راه آمدم که چی؟ این دانههای خشک و ریز را بخرم؟ برو کنار، مزاحم فروشندگان اصلی هستی."
جمشید لبخندی زد و گفت: "آقا منوچهر، شما از ظاهر قضاوت میکنید. لطفاً یکی از اینها را بردارید و اگر توانستید، آن را خُرد کنید."
منوچهر با عصبانیت یک غلاف فلفل را برداشت و آن را بین دو انگشتش فشار داد. به محض اینکه پوستهی نازک آن شکست، بوی تند و تیزی در فضا پیچید که چشمان بازرگان را اشکبار کرد و باعث شد او چند قدم به عقب برود! قدرت و تیزی آن فلفل، به مراتب بیشتر از آن چیزی بود که تصور میکرد.
بازرگان شرمنده شد و فهمید که نباید کوچکترین چیزها را نادیده گرفت.
**سوال
کار منوچهر و غافلگیری او از قدرت فلفل، مصداق دقیق کدام ضربالمثل قدیمی است؟
»
.
ادویهفروش و گنجینهی سرخ**
در بازار بزرگ ادویهجات، مردی به نام جمشید بساطی کوچک داشت و فقط چند نوع فلفل خشک برای فروش گذاشته بود. بساط او همیشه خلوت بود، زیرا در کنارش، حجرههای بزرگتری بودند که ادویههای رنگارنگ و گرانبهایی میفروختند.
روزی، یک بازرگان بزرگ به نام منوچهر که به دنبال ادویهای کمیاب برای یک ضیافت مهم بود، از کنار جمشید گذشت. منوچهر با تمسخر به چند غلاف فلفل قرمز کوچک و لاغر جمشید نگاه کرد و گفت: "این همه راه آمدم که چی؟ این دانههای خشک و ریز را بخرم؟ برو کنار، مزاحم فروشندگان اصلی هستی."
جمشید لبخندی زد و گفت: "آقا منوچهر، شما از ظاهر قضاوت میکنید. لطفاً یکی از اینها را بردارید و اگر توانستید، آن را خُرد کنید."
منوچهر با عصبانیت یک غلاف فلفل را برداشت و آن را بین دو انگشتش فشار داد. به محض اینکه پوستهی نازک آن شکست، بوی تند و تیزی در فضا پیچید که چشمان بازرگان را اشکبار کرد و باعث شد او چند قدم به عقب برود! قدرت و تیزی آن فلفل، به مراتب بیشتر از آن چیزی بود که تصور میکرد.
بازرگان شرمنده شد و فهمید که نباید کوچکترین چیزها را نادیده گرفت.
**سوال
.
۸:۵۶
۸:۵۶
.فرصت پاسخگویی فقط ۲۴ ساعت 
ببینم چند تا زرنگ داریم
.
ببینم چند تا زرنگ داریم
۸:۵۶